با سلام،
لطفا به سوالات بنده که در ذیل می آید بطور مستدل، منطقی و مستند پاسخ بفرمائید:

1- آیا عصمت پیامبر(ص) و امامان(ع) اجباری بوده یا اختیاری؟ اگر عصمت بر اساس عقل ، درک و شناخت می باشد پس چگونه عصمت یک شخص 5 ساله غیر معصوم با یک امام چهل ساله معصوم برابر است؟

2- چرا بعد از پیامبر حتما باید امام معصوم و منصوب از طرف خدا وجود داشته باشد؟ آیا لزوم یک نفر در این درجه از علم و عصمت در مورد پیامبران دیگر نیز وجود داشته است؟

3- آیا مرجعیت در مذهب شیعه اصالت دارد یا با توج هبه ضرورت زمانی بوجود آمده است؟ چون از توقیع امام زمان(عج) معنی روات حدیث را نمیتوان اینگونه بسط داد. تا جایی که مقام نایب امام زمان به ایشان بدهیم
4- آیا خمس را میتوانم خودم به نیازمندان بدهم؟ آیا صحیح است که باید سهم امام را به مراجع بدهیم؟

5- آیا ولایت فقیه در مذهب شیعه اصالت دارد یا با توجه به زمان بوجود آمده است؟ آیا ولایت مطلقه فقیه واقعا یک اعتقاد دینی است؟ چگونه باید از یک انسان جایز الخطا تا این حد تبعیت نماییم؟

6- چرا در تاریخ ثبت نشده که هیچیک از امامان اول تا سوم مجلس ختم برای پیامبر گرفته باشند؟ آیا اینگونه مراسم ما شیعیان ایراد ندارد؟

