من کتاب فلسفی می خونم . اما هیچ وقت جواب سوالم رو پیدا نکردم . سوال من این هست که " قبل از اینکه ابن مرجانه به کوفه بیاید امام علی (ع) به میثم تمار وعده داده بود که تو توسط ابن مرجانه به نخل خرما کشیده خواهی شد .. اینجاست که معلوم است قبل از زمان تصمیم گیری ابن مرجانه ، امام علی صورت تصمیم وی را گفته است .. پس ابن مرجانه کاری بر خلاف قضا و قدر نکرده است پس نباید در آن دنیا ، که خداوند به مکرر از بهشت و جهنم صحبت می کند او را در این مورد باز خواست کند " این یکی از کوچک ترین ماجراهایی بود که می توانستم مثال بزنم .. لطفا راهنمایی فرمایید .
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد دانست اصولا در مورد سرنوشت، دو تفسير وجود دارد، تفسير نخست مي گويد :سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده و بنا بر اين هر كس با سرنوشت معيني از مادر متولد ميشود كه قابل دگرگوني نيست (هر انساني نصيب و قسمتي دارد كه ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد، و كوششها براي تغيير سرنوشت بيهوده است). بنا بر اين تفسير،بديهي است كه انسان موجودي مجبور و بي اختيار است.
بررسي منابع اسلامي نشان ميدهد اين تفسير مورد تأييد اسلام نيست و قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامي از قبيل: تكليف، جهاد، سعي و كوشش و استقامت و غيره را به هم ميريزد.
استاد مطهري ميگويد: « اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي، انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتي وجود ندارد و نميتواند وجود داشته باشد» . (1)
اما در تفسير دوم از سرنوشت، در عين حال كه دست تقدير الهي در زندگي انسان را مردود نميداند، نقش انسان را در تعيين سرنوشت زندگي او ميپذيرد. در اين تفسير، نقش انسان نه تنها مغاير با سرنوشت نيست، بلكه جزئي از همان سرنوشت است . به عبارت ديگر سرنوشت و تقدير انسان چنين است كه او سرنوشت خود را تعيين نمايد. در واقع اختيار داشتن انسان جزئي از تقديرات الهي است.
ترديدي نيست كه خداوند براي هر چيزي علتها و اسباب هايي قرار داده كه هستي و مشخصات آن بستگي به آنها دارد. اين طور نيست كه هر چه در جهان پديد ميآيد، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقي و بي حساب باشد. همان گونه كه در بارش برف و باران و ... عواملي دخالت دارد و هرگز چنين كاري بي علل و اسباب انجام نميپذيرد، همچنين كارهاي بشر از روي تصادف و اتفاق از او سر نميزند، بلكه نخست چيزي را تصور ميكند، سپس به آن ميانديشد و پس از آن كه فايده واقعي يا پنداري آن را پذيرفت، در انجام آن ميكوشد. پس وقوع هر حادثه اي در جهان علت و سببي دارد و اين نظامي است تخلف ناپذير و خداوند نيز اين چنين مقرّر كرده است.
بديهي است اين مسئله با اصل آزادي و اختيار انسان هم منافات ندارد، زيرا اختيار و آزادي يكي از اسباب و علل است؛ يعني خداوند خواسته و مقدّر نموده كه بشر كارهاي خود را به اراده خود انجام دهد و سرنوشت خويش را رقم زند.
اين كه ميگوييم كارهاي انسان هم به اختيار خود او است و هم قضا و قدر الهي دخالت دارد، به همين معني است كه خدا اراده فرموده و مقدّر كرده كه بشر سرنوشت خود را تعيين كنند. بشر مختار و آزاد آفريده شده، يعني به او عقل و فكر و اراده داده شده است. بشر در كارهاي ارادي خود مانند سنگ نيست كه او را از بالا به پايين رها كرده باشند و تحت تأثير عامل جاذبه زمين خواه نا خواه به طرف زمين سقوط كند. نيز مانند گياه نيست كه تنها يك راه محدود در جلوي او هست و همين كه در شرايط معين رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذايي را جذب و راه رشد و نمو را طي ميكند.
هم چنين مانند حيوان نيست كه به حكم غريزه كارهايي انجام دهد. بشر هميشه خود را در سر چهار راه هايي ميبيند و هيچ گونه اجباري كه فقط يكي از آنها را انتخاب كند ندارد و ساير راهها بر او بسته نيست. انتخاب يكي از آنها به نظر و فكر و اراده او مربوط است؛ يعني طرز فكر و انتخاب او است كه يك راه خاص را معين ميكند. (2)
پس تقدير خداوندي اين است كه بشر افعال خود را از روي اختيار انجام دهد، نه اين كه تقدير ، او را به انجام يك طرف مجبور سازد. انسان به هر سو كه رو آورد، همان قضا و قدر او است كه با دست خود آن را انتخاب ميكند.
انسان فقط يك نوع سرنوشت ندارد، بلكه سرنوشتهاي گوناگوني در پيش دارد كه ممكن است هر كدام از آنها جانشين ديگري گردد، مثلاً اگر كسي بيمار شود و معالجه كند و نجات پيدا كند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نيز اگر معالجه نكند و رنجور بماند و يا بميرد، آن نيز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
اميرالمؤمنين (ع) از كنار ديوار شكسته و كجي برخاست. پرسيدند: از قضاي الهي فرار ميكني؟ فرمود: از قضاي الهي به قدر او پناه ميبرم. (3) يعني درست است كه تا قانون عليت كه منتهي به فرمان خداست، نباشد، ديوار شكسته سقوط نخواهد كرد، اما همان خداوند به من عقلي داده كه آن خود ، يك حلقه از سلسله قانون عليت است و يك عامل بازدارنده در برابر اين گونه حوادث. البته ديوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلي و طبق علت هاي خاص خود سقوط ميكند. اما ميتوانم به قدر الهي پناه ببرم؛ يعني با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گيري كنم كه اگر ديوار سقوط كند روي من نيفتد». (4)
در قرآن آيات زيادي وجود دارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آيه: ««لَيسَ لِلاِنسَانِ اِلَّا مَا سَعَي (5)براي انسان چيزي جز حاصل سعي او نيست».
