سلام. این مطلب خیلی مرا آزار میدهد که نسبتهای ناروایی و خلاف واقع به این بزرگواران میدهند و میگویند که ایشان ع هر کدام 10-20 تا همسرداشتند بر خلاف داشتن 5 زن حداکثر و نسبتهای ناروایی به این بزگواران داده و ایشان را به شهوت و... متهم میکنند . به نطر شما پاسخ دندان شکن و مستدل به این گمراهان چیست؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در باره پيامبر(ص) به چند نكته اشاره مي شود:
1. پيامبر (ص) در 25 سالگي با حضرت خديجه كه چهل سالش بود و قبلاً يك يا دوبار شوهر كرده بود و با مرگ شوهر بيوه شده بود، ازدواج نمود، و به مدت بيست و پنج يا بيست و هشت سال با وي زندگي كرد و همسر ديگري نگرفت.
2. اكثر همسران پيامبر (جز عايشه) بيوه بودند. آنان پيش از آن كه به همسري پيامبر در آيند، يك يا دو بار شوهر نموده بودند و بعد از درگذشت و يا شهادت شوهر و انقضاي عدّه به عقد پيامبر در آمدند.
3. عمدة ازدواج هاي پيامبر در شرايط سخت و دشوار جنگي صورت گرفته بود، مانند شكست مسلمانان در جنگ اُحد كه وضع مسلمانان بسيار ناراحت كننده بود.
4. پيامبر از قبايل مهم عرب مانند: بني تميم، عدي، بني اميه، نيز يهوديان مدينه همسر انتخاب كرد، ولي از قبايل انصار زن نگرفت.
دقت در اين امور به ما مي فهماند كه ازدواج هاي پيامبر نه در پي ارضاي خواهش هاي نفساني، بلكه در جهت اهداف عالي بود كه ذيلاً بيان مي شود. بي شك پيامبر در ازدواج هاي متعدد دنبال خوشگذراني ها نبود، چون:
اوّلاً: اگر چنين بود، مي بايست در سنين جواني به اين امر مبادرت مي كرد، نه در سنين پيري و آن هم در شرايط سخت و دشوار.
ثانياً: خوشگذراني انگيزة آن حضرت بود، مي بايست جهت گيري هايش در گزينش همسر، اين ادعا را اثبات كند. حضرت دنبال زنان زيبا و جذّاب از جهت امور جنسي و جواني نبود، حتي به خواستگاري برخي از زنان مانند «ام سلمه» رفت و او تعجب نمود دراين سن و سال كه كسي حاضر نمي شود با او ازدواج كند، چرا پيامبر دنبال زنان جوان نمي رود و به خواستگاري او كسي را فرستاده است.
ثالثاً: آناني كه با انگيزة كاميابي جنسي به ازدواج هاي متعدد رو مي آورند، ماهيت زندگي آنان به گونه اي ديگر است. آنان به زرق و برق ظاهري زندگي، لباس و زينت زنان و رفاه و خوشگذراني رو مي آورند؛ درحالي كه سيره و زندگي پيامبر اسلام خلاف اين را نشان مي دهد. پيامبر در برابر خواست همسران خويش در مورد زرق و برق زندگي، آنان را مخيّر كرد كه يا همين ساده زيستي را برگزينند و به عنوان همسر پيامبر باقي بمانند و يا از حضرت طلاق بگيرند و بروند دنبال زرق و برق زندگي.
بنا بر اين داستان تعدّد زوجات پيامبر را نمي توان بر زن دوستي و شيفتگي آن حضرت نسبت به جنس زن حمل نمود، چه آن كه برنامه ازدواج آن حضرت در آغاز زندگي كه تنها به خديجه اكتفا نمود و هم چنين در پايان زندگي كه اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زن دوستي آن حضرت دارد. (1)
رابعاً: دو تن از زنان پيامبر كنيز بودند. اگر هدف پيامبر از ازدواج لذت بردن از آنان بود، اين دو چون كه كنيز بودند، بدون ازدواج، پيامبر مي توانست از آنان بهره مند شود. با اين تحليل ازدواج بي فايده بود.
بنا بر اين اهداف و حكمت هاي ازدواج پيامبر را مي بايست در اهداف بلند و ارزشي جستجو نمود كه مهم ترين آن بدين شرح است:
1. هدف سياسي ـ تبليغي:
يكي از اهداف ازدواج هاي پيامبر هدف سياسي - تبليغي بود؛ يعني با ازدواج موقعيتش در بين قبايل مستحكم گردد و بر نفوذ سياسي واجتماعيش افزوده شود و از اين راه براي رشد و گسترش اسلام استفاده نمايد.
حضرت به خاطر دست يابي بر موقعيت هاي بهتر اجتماعي و سياسي، در تبليغ دين خدا و استحكام آن و پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيري از كارشكنيهاي آنان و حفظ سياست داخلي و ايجاد زمينة مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب، به برخي ازدواج ها رو آورد.
در راستاي اين اهداف پيامبر با عايشه دختر ابوبكر از قبيله بزرگِ «تيم»، با حفصه دختر عمر از قبيله بزرگ «عدي»، با ام حبيبه دختر ابوسفيان از قبيلة نامدار بنياميه، ام سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني هلال و صفيه از بني اسرائيل پيوند زناشويي برقرار نمود. ازدواج مهم ترين پيوند و ميثاق اجتماعي است، به ويژه در آن فرهنگ تأثير بسياري از خود به جا مي گذارد.