7- چرا مراجع در باره اهداء اعضا فتوا نمیدهند که مردم تشویق به اینکار شوند؟

پرسش: عقيدتي
با سلام، لطفا به سوالات بنده كه در ذيل مي آيد بطور مستدل، منطقي و مستند پاسخ بفرمائيد:
1- آيا عصمت پيامبر(ص) و امامان(ع) اجباري بوده يا اختياري؟ اگر عصمت بر اساس عقل ، درك و شناخت مي باشد پس چگونه عصمت يك شخص 5 ساله غير معصوم با يك امام چهل ساله معصوم برابر است؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت عصمت امري داراي مراتب است و كسي نگفته است كه عصمت همه معصومان با هم برابر است؛ به طور كلي گرچه نصاب تام عصمت يعني عصمت مطلق اختصاص به چهارده نفر دارد، ولي ممكن است مراتب نازل از عصمت نصيب ساير افراد نيز بشود، زيرا گوهر اصلي انسان كه نفس ناطقه‌ اوست، به گونه اي آفريده شده كه اگر بخواهد، با تامين برخي شرايط مي تواند به قله بلند عصمت برسد، زيرا نفس انسان با حركت جوهري و تكامل معنوي از قوه به فعليت رسيده و مي تواند از آفت‌هاي سهو، نيسان، غفلت، جهالت و هر گونه ناپاكي مصون باشد.
چون محدوده نفوذ شيطان محصور به مراحل وهم و خيال است كه وابسته به طبيعت انسان است، اما مراتب عقل و قلب كاملا از قلمرو و نفوذ شيطان مصون است. سهو، نسيان، غفلت و جهل و هر ناپاكي ديگر در آن ساحت قدسي راه نمي‌يابد. بنابراين چون شوون هستي انسان محدود به مراتب طبيعي، خيالي وهمي نيست، اگر كسي به مرتبه عقل خالص و قلب سليم راه يافت، مي تواند همچون فرشتگان از گزند لغزش هاي علمي و عملي مصون بماند. (1)
ازسوي ديگر مصونيت معصومان در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقواي آن‌ها سرچشمه مي‌گيرد، درست همانند پرهيز از پاره اي از گناهان براي ما كه به خاطر علم و آگاهي و ايمان و معرفت آن را ترك مي‌كنيم، مثلاً هرگز با بدن لخت و عريان، قدم در كوچه و خيابان نمي‌گذاريم. گروه زيادي از مردم نسبت به گناهاني مانند سرقت مسلحانه در شب يا قتل انسان‌هاي بيگناه يا انتحار و خودكشي مصونيت دارند. داراي حالت دروني خاصي مي‌باشند كه عوامل پيدايش اين نوع گناهان در محيط ذهن آن ها، چنان محكوم و مورد تنفر مي‌باشد كه حتي به فكر آن نيز نمي افتند. بنا بر اين بيش تر انسان‌ها از حد و درجه ضعيفي از عصمت برخوردارند.
عصمت معصومان نيز همين گونه است. يعني ناشي از علم آنان به حقيقت و‌ آثار و عواقب گناه است. با اين تفاوت كه آن ها به تمام گناهان آگاهي دارند. نيز از ايماني مستحكم برخوردارند كه پشتوانه محكمي براي اين علم مي‌باشد. اين علم قوي آثار شوم گناه را در نظر آن‌ها مجسم مي‌نمايد. موجب مي‌شود كه ‌آن ها گناه انجام ندهند. پس عصمت معصومان از دو چيز برخوردار است،
يكي علم و آگاهي از حقيقت و آثار گناه؛
ديگر ايمان محكم كه آن ها را از گناه باز مي‌دارد، بي آن كه اختيار آن ها براي انجام يا ترك گناه سلب شده باشد. معصوم در عين قدرت بر انجام گناه، با اختيار خودش گناه را ترك مي‌نمايد. مانند انساني كه به سيم لختِ برق دست نمي‌زند و يا باقي مانده غذاي بيمارِ مبتلا به جذام و سل را نمي‌خورد.
از آن جا كه منشأ عصمت «اراده و اختيار» آدمي است، (2) هر انسان صاحب اراده‏اي، مي‏تواند با رياضت شرعي و تهذيب نفس، به مقام عصمت دست يابد. بنا بر اين خداوند هيچ كس را از رسيدن به مقام عصمت محروم نكرده است. عصمت منحصر به پيغمبران و امامان معصوم(ع) نيست.(3)
عصمتِ پس از كودكي و در زمان تكليف، به دليل آن كه فرد در عمل خود داراي اختيار است و لوازم عمل اختياري يعني معرفت و شناخت و تشخيص خوبي و بدي را دارا است ، اختيارى است. ريشه در شايستگى هايى دارد كه با تلاش خود معصومان (عليهم السلام) به دست آمده است. اما عصمت در دوران كودكي و حتي قبل از تولد ، غير اختياري است،‌ چرا كه ابزار اختيار در طفوليت و نيز قبل از تولد در دست فرد نيست و نمي تواند انتخابگر باشد ، به دليل آن كه زمينه و آمادگي پذيرش امامت و نبوت و پيروي از آن ها را براي انسان ها بيش تر مي كند، به معصومين از طرف خداي متعال عنايت مي شود تا براي انجام مسووليتي كه در آينده بر اساس شايستگي هاي رفتاري خود به دست خواهند آورد، كارشان راحت تر و سخنان شان نافذتر باشد.
اين نوع از عصمت، لطفي است براي پيروان پيامبران و ائمه (ع) تا با اطمينان و با قوت قلب بيش تر هدايت و راهنمايي آن ها را پذيرا شوند و مشاهده كنند كسي كه از ابتداي كودكي پاك زيسته، در دل انسان ها بهتر مي نشيند.
عصمت اگر حتي قبل از تولد به شخصي داده شود‌ ، بر اساس لياقت هائي است كه شخص بعد از تولد به صورت اختياري كسب مي كند. اين عنايت، صرفا به خاطر اين است كه مردم اعتماد كامل به كسي كه وظيفه هدايت آن ها را بر عهده خواهد داشت، پيدا كنند. با اطاعت از او هدايت الهي را دريافت كنند. (4)
پي‌نوشت‌ها:
1. جوادي آملي، وحي و نبوت در قرآن، نشر مركز اسرا ،قم،1381 ش.ص 201،
2. صادقي . پژوهشي در عصمت معصومان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، 1377، فصل سوم، ص 72 - 43.
3. جوادي املي، تفسير موضوعي قرآن كريم، نشر مركز اسرا، قم 1378ش. ج 9، ص 20-22.
4. جعفر سبحاني، الالهيات، قم، ‌نشر موسسه امام صادق(ع)، 1423 هـ . ق، ج 3، ص 203- 205.
پرسش: امام معصوم و منصوب
