با سلام
اگه خدا انسان را برای عبادت آفرید، چه لزومی داشته جون فرشته ها که بودند و عبادت می کردند دیگه!
در ضمن اگه با عبادت انسان به کمال می رسد پس چرا فرشته ها با این همه عبادت به کمال نمی رسند و نسبت به انسان در جایگاه کمتری قرار می گیرند
یکی هم اگه خدا اون اسما رو که به انسان یاد داد به هر موجود دیگه ای مثلا فرشته ها هم می اموخت اون موجود نسبت به دیگر موجودات برتری داشت دیگه؟
اصلا با وجود فرشته ها چه لزومی به خلق انسان بود؟
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد فلسفه آفرينش انسان رويكر دهاى مختلفى وجود دارد كه يكي از آن ها عبادت است. اگر تحليل درست از مسئله ارايه شود، پاسخ روشني به دست خواهد آمد. اولا:
از نگاه عرفاني چون خداوند اراده نمود از خفا بيرون آيد و جمال اسما و صفات خود را در اشيا و افراد مشاهده نمايد، پس در جهان و انسان ظهور و تجلى نمود. دست به خلقت آنان زد، پس هدف خداوند از آفرينش انسان و ساير پديدهها ظهور و تجلى است. (1)
از نگاه فلسفه اسلامى چون خداوند واجد همه كمالات است و هيچ نقصى در او نبوده و بى نياز مطلق است، هيچ گونه كمبودى ندارد تا بخواهد با آفرينش جهان يا انسان، آن را جبران نمايد و يا سودى از آفرينش عالم و آدم نصيب او شود. خداوند چون كامل است، لازمه كمالش فيّاضيت و بخشندگي است، پس بايد فيض بخشى و بخشندگى كند، در نتيجه بايد جهانى زيبا و كامل بيافريند. بنابراين صدور وجود و هستى از خداوند واجب است.(2)
از نگاه قرآن: در يكى از آيات قرآنى به صراحت هدف از خلقت انسان، عبوديت و بندگى خدا ذكر شده است(3)
البته منظور از عبوديت تنها به جا آوردن نماز و روزه نيست، زيرا اينها جزئى از عبادتاند، بلكه مراد، تسليم و اطاعت بى چون و چرا از خدا به منظور تقرّب به او و رسيدن به وجود لايتناهي است. امام صادق(ع) مىفرمايد: "خداوند بندگان را نيافريد مگر براى اين كه او را بشناسند و چون شناختند، عبادتش نمايند و چون عبادت كنند، از بندگى غير او بى نياز مىشوند".(4)
البته قرآن مجيد در اين باره تعبيرات مختلفى دارد. در يك آيه هدف از خلقت انسان را امتحان مىداند.(5)
در آيه ديگر علم از قدرت و دانش خداوند ذكر شده،(6) در آيه ديگر رحمت الهى هدف اصلى آفرينش انسان قلمداد شده است.(7) مىتوان گفت هدف اصلى همان عبوديت است. دانش و امتحان هدف متوسط به شمار مىروند. البته چون انسان گل سر سبد موجودات است، جهان براى او خلق شده است.(8)
دوم: تصور ما از انجام كارها، به دست آوردن سود يا رفع نياز است؛ زيرا ما انسان ها موجودات محدود و ناقص هستيم. همواره اعمال ما به يكي از اين دو امر برمي گردد . به همين خاطر تصور مي كنيم هركاري كه از هر فاعلي سر بزند، بايد به منظور رفع نياز او باشد و يا براي به دست آوردن سودي. به دست آوردن سود، حاكي از وجود نوعي نياز و ميل به بر طرف كردن آن است. اين قاعده را حتي در مورد خداوند جاري مي كنيم؛ در حالي كه خداوند موجود نامحدود، كامل و بي نياز مطلق است.
آري هدف انسان در كارهايش، رسيدن به كمال و سود يا رفع نقص است؛ مثلاً غذا ميخورد تا رفع گرسنگي كند. لباس ميپوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ كند. ازدواج ميكند براي ارضاي نيازي كه احساس ميكند.
اما خداوند، هيچ نقصي ندارد كه با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد. هيچ كمالي را فاقد نيست، تا به كمال رسيدن براي او فرض شود. بلكه خدايي او اقتضاي آفرينش دارد؛ زيرا «آفريدن» به معناي ايجاد كردن است. هر وجودي خير است. لازمه فياض(بخشنده) بودن خداوند، عطا كردن او است: عطاي پروردگارت منع نشده است».(9)
هر چيزي كه اقتضاي وجود و هستي داشته يا امكان وجود داشتن آن باشد، فيض وجود از خدا دريافت مي كند. خداوند بخل در وجود و هستي دادن ندارد، تا موجودي كه امكان وجود آن است، وجود را دريافت نكند.
در مورد آفرينش جهان و هدف از آفرينش مي گوييم:
جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حكمت و... خداست، به طوري كه بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند.
هر «بود»ي، «نمود»ي دارد؛ نمي شود فياض باشد، اما فيضي نداشته باشد، همان گونه كه نمي تواند نور باشد اما روشنايي نداشته باشد. رحمت باشد اما بخشش نداشته باشد!
بنابراين از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان نتيجه صفات خداوند است.
خداوند فيض و بخشش دارد. لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد، فيض و هستي خداوند را دريافت كند . چون قابليت وجود براي جهان هستي بود، خداوند آن را آفريد؛ بنابراين جهان هستي، نشان دهنده صفات خداوند است.
از اين رو هستي بخشي جهان، با تمامي نظم و زيباييش و صورتگري انسان با تمامي استعداد و توامنديش، جلوه گر جلال و جمال خداست و شايسته است.
خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد، جهان و انسان را آفريده، لازمه اين صفات آن است كه خلقت خداوند بهترين و كاملترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن است، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند ،ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است. "جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كاملترين صورت ممكن را داشته باشد. هر چه امكان تحقق دارد ، از طرف خداوند فيض وجود دريافت كند.
بايد انسان خلق مي شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائكه بودند كه موجوداتي نوراني و پاك بودند . خدا را همواره عبادت مي كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهي قرار نمي گرفتند كه با اختيار خويش (در حالي كه ميل باطني آنها به جهت ديگري تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند.
آنها همواره حضور و عظمت خدا را درك مي كنند. در مقابل آن همه عظمت ، راهي جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستي، مي توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودي وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائكه در اوج جذبه الهي و عشق و عبادت به خدا باشد. در عين حال موانعي پيش روي او براي برگرداندن وي از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد.
اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بي واسطه مي بيند. از سوي ديگر گرچه فطرت الهي او همواره در درونش وي را به سوي خوبيها و پاكيها دعوت مي كند ، ولي اميال حيواني و شهواني او قدرت فراواني دارند. وي اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواستهها و تمايلات شهواني و حيواني رو به رو است. از سوي ديگر فطرت الهي اش و راهنماييهاي پيامبران او را به سوي خوبيها فرا مي خواند. او در عرصههاي مختلف زندگي مي تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دو راهيها ، عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد.
چنين صحنه هايي از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جواني و زيبايي در سختترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براي هر كسي در طول زندگي پيدا مي شود. همواره چنين صحنههايي در طول تاريخ حيات بشري تكرار مي شود.
اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنههاي زيبايي از تجلّي محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوي او مي آيند ،فراهم نمي كرد ،باز جهان كاملترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاي آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نبود؟ آيا جاي اين سؤال از خدا باقي نمي ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردي؟! پس از خدا، چنين خلقتي لازم و ضروري است و گرنه خداوند نيازي به آزمون و عبادت انسانها ندارد.
اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايي شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است . هدف و مسيري است كه در مورد خلقت حكيمانه انسان در نظر گرفته شده ، در واقع ابزاري است كه خداوند براي تعالي و رسيدن انسان به كمالي كه در وجودش امكان تجلي دارد ،تعيين فرموده اما عبادات ما نيازي را از خدا بر طرف نمي كند؛ زيرا اصولاً ذات الهي بي نياز مطلق است
درباره فراز ديگر پرسش بايد گفت: بر خلاف انچه در پرسش آمده فرشتگان با عبادت خود تكامل پيدا مي كنند ؛ لذا در روايتي آمده: يَزْدَادُونَ عَلَى طُولِ الطَّاعَةِ بِرَبِّهِمْ عِلْماً وَ تَزْدَادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فِي قُلُوبِهِمْ عِظَما (10) فرشتگان بر اثر مدت عبادت شان نسبت به پروردگارشان علم ومعرفت شان افزوده مي شود. و عزت پروردگار شان در قلب هاي آنها عظمت افزوده ايجاد مي كند. پس فرشتگان نيز بر اثر عبادت در قلمرو وجودي شان به كمال مي رسند.
اما اين كه چرا فرشتگان بر انسان بر تري نمي يابند بايد گفت اولا همه انسانها بر فرشتگان بر برتري ندارند، بلكه انسان كامل وانسان هاي مومن واقعي از انها برترند ثانيا عامل برتري انسان بر فرشته مقام خلافت اوست و مراد از خلافت الهي انسان همان جلوه جامع بودن او در برابر صفات الهي ست. چون فرشتگان با وجود اين كه آيينه شفاف صفات حقاند، از جامعيت لازم برخوردار نيستند تا همه اسما و صفات در وجود آنها متجلي گردد. اما نسان كه از گسترده وجودي و جامعيت كامل بهره دارد، شايسته پوشيدن رداي خلافت الهي شده است.
بنابراين يكي از اسرار اختصاص مقام خلافت الهي به انسان اين است كه انسان آدمي اگر درست عمل كند ،ميتواند همه اسما و صفات خدا را در وجود خود تجلي كند و مظهر همه اسما شود، گرچه اين امر عملاً تنها در وجود انسان كامل (انبيا و اولياي معصوم) تحقيق مييابد ولي به هر حال انسان از اين جامعيت برخوردار است بر خلاف ساير موجودات و حتى فرشتگان كه تنها ميتوانند مظهر برخي اسماي الهي باشند و نه همه اسما.(11)
و از اين رهگذر پاسخ فراز پاياني سوال نيز بدست. زيرا گرچه اگر آن اسما به ديگر موجودات داده مي شد. آنها نيز به برتري دست مي يافتند ولي بايد توجه داشت كه قابليت قابل در دريافت فيض، شرط اعطا است و به گفته شاعر
گوهر پاك ببايد كه شود كه قابل فيض وگر نه هر سنگ وكلوخ لو لو مرجان نشود.
پس غير از انسان موجودات ديگر حتي فرشتگان نمي توانست حامل اسماي الهي بشود از اين طريق به برتري ياد شده دست يابد.
پينوشتها:
1. سيد حسن ابراهيميان، انسانشناسى، نشر موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، 1385 ش، ص 115 و 114.
2. همان، ص 116 و 115، با تلخيص.
3. ذاريات (51) آيه 56.
4. علامه طبا طبايي، الميزان، نشر دارالكتب الاسلاميه ، 1378 ش، ج 18، ص 360.
5. ملك (67) آيه 2.
6. طلاق (65) آيه 12.
7. هود (11) آيه 119.
8. بقره (2) آيه 29.
9. اسراء (17) آيه 20.
10. مجلسي،بحار الانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت .1403 ق، ج 54، ص 111.
11. ر،ك پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، نشر مؤسسه آثار امام، 1386ش، ص 175.
موفق باشید.