سلام.داشتم در اینترنت میگشتم .به سایتی مربوط به اهل سنت خوردم که مطلب زیر در آن بود .میخواستم ببینم آیا این اطلاعات درست است یا نه؟ لطفا خیلی جامع جوابم رابدید.نوشته این بود:
من یک شیعه هستم که به اصل شیعه شک کردم و مدت ها است که بیشتر کار های اهل سنت را انجام میدهم .و می خواهم بعضی از سوالات که همیشه فکرم را مشغول کرده بپرسم(مسائلی که در کتاب های درسی آمده) (البته به نفع شیعه)
۱-در باره واقعه قدیر می خواهم بدنم چرا پیامبر این همه نفرات را جمع کرد؟(که بگوید دوست)یا قضیه چیزه دیگری است (این سوالی است که در کتاب آمده ..و من نمی توانم جوابی برای آن پیدا کنم)
۲-ایا پیامبر جانشین تعین نکرد در آن اوضاع خطر ناک جنگی روم و ایران
۳-آیه ولایت را این طور معنی میکنند که(الذین آمنو)برای شخص خاص است نه عام
۴-درباره جانشینی که داستانی است که می گوید در همان روزی که دعوت قوم بنی هاشم به اسلام پیامبر انجام داد .گفت هر کی مرا یاری کند جانشین من است (می خواستم بدانم)
با تشکر از شما ..اگر امکان دارد جواب من را بدهید در هر موضوعی چون از طرفی پاسخی برای سوالات بالا بدست نیاوردم
از طرفی نقیض در دین شیعه هم زیاد است من نمی توانم قبول کنم که چرا خدا در قران به صراحت نام امام ها را نگفته
واقعا در دین گم شدم... نمی دانم و نمی دانم ....
با تشکر
الحمدلله،
اصل واقعه غدیر خم بدین صورت بوده که:
حدیث غدیر از مهمترین دلایل شیعه بر اولویت علی به خلافت است تا آن که دربارة آن کتابی یازده جلدی تالیف شده که کتاب الغدیر است، و این حدیث را امام مسلم در صحیح خود از زید بن ارقم رضی الله عنه روایت کرده که گفت: در محل آبی به نام خمّ بین مکه و مدینه پیامبر در میان ما به سخنرانی ایستاد و بعد از حمد و ستایش خدا و موعظه گفت: اما بعد، ای مردم نزدیک است که فرستادة پروردگارم بیاد و من دعوت او را لبیک گویم و از میان شما بروم، من در میان شما دو چیز گران بها و مهم به یادگار میگذارم اول کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، پس کتاب خدا را بگیرید و به آن چنگ زنید، و پیامبر به تمسک به کتاب خدا مردم را برانگیخت و تشویق کرد و سپس گفت: و اهل بیت خودم را در میان شما میگذارم شما را سفارش میکنم که در رفتار با اهل بیت من، خدا را مراعات کنید، و شما را سفارش میکنم که در رفتار با اهل بیت من خدا را مراعات کنید سه بار آنرا تکرار کرد. حسین (راوی حدیث از زید بن ارقم) به او گفت: اهل بیت او چه کسانی هستند ای زید؟ آیا زنانش از اهل بیت او نیستند؟
گفت: بله، ولی اهل بیت او کسانی هستند که صدقه و زکات برای آنها حرام است. گفت: آنها چه کسانیند؟ گفت: آنها آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس میباشند.
گفت: بر همه اینها صدقه حرام شده است؟ گفت: بله.( مسلم کتاب فضائل الصحابه حدیث ۲۴۰۸.)
و ترمذی و احمد و نسائی در خصاص و حاکم این را اضافه کرده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: هر کس من مولای او هستم علی مولای او است. و اضافههای دیگر نیز روایت شده است که فرمود: بار خدایا دوست بدار هر کس را که او دوست میدارد، و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی میکند، و یاری کن کسی را که او یاری میکند، و خوار کن کسی را که او خوار میکند، و او را مدار حق قرار بده.
