چرا اسمی از انه در قران نیامده در حالی که خدا از اینده اطلاع داشت میدانست که درصد جمعیت زیاد دنیارو این 2 کشور و یا حتی کشور های دیگر دارای همین ادیان تشکیل میدهند .خوب بود اسمی از انه به میان آورده میشد پس تکلیف آنه چیست؟سواله بعدیمم اینه که چرا درصد زیادی از مسلمانان سنی هستند مگر حق با شیعه نیست مگر خود پیامبر امام علی (ع)را جلوی همه مردم وقت انتخاب نکرد پس چرا در زمان ما به این شکل شده لازم به ذکر هست که عقل من دینمو شیعه بودنمو تایید میکنه مثلا نیاز به امام اخر زمان از نیاز های ضروری بشر هست که شیعه ان را فراهم میکند لطفا اگر میشو پاسختان را انتشار کنید چون خیلی از جوانان این سوالو دارند بالاخره درسته حق با ماست اما فکر در بین این همه جمعیت دنیا کشور ما به تنهایی یا به همراه سایر کشورها بهترین آیین را دارد آدمی را به شک میندازد که مگر همه مخلوق خدا نیستند؟

پرسش: با سلام مگر خدا عادل نيست پس چرا بين بنده هاش فرق ميگذارد مثلا 2 ميليارد از جمعيت دنيا چيني و هندي هستند كه چين ايين بودايي و هند اقسام مختلف اديان خدايي و غير خدايي را دارند چرا پيامبري بر ان كشور ها نازل نشد .؟
1- با سلام مگر خدا عادل نيست پس چرا بين بنده هاش فرق ميگذارد مثلا 2 ميليارد از جمعيت دنيا چيني و هندي هستند كه چين ايين بودايي و هند اقسام مختلف اديان خدايي و غير خدايي را دارند چرا پيامبري بر ان كشور ها نازل نشد .؟ چرا اسمي از انه در قران نيامده در حالي كه خدا از اينده اطلاع داشت ميدانست كه درصد جمعيت زياد دنيارو اين 2 كشور و يا حتي كشور هاي ديگر داراي همين اديان تشكيل ميدهند .خوب بود اسمي از انه به ميان آورده ميشد پس تكليف آنه چيست؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
يكي از مشكلات رخدادهاي تاريخي عدم شفافيت آن است؛ مكان ظهور پيامبران از مسايل تاريخي است كه ابهام دارد و قضاوت درباره آن مشكل است. ما با توجه به رهنمودهاي وحياني معتقديم كه ظهور پيامبران اختصاص به منطقه خاصى نداشته است. طبق آموزه هاي اسلامي همه امت ها از خود پيامبر داشته اند:
« إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ (1) هر امّتى در گذشته انذاركننده‏اى داشته است!».
نيز:«وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت؛ (2) ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه:«خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد!»
البته تعابيري نظير اين و اين كه در هر قوم يا امتي پيامبري فرستاده شد، به معني آن نيست كه در هر مقطع زماني و در هر قبيله اي پيامبري فرستاده شده، بلكه اگر در 4 هزار سال پيش پيامبري چون زرتشت در ميان قوم پارس فرستاده شده، مي توان گفت كه اين قوم داراي پيامبر بوده است. به علاوه برخي از پيامبران در گذشته هاي دور در پاره اي مناطق محدود و كم جمعيت مبعوث شدند كه باقي ماندن اثر تبليغ و رسالت آنان چندان معنا ندارد.
در هر حال اگر در قرآن مجيد، تنها نام عدّه معدودى از پيامبران بزرگ برده شده؛ بدين معنا نيست كه تعداد ايشان منحصر به همين افراد است؛ بلكه در خود قرآن تصريح شده كه بسيارى از پيامبران بوده‏اند كه نامى از ايشان در قرآن به ميان نيامده:
«وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ (3)؛ پيامبرانى كه سرگذشت آنها را بيان نكرده‏ايم.»
اتفاقا برخي از روايات به نوعي مويد همين مطلب است چنان كه در برخي روايات از على(ع) نقل شده كه خداوند پيامبرى را مبعوث كرد كه سياه پوست بوده و داستان آن به ما نرسيده است.(4) بديهي است كه اين پيامبر مربوط به مناطقي چون قاره آفريقا بوده است.
بنابراين نمى‏توان گفت كه همه پيامبران در يك منطقه خاص ظهور نموده‏اند، بلكه طبق احاديثى كه در مورد تعداد آنان رسيده؛ يعني124 هزار نفر، از اين تعداد چند پيامبر مشخص مربوط به آسيا و خاورميانه است، از بقيه خبري نيست.
