به عرض سلام و خسته نباشید
من آدمی هستم که تا به حال در مورد اعتقاد و دینم تحقیق نکردم و کور کورانه تبعیت کردم ،امروز یه حرفی شنیدم که داره کل اعتقادمو به هم میریزه 1-امام علی در حمله اعراب مشاور عمر بودن 2-حسنین طبق منابع تاریخ تبری در حمله اعراب شرکت داشتن لطفا با مدرک منو توجیه کنید.
با تشکر

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
فرمايش شما شامل دو سوال است،كه بايد جداگانه پاسخ داده شود:
سوال اول پيرامون موضع امام علي(ع) در مورد حمله به ايران است، كه در پاسخ بايد عرض كنيم:
آنچه مسلم است اگر حركت ترسيمي از سوي رسول خدا(ص)، پس از فوت ايشان ادامه مي يافت و زمام امامت و خلافت به دست وصي ايشان اميرمؤمنان(ع) مي افتاد، بي شك دعوت اسلامي پيامبر(ص) به ميدان وسيع تري گسترش مي يافت و همسايگان دولت اسلامي و ساير ملل خود به پذيرش اين دين الهي پيشقدم مي شدند و فتوحات خونين و لشكركشي هاي دوران خلفا، به گونه اي ديگر رقم مي خورد. چرا كه در اسلام جنگ به منظور كشور گشايي و قدرت گرايي جايز نيست. اساساً اسلام استفاده از قدرت نظامي را تنها در سه مورد روا مي‏داند:
1. براي نابودي آثار شرك و بت پرستي.
2. كساني كه نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را مي‏كشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامي بر ضد اينان را صادر كرده است.
3. هر آييني حق دارد آزادانه و به صورت منطقي خود را معرفي كند و اگر كساني مانع اين كار شوند، مي‏توان با توسل به زور اين حق را به دست آورد.(1)
آن دسته از جنگ هاي خلفا كه جنبه كشور گشايي داشت، غير مشروع بود. لذا مورد تاييد امام علي (ع) نبود و خود نيز در آنها نقش نداشت و نه تنها هيچ گزارشي مبني بر حضور آن حضرت در حمله مسلمانان به ايران وجود ندارد، بلكه گزارشاتي وجود دارد مبني بر عدم پذيرش درخواست خلفا براي حضور در اين جنگ ها. عمربن خطاب تلاش كرد كه علي(ع) را به جنگ بفرستد ولي(ع) نپذيرفت و نيامد. عمر بن خطاب رفتن به جنگ قادسيه را به علي (ع) پيشنهاد كرد تا فرماندهي عمليات ارتش مسلمانان را بر عهده گيرد، ولي امام علي (ع) امتناع كرد؛ ناگزير سعد وقاص را اعزام نمود.(2)
در واقع امام علي(ع) با عدم حضور و شركت مستقيم در فتوحات هرگز مُهر تاييد بر سياستهاي خلفا در اين زمينه نزد و در يك كلام، مويد خلفا نبود. البته در حين جنگ ها و يا بعد از آن، شرايط به گونه اي فراهم مي شد كه بدان جهت امام با خلفا همكاري مي نمود.همكاري امام در راستاي مصالح جهان اسلام بود، نه به معناي تأييد حكومت خلفا و تأييد مشروعيت جنگ.
در مورد حمله اعراب به ايران، امام علي (ع) موضع محتاطانه ايي داشت، امام نه به طور مطلق، موافق جنگ ها بود و نه به طور مطلق مخالف. امام با بعضي از امور موافق و با بعضي از امور مخالف بود كه مي توان از آن به عنوان سياست بي طرفانه ياد كرد.
جنگ ها، هم آثار مفيد و سازنده داشت و هم آثار منفي و زيانبار. از آن جهت كه برخي آثار مفيد را در پي داشت، مورد تأييد امام بود؛ اما از سوي ديگر به دليل اين كه جنگ ها برخي از شرايط جهاد و دفاع مورد نظر اسلام را نداشت و برخي پيامد هاي منفي را داشت، امام مخالف بود.
با توجه به محتواي دين اسلام (كه مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهي از منكر، دادخواهي و كمك به مظلومان و استضعاف زدايي و...، است) و سيره پيامبر و امامان (ع)، مي‏توان به اين نتيجه رسيد كه جهاد و دفاع و شيوه جنگي براي زدودن موانعي كه در مسير گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودي، آن هم با وجود ضوابط و شرايطش، پذيرفته شده است.