مهم این است که حدیثی که در صحیح مسلم آمده در آن هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست ذکر نشده است، ولی این جمله را ترمذی و احمد و نسائی و حاکم و غیره با سندهای صحیحی از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کردهاند، و اما اضافههای دیگر مانند بار خدایا دوستان او را دوست بدار و با دشمنان او دشمن باش، بعضی از علما این اضافه را صحیح قرار دادهاند ولی در اصل صحیح نیست، و اما اینکه بار خدایا هر کس او را یاری میکند او را یاری کن و دشمنان او را خوار بدار و او را مدار حق قرار بده، دروغی است که به پیامبر صلی الله و سلم نسبت داده میشود.
اهل بدعت از این حدیث استدلال میکنند و میگویند علی جانشین بلافصل پیامبر است و میگویند گفته پیامبر صلی الله علیه وسلم که فرمود: هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست، یعنی علی جانشین من است و مولی به معنای والی یعنی سروری که باید از او اطاعت کرد.
و همچنین از علی رضی الله عنه روایت شده که وقتی در رحبه در کوفه بود گفت: چه کسی از پیامبر ص شنید که در روز غدیر خم به من میگفت: هر کس من مولای او هستم پس علی مولای او است، آنگاه دوازده صحابی بدری گواهی دادند که ما شنیدهایم.
علت این سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم به علی چه بود ؟
شیعه میگویند پیامبر در محل غدیر خم در هوای بسیار گرم مردم را که تعدادشان بیش از صد هزار نفر بود جمع کرد تا این قضیه را برای آنها بیان کند که هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست، و جملههای دیگری نیز به این اضافه میکنند.
علت این حدیث دو چیز بوده است :
اول: بریده بن الحصیب رضی الله عنه میگوید: خالد بن الولید کسی را پیش پیامبر صلی الله علیه وسلم فرستاد تا کسی را بفرستد که خمس را بگیرد(چون پیامبر خالد را برای جنگ یمن فرستاده بود و او بعد از پیروزی کسی را پیش پیامبر فرستاد تا غنیمت را تقسیم کند.)، آنگاه علی آمد و خمس را گرفت و سپس کنیزی از خمس را انتخاب کرد و با آن همبستر شد، بریده میگوید: از علی متنفر بودم و او را دیدم که غسل کرده بود، به خالد گفتم: آیا این را نمیبینی؟! وقتی پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم آمدیم قضیه را با او در میان گذاشتم، پیامبر صلی الله علیه وسلم به من گفت: ای بریده آیا از علی متنفر هستی؟ گفتم: بله، فرمود: از او متنفر مباش او در خمس بیش از این حق دارد، در روایتی دیگر آمده است. که پیامبر به بریده گفت: هر کس من مولا و دوست او هستم علی هم مولا و دوست اوست.
دوم: بیهقی از ابی سعید روایت میکند که علی آنها را از سوار شدن بر شتران صدقه منع کرد، و فردی را به عنوان امیر آنها مقرر کرد و خودش قبل از آنها به سوی پیامبر صلی الله علیه وسلم حرکت کرد، سپس وقتی در میان راه آنها به او رسیدند دید که فردی که او آن را به عنوان امیر مقرر کرده به لشکریان اجازه داده که بر شتران سوار بشوند و دید که آثار سوار شدن از شتران نمایان است بنابراین علی خشمگین شد و نمایندهاش را سر زنش کرد.
ابو سعید میگوید: وقتی ما با پیامبر صلی الله علیه وسلم دیدار کردیم از سختگیری علی به او شکایت کردیم، و در روایتی دیگر آمده است که لباسهایی بود که آنها میخواستند بپوشند اما علی آنها را منع کرد و اجازه نداد که آن لباسها را بپوشند، آنگاه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: باز ایست ای سعد بن مالک (ابو سعید) و سخنان ناشایستی به برادرت علی نگو، سوگند به خدا که تو میدانی او کار درستی کرده است، این را ابن کثیر با سند جید براساس شروط نسائی روایت کرده است و بیهقی و غیره آن را بیان کردهاند.
