- طينت سجيني و طينت علييني با اختيار چگونه جمع مي شود؟آيا اختيار نوعي گول زدن ما نيست وقتي برخي ذاتشان به بدي تمايل دارد...
2- تفاوت نظریه کسب ذات چیست؟و در نظریه کسب زجاجی خود اين شيشه هاي رنگي را مگر خدا نيافريده؟پس ديگر ما چكاره ايم و چرا بايد سرزنش شويم
3- اينكه و جود سلسله مراتب دارد با اختيار چگونه جمع ميشود؟چون يزيد بايد يزيد باشد و نمي تواند از جايگاهش تخطي كند و كلاً هر كسي جايي دارد...آيا ما عروسك خيمه شب بازي نيستيم؟! وهدايت و ضلالت ديگر چه معني ميتواند داشته باشد
4- اينكه كدام مرتبه وجود به چه كسي تعلق بگيرد از طرف خدا تحميل مي شود؟چگونه مي شود كه پيامبر مي شود پيامبر و ما هم در اين جايگاه قرار ميگيريم،چون اگر به اختيار ما باشد كه همه مي خواهند پيامبر باشند
5- اينكه وجود سلسله مراتب دارد قبول، اما چطور مي شود به جايگاه محمد و آل محمد حسادت نكرد؟واينكه اشقيا چطور بايد با جايگاهشان كنار بيايند و بر سرشان نزنند و غصه نخورند
6- الف)اينكه بيان مي شود ما عدم هستيم و خدا به ما از سر احسان وجود داده در مورد اشقيا چگونه معني پيدا مي كند؟يعني طرف بايد به خاطر اينكه درجهنم پدرش را در مي آورند خوشحال و شاكر باشد؟-البته با توجه به مطالب بالا كه در واقع طرف با اختيار خود به جهنم نمي رود و جايش همانجاست از اول- ب) آيا فياض بودن و محسن بودن و خالق بودن خدا برايش وظيفه ايجاد نمي كند كه وظيفه اش هست كه خلق كند نه احسانش و نتقابلا براي ما طلب و حق ايجاد نمي كند كه طلبكار باشيم چرا اينقدر داد و آن را نداد؟

پرسش: متن پرسش در بخش توضيحات بيشتر
1- طينت سجيني و طينت علييني با اختيار چگونه جمع مي شود؟آيا اختيار نوعي گول زدن ما نيست وقتي برخي ذاتشان به بدي تمايل دارد...
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در اين باب جاي سخن بسيار است، ولي به اختصار بايد گفت: اصولا بحث طينت بحثي كاملا روائي است و منشا اين قبيل سوالات نيز رواياتي است كه در اين باب وارد شده است؛ اما نوع برخورد با روايات امري كاملا تخصصي است و به هيچ وجه نبايد با آن خام برخورد نمود و هرنوع مراجعه غير كارشناسانه در اين حوزه، نادرست، بلكه در مواردي خطرآفرين است.
به طور كلي بايد توجه داشته باشيد كه احاديث طينت از احاديث مشكل اهل بيت است و درك معناي صحيح آن ها به نحوي كه با مباني شيعه ناسازگار نباشد، كار سختي است. ظاهر اين روايات اين توهم را ايجاد مي كند كه انسان ها به مقتضاي طينت خود عمل مي كنند؛ آن كه طينت نوراني دارد، به سوي نور مي رود. آن كه طينت ظلماني دارد، به سوي ظلمت مي رود. در حقيقت جبر است و اختياري در كار نيست. طينت هايي دعوت كننده به نور و حق و صراط مستقيم هستند. طينت هايي دعوت كننده به شر و ظلم و فساد و تباهي. هر فردي جز عمل به مقتضاي طينتش راهي و چاره اي ندارد. در حقيقت اختياري نيست. شيعيان هم چون از طينت اهل بيت آفريده شده اند، طبيعتا به اهل بيت گرايش دارند. متمايل به پيروي از آن ها هستند. اين گرايش طبيعي، آن ها را به سوي اهل بيت مي كشاند.