2- چرا بعد از پيامبر حتما بايد امام معصوم و منصوب از طرف خدا وجود داشته باشد؟ آيا لزوم يك نفر در اين درجه از علم و عصمت در مورد پيامبران ديگر نيز وجود داشته است؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت: چنان كه از راه عنايت خدايي لازم است اشخاصي پيدا شوند كه وظايف انساني را از راه وحي درك نموده، به مردم تعليم كنند، هم چنان لازم است كه اين وظايف انساني آسماني براي هميشه در جهان انساني محفوظ بماند. در صورت لزوم به مردم تعليم شود، يعني پيوسته اشخاصي وجود داشته باشند كه دين خدا نزدشان محفوظ باشد و در وقت لزوم به مصرف برسد.
كسي كه متصدي حفظ و نگاهداري دين‌ آسماني است و از جانب خدا به اين سمت اختصاص يافته، امام ناميده مي‌شود. بنابراين به همان دليل كه انسان براي حيات معنوي و به دست آوردن معارف وحياني نياز به پيامبر دارد، به همان دليل نياز به امام دارد، چون انسان موجود مكلف است. تكاليف ديني خود را از طريق پيامبر و بعد از آن از طريق امام معصوم به دست مي‌آورد و راه ديگري براي آن وجود ندارد.(1)
در اين ميان مناظره هشام با برخي از عالمان اهل سنت در باب ضرورت امام شنيدني است. هشام مي‌گويد: روزي نزد عمرو بن عبيد، عالم اهل بصره رفتم. به او گفتم: مسافرم. اجازه دهيد سؤالي از شما داشته باشم، اجازه داد . گفتم : چشم داريد؟ گفت : اين سؤال است كه مي‌پرسي؟ گفتم :سؤالات من از همين نوع است. گفت: گرچه سؤال احمقانه‌اي است، ولي بپرس. سؤال خود را مجددا تكرار كردم. گفت: بلي چشم دارم. گفتم: با آن چكار مي‌كنيد؟ گفت: رنگ ها را مي‌بينم. سؤال كردم: آيا زبان داريد؟ گفت: بلي. گفتم :با آن چكار مي‌كنيد؟ گفت: طعم غذا را مي‌چشم. سؤال كردم: قلب داريد؟ گفت: بلي. گفتم: با آن چكار مي‌كنيد؟ گفت: هرچه حواس پنجگانه درك كند، با آن تمييز و تشخيص مي‌دهم. گفتم: آيا اين حواس از قلب تو بي‌نياز نيست؟ گفت: هر گاه حواس در درك آنچه مي‌يابند، دچار اشتباه شود، به قلب مراجعه مي‌كند و مشكل درك‌شان را برطرف مي‌سازند. به او گفتم: پس خدا قلب را براي برطرف ‌كردن شك و اشتباه درك حواس پنجگانه آفريده، پس چگونه خداوند بندگان خود را بدون امام و راهنما رها ‌كند كه هنگام حيرت، شك و اختلاف به او مراجعه نكنند؟
او سكوت كرد و چيزي نگفت. (2) بنابراين معلوم مي‌شود كه نياز انسان به امام معصوم كم تر از نياز اعضا و حواس او به قلب نيست. اگر انسان در زندگي به قلب نياز دارد ، در امور حيات معنوي به امام معصوم نيازمند است.
گفتني است كه نياز انسان به امام معصوم (ع) در ساحت امامت و هدايت باطني اعمال اوست. امام همچنان كه نسبت به ظاهر اعمال بشر پيشوا و راهنماست، در باطن نيز سمت پيشوايي و رهبري دارد. اوست قافله سالار كاروان انسانيت كه از راه باطن به سوي خدا سير مي‌كند. بسيار اتفاق مي‌افتد كه يكي از ما كسي را به امري نيك يا بد راهنمايي كند، در حالي كه به گفته خود عامل نباشد، ولي هرگز در انبياء و امامان معصوم (ع) كه هدايت و رهبري‌شان به امر خداست، اين حالت تحقق پيدا نمي‌كند. ايشان به راهي كه هدايت مي‌كنند و رهبري آن را بر عهده دارند، خود نيز عامل‌اند. به سوي حيات معنوي مي‌باشند، زيرا خدا تا كسي را خود هدايت نكند، هدايت ديگران را به دست او نمي‌سپارد. هدايت خاص خدايي هرگز تخلف بردار نيست.
بنابراين امام معصوم كه نه تنها در ساحت ظاهر بلكه در ساحت باطني و حيات معنوي نيز رهبر بشر است و حقايق اعمال با رهبري او سير مي‌كند، انسان به وجود چنين فرد معصوم و هدايتگري نياز مبرم دارد، زيرا ولايت و رهبري باطني اعمال بر عهده اوست. اوست كه حيات معنوي مردم را تنظيم مي كند. حقايق اعمال را به سوي خدا سوق مي‌دهد. بديهي است كه حضور و غيبت جسماني امام در اين گونه امور تفاوتي ندارد. امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسماني آن ها پوشيده است.(3)
در باره اين كه ايا در زمان انبيا ي پيشين نيز اوصياي در اين حد و از علم وعصمت بوده يا نه؟ بايد گفت: طبق باورهاي ديني ما حتي خود انبياي پيشن در حد ائمه نبوده چه رسد به اوصياي آنها در نتيجه ضرورتي وجود نداشته است؛ ولي درمجموع براي انبياي پيشين نيز اوصياي وجود داشه است. زيرا از روايات متعدد اين حقيقت به دست مي آيد كه انبيا داراي اوصيا و جانشيناني پس از خود بوده اند، مثلا رسول خدا فرمود: آقا و سيد پيامبران هستم و اوصياي من سيد و آقاي اوصياي پيامبران هستند. (4)
همچنين فرمود: بعد از من به تعداد نقبا و وزراي حضرت موسي دوازده نقيب و رهبر خواهد آمد. (5)
از اين روايت هم معلوم مي گردد كه حضرت موسي هم اوصيايي داشتند كه اتفاقا تعداد آن ها هم دوازده نفر بود.
پي‌نوشت‌ها:
1. علامه طباطبائي، شيعه در اسلام، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1348 ش. ص 117
2. كليني، كافي نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1388 ق، ج1، ص170.
3. علامه طباطبائي، شيعه در اسلام، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1348 ش، ص 119.
4. مجلسي، بحارالأنوار، نشردار الاحيا التراث العربي بيروت1403 ق، ج 8، ص 22.
5. همان، ج 36، ص 133 و ص 299.
پرسش: مرجعيت در مذهب شيعه
3- آيا مرجعيت در مذهب شيعه اصالت دارد يا با توجه به ضرورت زماني بوجود آمده است؟ چون از توقيع امام زمان(عج) معني روات حديث را نميتوان اينگونه بسط داد. تا جايي كه مقام نايب امام زمان به ايشان بدهيم

پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت مسله مرجعيت فقها در زمان غيبت اصلي مهم وريشه دار در آموزه هاي شيعي است و بر اساس روايات ودلايل متعدد مومنين در زمان غيبت به كسي بايد مراجعه نمايند كه احكام الهي را مي داند و از حلال و حرام آگاه است.(1)
اما مهم تر از همه روايات روايت مشهوري است كه از جانب مبارك حضرت ولي‌عصر (عج) به ما رسيده است كه در حقيقت پاسخ امام زمان به اين سوال است؛ حضرت در يكي از نامه هاي خود خطاب به شيعيان فرمودند:
«وامّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانّهم حجتي عليكم و انا حجة اللَّه؛(2) در رخدادها به راويان حديث ما مراجعه كنيد، كه حجت بر شمايند و من حجت خدايم».
در عصر غيبت فقهاي جامع ‌الشرايط احكام فردي و عبادي مسلمانان را در كمال دقت استنباط نموده، به آن عمل مي كنند. به ديگران نيز اعلام مي نمايند. احكام سياسي و مسايل اجتماعي اسلام را نخست از منابع دين به دست آورده و آن گاه اجرا مي كند.(3)
صاحب جواهر در اين باره گفته است:
زيرا اگر به عموم ولايت فقيهان باور نداشته باشيم، بسيارى از امور مربوط به شيعيان، معطل مى ماند. شگفت آور است كه شمارى از مردم در اين باره وسوسه مى كنند. اينان اين كه مزه فقه را نچشيده اند و تعابير و معانى و رمز كلمات امامان معصوم(ع) را نفهميده اند و در عنوان هايى چون: حاكم، قاضى، حجّت، خليفه و غير اين ها كه در كلمات امامان(ع) درباره فقها آمده است، دقّت نكرده اند. طرح اين عنوان ها و همانند اين ها از سوى امامان(ع)، دلالت دارد كه آن بزرگواران در دوره غيبت نظم و سامان يافتن امور شيعيان را خواستار بوده اند.» (4)
بر اين اساس بايد گفت: با توجه به رواياتي كه از ائمه معصومين وارد شده، فقها و مراجع عظام كه پاك و با تقوا هستند، نيابت از حضرات معصومين و در زمان غيبت نيابت از امام عصر(ع) دارند و اين نيابت از عنوان " حجتي عليكم " به خوبي به دست مي آيد.
اين جمله كه آنان "حجت من" بر شما هستند و من "حجت خدا" بر فقها مي‏باشم دليل خوبي بر نيابت فقها و مراجع از امام(ع) مي‌باشد. زيرا حضرت با همان سياق و بياني كه فرمود: "فانهم حجتي عليكم" فرمود: "و أنا حجة الله عليهم".
پس فقهاي شيعه نه تنها داراي مرجعيت فقهي بلكه نايب عام در امور ديني بوده وصاحب ولايت اند و محذوري ندارد كه از آن به عنوان نايب عام امام زمان ياد كرد.
پي‌نوشت‌ها:
1. عبدالله جوادي آملي ولايت فقيه، نشر اسراء، قم 1378ش، ص 182.
2. صدوق، كمال الدين،ناشر: اسلاميه‏ تهران، 1379 ش، ج 2، ص 484.
3. شيخ مفيد، المقنعه، دار التعارف، بيروت، 1401 ق، ج 8، ص 811، 812، 721.
4. شيخ محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، الاحيا التراث العربي، بيروت، 1981 م، ج16، ص178.
پرسش: 5- آيا ولايت فقيه د