و ابن کثیر میگوید وقتی حرفهای زیادی دربارة علی از طرف آن لشکری که علی آنها را از سوار شدن بر شتران صدقه منع کرده بود و لباسها را از آنها پس گرفته بود، گفته شد. پیامبر وقتی از حج بازگشت و مناسک آن را انجام داد در راه مدینه در جایی به نام غدیر خم ایستاد و سخنرانی کرد و دامان علی را پاک دانست و جایگاه او را بالا برد و به فضیلت او گوشزد کرد تا آنچه در دل بسیاری از مردم جای گرفته بود را دور کند.
پس سبب بیان این حدیث این بود که آنها دربارة علی رضی الله عنه حرف زدند، و بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم چیزی نگفت تا آن که به مدینه بازگشت چرا؟ چون این قضیه مخصوصاً به اهل مدینه ربط داشت چون کسانی که در مورد علی رضی الله عنه سخن گفته بودند از اهل مدینه بودند و آنها کسانی بودند که در جنگ با او همراه بودند.
غدیر خم محلی در جحفه است که تقریباً دویست و پنجاه کیلومتر از مکه فاصله دارد، و اینکه میگویند جایی است که از آن جا حجاج متفرق میشوند و هر یک به سویی میرود دروغ است. چون که محل جمع شدن حجاج مکه است، و از همان مکه از همدیگر جدا میشوند، و اهل مکه در مکه باقی میمانند، و اهل طائف به طائف بر میگردند، و یمنیها به یمن و عراقیها به عراق میروند، و همین طور هر کسی که حج خود را تمام میکند به شهرش باز میگردد و قبیلههای عربی از همان جا به سمت خیمههای خود میروند، پس فقط اهل مدینه و کسانی که در راه مدینه میرفتند با پیامبر همراه بودند، و در میان اینها پیامبر سخنرانی کرد و گفت هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست، اختلاف اهل سنت و شیعه در مفهوم و معنای کلمه مولا است، نه در اینکه پیامبر آن را گفته یا نگفته، شیعه میگویند من کنت مولاه یعنی کسی که من والی او هستم پس علی والی اوست، و اهل سنت میگویند مفهوم گفته پیامبر که من کنت مولاه فعلی مولاه، یعنی هر کس مرا دوست دارد علی را دوست بدارد و یاری کند، و به دلایل زیر مفهوم مولا همین است: به دلیل زیاداتی که اضافه بر این روایت شدهاند و بعضی از علما آن را صحیح قرار دادهاند، چنان که روایت شده که پیامبر بعد از آن فرمود: بار خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست میدارد، و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی میکند. پس دوستی و دشمنی کردن، توضیحی است برای جمله (فعلی مولاه) یعنی مردم باید علی بن ابی طالب رضی الله عنه را دوست بدارند.
- پیامبر صلی الله علیه و سلم به خاطر علی توقف نکرد، گرچه علی بیش از این مستحق بود، ولی منظور این است که پیامبر برای استراحت توقف کرد، زیرا سفر از مکه به مدینه سفری طولانی است که پنج تا هفت روز طول کشیده بود و چند بار پیامبر در آن برای استراحت توقف کرده بود، و پیامبر ص مردم را تذکر داد که به کتاب خدا چنگ زنند و اهل بیت او را گرامی بدارند و احترام و گرامی داشتن اهل بیت و نیز پیروی کردن از آنها بر آنان واجب است، سپس بعد از این پیامبر ص در مورد علی رضی الله عنه گوشزد کرد و فرمود: هر کس من مولای او هستم پس علی مولای او است.
- حدیث بر امامت دلالتی ندارد، چون اگر پیامبر ص خلافت علی را بیان کند چنین کلمهای را که احتمال همه این معانی را دارد نمیگفت و بلکه بهتر آن بود که میگفت: علی بعد از من جانشین من است، یا علی بعد از من امام است، یا میگفت: هر وقت من مُردم از علی بن ابی طالب اطاعت کنید، اما پیامبر چنین سخن قاطعی که اختلافی اگر پیدا شود را برای همیشه از بین میبرد نگفت و بلکه فرمود هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست.( نوری طبرسی یکی از علمای بزرگ شیعه میگوید پیامبر به صراحت نگفت که علی خلیفه اوست، بلکه با سخنانی مجمل که دارای معانی زیادی است و باید بوسیله قرینه یک معنی مشخص شود به خلافت علی اشاره کرد. فصل الخطاب ۲۰۵/۲۰۶.)
