با سلام
بافرض پذیرفتن وجود حضرت محمد(ص) در تاریخ چگونه می شود اثبات کرد که قرآن کلامی وحیانی است نه حاصل اندیشه پیغمبر ویا عده ای اندیشمند و فرهیخته در زمان او که به اوکمک کردند در تالیف قرآن وبحث نبوت او؟
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
وجود قرآن دلالت مي كند كه از جانب خداست و غير خدا حتي پيامبر را توان بر انشاي چنين كتابي نيست. با صراحت تمام هم اعلام كرده كه از جانب خداست و پيامبر و غير پيامبر را در ايجاد آن دخالتي نيست. خود را آيت خدايي شمرده و اعلام كرده، اگر در خدايي بودن قرآن شك داريد و مرا ساخته بشر از جمله پيامبر مي دانيد و معتقديد و مدعي هستيد كه بشر را توان انشاي چنين كتابي هست، پس يك سوره مثل سوره هاي من بياوريد و به جامعه عرضه كنيد و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهيد.
با وجود آن كه دشمنان از صدر اسلام در صدد بودند كه آسماني بودن قرآن را انكار كنند و آن را ساخته ذهن پيامبر يا ديگران معرفي كنند، ولي نتوانستند به مبارزه طلبي قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهند توانست.
قرآن مجيد از جهات گوناگون معجزه است و خدايي بودن خود را فرياد مي زند. چند نمونه را ذكر ميكنيم:
- از جنبه هاي اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است. قرآن از فصاحت و بلاغتي برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از اين رو عرب جاهلي كه در فصاحت و بلاغت و شعر و ادب تخصص بلكه نبوغ داشت، وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پي برد و اظهار عجز و ناتواني نمود. به سبب اعجاز فصاحتي قرآن ، عدهاي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته و نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند. بقيه نيز گرچه ايمان نياوردند، ولي هماوردي نكردند. عجز خود را از آوردن حتي سوره اي كوچك فرياد زدند و اين خود بزرگ ترين دليل بر آسماني بودن قرآن است. ثابت ميكند كه آوردن كتابي مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون است. بنا بر اين قرآن بهترين گواه بر آسماني بودن خويش است.
- همه قبول دارند كه رسول خدا (ص) امي يعني درس نخوانده بود، ولي با وجود اين، كتابي آورد كه پر است از معارف عقلي و دقايق علمي و فلسفي، به طوري كه اين كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحير ساخته است.
امي و درس ناخوانده بودن پيامبر و بيگانه بودن ايشان و محيط زندگي شان از دانش روز و ناتواني او از مراحل ابتدايي خواندن و نوشتن كه معلوم همگان بود، بهترين دليل بر اين است كه قرآن محصول فكر و فهم ايشان يا تعليم گرفته از ديگران نبوده است. پيامبر پيش هيچ كسي زانوي شاگردي به زمين نزده است. از هيچ كس تعليم نگرفته و قبل از بعثت هيچ سخن و كلامي شبيه قرآن از او شنيده نشده و اين معارف و آيات به ناگاه بر زبان او جاري شد.
قرآن بر اين موضوع تكيه كرده و آن را يكي از نشانه هاي آسماني بودن خود شمرده است:
و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون؛(1)
پيش از نزول قرآن هيچ نوشته اي را نمي خواندي و با دست راست خود (كه وسيله نوشتن است)نمي نوشتي. اگر قبلا مي خواندي و مي نوشتي، ياوه گويان شك و تهمت به وجود مي آوردند.
و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان؛(2)
قرآن را كه روح و حيات است، از امر خود بر تو وحي كرديم . قبلا نمي دانستي نوشته و ايمان چيست.
اين آيات صراحت دارد كه پيامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بيگانه بوده، اين ها نه تراوش ذهن او، بلكه نازل شده از جانب خداوند حكيم است.
-دليل محكم ديگر بر وحي بودن و آسماني بودن قرآن و اين كه حتي آيه اي از جانب پيامبر نمي باشد، اين است كه پيامبر مومن و خدا ترس و راستگو بود. در ايمان و خداترسي و راستگويي هيچ شكي نيست. چنين كسي هيچ گاه به خود اجازه نمي دهد تراوش فكر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد، زيرا يقين دارد كه نسبت دادن مطلبي به خدا، افترا به خدا و بزرگ ترين گناه است و با قهر خدا مواجه خواهد شد و هيچ قدرتي نيست تا او را از قهر خدا برهاند.
اگر افرادي غير از پيامبر بودند، ممكن بود به خود اين جرات را بدهند كه مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد، ولي از مومن بي نظيري چون پيامبر با آن مرحله خداترسي چنين كاري محال است.
قرآن افترا و نسبت دادن چيزي را به خدا بزرگ ترين گناهان مي شمارد:
و من اظلم ممن افتري علي الله كذبا؛(3)
چه كي ستمكارتر از كسي است كه به دروغ چيزي به خدا ببندد؟!
از زبان پيامبر اعلام مي كند كه از خدا چنان ترسي دارد كه هيچ گاه چيزي بر خدا نمي بندد، زيرا مي داند كسي نمي تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:
قل ان افتريته فلا تملكون لي من الله شيئا؛(4)
بگو اگر آن را به خدا بسته باشم، نمي توانيد در قبال خدا مالك و نگهدار من باشيد.
بارها بود كه مسئله اي پيش مي آمد يا سوالي مطرح مي گرديد و پيامبر جواب و حكم آن را نمي دانست. منتظر نزول وحي مي نشست تا جواب و حكم آن را بگيرد. در مكه كه پيامبر زير ذره بين قريش بود، تعدادي از يهود آمدند و سوال هايي از رسول خدا مطرح كردند. پيامبر به پشتگرمي وحي، وعده جواب در فردا را به آنان داد. خدا براي تاديب پيامبر و تعليم پيروان ايشان چندين روز نزول وحي را به تاخير انداخت، به نحوي كه مشركان شايعه كردند كه خداي محمد با او قهر كرده و او را واگذارده است.(5)
طبيعي است كه اگر قرآن جوشش روح و روان پيامبر بود، حضرت جواب آنان را به تاخير نمي انداخت تا دشمنان شادكام گردند و دوستان اندوهگين شوند و...
با توجه به دلايلي كه گذشت، نمي توان گمان كرد قرآن جوشش روح پيامبر يا تعليم ديگران به او بوده، قطعا اين آيات و سوره ها از عالم غيب بر قلب ايشان نقش بسته ،ايشان مامور به ابلاغ آن ها بوده است.
آنچه بيان شد تنها بخش كوچكي از دلايل اعجاز قرآن است و براي بيان تفصيلي آن مي توانيد به كتاب هاي متعددي كه در اين زمينه نوشته شده است مراجعه نماييد. به عنوان نمونه براي بررسي اعجاز علمي قرآن و مقايسه آن با ديگر كتب آسماني به كتاب "قرآن توارات انجيل و علم " نوشته موريس بوكاي مراجعه نموده و براي مباحث عمومي در اين باره مي توانيد از ترجمه تفسير الميزان، ج1، ص 93؛ و يا تفسير نمونه، ج8، ص 290، بهره مند گرديد.
پي نوشت ها:
1. عنكبوت(29)، آيه 48.
2. شوري(42)، آيه 52.
3. انعام(7)، آيه 21 و آيات فراوان ديگر.
4. احقاف(46)، آيه 8.
5. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1374 ش، ج12، ص385.
موفق باشید.