با توجه به مباني قطعي قرآني و روايي، ما انسان ها مختار آفريده شده ايم. خودمان هستيم كه خوب يا بد بودن خود را رقم مي زنيم. مجبور نيستيم. اگر مجبور بوديم، دعوت و فرستادن پيامبران و هدايتگران و قرار دادن بهشت و دوزخ براي مطيعان و عصيانگران و ... لغو و بيهوده بلكه ظلم بود.
بنا بر اين بايد احاديث طينت را طوري معنا كنيم كه با اين مباني ناسازگار نباشد.
در روايات و ادعيه سخن از فضل و عنايت خدا بر بندگان خوب است، به خاطر علمي كه خدا به انتخاب و روش و سيره آينده آنان دارد، يعني چون خدا مي داند كه اين افراد در زندگي دنيوي، خير و هدايت و اطاعت و بندگي خدا را بر مي گزينند و به سوي شيطان و هواي نفس و كفر و ظلم تمايل پيدا نمي كنند، به آنان عنايت مي كند. فضل و هدايت و دستگيري خود را نصيبشان مي گرداند، مثلا در خصوص ائمه كه افراد شاخص در اين بابند در دعاي ندبه مي خوانيم:
«اخترت لهم جزيل ما عندك من النعيم المقيم الذي لا زوال له و لا اضمحلال بعد ان شرطت عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لك ذلك و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قربتهم و قدمت لهم الذكر العلي و الثناء الجلي؛ براي آنان نعمت هاي گرانبها و ارزشمند خود را اختيار كردي و برگزيدي، بعد از آن كه بر آنان شرط كردي زهد و بي رغبتي به درجات و زينت ها و جلوه هاي دنياي بي ارزش را. آنان اين شرط را پذيرفتند. تو مي دانستي كه به شرطشان وفا مي كنند. پس از آنان تعهدشان را قبول كردي و آنان را به مقام قرب رساندي. نامشان را بلند كردي و بر آنان ثناي آشكار، نثار نمودي».
بنا بر اين خدا با توجه به علمي كه نسبت به صلاحيت امامان و شيعيانشان دارد، آنان را از طينت ارزشمندي خلق مي كند. با توجه به بي صلاحيتي و گرايشي كه كافران و منكران به كفر و ظلم نشان خواهند داد و او مي داند، آنان را از طينتي ديگر خلق مي كند. اين ها متناسب با انتخاب و اختيار خود بندگان است.
مولي صالح مازندراني در شرح اين حديث مي نويسد:
« مبدا آفرينش همه انسان ها خداي يگانه است كه عالم و آگاه به همه چيز است. چون مي بيند و مي داند بعضي از مخلوقات با حالات متعالي، به قرب او مي گرايند و رهرو اين راه هستند، لطف خودش را نصيب آنان كرده؛ آنان را از طينتي بر گرفته از عليين مي آفريند تا بر اكتساب آن حالات متعالي آنان را ياري كرده باشد. چون مي بيند كه گروهي ديگر دنبال روحيات پست و رذل هستند كه آنان را از ساحت پروردگار دور مي كند، آنان را از همان سجين و اسفل السافلين مي آفريند تا هر كدام به اصل خود كه مورد علاقه اش هست، برگردد. آن حالات روحي و ايماني عملي كه خدا بدان ها علم دارد، سبب شده كه آنان از عليين يا از سجين و اسفل السافلين خلق شوند، نه اينكه اين خلقت آن روحيات را ايجاد كرده باشد. در اين نكته تامل كن كه دقيق است و بسياري از شبهه ها را دفع مي كند!». (1)
بنا بر اين گرچه طينت بي تاثير در گرايش انسان نيست؛ ولي هرگز موجب سلب اختيار از انسان نمي شود تا شبهه جبر پيش آيد. و يا با عدل اهلي تعارض پيدا كند. بي ترديد نقش اصلي در ايجاد عمل انسان براي خود اوست و طينت و ساير شرايط در حد زمينه موثر است. از اين رو موجب جبر نمي شود؛ چون انسان ذاتا مختار است، در نتيجه علي رغم اقتضاي طينت، انسان مسئول عمل خود است. نكته ي ديگر اين كه تمام انسان ها با طينت هاي مختلف مورد آزمايش و امتحان هاي الهي قرار مي گيرند و اين امتحان ها نيز براي هر كسي به اندازه توان و ظرفيت وجودي اوست و همگان يكسان امتحان نمي شوند؛ لذا از اين رهگذر ممكن است برخي امور و تفاوت هاي كه از طريق طينت پيش مي آيد، جبران شود.