خداوند متعال میفرماید: « فَالْیَوْمَ لَا یُؤْخَذُ مِنکُمْ فِدْیَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلَاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ »(الحدید: ۱۵).
« پس امروز نه از شما فدیهای پذیرفته میشود، و نه از کافران; و جایگاهتان آتش است و همان سرپرستتان میباشد; و چه بد جایگاهی است».
به خاطر شدت پیوستگی و همراهی دوزخ با کافران آن را مولا و دوست آنها نامیده است.
- مولات و دوست داشتن صفت همیشگی علی رضی الله عنه و مومنان علی را دوران حیات پیامبر و بعد از وفات پیامبر و بعد از وفات خود علی همیشه دوست دارند، پس در حیات پیامبر صلی الله علیه وسلم مولا و دوست مومنان بوده است و بعد از وفات خودش نیز او را مومنان دوست دارند، پس او مولای ماست چنان که خداوند متعال میفرماید:« إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ». (المائده: ۵۵).
«سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند; همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند».
و علی از سران و بزرگان مؤمنان است.
- اگر منظورپیامبر والی و سرپرست میبود نمیگفت: مولی، بلکه میگفت والی، چون کلمه مولی با کلمه والی فرق میکند والی از ولایت یعنی فرمانروایی، و مولی از ولایه یعنی محبت و یاری کردن است خداوند متعال میفرماید: « إِن تَتُوبَا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ »(التحریم: ۴).
«اگر شما دو زن (عایشه و حفصه) به درگاه خداوند توبه کنید، به راستی که دلهای شما از همدستی علیه پیامبر ص به توبه کردن مایل است و دستور خداوند را به سمع قبول دریافته است، و اگر با هم علیه رسول الله صلی الله علیه وسلم متفق شوید، در حقیقت خدا یاور اوست، و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان او هستند».
- خداوند متعال دربارة قوم ابراهیم ؛ میفرماید: « إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ »(آل عمران: ۶۸).
«سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و (در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند; همچنین) این پیامبر و کسانی که (به او) ایمان آوردهاند (از همه سزاوارترند); و خداوند، ولی و سرپرست مؤمنان است».
و منظور این نیست که آنها حاکم و رئیس ابراهیم هستند بلکه ابراهیم امام و رئیس آنهاست.
امام شافعی در مورد حدیث زید میگوید: منظور محبت و دوستی اسلام است چنان که خداوند متعال میفرماید:« ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لَا مَوْلَی لَهُمْ». (محمد: ۱۱). النهایة فی غریب الحدیث ۵/۲۲۸.
«این (نصرتدادن مؤمنان و فرجام نامیمون برای کفار) برای آن است که خداوند مولا و سرپرست کسانی است که ایمان آوردند; اما کافران مولایی و یاری ندارند».
پس حدیث بر این دلالت نمیکند که علی بعد از پیامبر خدا خلیفه است و بلکه بر این دلالت میکند که علی ولی از اولیای خداست که باید او را دوست داشت و یاری کرد.