در نتيجه هر چند يقينا پيامبران اولوالعزم و صاحب شريعت و كتاب آسماني، به دلايل خاصي كه فعلا در مقام بررسي آن نيستيم، از شرق ميانه برخاستند. اما اين احتمال بعيد نيست كه در بسياري از مناطق جهان همانند هند، چين، آمريكا و ... نيز در گذشته هاي دور كه امكان ارتباط وجود نداشته، بر حسب ضرورت پيامبراني مبعوث شدند.
اتفاقا برخي از شواهد و قرائن تاريخي و اجتماعي بيانگر آن است كه در ساير مناطق جهان نيز در گذشته هاي دور انبيايي مبعوث شده اند، مثلا برخي از اقوام سرخپوست و ساكنان منطقه آمريكاي جنوبي، سنت هاي ديني و اذكار و اورادي نظير عبادات ساير اديان دارند كه به احتمال قوي ناشي از تعاليم انبيايي است كه در گذشته در آن مناطق زيسته اند، ولي نامي از آن ها به دست ما نرسيده است.
در واقع احتمال بسيار جدي وجود دارد كه بسياري از آيين هاي فعلي آسياي دور مانند بودا و ... و تمدن هاي آمريكاي جنوبي مانند تمدن مايا و اينكا و... به نوعي متاثر از تعاليم انبياي آن ها بوده كه براي ما ناشناخته است. نمي توان گفت اثري از تعاليم اين انبيا باقي نمانده است؛ اما در هر حال گذشت زمان باعث تغيير و تحريف بسيار دراين آيين ها شده، حقيقت اين تعاليم امروزه چندان با تعاليم اسلامي منطبق نيست.
يا در متون ديني برخي اديان شرق دور مانند هندو بشارت هاي صريح و روشني نسبت به پيامبران آينده مانند پيامبر اسلام آمده كه آسماني بودن اين اديان را تاييد مي كند و به علاوه رشد تمدن و پيشرفت هاي گوناگون علمي در برخي مناطق مانند چين و اقوام آمريكاي جنوبي و ... مي تواند حاكي از هدايت ها و تعاليم انبياء الهي باشد كه به مرور زمان آموزه هاي معرفتي آنان به فراموشي سپرده شد.
نكته دقيقي كه به نظر مي رسد از آن غافل شده ايد اين است كه گذشت زمان و تلاش هاي دشمنان و مخالفان انبياء نقش بسيار جدي در تحريف و تغيير آموزه هاي انبياء داشته و وقتي دين پيامبر اولوالعزمي چون عيسي مسيح (ع) بعد از چند صد سال در" شوراي نيقيه " به شرك و تثليث كشيده مي شود و در پس دو هزار سال ماهيت شريعت آن حضرت به كلي از ميان پيروانش رخت بر مي بندد و تصويرهاي گوناگوني از تعاليم آن حضرت در ميان مسيحيان باقي مي ماند، چه توقعي وجود دارد كه هدايت هاي يك يا چند پيامبر غير اولوالعزم در 5 يا 6 هزار سال پيش باقي مانده باشد.
به علاوه بسياري از انبياء گذشته در قالب مصلحان اجتماعي و تلاش گران براي هدايت اوليه بشر ظهور مي كردند كه چه بسا نام و نشان پيامبري آن ها حتي در ميان اقوامشان چندان رواج نيافت؛ چنان كه در برخي از روايات برخي از حكماي يونان به عنوان پيامبران الهي كه در ميان قوم خود ناشناخته بودند معرفي شده اند؛ علامه حلي در كتاب كشف المراد اين روايت را از محبوب القلوب نقل مي كند كه:
«يروى ان عمرو بن العاص قدم من الاسكندرية على سيدنا رسول اللّه(ص) فسأله عمّا رأى؟ فقال: رأيت قوما يتطلّسون و يجتمعون حلقا و يذكرون رجلا يقال له ارسطاطاليس لعنه اللّه. فقال صلوات اللّه و تسليماته عليه و آله: مه يا عمرو! إن ارسطاطاليس كان نبيّا فجهله قومه. (5)
عمرو عاص از اسكندريه بر رسول خدا وارد شد؛ حضرت از او پرسيدند كه در آنجا چه ديده اى؟ گفت: گروهى چند ديده ام كه طيلسان در بر داشتند و حلقه حلقه گرد هم مى نشستند و از مردى به نام ارسطاطاليس لعنه الله تعالى نام مى بردند. پيامبر فرمود: اى عمرو باز ايست (مراقب باش)، ارسطا طاليس پيامبرى بود كه قوم وى او را نشناختند.»
