با سلام و عرض ادب؛

همه ما معتقد هستیم که یکی از صفات خداوند الرحم الرحمین هست، یعنی خداوند مهربان ترین، مهرباترین هایت.

زمانی که ما داریم یه مستند حیاط وحش رو میبینیم، مثلاً یه صحنه می بینیم که یه آهو یا گراز یا گاومیش تازه بچش رو به دنیا آورده و در همین احوال یه شیر یا حیوان شکارچی پیدا میشه و این نوزاد رو از مادرش میدزده و میخوره؛

ما به عنوان یه انسان که دارای صفت مهربانی(الرحمن) هستیم کلی افسوس میخوریم و زجر میکشیم موقعی که این صحنه رو میبینیم که این شیر چقدر خشنانه یه بچه آهو رو شکار کرد و مادر اون آهو چه زجری میکشه.

سوال من اینه که با اینکه خداوند الرحم الرحمین پس چطور همچنین صحنه های رو آفریده، صحنه ای که ما انسانها با اینکه درجه مهربانی مان به مراتب کمتر از خداوند هست از دیدنش زجر میکشیم اما خداوند با مهربان ترین مهربان بودنش این سیستم رو آفریده.

فلسفه و حکمت این امر چیه؟
با سپاس

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
به يقين خداوند متعال مهربان و لطيف است و اين امر از جاي جاي كتاب الله مجيد به دست مي آيد و به علاوه حكم عقل صريح نيز برخورداري خداوند از اين صفات است؛ اما بايد توجه داشت كه ماهيت لطف و مهرباني خداوند حقيقتي فراتر از محاسبات جزئي و احساسي ماست.
مادري را تصور كنيد كه فرزند خود را به زور به سمت مدرسه مي كشاند در حالي كه فرزند از عمق وجود اشك ريخته و اظهار تنفر از مدرسه مي كند، يا پزشكي كه سخت ترين پرهيز غذايي يا درمان دارويي و يا عمل جراحي سنگيني را براي بيمار ناتوان خود در نظر مي گيرد و بر درد و رنج بيمار خود بسيار مي افزايد، اما آيا مي توان اين گونه رفتارها را با مهرباني و رافت مادر و پزشك در تنافي ديد؟ يقينا خير.
حتي سخت ترين مجازات ها كه در قوانين جاري همه كشورها به نوعي اعمال مي شود نيز حاكي از خشونت و دوري از عواطف انساني نيست؛ حتي در حكم قصاص كه تا گرفتن جان فرد مجرم پيش مي رود به تصريح قرآن حيات و زنده شدن حقيقت و انسانيت وجود دارد. (1) زيرا در نهايت موجب آسايش و بهبود وضعيت فردي و اجتماعي در مجموعه افراد جامعه خواهد شد و اين حقيقت اعمال لطف و مهرباني در معيارها و اندازه هاي كلان و اساسي است.
در واقع بروز و ظهور مهرباني و لطف در حق ديگران مي تواند معيارهاي كوتاه و مقطعي و فردي يا معيارهاي دراز مدت و كلان و حد اكثري داشته باشد كه خداوند چه در سنت ها و قوانين جعل شده در عالم تكوين و چه در قوانين و دستورات مقرر در عالم تشريع به بخش دوم اين امر توجه نموده است و بخصوص در مورد ساختار چرخه طبيعت و استفاده موجودات از يكديگر براي ادامه حيات و تداوم چرخه زندگي همين امر مبنايي مورد توجه قرار گرفته است.
به علاوه اگر سخن را در همان عاطفه و احساسات جزئي و مقطعي بشري هم بگذاريم كه كشته شدن يك حيوان در آن مذموم و دردناك تلقي مي شود باز اشكال مذكور وارد نخواهد بود. زيرا در اينجا سخن در تعارض يك احساس جزئي بشري و يك ضرورت عقلي و ريشه اي است كه به يقين در اين مصالح مهم و كلان مجالي براي بروز احساسات و عواطف جزء نگر نيست.
علامه طباطبائي صاحب تفسير گرانسنگ «الميزان » در كتاب خود در خصوص همين شبهه مي نويسد:
« اساس شرايع دين و زير بناى آن، حكمت و مصالح حقيقى است، نه عواطف وهمى، خدا در شرايعش حقائق و مصالح حقيقى را رعايت كرده، نه عواطف را كه منشأش وهم است. اگر انسان به وضعيت پيرامون خود دقت كند، خواهد ديد كه همه چيز در حال تحول است. هيچ چيز از هيچ به وجود نمي آيد، بلكه وقتي چيزي به وجود مي آيد، حتما چيزي از بين مي رود، يعني تا علفي از بين نرود، حيواني به وجود نمي آيد. علف تبديل به حيوان مي شود، و هيچ چيز در عالم ماده از اين قانون مستثنا نيست.