۲- در مورد تعیین جانشین؛ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرد خاصی را بطور مشخص تعیین نکردند ولی می توان گفت که اشاراتی را برای تعیین ابوبکر رضی الله عنه داشته اند مثلا پیامبر صلی الله علیه وسلم هنگامی که بر بستر بیماری بودند و نمی توانستند نماز جماعت بپادارند،ابوبکر را برای امامت مسلمانان تعیین کردند و او چندین بار امام نمازگزاران بود( در حالیکه اگر واقعا علی را در غدیر غم به عنوان جانشین خود تعیین کرده بودند می بایست علی رضی الله عنه را نیز بعنوان امام مسلمانان برای ادای نماز جماعت تعیین می کردند اللخصوص در اواخر عمر پیامبر صلی الله علیه وسلم که با تعیین علی صحه ای را بر غدیر غم می گذاشتند ولی اینطور نبود و پیامبر صلی الله علیه وسلم ابوبکر رضی الله عنه را بعنوان امام نمازگزاران قرار دادند و این در حالی بود همیشه مسلمانان پشت سر پیامبر نماز می خواندند تا اینکه بر بستر بیماری قرار گرفتند و ایشان کسی را جز ابوبکر جانشین امامت خود بر نمازگزاران قرار نداد)
ولی به هر حال بصورت مشخص ابوبکر را نیز تعیین نکردند زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم می خواستند تا یارانش را یاد بدهد که حکومت را بصورت شورایی اداره کنند و ایشان به یاران خود اعتماد داشتند که بعد از وفاتنشان می تواند مشکلات را براحتی حل نمایند که همانطور هم شد و وقتی مسلمانان ابوبکر را انتخاب کردند همگی با وی بیعت کردند و کسی مخالف نبود طوری که شیعه می گوید مسلمانان دچار اختلاف شدند و این ادعاها دروغی بیش نیست.
یک نکته هم لازمست که گفته شود و آن اینکه : می گویند اگر پیامبر صلی الله علیه وسلم کسی را مشخصا جانشین خود قرار نداد پس چرا ابوبکر عمر را جانشین خود کردند.
این شبهه اشتباه است زیرا ابوبکر هرگز به صورت قطعی عمر را جانشین خود نکردند و بلکه ابوبکر در آخر عمر خود عمر را کاندیدای خلافت کردند و به مسلمانان معرفی کردند که عمر می تواند امر خلافت را بر عهده بگیرد و با اینکار خواست تا نامزد خود را به مسلمانان بشناساند ولی هرگز نگفتند که عمر بعد من خلیفه است بلکه اشاره نمودند که ایشان یعنی عمر می تواند جانشین من باشد(اگر شما نیز با وی بیعت کنید) و این امر ایرادی ندارد که کسی بعد از خود کاندیدای مورد پسند خود را معرفی کند تا در صورت کسب موافقت دیگران خلیفه شود چنانکه عمر بعد از وفات ابوبکر به مسلمانان مراجعه کرد تا ببیند آیا او را قبول دارند یا خیر.
۳- آیت ولایت
خداوند متعال میفرماید: « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ». (المائده: ۵۵).
«سرپرست و ولی و دوست شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند; همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند (مراد از رکوع: خشوع و خضوع برای خداست. یعنی: نماز را در حالیکه خاشع وخاضعاند برپا میدارند، و زکات را در حالی که بر فقرا تکبر نورزیده و برآنان برتری نمیجویند، میپردازند پس ایشان پیوسته فروتناند)».
در تفسیر این آیه حدیثی از علی رضی الله عنه بیان کردهاند که او در نماز در حال رکوع بود، و در این هنگام فقیری آمد و صدقه میخواست و گفتهاند که زکات میخواست آنگاه علی دستش را دراز کرد و فقیر انگشتری را که در دست علی بود از دست علی رضی الله عنه گرفت، و خداوند آیه نازل کرد که: « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ». میگویند کسی جز علی در حال رکوع زکات نداده است پس علی ولی است و او خلیفه میباشد.
پاسخ به استدلال آنها:
اولاً این داستان سند صحیحی ندارد، و ثابت نیست که علی در حال رکوع انگشترش را صدقه کرده باشد، آنها میخواهند با این داستان علی را ستایش کنند اما در حقیقت آنها او را مذمّت میکنند، چون خداوند متعال میفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ *الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ». (المؤمنون: ۱ ـ۲).
«مؤمنان رستگار شدند آنها که در نمازشان خشوع دارند».
و پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: نماز انسان را به خودش مشغول میکند.بخاری و مسلم
پس چگونه برای علی رضی الله عنه که از سران خاشعان و پیشوایانشان است میپسندیم که در حال نماز صدقه بدهد، آیا علی نمیتوانست منتظر بماند تا نمازش تمام شود و سپس صدقه بدهد؟ طبیعی است که او میتوانست، و اولی این است که انسان تا جایی که میتواند در نمازش خشوع و خضوع داشته باشد، و چنین کارهایی را برای بعد از نماز بگذارد.
