سلام. وقت شما بخیر.
ببخشید من و همسرم چند وقتیه که با هم مشکل پیدا کردیم . به نظرم از همون اول انتخابمون اشتباه بوده و زیاد به هم شباهت نداشتیم و تفاوت های زیادی بینمون وجود داره. ولی دیگه زیاد تو انتخابمون دقت نکردیم و الآن هم بیشتر از 14 ماه است که عقدیم. من فکر میکنم سن هر دو تامون هم کم بوده خانمم تقریبا 16 ساله بوده و منم تقریبا 21 ساله. و یه مقدار احساسی برخورد کردیم و انتخاب با دقتی نداشتیم و در حقیقت برای ازدواج هنوز بچه بودیم. اون موقع عقد من هنوز ترم 5 دانشگام بوده و هیچ منبع درآمدی نداشتم. الآن هم تقریبا 3 ماه از فارغ التحصیل شدنم میگذره. و دنبال چند تا موقعیت شغلی هستم. انشاء الله که به زودی درست بشه. حالا که نزدیک مراسم ازدواجمون شده و میخوایم بریم سر خونه زندگی اختلافات زیاد شده. خانمم دوست داره که حتما مراسم عروسی برگزار بشه و خرج های دیگش مثل لباس عروس و آتلیه و سرویس طلا و این چیزا. ولی من فعلا وضعیت اقتصادیم در اون حد نیست که بتونم اینا رو فراهم کنم. از طرف دیگه پدرم هم یه روحانیه و دنبال کارای اقتصادی هم نبوده و زیاد چیزی ندارند که بتونند به من کمک کنند.
حالا خانمم از این موضوع شاکیه که چرا تو خواستگاری نگفتی که خانوادت نمیتونند کمکت کنند. البته ما خانواده هامون با هم از قبل هم فامیل بودیم و شناخت تقریبا زیادی نسبت به هم داشتیم. ولی همین شناخت قبلی فکر میکنم باعث شده بوده که دیگه تو انتخاب همسر زیاد دقت نکنیم. و خانواده هامون هم یه مقدار با عجله قضیه رو جلو بردند و خیلی سریع بعد از یه آشنایی موقت عقد کردیم. البته من از همون روزهای اول حس می کردم که خانمم احساس پشیمونی داره و زیاد از کنار من بودن خوشحال نیست. و یه جورایی احتمالا به خودش میگفته که دیگه اشتباه کردم باید همین جور بسوزم و بسازم.
مشکلات ما فقط همین نیست، من و همسرم تو روابط زناشویی هم مشکل داریم. نمیدونم همسرم یه مقدار سرد مزاجه یا به من زیاد علاقه نداره و یا چیز دیگه است ولی زیاد به رابطه با من علاقه نداره و همیشه به سختی کنار خودم نگهش داشتم و تونستم باهش رابطه برقرار کنم. شب ها موقع خواب بیشتر پشتش رو به من میکنه و سریع فقط دوست داره بخوابه. و وقتی هم ازش سؤال میکنم که دوست داره چیکار براش بکنم که لذت ببره. هیچ جوابی نمیده و فقط میگه که دوست داره بخوابه. حتی از درآوردن لباس هاش پیش من خودداری میکنه و خیلی به ندرت این کار رو انجام داده. اون هم با التماس و خواهش من. در مورد خواسته های خودم هم هیچ توجهی نداره و اگه کاری رو دوست داشته باشم که اون انجام بده امتناع میکنه و فقط دنبال فرار کردن از منه. غیر از موقع خواب، در طول روز هم اگه خواسته باشم باهش معاشقه بکنم، یه بهانه ای در بیاره و از من میخواد دور بشه و نمیزاره که ناز و نوازشش کنم. بعضی ها مواقع هم سر یه چیزهای خیلی جزئی باهم قهر میکنه و همیشه من بودم که رفتم نازش رو کشیدم و بالاخره بعد از چند روز یواش یواش باهم خوب شده. و این تقریبا عادتش شده که سریع قهر کنه و باز من برم دنبالش و یه آشتی موقت و باز دوباره این تکرار بشه.