پي نوشت ها:
1. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 2، ص 283.
2. مسعودي، مروج الذهب، ج2، ص 309.

سوال دوم شما در مورد حضور يا عدم حضور امام حسن و امام حسين(ع) در حمله به ايران است،كه در پاسخ بايد گفت:
درباره حضور حسنين(ع) در جنگهاي عصر خلفا هيچ يك از مآخذ شيعيسخني نگفتهاند. اما برخي از مآخذ تاريخي اهل سنت و برخي منابه متأخر شيعي از حضور امام حسن مجتبي(ع) و برادرش امام حسين(ع) در بعضي از فتوحات اين دوران خبر داده اند:
1ـ بلاذري (279ه.ق) در جريان فتح گرگان و طبرستان در سال 29 هجريميگويد:«گويند كه حسن و حسين، دو پسر علي بن ابي طالب در اين جنگ (فتحطبرستان) با سعيد بن عاص همراه بودند.(1)
2ـ طبري (310 ه ق) نيز در اين باره مينويسد:«در سال سيام (و در زمان حكومتعثمان) سعيد بن عاص با تني چند از صحابه همچون حسن، حسين، حذيفة بن يمان و...به همراه سپاهي از كوفه به قصد خراسان به راه افتادند...:»(2) ابن اثير(3) ابن كثير،(4) ابنخلدون(5) و زينيدحلان،(6) گزارش طبري را با اندكي تفاوت در عباراتهايي نقل كردهاند.
3ـ سهمي(427ه) مؤلف كتاب «تاريخ جرجان» مينگارد:«از اصحاب پيامبر(ص) كه به گرگان آمده اند، حسين بن علي، عبداللّه بن عُمَر و حذيفة بن اليمان هستند و گفته شده حسن بن علي نيز آمده است.(7)
4ـ ابونعيم اصفهاني (430ه)نگاشته است:«حسن بن علي، همراه عبداللّه بن زبير درحالي كه به عنوان رزمنده عازم گرگان بودند، وارد اصفهان شدند».(8)
اما اين گزارشات از چند جهت قابل قبول نمي باشند:
گزارش بلاذري گذشته از آنكه سلسله سند آن ذكر نشده است، از شركت حسنين(ع) در فتوحات با تعبير «فيما يقال» خبر داده كه ضعف و عدم اعتماد به چنين روايتي روشن است.
در خبر طبري، اگر چه سلسله راويان آن بيان شده است:«عُمَر بن شَبَّه از علي بن محمد (مدائني) از علي بن مجاهد از حَنَش بن مالك» و عمر بن شَبّه از راويان مشهور و قابل اعتماد از ديدگاه دانشمندان رجالي اهل سنّت است(9)؛ ولي راوي اول، يعني «حَنَشبن مالك« كه خبر از او نقل شده است، مجهول ميباشد.از «علي بن مجاهد» نيز با عنوان كذاب و جاعل حديث(10) و «علي بن محمد مدائني« با عنوان شخصي كه در نقل حديث قوي نيست،(11) در كتاب هاي رجالي اهل سنت ياد شده است.
گزارش «سهمي» گذشته از آنكه مسند نيست، معلوم نيست كه اولاً، حسنين(ع)در زمان كدام خليفه به گرگان رفته اند؛ خلفاي سه گانه يا علي(ع)؟ ثانياً آيا آنان براي شركت در فتوحات به اين شهر رفته اند يا براي امر ديگري؟
مؤيد چنين ترديدي، گفته خود سهمي در جاي ديگر است. وي بعد از نقل روايتي از عباس بن عبدالرحمن مروزي مبني بر آنكه «حسن بن علي و عبداللّه بن زبير وارد اصفهانشدند و از آنجا به گرگان رفتند»؛ مي نويسد:«اگر اين گفته درست باشد، معلوم مي شود كه اين حادثه در زمان خلافت علي بن ابي طالب (ع) بوده است«.(12) مشكل ديگر اين نقل سهمي اين است كه اگر اين حادثه در عصر خلافت امام علي(ع) نيز رخ داده باشد، نمي توان پذيرفت كه امام حسن(ع) با عبد الله بن زبير در اين سفر همراه بوده است؛ چرا كه عبدالله؛ همراه پدرش از همان روزهاي آغازين خلافت علي (ع) به مخالفت با حضرت برخاسته و بعد از مدت كوتاهي، جنگ جمل را به راه انداختند؛ بنابراين چگونه ممكن است امام حسن(ع) پسر زبير را در سفر ياد شده همراهي كرده باشد؟ علاوه بر اينكه وي حضور امام حسن(ع) را با تعبير«گفته مي شود» نقل كرده است.