دوم: اصل در زکات این است که باید زکات دهند. خودش آن را ببرد و بدهد، نه اینکه منتظر باشد تا جوینده زکات بیاید. به نظر شما کدام بهتر است این که خودت به پرداختن زکات خود بشتابی، یا اینکه در خانهات بنشینی و زکات مالت پیش خودت باشد و منتظر بمانی تا بینوایان در خانهات را بزنند و آنگاه زکات را بپردازی؟ تردید نیست که شیوة اول بهتر است.
سوم: اینکه علی در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم فقیر بود، بنابراین فقط یک زره را به عنوان مهریه فاطمه داد، و مالی نداشت که به عنوان مهریه بدهد، و فقیر بود، و زکات بر کسی مانند علی واجب نبود و در دوران پیامبر ص زکات بر او واجب نبود.
چهارم: در این دادن زکات در حال رکوع ستایش نشده است، و اگر چنین میبود هر انسانی که در حال رکوع زکات میداد مورد ستایش قرار میگرفت، و دادن زکات در حال رکوع سنّت میبود، چون خداوند کسی را که در حال رکوع زکات را میدهد ستوده است، پس سنت این میشد که انسان زکات را در حال رکوع بدهد، و هیچ کس چنین نگفته است.
پنجم: خداوند بر پاداشتن نماز را بیان کرد، و بر پاداشتن نماز غیر از ادای آن است، چون که بر پاداشتن نماز چنان که عبدالله بن عباس میگوید این است که نماز را همان گونه بخواند که پیامبر خوانده است، یعنی با طهارت کامل و با رکوع و سجده درست، و با فروتنی، این را میگویند بر پاداشتن نماز، وقتی نماز را بیان کرد پس چرا میگوید (وهم راکعون) چگونه رکوع را بعد از بیان اقامه نماز تکرار میکند؟ بنابراین تردیدی نیست که ذکر رکوع در آخر به معنی فروتنی برای خداست، چنان که خداوند متعال دربارة داود ؛ میفرماید:« قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَی نِعَاجِهِ وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعًا وَأَنَابَ» (ص: ۲۴).
«(داود گفت) مسلماً او با درخواست یگانه میش تو برای افزودن آن به میشهای خود، به تو ستم روا میدارد. اصلاً بسیاری از آمیزگاران و کسانی که با یکدیگر سر و کار دارند، نسبت به همدیگر ستم روا میدارند، مگر آنان که واقعاً مؤمنند و کارهای شایسته میکنند ولی چنین کسانی هم بسیار کم و اندک هستند. داود گمان برد که ما او را آزمودهایم پس از پروردگارش آمرزش خواست و به سجده افتاد و توبه کرد».
داود به سجده افتاد اما به خاطر فروتنی و خضوع او برای خدا، خداوند میگوید راکعاً، و چنان که خداوند متعال میفرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لَا یَرْکَعُونَ »(المرسلات: ۴۸).
«و وقتی به آنها گفته میشود فروتنی کنید و تسلیم فرمان الهی شوید فروتنی نمینمایند».
و همچنین درباره مریم میگوید: «یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ »(آل عمران: ۴۳).
«ای مریم همیشه خاشعانه به اطاعت و عبادت پروردگارت مشغول شو و در برابر امر الهی خضوع و فروتنی کن».
مریم همیشه مشغول عبادت بود و نماز جماعت بر او واجب نبود بنابراین منظور خداوند در این آیه این نیست که مستحب است که انسان زکات را در حال رکوع بپردازد.
ششم: سبب نزول این آیه چنان که ابن جریر در تفسیرش میگوید این است که وقتی بنی قینقاع به پیامبر صلی الله علیه وسلم خیانت کردند نزد عباده بن صامت رضی الله عنه رفتند، و از او خواستند که با آنها باشد اما او آنها را ترک کرد و با آنها مخالفت و دشمنی ورزید و خدا و پیامبرش را به دوستی گرفت آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد: « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ». (المائده: ۵۵). تفسیر طبری ۶/۱۷۸.