البته ناگفته نماند که من روزهای اول عقدمون به خاطری که هنوز دانشجو بودم و به درسم اهمیت میدادم. وقتم زیاد برای درس گرفته میشد و شاید اون توجه لازم رو تو همون روزهای اول عقد بهش نداشتم. البته یه مقدارش هم فکر میکنم به خاطر تربیت خانوادگیم بوده. چون ما خانوادمون پر جمعیته و زیاد پدر و مادرم نتونستند به ما محبت کنند و خود پدر و مادرم هم زیاد محبتی بهم نداشتند تو خونه. منم چیز زیادی از محبت کردن بلد نبودم. البته روی این زمینه مطالعه داشتم و دارم ، ولی شاید درست نتونسته بودم اجراش کنم. ولی الآن که درسم تموم شده و وقتم آزاد تره همیشه سعی کردم محبت نکردن اون موقع رو جبران کنم. ولی انگار فایده زیادی نداشته و دیگه همسرم بهم علاقه چندانی نداره. حتی در مورد گفتن یه کلمه دوستت دارم یا یه نگاه عاشقانه هم به من علاقه ای نشون نمیده ، در حالی که من خیلی زیاد بهش از این دست حرف ها گفتم. ولی انگار فایده ای نداره و اون علاقه ای باید اول شکل میگرفته ایجاد نشده.
در مورد این موضوع من با پدرش هم صحبت کردم. ولی بیشتر از اینکه فایده ای داشته باشه، فکر کنم ضرر داشت، چون بعد از صحبت کردن پدرش باهش گریه و زاری راه انداخته بود که چرا به بابام گفتی و مگه خودت بچه ای. ولی من قبلش خیلی باهش صحبت کرده بودم و بهش گفته بودم که بیا از مشکلاتت بگو. ولی اون همیشه طفره میرفته و دنبال حل مشکلات نبود. بعد از صحبت کردن پدرخانمم با خانمم وقتی ازش سؤال کردم که چی شد. اون میگفت که اونا از ترس آبروی خودشون منو مجبور میکنند که با تو زندگیمو ادامه بدم و یه موقع کار به جدایی نکشه که آبروی اونا بره و حرف و حدیث های بعدش درست بشه.
حالا دیگه من نمیدونم که آیا این زندگی رو ادامه دادن کار درستیه یا بهتره هنوز که ازدواج نکردیم و سر خونه زندگی خودمون نرفتیم از هم جدا بشیم؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
متاسفانه در دوران عقد، آفاتي وجود دارد كه گاهي ازدواج را به چنين بن بست هايي مي كشاند. اين آفت ها گاهي به دنبال مقايسه همسر با ديگران، گاهي به جهت كدورت هاي بين دختر و پسر، و گاهي بر اثر شيوه رفتاري خانواده ها رخ مي دهد. گاهي نيز زن و شوهر از يادگيري مهارت هاي عشق ورزي و اصول اوليه همسرداري كوتاهي كرده و مشكلاتي را براي خود به وجود مي آورند. در همين جا از شما و همسرتان مي خواهيم با گذراندن دوره هاي آموزشي خاص كه در بسياري از مراكز مشاوره براي همسران تشكيل مي شود، با اين مهارت ها آشنا شويد.
لطفا در ادامه به نكات ذيل توجه كنيد.
1. براي جدايي عجله نكنيد، زيرا ممكن است دچار گرفتگي و حالت ادبار قلب شده باشيد و به زبان ساده تر احساسات غيرمنطقي بر شما غلبه كرده باشد.
2. از به كار بردن كلمات نااميد كننده بپرهيزيد. همچنين از بدبيني به همسر و خانواده اش اجتناب كنيد. يكي از اشتباهات رايج شناختي ميان همسران، ذهن خواني است به اين معنا كه فرد بعضي از رفتارها يا گفته هاي همسرش را حمل را تنفر او از خودش كند و بگويد اين دختر از همان اوائل عقد مرا نمي خواسته و حالا مجبور است به خاطر آبرو بماند. يا اينكه سخن همسرش را؛ (با توجه به اينكه احساسات غيرمنطقي بر زنان غلبه بيشتري دارد) مبني بر اينكه خانوده اش از ترس آبرو مجبورش مي كنند با وي زندگي كند؛ حمل بر صحت كند. و به اين وسيله زندگي را بر خود و همسرش تلخ كند.
3. در هر صورت از شما و همسرتان مي خواهيم عاقب انديش باشيد زيرا افزون بر لطمه اي كه با طلاق به خودتان مي زنيد، به همسرتان نيز آسيب خواهيد زد (آسيب هاي روحي دختران در جدايي ها، شديدتر و بيشتر است؛ چون عاطفي ترند.
4. هميشه به خاطر داشته باشيد كه انتخاب در ازدواج مهم است؛ اما مهم تر از آن، حفظ همسر منتخب است. اگر بهترين لباس را تهيه كنيد و بعد آن را با اتو بسوزانيد، هيچ فايده اي ندارد.
ضروري است شما وهمسرتان چند جلسه حضورا نزد كارشناسان مشاوره برويد و بعد از آن تصميم خود را براي ادامه ويا قطع اين پيوند اتخاذ كنيد.
موفق باشید.