سلام من دختری 19 ساله هستم بسیار مغرور وکمی هم خود خواه.در تمام مدت نوجوانی ام تا همین امروز بادوستی با نامحرم یا حتی رابطه ای بیش از حد معمول یا علاقه مندی به او مخالف بودم.هیچ توجیهی هم برای این قبیل کارها مناسب نمیدانستم ونمیدانم.
همیشه شان ومنزلت یک خانم را بیش از این ها میدانستم که بخواهم گذشته و سرنوشت خود را با این قبیل کارها آلوده کنم.سطح خانواده ی من هم از نظر فرهنگی هم مالی بالا میباشد.
تا اینکه حدود یک سال پیش یکی از اقوام که پسر معقول تحصیلکرده ومورد توجه همه ی دختران فامیل بود توجه ویزه ای به من داشت ومن آن را احساس کردم در ابتدا صحبت ما بیشتر در مورد درس ورشته بود وهدف من تنها کمکم گرفتن از نظر درسی از او بود وهیچوقت به او اجازه ی صحبت بیشتری را ندادم با اینکه توجه بیش از اندازه ی و را احساس میکردم اما هرگز عکس العمل خاصی را نشان ندادم تنها سعی میکردم ادب وشخصیت خود را حفظ کنم وفکر خود را به او مشغول نکنم چرا که کنکور را در پیش روداشتم وکمک گرفتن های من از او هم بیشتر به همین خاطر بود!
تا اینکه 11ماه پیش به لطف خدا در رشته مهندسی عمران دانشگاه سراسرسی قبول شدم وبه آرزویم رسیدم درست بعد از قبولی من او موفق شد بورس ادامه تحصیل درمقطع دکتری نیویورک را بگیرد وبه آمریکا رفت در حالی که من در دیدار آخر حس عجیب خود را به او احساس کردم
بعد از رفتن او هر چند واقعا هیچ صحبت اضافه ای بین ما رد وبدل نشده بود اما علاقمندی به وجود آمد.
بعد از آن هم سعی کردم تنها بر اساس عقل ومنطق به زندگی خود ادمه دهم اما با اینکه او رفته بود ومن هیچ چیز به او نگفته بودم علاقمندی خود را به او احساس میکردم.
ودر عین حال مراحل تحصیل وزندگی خود را که بعد از دانشجو شدن وارد مرحله جدید با تغییرات مختلف شده بود باعلاقمندی وکمی هم سختی طی میکردم چرا که من رشته ی خود را بسیار دوست دارم.
اما همچنان حس دوست داشتن او در دلم بود.بعد از 7 ماه او برای دیدار خانواده دوباره با ایران بازگشت وما باز هم یکدیگر رادیدیم با اینکه سعی میکردم علاقه خود را به او از بین ببرم اما با توجه جدی تر او ونگاه ها وصحبت های او بیشتر شد .اما او حالا دیگر 4ماه است که رفته چیز هایی که بین ما رد وبدل شد صحبت های کاملا عادی بود واو با اینکه در آن زمان بسیار به نظر میرسید که من را دوست دارد این توجه ونگاه ها ولبخند ها وتعریف کردن ها را همه فهمیدند در حالی که من فکر میکردم که تنها تصور من است.
حالا او 4 ماه است که رفته ومن طبق حکم عقل ومنطق میخواهم تمام خاطرات او را از ذهنم پاک کنم تا به رویاهای زیادی مانند کار کردن وادامه زبان انگلیسی وادامه رشته ام برسم چرا که خوب میدانم ادامه ی این علاقه مندی سودی نداردجز مشغول کردن ذهن واحساسات من چون او صحبت جدی با من در این مورد نکرد ورفت .با اینکه این ها را میدانم وانسان با اراده ای هستم ومن هم چون او چیزی نگفت صحبتی نکردم تا کنون نتوانستم فراموشش کنم . راهکارهای شما را خواندم اما اگر ممکن است راهنمایی جدی تر وراهکارهای موثر تری برای فراموش کردن این خاطرات به من بگویید چرا که من تنها میخواهم در زمان حال زندگی کنم. واز حال لذت ببرم. واز اینگونه رابطه ها تا زمان ازدواج بیزارم. ونیز این تجربه اول من است ...........وفکر میکنم این رابطه ها برای او بسیار عادی ومعمول وگذرا به نظر میرسد.
خواهشاااااااا فورااااااا مرا به صورت شخصی راهنمایی کنییییییییییییییییییییییییییید.........!

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
از لحن گفتار شما پيداست كه دختر بسيار معتقد و با ايماني هستيد. رفتاري و نگرشي كه شما در مورد ارتباط با جنس مخالف داريد كاملاً با چارچوب‌هاي ديني و شرعي و ضوابط عقلي مطابقت دارد. ضمن اين كه مغرور بودن‌تان اگر در برابر نامحرمان و جنس مخالف باشد باز در اين صورت، از صفت‌هاي ممدوح و پسنديده شماست.