در مورد فرد كافر هم تعاريف صريح و روشني در منابع فقهي بيان شده؛ لطفا توضيح دقيق تري در مورد اين كه "فرد خيلي سفت و سخت پيامبر را قبول ندارد" بدهيد تا پاسخ شما ارسال شود.
پي نوشت:
1. ملا صالح مازندراني، شرح اصول كافي، نشر دار الاحيا التراث العربي، بيروت،1431 ق، ج6، ص 393 - 394.
پرسش: - تفاوت نظريه كسب ذات چيست؟و در نظريه كسب زجاجي خود اين شيشه هاي رنگي را مگر خدا نيافريده؟پس ديگر ما چكاره ايم و چرا بايد سرزنش شويم

پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
سوال شما چندان روشن و واضح به دست ما نرسيده لطفا در نامه بعدي مقصود خود را به طور روشن و دقيق بيان فرماييد تا پاسخگوي شما باشيم.
پرسش: 3- اينكه و جود سلسله مراتب دارد با اختيار چگونه جمع ميشود؟
3- اينكه و جود سلسله مراتب دارد با اختيار چگونه جمع ميشود؟چون يزيد بايد يزيد باشد و نمي تواند از جايگاهش تخطي كند و كلاً هر كسي جايي دارد...آيا ما عروسك خيمه شب بازي نيستيم؟! وهدايت و ضلالت ديگر چه معني ميتواند داشته باشد ؛ اينكه كدام مرتبه وجود به چه كسي تعلق بگيرد از طرف خدا تحميل مي شود؟چگونه مي شود كه پيامبر مي شود پيامبر و ما هم در اين جايگاه قرار ميگيريم،چون اگر به اختيار ما باشد كه همه مي خواهند پيامبر باشند ؛ اينكه وجود سلسله مراتب دارد قبول، اما چطور مي شود به جايگاه محمد و آل محمد حسادت نكرد؟واينكه اشقيا چطور بايد با جايگاهشان كنار بيايند و بر سرشان نزنند و غصه نخورند
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت: اولا مراتب داشتن هستي مربوط به نظام تكوين و مراتب عيني وجود و آن هم در سلسله علت و معلول مطرح است و نه در همه جا مثلا در موجودات كه در عرض هم اند مثل افراد از يك نوع كه رابط علي با هم ندارند.
ثانيا اين كه يزيدبودن ويزيد شدن فلان فرد برآثر سوء رفتار و سوء انتخاب خود او ست و نه اين كه خداوند او را انسان آفريده باشد و نه يزيد. او در آغاز خلقت برسرسه راهي قرارداشته كه راه يزيد شدن را انتخاب نموده و در آن مسير كامل گرديده است در تبيين اين مسله بايد گفت:
انسان تا زنده است، جاده‏اي دو طرفه در برابرش قرار دارد؛ پس روشن شد كه بين تقدير الهي و اختيار آدمي هيچ منافاتي وجود ندارد؛ زيرا در سلسله علل و شرايط به ثمر رسيدن كار و ايجاد حادثه، اراده آدمي يكي از علل و اسباب است و قدر جانشين اراده و اختيار آدمي نمي‏شود تا همچون عروسك خيمه شب بازي جلوه كند. در كردار اختياري، بين كردار و تقدير رابطه مستقيم از نوع رابطه شرايط با معلول وجود دارد و در افعال اختياري ما، يكي از عوامل و اسباب و علل، فعل اختياري انسان است.