«سرپرست و ولی و دوست شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند; همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند (مراد از رکوع: خشوع و خضوع برای خداست. یعنی: نماز را در حالیکه خاشع وخاضعاند برپا میدارند، و زکات را در حالی که بر فقرا تکبر نورزیده و برآنان برتری نمیجویند، میپردازند پس ایشان پیوسته فروتناند)».
یعنی آنها در همه کارهایشان برای خدا فروتن هستند، و بنابراین در اول این آیات خداوند میفرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ »(المائده: ۵۱).
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! یهود و نصاری را ولی (و دوست و تکیهگاه خود،) انتخاب نکنید! آنها اولیای یکدیگرند; و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، از آنها هستند; خداوند، جمعیت ستمکار را هدایت نمیکند».
یعنی عبدالله بن ابی بن سلول، چون که او با بنی قینقاع دوستی داشت، و وقتی بنی قینقاع با پیامبر ص دشمن شدند عبدالله بن ابی بن سلول با آنها دوستی کرد و آنها را یاری کرد و در کنارشان ایستاد، و پیش پیامبر صلی الله علیه وسلم رفت و برای آنها سفارش کرد، اما عباده بن صامت رضی الله عنه از آنها بیزاری جست و آنها را ترک کرد، بنابراین خداوند آیه نازل کرد: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ »(المائده: ۵۱). سپس بعد از آن خداوند صفت مؤمنان را که عباده بن صامت و هر کسی از او پیروی کند میباشند بیان کرد و فرمود: « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ». (المائده: ۵۵). پس این آیه دربارة عباده بن صامت رضی الله عنه نازل شده است.
هفتم: هر کس میتواند چنین ادعایی بکند، بنابراین دوستداران معاویه میتوانند بگویند این آیه درباره معاویه نازل شده و حدیثی دروغین ارائه بدهند چنان که دیگران حدیثی دروغین از علی روایت میکنند، و دوستداران عثمان میتوانند یک حدیث دروغین بیاورند و بگویند دربارة عثمان نازل شده است.
هشتم: به فرض اینکه آیه درباره علی نازل شده باشد باز هم بر خلافت و جانشینی بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم دلالت نمیکند، و بلکه بر این دلالت میکند که ما باید علی بن ابی طالب را دوست بداریم، و ما او رضی الله عنه را دوست میداریم.
نهم: آیه با کلمه جمع آمده، و علی یک نفر است، گرچه ما میپذیریم که ممکن است کلمه به صورت جمع بیاید و منظور از آن واحد باشد، اما اصل این است که هر گاه کلمه به صورت جمع بیاید منظور از آن جمع است، مگر آن که قرینهای باشد و در اینجا قرینهای وجود ندارد.
دهم: شیعه میگویند: در آیه « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ». (المائده: ۵۵). انما حرف حصر است بنابراین خلافت کسانی که پیش از علی خلیفه بودهاند (منظورشان ابوبکر و عمر و عثمان است) باطل است.
اول که ما ثابت کردیم که این آیه دربارة علی رضی الله عنه نازل نشده است، و به فرض آن که انما حرف حصر است و خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را باطل قرار میدهد، پس همچنین وقتی که برای حصر باشد خلافت حسن و حسین و علی بن حسین و محمد باقر و جعفر و غیره را باطل قرار میدهد.
در مورد سؤال چهارم شما اطلاعی ندلریم.