پس اين احتمال مي رود كه در بسياري از مناطق دنيا انبياء الهي در ميان قوم خود حاضر شده و تلاش هاي گوناگون را در مسير هدايت و رشد فكري بشر به كار بستند و در اين راه موفقيت هاي بسياري نيز به دست آوردند، اما به مرور زمان هدايت هاي معرفتي و آسماني آنان منحرف شد و يا بخش مهمي از معارف توحيدي كه به قوم خود تعليم دادند از دست رفت؛ در هر حال عدم ذكر نام فرد يا افرادي خاص تحت عنوان پيامبر در برخي مناطق به معناي عدم ارسال انبياء الهي در اين مناطق ولو در چند هزاره قبل نيست.
در هر حال تكليف اين انسان ها آن است كه همانند هر فرد متولد در مناطق ديني و اسلامي يا مسيحي و يهدي به دنبال دين حق باشد و تلاش كند تا احتمال صحت ادعاي پيامبران در مناطق مختلف را از منظر عقل و خرد خود مورد بررسي قرار دهد و در اين زمينه به پاسخي قابل قبول و منطقي برسد.
پي‌نوشت‌ها:
1. فاطر (35) آيه 24.
2. نحل (16) آيه 36.
3. نساء (4) آيه 124.
4. طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش، ج 8، ص 830 .
5. علامه حلى، ‏كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، مؤسسة النشر الإسلامي‏، قم‏ 1413 ق‏، ص456.
پرسش: چرا درصد زيادي از مسلمانان سني هستند
2- سواله بعديمم اينه كه چرا درصد زيادي از مسلمانان سني هستند مگر حق با شيعه نيست مگر خود پيامبر امام علي (ع)را جلوي همه مردم وقت انتخاب نكرد پس چرا در زمان ما به اين شكل شده لازم به ذكر هست كه عقل من دينمو شيعه بودنمو تاييد ميكنه مثلا نياز به امام اخر زمان از نياز هاي ضروري بشر هست كه شيعه ان را فراهم ميكند لطفا اگر ميشو پاسختان را انتشار كنيد چون خيلي از جوانان اين سوالو دارند بالاخره درسته حق با ماست اما فكر در بين اين همه جمعيت دنيا كشور ما به تنهايي يا به همراه ساير كشورها بهترين آيين را دارد آدمي را به شك ميندازد كه مگر همه مخلوق خدا نيستند؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
دوست بزرگوار به چند نكته توجه فرمائيد:
1. ملاك حق و باطل بودن يك عقيده تعداد گروندگان به آن نيست. امروز مسلمانان تقريبا يك پنجم جمعيت جهان را تشكيل مي دهند. آيا اين دليل باطل بودن آنان است؟! حضرت علي(ع) فرمود: «حق و باطل با مقدار پيروان شناخته نمي شود. حق را بشناس، اهل حق را خواهي شناخت. باطل را بشناس, اهل باطل را خواهي شناخت».(1) اگر ملاك حق و باطل يك عقيده وابسته به ميزان گروندگان به آن بود، مي بايست با كم و زياد شدن گروندگان حق و باطل نيز تغيير مي كرد، در حالي كه مي دانيم چيزي كه حق است، هميشه حق است و چيزي كه باطل است، هميشه باطل است.
زماني اكثر قريب به اتفاق مردم معتقد بودند كه زمين ثابت است و خورشيد به دور آن مي چرخد. آيا اين اتفاق عقيده نشان از حقانيت آن است؟! آيا بعدا كه همه معتقد شدند خورشيد ثابت است و زمين به دور آن مي چرخد, صرف اتفاق عقيده باعث حقانيت آن مي شود؟! بعدا كه معلوم شد هم خورشيد در حال حركت است و هم زمين چطور؟! آيا وضعيت حركت خورشيد و زمين با اعتقاد مردم متفاوت مي شود؟
علت اساسي بيشتر بودن اهل سنت را بايد در موضوع حاكمان و پادشاهان و وجود ابزارهاي تبليغاتي در دست آنها در طول قرن هاي متمادي جستجو كرد. در روايات نيز آمده است:"الناس علي دين ملوكهم؛ مردم بر دين حاكمان خويش هستند". (2)
پس از وفات پيامبر اكرم (ص) و انحراف جريان خلافت از مسير خود و به حاشيه رانده شدن اهل بيت پيامبر (ص) در همه قرن هايي كه بلاد اسلامي داراي حاكمان مسلمان بوده است، اكثرا گرايش به مذهب سني داشته اند و از آن مذهب دفاع و حمايت نموده و در پي نابودي مذهب اهل بيت و شيعه برآمده اند. گرايش عمومي به اهل سنت ميان حاكمان اسلامي سبب شيوع اين مذهب و اكثريت يافتن آن در عالم اسلام بوده است.