دليل اين امر را بايد در اين نكته جست‏وجو كرد كه جهان بر اساس نظم رياضي برپا شده است و هر پديده‏اي علت و سبب خاص دارد. تأثير آتش گرما و سوختن است و تأثير آب سرما و خاموش كردن. ما به دليل اينكه در بند زندگاني مادي محصوريم، از گذشته و حال و آينده بي خبريم و جريان حوادث و پديده‏ها برايمان نامعلوم است و گرنه تقدير الهي بي‏حساب و كتاب نيست و بر اساس نظمي خاص قرار دارد.
آن‏كه با حسن اختيار خود كردار نيك انجام دهد يا مخلصانه دعايي بخواند، نتيجه آن را در اين جهان مي‏بيند و آن‏كه بر اثر سوء اختيار گناهي مرتكب شود، نتيجه تلخ آن را مي‏چشد.
حال بايد گفت: ترديدي نيست كه خداوند براي هر چيزي علت‌ها و اسباب هايي قرار داده كه هستي و مشخصات آن بستگي به آن‌ها دارد. اين طور نيست كه هر چه در جهان پديد مي‌آيد، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقي و بي حساب باشد. همان گونه كه در بارش برف و باران و ... عواملي دخالت دارد و هرگز چنين كاري بي علل و اسباب انجام نمي‌پذيرد، همچنين كارهاي بشر از روي تصادف و اتفاق از او سر نمي‌زند، بلكه نخست چيزي را تصور مي‌كند، سپس به آن مي‌انديشد و پس از آن كه فايدة واقعي يا پنداري آن را پذيرفت، ‌به انجام آن مي‌كوشد. پس انجام هر حادثه اي در جهان علت و سببي دارد و اين نظامي است تخلف ناپذير و خداوند نيز اين چنين مقرّر كرده است.
بديهي است اين مسئله با اصل آزادي و اختيار انسان منافات ندارد، ‌زيرا اختيار و آزادي يكي از اسباب و علل جهان است؛ يعني خداوند خواسته و مقدّر نموده كه بشر كارهاي خود را به ارادة خود انجام دهد و سرنوشت خويش را رقم زند.(1)
در قرآن آيات زيادي وجوددارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آيه: «؛ براي انسان چيزي جز حاصل سعي او نيست».(2)
و مانند آيه: «خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي‌دهد مگر خودشان آن را تغيير دهند».(3)
با يك مثالاين مسله روشن مي‌شود: «اگر كسي بالاي بام ايواني خود را روي زمين بيفكند و بگويد: اگر مقدر است بميرم مي‌ميرم و اگر مقدر است بمانم مي‌مانم.اين گفته درست نيست، زيرا قضا و قدر الهي اين است كه بشر داراي اختيار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت كند و بميرد و يا آن كه از راه بام، پله پله به زير آيد و بماند. و هر كدام را كه انتخاب نمايد، همان قضا و قدر و سرنوشت او است.
بنابراين تعيين سرنوشت و مقدرات، به معناي تعيين علت‌ها و اسبابي است كه زندگي انسان‌ها را رقم مي‌زند و بخشي از اين اسباب و علت‌ها به وسيله خود انسان تحقق مي‌يابد.
در نتيجه نمي توان گفت خداوند موجوداتي را پست و خيانكار خلق كرد زيرا اين نتايج وسرنوشتها از اعمال و انتخابهاي خود افراد حاصل شده نه تقدير وتعيين الهي.
