لطفآ فرق بين "حلم و صبر" و همچنين فرق بين "ورع و تقوا" را كه در موتون اسلامي بر هركدام از آنها جداگانه تاكيد شده است را توضيح دهيد.
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
الف- حلم و صبر: اگر چه حلم و صبر هر دو از سربازان و سپاهيان عقل و خِرَد است،(1) ليكن تفاوت هايي بين آن دو وجود دارد. اين تفاوت ها بيشتر در موارد استعمال و كاربردها ظاهر مي شود. حلم به معناي پختگي و بردباري همراه با عقل و خردورزي است، و ضد آن سفاهت و بي خردي است. (2)از اين رو قاموس اللغه، حلم را به « بردباري و ضبط و كنترل نفس، و به معناي عقل » تفسير كرده است.(3) اما صبر به معناي بردباري و جزَع و بيتابي نكردن در برابر سختي ها و مصايب و كنترل نفس هنگام گناه و از دست دادن مطامع دنيوي است، و ضد آن جزَع و بي تابي كردن است. چنان كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام هنگام شمارش سپاهيان عقل مي فرمايد: الْحِلْمُ وَ ضِدَّهَا السَّفَه، وَ الصَّبْرُ وَ ضِدَّهُ الْجَزَع(4) توجه و دقت در موارد به كار گيري اين دو واژه تفاوت ها را روشن تر مي كند. در مورد صبر گفته مي شود: ُ الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ الصَّبْرُ عَلَى الْمُصِيبَةِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الطَّاعَةِ وَ الصَّبْرُ عَنِ الْمَعْصِيَة.(5) صبر بر سه نوع است، صبر در برابر مصيبت و صبر در برابر طاعت و صبر در برابر معصيت. گاهي در يك نگاه كلي تر صبر به دو بخش تقسيم مي شود.صبر در خوشي ها و ناخوشي ها. چنان كه اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: الصَّبْرُ صَبْرَانِ صَبْرٌ عَلَى مَا تَكْرَهُ وَ صَبْرٌ مِمَّا تُحِبُّ(6) صبر بر دو نوع مىباشد، صبر بر آن چه خوشت نمىآيد، ( مانند سختي ها و مشكلات، فقر، مصيبت، بلاها و بيماري ها و يا طاعت پروردگار براي كسي كه نفسش به دليل فقدان معرفت آمادگي و علاقه اي به آن ندارد) و صبر از آن چه از آن خوشت مىآيد.( مثل برخي گناهان و لذت جويي هاي حرام، كثرت مال و ثروت – اگر چه از حرام باشد و مانند آن)
اما حلم چراغي الهي كه خداوند آن را در درون انسان هاي شايسته روشن مي كند و معمولا با «صبر» و « وقارو بزرگواري و كرامت» و « معرفت » همراه و ملازم است. امام صادق (ع) مي فرمايد: الحلم سراج اللَّه يستضيء به صاحبه الى جواره، و لا- يكون حليما الا المؤيد بأنوار المعرفة و التوحيد.(7) حلم چراغ خدا است كه انسان به وسيله نور آن نزديك مىشود به مجاورت و قرب پروردگار متعال. و انسان حليم نمىشود مگر آنكه تأييد شود با انوار توحيد و معارف الهى.سپس در مورد كاربرد آن فرمود: الحلم يدور على خمسة أوجه:ان يكون عزيزا فيذل، او يكون صادقا فيتهم، او يدعو الى الحق فيستخف به، أو أن يؤذى بلا جرم، أو أن يطالب (يطلب) بالحق فيخالفوه فيه، فاذا أتيت كلا منها حقه فقد أصبت.(8) حلم در پنج حالت صورت مىگيرد: در موردى كه عزت و بزرگى داشته است و خوار و كوچك شده است، و در حالتى كه راست مىگفته است و متهم به دروغ گشته است، و در جايى كه دعوت به سوى حق مىكرده است و مردم او را اهانت كرده و سبك شمردهاند، و چون بىآنكه جرم و گناهى را مرتكب شود اذيت و آزارش كنند، و يا مطالبه و در خواست حق نمايد و او را در آن حق مخالفت كنند. پس شخص حليم در اين پنج حالت با كمال وقار و حوصله، حلم ورزيده و كوچكترين تزلزل و حالت و ناراحتى پيدا نمىكند، و حليم بودن مرد از حلم ورزيدن در اين موارد معلوم مىشود.