5- آيا ولايت فقيه در مذهب شيعه اصالت دارد يا با توجه به زمان بوجود آمده است؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
از پاسخ قبل روشن شد.
پرسش: خمس
- آيا خمس را ميتوانم خودم به نيازمندان بدهم؟ آيا صحيح است كه بايد سهم امام را به مراجع بدهيم؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
خمس را بايد دو قسمت كنند: يك قسمت آن سهم سادات است، بنابر احتياط واجب بايد با اذن مجتهد جامع الشرايط(مرجع تقليد) به سيد فقير، يا سيد يتيم، يا به سيدى كه در سفر درمانده شده بدهند و نصف ديگر آن سهم امام(ع) است كه در اين زمان بايد به مجتهد جامع الشرايط بدهند يا به مصرفى كه او اجازه مى دهد برسانند . ولى اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهدى كه از او تقليد نمى كنند بدهد، در صورتى به او اذن داده مى شود كه بداند آن مجتهد و مجتهدى كه از او تقليد مى كند. سهم امام را به يك طور مصرف مى كنند.
البته به نظر عده اي از مراجع معظم تقليد در دادن سهم سادات اجازه از مجتهد لازم نيست و خود شخص مي تواند به سيد فقير بدهد. شما مطابق نظر مرجع تقليد خود كه دررساله عمليه اش بيان شده عمل مي كنيد. (1)
پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع، ج2، م1834.
پرسش: عقيدتي

