با توجه به----عالم---بودن خدا به ابتدا و انتهای خلقت -در اخر یه عده از بندگان (که خدا از مادر به فرزند بیشتر دوستشون داره ا)ونها رو در پایان می اندازه به جهنم. در حالیکه از ابتدا خدا می دانست اونا جهنمین این با رحمت و حکمت مطلق خدا چطور سازگاره
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
فرض سوال بر اين است كه هدف خلقت و آفرينش انسان تنها در بهشت و جهنم خلاصه مي شود، آن هم بهشت و جهنمي كه خداوند از قبل براي انسان ها تعيين كرده است، در حالي كه اولاً آفرينش انسان بر اساس صفات كمال خداوند مانند فياضيت و رحمت است. لازمه فيض بخشيدن و رحمت الهي آن است كه هر موجودي كه نيازمند به وجود و هستي است، تحقق و وجود يابد و چون نظام آ فرينش اقتضاي وجود انساني يافت، فيض الهي نيز انسان را تحقق بخشيد و وجود داد. بهشت و جهنمي بودن نتيجه كار خود انسان است كه در نتيجه از اختيار داشتن انسان ناشي مي شود.
خدا بر انسان ها تفضّل نمود و نعمت حيات بخشيد و با ويژگيها و برجستگيهايش او را از ساير مخلوقات ممتاز نمود. او را گل سرسبد آفرينش نمود و زمين و آن چه در روي آن است را در خدمت و تسخير او قرار داد.
اين گونه نيست كه خدا كسي را جهنمي و كس ديگر را بهشتي كند تا با عدالت ويا رحمت وحكمت او تنافي داشته باشد. بلكه اين مقدار را ميتوان گفت كه خدا نسبت به اموري كه افراد انتخاب ميكنند و به نتايجي كه ميرسند آگاه است، آن هم به دليل احاطهاي كه به همه امور در كل عالم دارد. به عنوان مثال اگر دو اتومبيل با سرعت زياد به سوي هم در حركت باشند، هليكوپتري كه بر بالاي مسير اينها حركت ميكند، صحنه را ميبيند و ميداند كه تا چند لحظه ديگر اين دو اتومبيل با هم برخورد و تصادف ميكنند. ولي تصادف اينها زاييده علم آن شخص در هليكوپتر نيست، بلكه زاييده سرعت زيادي است كه رانندهها با انتخاب خود برگزيدهاند. اگر سرعت را انتخاب نميكردند، تصادف پيش نميآمد. حال در مورد خدا، آيا ميتوان سوء اختيار يك فرد و در نتيجه شقي شدن او را بر عهدة وليّ نعمتي دانست كه به او امكاناتي را براي انتخاب بهترينها عطا كرده است؟
بنا بر اين، اين گفته شما درست است كه «خداوند به احوال تمامي انسانها آگاه است» حتّي قبل از خلقت بر آينده آدمي علم كامل دارد، ولي فرجام بهشت يا دوزخ براي انسان از مقوله «شدني» هاست، يعني ما بايد به اين دنيا بياييم تا بهشتي يا جهنمي «بشويم» و ظرف وجود ما با حضور در اين دنيا و طي مراحل علمي و عملي او گذر از فراز و نشيب ها شكل مي گيرد. بنابراين تا به دنيا نياييم پاداش و كيفر معنا پيدا نمي كند.
اصولاً لازمه آفرينش جهان هستي و فيض خداوند آن بود كه موجودي داراي اختبار آفريده شود كه راه كمال خود را در عالم دنيا با تمام سختي هاي آن طي نمايد و به بالاترين مرتبه كمالي كه يك موجود مي تواند دست يابد، برسد، اما چون سخن از اختيار به ميان آمد ، به طور طبيعي بسياري از آن استفاده نادرست كرده و به گمراهي و سقوط كشيده مي شوند. اگر تنها راه نيك و درستي باز بود، ديگر اختيار معنا نداشت و انسان هاي به كمال رسيده ،داراي ارزش برتر و والاتر از تمام مخلوقات نمي شدند. در اين باره مطالعه منبع ذيل مفيد است. (1)
پي نوشت :
1. ناصر مكارم تفسير نمونه،نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران،1378 ش . ج 22، ص 395.
موفق باشید.