ب - تقوا و ورع : واژه تقوا از ماده «وقى» به معناى حفظ، صيانت و نگهدارى است. راغب در كتاب مفردات در ذيل «ماده وقى» مىنويسد: «وقايه، عبارت است از محافظت يك چيز از هر چه بدان زيان مىرساند و تقوا يعنى نفس را در حفاظ قرار دادن از آنچه بيم مىرود. تقوا در عرف شرع، به معناى نگهدارى نفس از آنچه انسان را به گناه مىكشاند، مىباشد. در آموزه هاي دينى، به ويژه در نهجالبلاغه، تقوا به معناى ملكهاى مقدس و نفساني است كه به روح قوت و قدرت مىبخشد و نفس اماره و احساسات سركش را مطيع و رام مىسازد. البته تقوا مراتب دارد. مرتبه و پله اول اين نردبان بزرگ آن است كه انسان را از ترك واجب، يا فعل حرام نگه مي دارد، چنين فردي را مي توان « متقي » ناميد، اما نمي توان گفت او اهل« ورع» است. چه آن كه ورع از مرتبه نخست تقوا بالاتر است. صاحب تفسير بيان المعاني مي نويسد: المتقي من اتقى كل ما نهى اللّه عنه، و أكبر من التقوى الورع، و الورع من اتقى الشبهات و ترك الحلال مخافة الوقوع بالحرام.(9) انسان متقي كسي است كه از گناه بپرهيزد، اما بالاتر از مقام تقوا، ورع است، چون در مقام ورع نه تنها بايد از گناهان اجتناب كرد، و عامل به واجبات بود، بلكه از شبهات و بلكه گاهي از كارهاي حلال و مباحي كه ممكن است مقدمه اي شود براي ورود به گناه، نيز بايد اجتناب ورزيد. امام صادق (ع) براي تقوا درجات و مراتبي ذكر مي كند. يكي از آن مراتب را ورع مي شمارد. چنان كه مي فرمايد: « فإني أوصيك بتقوى الله و طاعته، فإن من التقوى الطاعة، و الورع، و التواضع لله و... (10) شما را به تقواي الهي و اطاعت فرمان خدا سفارش مي كنم. پس بدانيد كه از مراتب تقوا، طاعت خدا، رعايت ورع و تواضع براي خدا است. برخي از محققان گفته اند: تقوا، نقشه راه رسيدن به مقام قرب خدا، و تابلوي راهنماي حركت به سمت مقام «مشاهده و شهود قلبي»، و منزل گزيدن در جوار رضوان الهي است. كساني كه مي خواهند به درجه اعلاي مقام تقوا برسند، بايد منازل و مراحلي – اقلا پنج مرتبه - را بگذرانند، تا به مرتبه عالي تقوا برسند. مرتبه نخست تقوا، مرتبه ايمان و تسليم است، مرتبه دوم آن مقام « توبه» است. در اين مقام مؤمن از همه گناهان اجتناب مي ورزد، مرتبه سوم « تقوا» أن يتقى الشبهات و هو مقام الورع(11) يعني اجتناب از شبهات است. امام صادق (ع) فرمود: ورع عاملي است كه انسان را از محرّمات خداوند باز داشته و او را از شبهات دور گرداند (12) آن حضرت در بيان ديگري فرمود: الورع، الوقوف عند الشبهة (13) ورع آن است كه در برخورد با شبهه انسان توقف كند، اگر شبهه حرام است يعني احتمال مي دهد انجام فعلي حرام باشد، آن را ترك كند و اگر احتمال واجب بودن مي دهد، انجام دهد.
بنا بر اين تقوا كه ملكه نفساني و بازدارنده دروني ايي است كه انسان را از گناه و عصيان حفظ مي كند، مراتبي دارد ، يكي از مراتب و پله هاي اين نردباني كه به سمت آسمان و قرب الهي است، « ورع» مي باشد. البته ورع نيز داراي مراتبي است كه علامه مجلسي از جمله مراتب آن را « ورع التائبين، ورع السالكين، ورع المتقين و ورع الصالحين» ذكر كرده ( 14) و امام صادق (ع) براي ورع يازده اصل و پايه ذكر كرده، كه اولين پايه آن محاسبه نفس است.جهت آگاهي بيشتر از مراتب تقوا و ورع و آشنايي با اصول و پايه هاي آن به كتاب« اخلاق و تربيت» در آيينه جمال و جلال، تأليف حسين احساني فر، رجوع شود. ناشر: زمينه سازان ظهور امام عصر(عج)- قم.
پي نوشت ها:
1. شيخ كليني، الكافي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1365ش، ج 1، ص 20.
2. سفيه به كسي مي گويند كه نسنجيده و نپخته سخن مي گويد،و كارهايش به دور از عقل و درايت است.
3. قاموس اللغه، واژه حلم.
4. الكافي، ج1، ص 20.
5. علامه مجلسي، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء بيروت – لبنان، سال انتشار 1404 ق، ج68، ص 95.
6. صبحي صالح، نهج البلاغه، ج 2، ص 156.
7. مصباح الشريعه، ترجمه ملا عبدالرزاق گيلاني، ناشر پيام حق، ص 238.
8. همان.
9. ملاحويش آل غازى عبدالقادر، بيان المعانى، ناشر مطبعة الترقى، مكان چاپ دمشق، سال چاپ 1382 ق، ج3، ص 55.
10. سيد هاشم بحراني، تفسير البرهان، ناشر بنياد بعثت- تهران، 1416 ق، ج1، ص 54.
11. ابن عجيبه احمد بن محمد، تفسير البحر المديد، ناشر: دكتر حسن عباس زكي، چاپ قاهره، ج1، ص 572.
12. محدث نوري، مستدرك الوسايل، مؤسسه آل البيت، قم 1408ش، ج17، ص324.
13. ابو الفضل داور پناه، انوار العرفان في تفسير القرآن ، ناشر انتشارات صدر، تهران، 1375ش، ج12، ص 257.
14. بحارالانوار، ج67، ص257.
موفق باشید.