در آن محيطي كه جنگ و خونريزي و غارتگري رواج داشت، بلكه به تعبير «ابن خلدون» جنگ و خونريزي و غارتگري جزو خصلت ثانوي آنان شده بود، (2) بهترين عامل بازدارنده از جنگ ها و عامل وحدت و اُلفت، پيوند زناشويي بود. به همين جهت پيامبر با قبايل بزرگ قريش، به ويژه با قبايلي كه بيش از ديگران با پيامبر دشمن بودند، مانند: بني اميه و بني اسرائيل، ازدواج نمود. امّا با قبايل انصار كه از سوي آنان هيچ خطري احساس نمي شد و آنان نسبت به پيامبر دشمني نداشتند، ازدواج نكرد.
2. هدف تربيتي:
پيامبر حمايت از محرومان و واماندگان را جزء آيين نجات بخش خويش قرار داد. قرآن مردم را به حمايت از واماندگان و محرومان و ايتام فرا مي خواند. پيامبر در مناسبت هاي مختلف مردم را به اين كارخداپسندانه تشويق نمود، و در عمل براي مردان بيچاره و وامانده در كنار مسجد «صفه» را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سكني داد.
اين حمايت عملي و صفه نشيني مربوط به مردان بود، اما درباره زنان با توجه به موقعيت آنان، اين گونه راه حل براي رهايي آنان از مشكلات پسنديده نبود، بلكه رسول خدا (ص) براي زنان راه حل ديگري را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسر داري كه بازتاب شرايط اجتماعي بود، بهره جست و مردان مسلمان را تشويق نمود كه زنان بي سرپرست و يتيم دار را به تناسب حالشان، با پيوند زناشويي به خانه هاي خويش راه بدهند، تا آنان و يتيمانشان از رنج بي سرپرستي و تنهايي و فقر مالي و عقده هاي رواني رهايي يابند؛ و خود نيز در عمل به اين كار تن داد تا مسلمانان در عمل تشويق شوند و در مسير رفع محروميت واماندگان قدم بردارند.
پيامبر با زنان بيوه ازدواج نمود و آنان را به همراه فرزندان يتيمشان به خانة خويش راه داد، تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشكلات گام برداشته باشد و هم الگوي خوبي براي مردم در اين امر باشد.
3. هدف رهايي كنيزان:
اسلام با برنامه ريزي دقيق و مرحله به مرحله در جهت آزادي اسيران گام برداشت. رسول خدا از شيوه هاي خوب و متعدد براي آزادي اسيران بهره جست كه ازدواج از جملة آنها است. جويريه و صفيه كنيز بودند. پيامبر اين دو را آزاد كرد و سپس با آن دو ازدواج نمود، تا بدين وسيله به مسلمانان بياموزد كه مي شود با كنيز ازدواج نمود. اوّل او را آزاد نمود و سپس شريك زندگي قرار داد. در ازدواج پيامبر با جويريه بسياري از كنيزان آزاد شدند.
4. نجات زن و جلوگيري از غلطيدن وي در دامن بستگان مشرك و كافر:
برخي از زناني كه مسلمان شده بودند و به جهت مرگ، شهادت و يا ارتداد شوهر، بي سرپرست مي شدند و زندگي بر آنان بسيار مشكل بود و در وضع بسيار اشفته اي به سر مي بردند، همانند ام حبيبه، دختر ابوسفيان كه همراه شوهرش به حبشه هجرت كرد و در آن جا بي سرپرست شد. نه مي توانست در آن جا بماند و نه به مكه نزد پدرش برگردد.
پيامبر وقتي كه از مشكل وي با خبر شد، پيكي براي نجاشي پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا ام حبيبه را به عقد پيامبر در آورد. اين ازدواج باعث شد كه وي از بي سرپرستي نجات پيدا كند و به دامن بستگان مشرك خويش نغلتد.
5. طرد سنت غلط و جاهلي:
در اسلام «پسرخوانده» حكم پسر واقعي را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد مَحْرَم نيست. در حالي كه در جاهليت احكام پسر واقعي را بر پسر خوانده سرايت مي دادند، از آن جمله زن پسر خوانده بر پدر خوانده محرم بود. اسلام اين حكم را باطل نمود. (3)
پيامبر به دستور خدا با «زينب بنت حجش» كه همسر مطلقه زيدبن حارثه، پسرخوانده پيامبر بود، ازدواج نمود، تا حكم جاهلي را در عمل باطل كند و مردم پذيراي نقض حكم جاهلي باشند. (4)
اگر اين ازدواج صورت نمي گرفت، ممكن بود زيدبن حارثه، يا پسرش اسامه بن زيد، بعد از رحلت پيامبر به عنوان پسر و وارث پيامبر مطرح مي شد و مسير امامت و وراثت خاندان پيامبر دگرگون مي شد.
افزون بر اين امور ازدواج هاي پيامبر از اهداف و حكمت هاي ديگري برخوردار بود كه به جهت رعايت اختصار از ذكر آنها خودداري مي شود.
براي آگاهي بيشتر به كتاب «همسران پيامبر حسن عاشوري لنگرودي، مراجعه نماييد.
پى‏نوشت‏ها:
1. سيد محمد حسين طباطبايي، فرازهايي از اسلام، دار الكتب الاسلاميه تهران، بي تا، ص 174.
2. عبدالرحمان بن محمد، مقدمه ابن خلدون، نشر موسسه الاعلمي، بيروت بي تا، ج 1، ص 286.
3. احزاب (33) آيه 4.
4. همان، آيه 37.
موفق باشید.