چه ضرورتی بروجود امام هست ماکه الان زندگی میکنیم امام که بیادچه تغییری ایجادمی شود؟
مردم که تاالان ظلم روتحمل کردن از الان به بعد هم خب چه فرقی می کند؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد اشاره آنچه در پرسش آمده مثل اين است كه كسي مريض باشد و با حال مريضي و تلخي به زندگي خود ادامه دهد و از آن راضي باشد و براي سلامتي خود تلاش نكند و براي او حال سلامت و رنج مريضي بي تفاوت باشد و بگويد چه فرق مي كند ما كه اين همه درد و رنج را تحمل كردم با زهم تحمل مي كنم وضرورتي به باز گشت سلامتي نيست. اين تصور كاملا بر خلاف عقل سليم است و مسله مورد پرسش نيز شبيه اين پندار است حال در تبيين ضرورت آمدن امام و نياز به آن بايد گفت:
اولا انسان موجودي خردمند و مختار و در عين حال كمال جو است. از اين رو و با توجه به كمي آگاهي نياز به هادي و راهنما دارد، تا او را در مسير كمال و تعالي هدايت و راهنمايي كند. هاديان بشر گاهي در كسوت پيامبر و نبي و زماني در كسوت امام اند.
طبق قانون ثابت و ضروري هدايت عمومي، هر نوع آفرينش از راه تكوين و آفرينش به سوي كمال و سعادت ، هدايت و رهبري مي‌شود. نوع انسان نيز كه يكي از انواع آفرينش است، از كليت اين قانون عمومي مستثني نيست. از راه غريزه واقع بيني و تفكر اجتماعي در زندگي خود به روشي خاص بايد هدايت شود كه سعادت دنيا و آخرتش را تامين نمايد.
بايد اعتقادات و وظايف عملي را درك نموده، روش زندگي خود را با آن ها تطبيق كند تا سعادت و كمال انساني خود را به دست آورد.
راه درك اين برنامه زندگي كه به نام دين ناميده مي‌شود، راه عقل نيست، بلكه راه ديگري است به نام وحي و نبوت كه در برخي از پاكان جهان بشريت به نام انبيا يافت مي‌شود، پيامبران كه وظايف انساني مردم را به وسيله وحي از جانب خدا دريافت داشته، به مردم مي‌رسانند تا در اثر به كار بستن آن ها تامين سعادت كنند. روشن است كه اين دليل، چنان كه لزوم و ضرورت چنين دركي را در ميان افراد بشر به ثبوت مي‌رساند، هم چنين لزوم و ضرورت پيدايش افرادي را كه پيكره دست نخورده اين برنامه را حفظ كنند و در صورت لزوم به مردم برسانند، به ثبوت مي‌رساند.
چنان كه از راه عنايت خدايي لازم است اشخاصي پيدا شوند كه وظايف انساني را از راه وحي درك نموده، به مردم تعليم كنند، هم چنان لازم است كه اين وظايف انساني آسماني براي هميشه در جهان انساني محفوظ بماند. در صورت لزوم به مردم تعليم شود، يعني پيوسته اشخاصي وجود داشته باشند كه دين خدا نزدشان محفوظ باشد و در وقت لزوم به مصرف برسد.
كسي كه متصدي حفظ و نگاهداري دين‌ آسماني است و از جانب خدا به اين سمت اختصاص يافته، امام ناميده مي‌شود. بنابراين به همان دليل كه انسان براي حيات معنوي و به دست آوردن معارف وحياني نياز به پيامبر دارد، به همان دليل نياز به امام دارد، چون انسان موجود مكلف است. تكاليف ديني خود را از طريق پيامبر و بعد از آن از طريق امام معصوم به دست مي‌آورد و راه ديگري براي آن وجود ندارد.
در اين ميان مناظره هشام با برخي از عالمان اهل سنت شنيدني است. هشام مي‌گويد: روزي نزد عمرو بن عبيد، عالم اهل بصره رفتم. به او گفتم: مسافرم. اجازه دهيد سؤالي از شما داشته باشم، اجازه داد. گفتم: چشم داريد؟ گفت: اين سؤال است كه مي‌پرسي؟ گفتم :سؤالات من از همين نوع است. گفت: گرچه سؤال احمقانه‌اي است، ولي بپرس. سؤال خود را مجددا تكرار كردم. گفت: بلي چشم دارم. گفتم: با آن چكار مي‌كنيد؟ گفت: رنگ ها را مي‌بينم. سؤال كردم: آيا زبان داريد؟ گفت: بلي. گفتم: با آن چكار مي‌كنيد؟ گفت: طعم غذا را مي‌چشم. سؤال كردم: قلب داريد؟ گفت: بلي. گفتم: با آن چكار مي‌كنيد؟ گفت: هرچه حواس پنجگانه درك كند، با آن تمييز و تشخيص مي‌دهم. گفتم: آيا اين حواس از قلب تو بي‌نياز نيست؟ گفت: هر گاه حواس در درك آنچه مي‌يابند، دچار اشتباه شود، به قلب مراجعه مي‌كند و مشكل درك‌شان را برطرف مي‌سازند. به او گفتم :پس خدا قلب را براي برطرف ‌كردن شك و اشتباه درك حواس پنجگانه آفريده، پس چگونه خداوند بندگان خود را بدون امام و راهنما رها ‌كند كه هنگام حيرت، شك و اختلاف به او مراجعه نكنند؟
او سكوت كرد و چيزي نگفت.(1) بنابراين معلوم مي‌شود كه نياز انسان به امام معصوم كم تر از نياز اعضا و حواس او به قلب نيست. اگر انسان در زندگي به قلب نياز دارد، در امور حيات معنوي به امام معصوم نيازمند است.