اما اينكه چرا خداوند با اينكه مي دانست اين افراد جهنمي خواهند شد آنها را خلق كرد؛ بايد توجه داشت كه اين سوال از نظر مبنايي تفاوتي با اين سوال كه «چرا آنهايي را كه مي دانست بهشتي خواهد شد خلق كرد» ندارد ؛ در واقع بايد دانست هدف خداوند از اصل خلقت چيست؟ آنچه در اين مورد مي توان گفت اين است كه خداوند از روي فياضيت و لطف مطلق خويش به هر موجودي كه امكان ايجاد و خلق را داشته باشد، اين سعادت را ارزاني خواهد داشت.
دراين مساله تفاوتي در خصوص سرنوشتي كه آنها با اختيار خويش انتخاب خواهند نمود وجود ندارد .البته زمينه هاي انحراف و شقاوت همانند زمينه هاي سعادت در عالم موجود است زيرا دنيا محل تكامل وانتخاب آگاهانه است .اگر قرار باشد كه همه انسان‏ها خوب باشند يا تنها انسان‏هايي كه انتخاب هاي خوب و درست خواهند داشت آفريده شوند، اختيار و تفاوت و ارزشي براي انتخاب خوب از بد معنا نداشت. تا راه كج وجود نداشته باشد كه عده‏اي دچار آن شوند، انتخاب راه درست معنا ندارد.
نيك و خوب بودن در كنار بدي‏ها معنا مي يابد. اگر امكان نداشته باشد كه انسان راه بد و زشت برود و كسي چون يزيد شود، ديگر انتخاب كردن راه خوب و حسيني شدن، امر شايسته و ستودني نبود؛ بنابراين خداوند اراده فرمود كه انسان، موجودي داراي اختيار آفريده شود و انسان با اين ماهيّت آفريده شد. اختيار و حق انتخاب داشتن اقتضا دارد كه عدّه‏اي راه درست و صحيح را (به رغم وجود راه كج و خطر افتادن در نادرستي) انتخاب كنند، و عده‏اي راه زشتي و جنايت را (به رغم وجود راه دست و حق انتخاب راه صحيح) انتخاب نمايند.
بنابراين خداوند انسان و جهان را نيافريد تا آگاه شود كه چه كسي عاقبت نيك و چه كسي عاقبت بد پيدا مي كند تا بپرسيم خدا كه از عاقبت آگاه است، پس چرا آفريد ؟
در نتيجه يزيد شدن ويزيد ماندن او با اراده وخواست خودش بوده . چه اين كه انسان هاي صالح نيز با انتخاب واراده ي خود صالح شده وصالح مانده اند . پس مسله خيمه شب بازي در كار نيست وآدمي در انتخاب راه شان مختار اند.
پي‌نوشت‏ها:
1. مظهري، مجموعة‌آثار، نشر صدرا، 1373 ش، ج1، ص 384.
2. نجم (53) آيه 39.
3. رعد (13) آيه 11.
پرسش: 4- الف)اينكه بيان مي شود ما عدم هستيم و خدا به ما از سر احسان وجود داده
4- الف)اينكه بيان مي شود ما عدم هستيم و خدا به ما از سر احسان وجود داده در مورد اشقيا چگونه معني پيدا مي كند؟يعني طرف بايد به خاطر اينكه درجهنم پدرش را در مي آورند خوشحال و شاكر باشد؟-البته با توجه به مطالب بالا كه در واقع طرف با اختيار خود به جهنم نمي رود و جايش همانجاست از اول- ب) آيا فياض بودن و محسن بودن و خالق بودن خدا برايش وظيفه ايجاد نمي كند كه وظيفه اش هست كه خلق كند نه احسانش و نتقابلا براي ما طلب و حق ايجاد نمي كند كه طلبكار باشيم چرا اينقدر داد و آن را نداد؟

پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در باره فراز اول پرسش بايد گفت اصل ياد شده در پرسش در باره اشقيا نيز مطرح است. چون آنها نيز وجود شان از خداوند و مخلوق او هستند، ولي با سوء اختيار خود در مسير نا درست حركت نموده و جهنمي شده اند، بايد توجه داشت كه جهنمي شدند را خود آنها با اختيار خود بر گزيده اند و جبري در كار نبوده است. اما بايد متوجه اين نكته بود كه خداوند ابزارهاي لازم هدايت و رسيدن به سعادت جاودانه و ابدي را در اختيار انسان قرار داده است. عقل را در وجود انسان و پيامبران را از خارج وجود انسان براي هدايت و راهنمايي انسان ها به سوي سعادت و خوشبختي فرستاده و هيچ چيزي را در اين راه فروگذار نكرده است. اما اگر انساني با سوء اختيار خود، راه دوزخ را گرفت و به سوي جهنم رفت، عيب و نقص از جانب محبت خدا نيست، بلكه به خاطر سوء اختيار انسان است.