و مانند آيه: « إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم؛ (6) خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نميدهد. مگر خودشان آن را تغيير دهند».
با يك مثال معناي قضا و قدر الهي روشن ميشود: «اگر كسي بالاي بام ايواني خود را روي زمين بيفكند و بگويد: اگر مقدر است بميرم ميميرم و اگر مقدر است بمانم ميمانم. اين گفته درست نيست، زيرا قضا و قدر الهي اين است كه بشر داراي اختيار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت كند و بميرد و يا آن كه از راه بام، پله پله به زير آيد و بماند. و هر كدام را كه انتخاب نمايد، همان قضا و قدر و سرنوشت او است.
بنا بر اين تعيين سرنوشت و مقدرات، به معناي تعيين علتها و اسبابي است كه زندگي انسانها را رقم ميزند و بخشي از اين اسباب و علتها به وسيله خود انسان تحقق مييابد.
اما در مورد علم خداوند به آينده وسرنوشت انسان ها و يا آگاهي بزرگان دين از برخي از اين امور با اندكي تأمل روشن مي شود كه اين علم هيچ تأثيري در چگونگي رفتار بندگان نخواهد گذاشت. بله خدا و اولياء او به دليل احاطهاي كه به همه امور در كل عالم دارند تنها نسبت به اموري كه افراد به طور اختياري در آينده انتخاب ميكنند آگاهند .
به عنوان مثال اگر دو اتومبيل با سرعت زياد به سوي هم در حركت باشند، هليكوپتري كه بر بالاي مسير اينها حركت ميكند، صحنه را ميبيند و ميداند كه تا چند لحظه ديگر اين دو اتومبيل با هم برخورد و تصادف ميكنند. ولي تصادف زاييده علم خلبان نيست، بلكه زاييده سرعت زيادي است كه رانندهها با انتخاب خود برگزيدهاند. اگر اين سرعت را انتخاب نميكردند تصادف پيش نميآمد.
اين امر مانند آگاهي پزشكي است كه به طور قطع ميداند فلان بيمار در آينده دچار فلان وضعيت جسمي خواهد شد ، يا با توجه به وضع فعلي اش روند بهبودي يا پيشرفت بيماري اش به كجا منتهي مي گردد، دانستن اين مسايل از طرف پزشك تأثيري در به وجود آمدن يا نيامدن بيماري و روند خاص پيشرفت يا درمان آن ندارد و بيماري فرد ، مسير طبيعي خود را طي مي كند .
آيا اگر معلمي از قبل بداند كه كدام دانش آموز در امتحان نمره بدي مي آورد ، در امتحان او تاثيري خواهد داشت يا نشان دهنده تعيين شده بودن نتيجه از قبل است ؟ مسلما خير، زيرا نتايج ضعيف دانش آموز معلول علت هاي خاص خود مانند كاهلي و تنبلي است كه اطلاع قبلي معلم ربطي به آن ها ندارد؛ به همين شكل علم خداوند به حوادث آينده هم نه ما را مجبور به حركت به سمت همان اهداف مي كند و نه بيان گر رقم خورده بودن همه چيز از قبل است .
حال فرض كنيد كه اين معلم پيش از امتحان به دانش آموز ممتاز خود بگويد كه تو در نتيجه اين آزمون بهترين نمره را خواهي گرفت و نسبت به اين امر مطمئن باش ؛ به يقين اين آگاهي قبلي مانع تلاش و كوشش اين دانش آموز نخواهد شد ، بلكه تنها اميد او را بيشتر خواهد نمود .
ميثم تمار و ديگر افرادي كه گاهي به واسطه معصومين از فرجام نيك خود آگاه مي شدند نيز به همين نسبت در طول مدت حيات ذره اي از تلاش و كوشش و مجاهدت كوتاهي نكرده و با همه توان در برابر آزمون هاي الهي سربلند شدند و نويد معصومين تنها اميد بخش عمل آنان و كمكي براي طي كردن آزمون هاي سخت بود و در نهايت هر سرانجامي كه بدان رسيدند ، معلول تلاش و مجاهدت خودشان بوده و بس .
عمل ابن مرجانه و يزيد و ديگر ظالمان عالم نيز كاملا اختياري بوده ، هرچند اولياء الهي بواسطه ارتباط با علم خداوندي از پيش مي دانستند كه اين افراد در آينده با سوء استفاده از اختيار خود دست به چه جناياتي خواهند زد .
پينوشتها:
1. شهيد مطهري، مجموعة آثار، انتشارات صدرا، تهران 1374، ج1، ص 384.
2. همان، ص 385.
3. شيخ صدوق، التوحيد، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1398 ه ق، ص 369.
4. ناصر مكارم شيرازي، پيدايش مذاهب ، تنظيم مسعود مكارم، محمد رضا حامدى، بي تا ، ص 31.
5. نجم (53) آيه 39.
6. رعد (13) آيه 11.
موفق باشید.