افزون بر ايرادهايي كه بيان شد، دو مسأله ديگر نيز وجود دارد كه درستي گزارشهاي ياد شده را در اين باره، سخت مورد ترديد و حتي غيرقابل قبول ميكند.
يكي آنكه روايات تاريخي كه متعرض سال شركت حسنين(ع) درفتوحات بودند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظر است كه حتي اميرالمؤمنان(ع) در حدّ مشاوره با عثمان به همكاري در امر فتوحات حاضر نبود تا چه برسد به اينكه فرزندان خويش را جهت انجام فتوحات به همراه لشكريان تحت فرمان عثمان به جبهه نبرد گسيل دارد.
مسأله ديگر آنكه علي بن ابي طالب(ع) در عصر امامت و خلافت خويش حسنين(ع) را از شركت در معركه صفين باز ميداشت و چون در يكي از روزها آن حضرت متوجه شد كه امام حسن(ع) آماده كارزار است، فرمود:«اِمْلِكُوا عَنِّي هذا الغُلامَلايَهُدّني فَاِنّي اَنْفَسُ بِهذيْنِ عَلَي المَوْتِ، لَئلاّ ينْقَطِعَ بِهِما نَسْلُ رَسُولِ اللّهِ(ص)»(13)از طرف من جلوي اين جوان را بگيريد تا با مرگ خويش، پشت مرا نشكند كه من از رفتن اين دو (حسن و امام حسين)به ميدان نبرد دريغ دارم. مبادا با مرگ آن دو، نسل رسول خد(ص) قطع شود.
حال با چنين اكراه و امتناعي از سوي حضرت نسبت به حضور حسنين(ع) درنبردهايي كه به فرمان پيشواي عادلي، همچون خويشتن صورت مي گرفت، چگونه آن بزرگوار حاضر مي شود كه تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندان خويش را كه پيشوايان آينده جامعه اسلامي هستند به جبهه جنگ بفرستد؟
بنابراين، با توجّه به وجود چنين اشكال هاي سندي و محتوايي و نيز استبعادهايي كه بيان شد، حضور حسنين(ع) در فتوحات عصر خلفا نمي تواند مورد پذيرش قرار گيرد.
پي نوشت ها:
1. بلاذري، فتوح البلدان، ص330؛ ياقوت حموي نيز با همين تعبير از حضور حسنين(ع) در فتوحات يادكرده است. (ياقوت حموي، معجم البلدان، ج4، ص17).
2. تاريخ طبري، ج3، ص323.
3. ابن اثير ، الكامل في التاريخ، ج3، ص6.
4. ابن كثير، البداية النهاية، ج7، ص174.
5. عبدالرحمن بن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج1، ص153.
6. احمد زيني دحلان، الفتوحات الاسلامية، ج1، ص153.
7. ابوالقاسم حمزة بن يوسف بن ابراهيم سهمي، تاريخ جرجان، ص7.
8. ابونعيم احمد بن عبداللّه الاصفهاني، ذكر اخبار اصفهان، ج1، ص44 و 47.
9. ابومحمد عبدالرحمان بن ابي حاتم رازي، كتاب الجرح و التعديل، ج6، ص116 و جمال الدينابوالحجاج يوسف المزي، تهذيب الكمال في اَسماء الرجال، تحقيق بشّار عوّاد معروف، ج21، ص389ـ390.
10. تهذيب الكمال في اسماء الرجال، ص118ـ119؛ ابوعبداللّه محمد بن احمد بن عثمان الذهبي، ميزانالاعتدال، ج4، ص72.
11. ابواحمد عبدالله بن عدي الجرجاني، الكامل في ضعفاء الرجال، ج6، ص363؛ شمس الدين ذهبي، العبر في خبر من عبر، ج4، ص73 و علامه اميني، الغدير،ج5، ص245.
12. سهمي، تاريخ جرجان، ص9.
13. ابوجعفر محمد بن عبداللّه الاسكافي، المعيار و الموازنة، ص151؛ تاريخ طبري، ج4، ص44؛ شيخ مفيد، الاختصاص، ص179؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1،ص244؛ يوسف بن فرغلي بن عبداللّه البغدادي، تذكرة الخواص، ص324.
موفق باشید.