اميرالمؤمنين علي(ع) درباره‌ي صفات مردان و زنان و مقايسه‌ي برخي از آن‌ها مي‌فرمايد: «خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شَرُّ خِصَالِ الرَّجُلِ: الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَإِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا وَ إِذَا كَانَتْ بَخِيلَةَّ حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا وَ إِذَا كَانَتْ جَبَانَةً فَرَّتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ يَعْرِضُ لَهَا؛ خصلت‌هاي نيك زنان، خصلت‌هاي بد مردان است. اين خصلت‌ها عبارتند از: تكبّر، ترس و بخل. هرگاه زني متكبر و مغرور باشد، بيگانه را به خود راه نمي‌دهد و اگر بخيل باشد، مال خود و شوهرش را حفظ مي‌كند. زني كه ترسو باشد، از هر چيزي كه به آبروي او صدمه بزند، مي‌ترسد و فاصله مي‌گيرد.»(1)
ملاحظه مي‌فرماييد كه مراد حضرت علي(ع) از تكبر و غرور در زنان، تكبّر آنان در برابر نامحرمان است و گرنه تكبّر و غرور زن در برابر شوهر خود و ديگر محارم و يا به جهت كارهاي خوب يا امور ديگر، از مفاسد و صفات رذيله اخلاقي محسوب مي‌شود. شايد بتوان گفت اكثر اختلافات خانوادگي به خاطر تكبر و خود ‌بزرگ‌بيني و غرور نابه‌جاي زنان و مردان نسبت به يكديگر است. بنابراين، در محيط خانه زن بايد نسبت به شوهر، دختر نسبت به پدر و مادر متواضع باشد. همان طور كه مرد بايد متواضع باشد زن نيز نسبت به پدر و مادر و خواهران و برادران و همجنسان خويش بايد تواضع و فروتني را رعايت كند.
ترسو بودن در مورد حفظ خويش از مردان و نامحرمان است. اگر زن در اين زمينه ترسو نباشد، مورد تجاوز دزدان و نامردان قرار مي‌گرد و گوهر گرانبها و ارزشمند عفت از دست مي‌رود و از ارزش ساقط مي‌شود، ولي ترسو بودن زن در برابر مشكلات يا در دفاع از خود و فرزندان، خوب و پسنديده نيست.
اين كه در دين مقدس اسلام به دختران و زنان عفيف توصيه اكيد مي‌شود كه بر خلاف مردان، مغرورانه راه روند، متكبّرانه حرف بزنند، وقار خود را نشكنند و در حرف زدن و برخوردهاي خود با مردان، تواضع و فروتني نشان ندهند، صدا و لهجه خود را تغيير ندهند، با ناز و عشوه راه نروند و در همه حال با متانت كامل برخورد نمايند، براي حفظ وقار و عفت و پاكدامني آنان بوده است و اين گونه برخوردها اختصاص به نامحرمان دارد. طبيعي است كه در غير اين مورد، اسلام سفارش اكيد بر تواضع و فروتني دارد.
طبيعتاً اگر آن پسر فاميل‌تان قصد واقعي ازدواج با شما را داشت مي‌بايست اولاً در چارچوب شرع و قانون به شما ابراز علاقه مي‌كرد و ثانياً، از طريق خانواده‌ها و ترتيب خواستگاري، با حضور بزرگ‌ترها رسماً از شما خواستگاري مي‌كرد. حالا كه اين گونه عمل نكرده معلوم مي‌شود كه او يا قصد ازدواج با شما را ندارد و يا از ايمان قوي و مستحكمي برخوردار نيست و مثل خيلي از جوانان امروزي در پي اميال نفساني خويش است به همين خاطر، اصلاً و ابداً سزاوار نيست عشق او را در سر بپرورانيد و به او بينديشيد.
مسلماً دختر معتقدي همچون شما در آينده موقعيت‌هاي به مراتب بهتر و مناسب تري خواهد داشت. مهم حفظ عفاف و پاكدامني است كه خوشبختانه شما از آن برخورداريد و مي‌بايست با تمام وجود از آن حفظ و حراست به عمل آوريد. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ اگر خدا را يارى كنيد، او نيز شما را يارى مى‏كند و گام‌هاي‌تان را استوار مى‏دارد.» (محمد/آيه‌ي7)
توجه به اين مسئله كه فرد مورد نظر، علي رغم موقعيت‌هاي ظاهري و فريبنده اي كه دارد نمي‌تواند همسري ايده‌آل براي‌تان گردد تا تصدي پُست همسري و پدري فرزندان‌تان را به او بسپاريد؛ از لحاظ رواني شما را قانع مي‌كند كه او را به ورطه فراموشي بسپاريد. البته هرگز فرايند فراموشي كامل به اين سادگي‌ها و زودهنگام تحقق نمي‌يابد، ولي شما مي‌توانيد كاري كنيد كه هرگاه خاطرات او به ذهن‌تان هجوم آورد با ايجاد حواس پرتي اختياري، ذهن گرداني و حتي تغيير موقعيت و جا به‌جايي مكاني و ايجاد مشغوليت‌هاي فكري، فكر و ذهن‌تان را از پرداختن به او كلاً خالي كنيد.
حتي مي‌توانيد نقاط منفي و ويژگي‌هاي بد او را در ورقه اي يادداشت كنيد و همراه خود داشته باشيد تا هرگاه خاطرات او به ذهن‌تان خطور كرد آن برگه را نگاه كنيد و با اين كار، آن خاطرات را با صفات منفي وي پيوند بزنيد و با آن تداعي نماييد تا به تدريج از او و خاطراتش زده شويد و بتوانيد او را كاملاً فراموش كنيد.
به هر حال، هيچ راهكاري به اندازه‌ي اراده و خواست خود شما نمي‌تواند فرايند فراموشي موضوع عشق را تسهيل كند پس، به خودتان بقبولانيد و بارها تلقين كنيد كه اراده‌ي اين كار را داريد. مطمئن باشيد اگر شما واقعاً بخواهيد هيچ كار غير ممكني نشد ندارد.
پي‌نوشت‌ها:
1- نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره‌ي 234.
موفق باشید.