2. شيعيان در بسياري از دوره ها، اجازه تبليغ و نشر عقايد خويش را نداشته اند، حتي گاهي شيعه بودن جرم محسوب شده و شيعيان محكوم به مرگ يا تحمل زندگي مشقت بار مي شدند. فلسفه تقيه كه در مذهب ما جايگاه ويژه اي دارد، اين بود كه جان شيعيان از آزار مخالفان در امان باشد. همين فشارها، تبليغات سوء مخالفان و كافر و رافضي و قرمطي و مجوس و مهدورالدم خواندن شيعيان از سوي آنان، رويكرد عمومي را براي گرايش به اين مذهب بسيار كاهش داده است. پس طبيعي است كه شيعيان در مجموع عالم اسلام، داراي جمعيت اندك بوده و در اقليت باشند.
اگر چه راه اهل بيت(ع) حقيقتا ادامه مسير مستقيم دين اسلام بوده ولي در عين حال تحت تاثير تبليغات منفي حاكمان و عالمان درباري همواره در طول تاريخ تشيع به عنوان فرقه اي جدا شده از جامعه و پيكر اسلامي (اهل جماعت مسلمانان) قلمداد و تبليغ مي شده است كه حتي در دوره هاي بسيار به عنوان يك مذهب رسمي اسلامي ميان مسلمانان شناخته نمي شد. همان گونه كه بيان شد، با اسامي انحرافي از شيعه ياد مي كردند. در اين ميان وجود فرقه ها و تفكرات متعدد ميان شيعيان نيز به اين مسئله دامن مي زد.
با اين حال، تشيع به عنوان يك گرايش اقليتي در دنياي اسلام، نسبت به ساير گرايش ها داراي اهميت و اعتبار بيشتري بوده است و در عين غربت و مظلوم بودن به جهت برخورداري از حقانيت ماندگار و استوار باقي مانده و رشد نموده است.
اگر چه گرايش هاي اقليت بسياري را مي شناسيم كه در طول تاريخ اسلام پديدار شده و پس از مدتي از بين رفته اند اما شيعه باقي مانده و توانسته است در طول تاريخ براي خود جايگاهي ويژه بيابد. و يكي از تأثيرگذارترين مذاهب عالم به حساب مي آيد كه توانسته يكي از بزرگ ترين و مردمي ترين انقلاب هاي قرن گذشته ميلادي را پديد آورد.
3. در كشور عزيزمان نيز كه در حال حاضر حكومتي شيعي و پيرو اهل بيت حاكميت يافته است، نيز تا قبل از انقلاب اسلامي حكومت عملا در دست سلاطين مختلف نظير پهلوي و قاجار و... بوده است كه نه تنها آبروئي براي تشيع نبوده اند، بلكه غالبا خود لكه ننگي بر جاي گذاشتند، لذا عملا در قرنهاي گذشته فرصت تبليغي خاصي به عنوان حاكمان ديني در دست پيروان اهل بيت نبوده است، مگر در همين چند دهه اخير كه از انقلاب اسلامي مي گذرد، كه آن هم با شرايط سخت جنگ تحميلي و كمبود امكانات زياد در مقابل هجمه سنگين نظامي و اقتصادي و تبليغاتي مواجه بوده است، البته اكنون نيز كه شرايط و قدرت تبليغاتي بيش از گذشته فراهم شده است. نيز اگر چه تلاش هاي زيادي در عرصه هاي مختلف صورت مي گيرد، ولي نبايد از اين نكته غافل بود كه حكومت اسلامي براي تبليغات گسترده فرهنگ اهل بيت(ع) به صورت مستقيم محدوديت هاي خاص ديگري دارد، زيرا دشمنان اسلام كه اصلي ترين عامل موفقيت خود را در ايجاد تفرقه بين مسلمين مي دانند، به همين هدف با تبليغات گسترده سعي دارند با برافروختن آتش هاي مذهبي بين شيعه و سني در ديگر كشور هاي اسلامي چهره اي منفعت طلبانه و منفي از كشور ما نشان دهند كه به صورت طبيعي محدوديت ها و حساسيت هاي ويژه اي را براي تبليغ فرهنگ اهل بيت در بين ساير جوامع ايجاد مي كند.
اگر چه به لطف الهي موفقيتهاي كشورمان در عرصه هاي مختلف علمي و فناوري و حكومتي و اقتدار در برابر دشمنان به تدريج جهان اسلام را متوجه فرهنگ اهل بيت نموده و تاثيرات اين رويكرد را در جوامع مختلف با عنوان بيداري اسلامي شاهد هستيم، در عين حال نمي توان قصور و كوتاهي برخي مسؤولين را در استفاده از همان مقدار ظرفيت اندك تبليغي نيز انكار نمود، ولي اميدواريم كه روز به روز اين نواقص كمتر شده و به فضل الهي جبران گردد.
پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي، بحارالانوار، الوفاء بيروت، 1404ق، ج 40، ص 125.
2. همان، ج 102، ص 7.

موفق باشید.