... نظام تكوين و قانون خلقت كه حكومتى على الاطلاق و به پهناى همه عالم دارد، تنها حاكمى است كه حكم تغذى را معين كرده، موجودى را محكوم به خوردن گياه، و موجودى ديگر را محكوم به خوردن گوشت، يكى ديگر را به خوردن دانه، چهارمى را به خوردن خون كرده، آن گاه اجزاى وجود را به تبعيت از حكمش هدايت نموده است.
اگر اين خوردن يكديگر توسط موجودات، تعطيل شود، نظام عالم به هم ريخته و اصولا عالمي باقي نمي ماند، پس رحمت يك حكمي است كه شعاعش تا محدوده خاصي است و آن محدوده، محدوده حفظ نظام عالم و ادامه آن است. درست مانند آزادي كه مقدس است تا حدي كه منجر به اختلال نظام جامعه نشود، زيرا آزادي شعاعش تا محدوده خاصي است. پس رافت و رحمت از مواهب خلقت است، ولى تكوين آن را حاكم على الاطلاق قرار نداده است.
رحمت و رأفت در انسان در همه جا فضيلت نيست، براي مثال وقتي جان دادن چند انسان را مشاهده مي كني كه با خوردن گوشت نجات مي يابند، ترحم بر گوسفند ديگر فضيلت نيست يا اينكه عدالت بدون قيد و شرط و به طور على الاطلاق فضيلت نيست، چون اگر اين طور بود، مواخذه ظالم به جرم اين كه ظلم كرده، و مجازات مجرم به خاطر اينكه مرتكب جرم شده درست نبود.
... اسلام دين تعقل است، نه دين عاطفه محض. در هيچ يك از شرايعش عاطفه را بر احكام عقلى كه اصلاح گر نظام مجتمع بشرى است، مقدم نداشته، از احكام عاطفه تنها آن احكامى را معتبر شمرده كه عقل آن را معتبر شمرده، كه برگشت آن نيز به پيروى حكم عقل است.
اما اگر فرض كنيم كه كشتن حيوانات با ترحم منافات دارد، ولي با ارحم الراحمين بودن خداوند منافات ندارد، چرا كه آنچه در خدا است، رحمت است، نه رقت قلب، كه تاثر شعورى خاص است در انسان كه باعث مى شود نسبت به فرد مورد رحمت مهربانى كند، و اين خود صفتى است جسمانى و مادى كه خدا از داشتن آن متعالى است، رحمت در خدا معنايش بخشش خير بر مستحق خير است، آن هم به مقدارى كه استحقاق آن را دارد.» (2)
در كنار اين نكات مبنايي بايد به اين مساله هم توجه داشت كه اصولا در تغذيه حيوانات توسط حيوانات ديگر يا توسط انسان ها مساله درد كشيدن حيواني كه مي خواهد مورد استفاده انسان قرار بگيرد، امري چندان روشن و شناخته شده نيست و نمي توان به طور قطع گفت كه حيوانات درد جانكاهي در هنگام مردن مي كشند ، حتي ترس و واهمه داشتن حيوانات از كشته و خورده شدن هم ظاهرا واقعيت خارجي ندارد و يك كلوني بزرگ حيواناتي مانند گور اسب يا آهو بعد از شكار شدن چند عضو به راحتي به ادامه چريدن و زندگي عادي خود مشغول مي شود.
حتي بر فرض كه اين چنين باشد اصولا درد و رنج طبيعي حيوانات در طول زندگي محدودشان نيز كم نيست و بسيار مي شود كه حيواني در زندگي طبيعي خود به دليل بيماري و گرسنگي و پيري و... دردهاي بسيار سخت تر و طولاني تري را تحمل مي كند، در حالي كه در وقت شكار شدن يا ذبح شدن در زمان بسيار كوتاهي جان مي دهد و با توجه به اين كه درد روحي و رواني در حيوانات وجود ندارد، تحمل زمان كوتاه شكار شدن يا ذبح شدن بسيار آسان تر از تحمل دوران بيماري و يا گرسنگي در اواخر عمر و مرگ طبيعي در آن ها است.
در جمع بندي بايد گفت به يقين خداوند مي توانست اين عالم را به گونه اي ديگر خلق كند و راهكار تغذيه موجودات را به شكل ديگري رقم بزند، اما در عين حال آن ساختار به يقين بهترين و كاملترين ساختار نبود و به نتايج كنوني نظام خلقت و نيكوترين نظام بودن منتهي نمي گشت.
پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 179.
2. تفسير الميزان‏، ترجمه موسوى همدانى سيد محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏ 1374 ش، ج 5 ، ص 296.
موفق باشید.