6- چرا در تاريخ ثبت نشده كه هيچيك از امامان اول تا سوم مجلس ختم براي پيامبر گرفته باشند؟ آيا اينگونه مراسم ما شيعيان ايراد ندارد؟

7- چرا مراجع در باره اهداء اعضا فتوا نميدهند كه مردم تشويق به اينكار شوند؟

پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
با عرض پوزش به دليل حجم انبوه سوالات پرسشگران از اين مركز، امكان پاسخگويي به سوالات متعدد يك پرسشگر وجود ندارد؛ لذا از پاسخگويي به بيش از چهار سوال معذوريم ؛ لطفا باقي سوالات را در نوبت هاي بعد با رعايت همين تعداد ارسال فرماييد.
پرسش: آيا ولايت مطلقه فقيه واقعا يك اعتقاد ديني است؟
آيا ولايت مطلقه فقيه واقعا يك اعتقاد ديني است؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
از پاسخ قبل روشن است.

پرسش: ولايت فقيه
چگونه بايد از يك انسان جايز الخطا تا اين حد تبعيت نماييم؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در جواب سوال مورد نظر بايد گفت: جامعه نياز به رهبر دارد، در زمان غيبت امام زمان(ع) كه امام معصوم غايب است، چه كسي بايد رهبر باشد؟ مسلم بايد انسان غير معصوم رهبري جامعه را بر عهده گيرد، حال آن فرد اگر فقيه نباشد، آن هم معصوم نيست و اشتباه مي كند، اما اگر رهبر فقيه جامع الشرايط باشد به مراتب بهتر است، زيرا اشتباه فقيه از افراد ديگر كمتر است، چون با معارف و مباني و احكام اسلام آشنايي دارد. داراي تقوى و عدالت است. فقيه كسي است كه دهها سال در حوزه هاي علميه، معارف و علوم اسلامي را فرا گرفته است. مگر براي معالجه بيماري به دكتر متخصص مراجعه نمي كنيم؟ در حالي كه دكتر متخصص هم ممكن است اشتباه كند، ولي چون در فن خود از ديگران آگاهترند به ايشان مراجعه مي نمائيم، ولي فقيه و مجتهد نيز در علوم اسلامي، همين حكم را دارند، لذا بايد رهبر جامعه اسلام دين شناس-فقيه- عادل، و مدير ...باشد.
بر اين اساس صرف جايز الخطا بودن ولي فقيه موجب نمي شود كه فقيه عادل، مدير و كارشناس، حق حاكميت نداشته باشد، اگر چنين بود امام زمان (ع) آن را به نيابت خود منصوب نمي كرد، لذا درعصر غيبت ولي فقيه بهترين گزينه براي رهبري مي باشد، از همه مهم تر اينكه رهبري در عرصه هاي مختلف با كارشناسان مربوطه مشورت مي كند، اين امر خطاي وي را كاهش مي دهد.
شايدبر همين اساس باشد كه در روايات به ولايت فقيه اشاره شده و امام زمان (ع) از فقها به عنوان نايب خود ياد نموده است.
در اين جا بايسته است به برخي روايات اشاره شود كه بر ولايت فقيه دلالت دارند. رسول خدا (ص) مى فرمايد: اللهم ارحم خلفايى! قيل يا رسول الله: و من خلفائك؟ قال: الذين يأتون من بعدى، يروون حديثى و سنتى; خدايا، جانشينان مرا رحمت فرست! پرسيدند: يا رسول الله! خلفا و جانشينان تو كيانند؟ فرمود:آن ها كه بعد از من مى آيند و حديث و سنت مرا نقل مى كنند.(1) همچنين رسول خدا (ص) فرمود: الفُقَهاءُ اُمناءُ الرُّسُلِ مالَم يَدْخُلُوا فى الدُّنْيا" ؛(2) فقيهان تا زمانى كه دنيا زده نشده اند، امين و مورد اعتماد پيامبران هستند. امام زمان (ع) نيز از فقها به عنوان حجت و نايب خود ياد كرد و فرمود:"و اَمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارُجِعُوا فيها اِلى رُواهِ اَحاديثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَيْكُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَيْهِم..."(3)؛ امّا حوادث جديدى كه اتفاق مى افتد، درباره آن ها به راويان حديث ما رجوع كنيد. زيرا آن ها حجّت من بر شمايند و من حجت خدا بر آن ها هستيم.از امام حسين (ع) نقل است:"مجارى الامور و الاحكام على ايدى العلماء باللّه و الامناء على حلاله و حرامه "؛ (4) مجارى امور و دستورهاى الهى بر دست علماى ربّانى و امينان حلال و حرام مى باشد. همچنين روايات دلالت دارند كه فقها بايد با تقوا باشد، از جمله در تفسير امام عسكرى (ع) آمده است: فقيهانى كه خود را از گناه نگه دارند، حافظ دين خدا و مخالف با هواى نفسانى باشند، بر عوام است از آنان تبعيت كنند. (5)
در ضمن ناگفته نماندكه در قانون اساسي جمهوري اسلامي، براي انتخاب و نظارت بر عملكرد فقيه، مجلس خبرگان پيش بيني شده است، يعني اگر فقيه دچار مشكل شد، وي راهنمائي مي كند، اين امر نيز اشتباه ولي فقيه را كاهش مي دهد.
پي نوشت ها:
1. حرعاملي، وسائل الشيعه، تحقيق شيخ محمد رازي، بيروت، دار احياءالتراث العربي، ج 18، ص 65.
2. شيخ كليني، كافي، تحقيق: علي أكبر غفاري، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1365 ش، ج 1، ص 147.
3. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعم، قم، مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين، ص 485.
4 ابن شعبة الحراني، تحف العقول، تصحيح و تعليق علي أكبر الغفاري، قم، مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جامعة مدرسين، 1363ش، ص 238.
5. شيخ حر عاملي، همان، ج 18، ص 95 - 94.

موفق باشید.