دوم: نياز انسان به امام معصوم (ع) در ساحت امامت و هدايت باطني اعمال اوست. امام همچنان كه نسبت به ظاهر اعمال بشر پيشوا و راهنماست ، در باطن نيز سمت پيشوايي و رهبري دارد. اوست قافله سالار كاروان انسانيت كه از راه باطن به سوي خدا سير مي‌كند.
بسيار اتفاق مي‌افتد كه يكي از ما كسي را به امري نيك يا بد راهنمايي كند، در حالي كه به گفته خود عامل نباشد، ولي هرگز در انبيا و امامان معصوم (ع) كه هدايت و رهبري‌شان به امر خداست، اين حالت تحقق پيدا نمي‌كند. ايشان به راهي كه هدايت مي‌كنند و رهبري آن را بر عهده دارند، خود نيز عامل‌اند. به سوي حيات معنوي مي‌باشند، زيرا خدا تا كسي را خود هدايت نكند، هدايت ديگران را به دست او نمي‌سپارد. هدايت خاص خدايي هرگز تخلف بردار نيست.
بنابراين امام معصوم كه نه تنها در ساحت ظاهر بلكه در ساحت باطني و حيات معنوي نيز رهبر بشر است و حقايق اعمال با رهبري او سير مي‌كند، انسان به وجود چنين فرد معصوم و هدايتگر نياز مبرم دارد، زيرا ولايت و رهبري باطني اعمال بر عهده اوست. اوست كه حيات معنوي مردم را تنظيم مي كند. حقايق اعمال را به سوي خدا سوق مي‌دهد. بديهي است كه حضور و غيبت جسماني امام در اين گونه امور تفاوتي ندارد. امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسماني آن ها پوشيده است. (2)
سوم: امام معصوم نه تنها براي آدميان در ساحت تشريعي و اموري نظير هدايت ظاهري و باطني كه به تفصيل بيان شد، مورد نياز است، بلكه وجودش در نظام آفرينش لازم است و عالم و آدم به او نيازمندند، از اين رو در آموزه‌هاي ديني در اين باب آمده:
«لو بقيت الارض بغير امام لساخت؛(3) اگر زمين بدون امام بماند، از هم متلاشي مي گردد». در روايت ديگر فرمود: «لو ان الامام رفع من الارض ساعه لماجت باهلها كما يموج البحر باهله (4)؛ اگر امام لحظه‌اي روي زمين نباشد، زمين همانند دريا دچار تلاطم شده و بر ساكنانش موج پيدا مي‌كند.»
بر اساس اين گونه روايات كه تعدادشان زياد است(5) به دست مي‌آيد كه نياز عالم و آدم به وجود امام از نياز آن ها به هوا و اكسيژن بيش تر است، زيرا با نبود هوا تنها موجودات زنده از حيات ساقط مي‌گردند، ولي با نبود امام عالم از هستي ساقط مي‌شود.
از اين رو در برخي دعاها درباره وجود مقدس حضرت مهدي آمده:
«ثم الحجه الخلف القائم المنتظر المهدي المرجي الذي ببقائه بقيت الدنيا و بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبت الارض و السماء؛(6)
سپس حجت جانشين، قائم منتظر مهدي كه اميد جهانيان به اوست، آن كه عالم به بركت فيض وجود او باقي است. در پرتوي وجود او مردم روزي مي خورند. آسمان و زمين استوار و برقرار است».
بنابراين از هر نظر انسان نيازمند امام است. بدون امام نظام هستي در هر دو ساحت تكوين و تشريع دچار مشكل است، بلكه از هم فرو خواهد پاشيد.
پي‌نوشت‌ها:
1. كليني ،كافي نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1388 ق.ج1، ص170.
2. علامه طباطبائي، شيعه در اسلام، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1348 ش، ص 119 تا 152.
3. كافي، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1388 ق. ج 1، ص 179.
4. همان.
5. همان.
6. قمي، مفاتيح الجنان، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1375ش، ص 156.
موفق باشید.