سعدي مي گويد:
خرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيم ديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتيم
اعمال زشت و ناپسند انسان ها در دنيا، موجب عذاب آنها در آخرت خواهد شد و خداوند اعمال خودشان را برايشان قرار مي دهد. همين اعمال به صورت عذاب و دوزخ براي آنها تجسم مي يابد. پس دوست داشتن خداوند، به اين معنا نيست كه خداوند اعمال نيك و بد انسان ها را به آنها ندهد كه اگر چنين بود، بر خلاف حكمت و عدالت الهي بود.
خداوند مي فرمايد: آيا كساني كه زشتي ها و گناهان را انجام داده اند، خيال مي كنند كه همانند مومنان و نيكوكاران خواهند بود و زندگي و مرگ آنها يكسان است؟ (اگر چنين حكم مي كنيد) بد حكم و داوري مي كنيد.(1)
بنا بر اين عذاب هاي جهنم پيامد و نتيجه قهري و طبيعي اعمال ناپسند خود آدمي است. در روايتي از پيامبر اسلام آمده است: «انما هي اعمالكم تردّ اليكم» اين عذاب همان اعمال و كردارهاي شماست كه به سوي شما برگردانيده شده است.(2) پس جهنمي بودن انسان نتيجه عمل اوست واز اول تعيين نشده است.
اما در باره فراز دوم بايد گفت ما هيچ حقي بر خداوند نداريم هرچه او به ما داده و مي دهد از باب لطف و رحمت اوست.
و در واقع اين خدايي اوست كه اقتضاي آفرينش دارد؛ زيرا «آفريدن» به معناي ايجاد كردن است. هر وجودي خير است. لازمه فياض(بخشنده) بودن خداوند، عطا كردن او است.(3)
هر چيزي كه اقتضاي وجود و هستي داشته يا امكان وجود داشتن آن باشد، فيض وجود از خدا دريافت مي كند. خداوند بخل در وجود و هستي دادن ندارد، تا موجودي كه امكان وجود آن است، وجود را دريافت نكند.
جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حكمت و... خداست، به طوري كه بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند . هر «بود»ي، «نمود»ي دارد؛ نمي شود فياض باشد ، اما فيضي نداشته باشد ، همان گونه كه نمي تواند نور باشد. اما روشنايي نداشته باشد و رحمت باشد. اما بخشش نداشته باشد!
بنابراين از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان و از جمله انسان نتيجه صفات خداوند است؛ در واقع هدف يا همان علت غايي در افعال الهي همان علت فاعلي و اقتضاي خداوندي خود اوست. خداوند فيض و بخشش دارد. لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد، فيض و هستي خداوند را دريافت كند. چون قابليت وجود براي جهان هستي بود، خداوند آن را آفريد؛ بنابراين جهان هستي، نشان دهنده و نتيجه صفات خداوند است.
پي نوشت:
1. جاثيه (45) آيه 21.
2. مجلسي، بحارالانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي، 1403 ق، ج3، ص90.
3. اسراء (17) آيه‏ 20.

موفق باشید.