والله اعلم
وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین
سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت
IslamPP.Com
پرسش: خلافت
سلام.داشتم در اينترنت ميگشتم .به سايتي مربوط به اهل سنت خوردم كه مطلب زير در آن بود .ميخواستم ببينم آيا اين اطلاعات درست است يا نه؟ لطفا خيلي جامع جوابم رابديد.نوشته اين بود:
من يك شيعه هستم كه به اصل شيعه شك كردم و مدت ها است كه بيشتر كار هاي اهل سنت را انجام ميدهم .و مي خواهم بعضي از سوالات كه هميشه فكرم را مشغول كرده بپرسم(مسائلي كه در كتاب هاي درسي آمده) (البته به نفع شيعه)
۱-در باره واقعه قدير مي خواهم بدنم چرا پيامبر اين همه نفرات را جمع كرد؟(كه بگويد دوست)يا قضيه چيزه ديگري است (اين سوالي است كه در كتاب آمده ..و من نمي توانم جوابي براي آن پيدا كنم)
۲-ايا پيامبر جانشين تعين نكرد در آن اوضاع خطر ناك جنگي روم و ايران
۳-آيه ولايت را اين طور معني ميكنند كه(الذين آمنو)براي شخص خاص است نه عام
۴-درباره جانشيني كه داستاني است كه مي گويد در همان روزي كه دعوت قوم بني هاشم به اسلام پيامبر انجام داد .گفت هر كي مرا ياري كند جانشين من است (مي خواستم بدانم)
با تشكر از شما ..اگر امكان دارد جواب من را بدهيد در هر موضوعي چون از طرفي پاسخي براي سوالات بالا بدست نياوردم
از طرفي نقيض در دين شيعه هم زياد است من نمي توانم قبول كنم كه چرا خدا در قران به صراحت نام امام ها را نگفته واقعا در دين گم شدم... نمي دانم و نمي دانم ....
با تشكر الحمدلله،
اصل واقعه غدير خم بدين صورت بوده كه:
حديث غدير از مهمترين دلايل شيعه بر اولويت علي به خلافت است تا آن كه دربارة آن كتابي يازده جلدي تاليف شده كه كتاب الغدير است، و اين حديث را امام مسلم در صحيح خود از زيد بن ارقم رضي الله عنه روايت كرده كه گفت: در محل آبي به نام خمّ بين مكه و مدينه پيامبر در ميان ما به سخنراني ايستاد و بعد از حمد و ستايش خدا و موعظه گفت: اما بعد، اي مردم نزديك است كه فرستادة پروردگارم بياد و من دعوت او را لبيك گويم و از ميان شما بروم، من در ميان شما دو چيز گران بها و مهم به يادگار ميگذارم اول كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است، پس كتاب خدا را بگيريد و به آن چنگ زنيد، و پيامبر به تمسك به كتاب خدا مردم را برانگيخت و تشويق كرد و سپس گفت: و اهل بيت خودم را در ميان شما ميگذارم شما را سفارش ميكنم كه در رفتار با اهل بيت من، خدا را مراعات كنيد، و شما را سفارش ميكنم كه در رفتار با اهل بيت من خدا را مراعات كنيد سه بار آنرا تكرار كرد. حسين (راوي حديث از زيد بن ارقم) به او گفت: اهل بيت او چه كساني هستند اي زيد؟ آيا زنانش از اهل بيت او نيستند؟
گفت: بله، ولي اهل بيت او كساني هستند كه صدقه و زكات براي آنها حرام است. گفت: آنها چه كسانيند؟ گفت: آنها آل علي و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس ميباشند.
گفت: بر همه اينها صدقه حرام شده است؟ گفت: بله.( مسلم كتاب فضائل الصحابه حديث ۲۴۰۸.)
و ترمذي و احمد و نسائي در خصاص و حاكم اين را اضافه كرده كه پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: هر كس من مولاي او هستم علي مولاي او است. و اضافههاي ديگر نيز روايت شده است كه فرمود: بار خدايا دوست بدار هر كس را كه او دوست ميدارد، و دشمن بدار كسي را كه با او دشمني ميكند، و ياري كن كسي را كه او ياري ميكند، و خوار كن كسي را كه او خوار ميكند، و او را مدار حق قرار بده.
مهم اين است كه حديثي كه در صحيح مسلم آمده در آن هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست ذكر نشده است، ولي اين جمله را ترمذي و احمد و نسائي و حاكم و غيره با سندهاي صحيحي از پيامبر صلي الله عليه وسلم روايت كردهاند، و اما اضافههاي ديگر مانند بار خدايا دوستان او را دوست بدار و با دشمنان او دشمن باش، بعضي از علما اين اضافه را صحيح قرار دادهاند ولي در اصل صحيح نيست، و اما اينكه بار خدايا هر كس او را ياري ميكند او را ياري كن و دشمنان او را خوار بدار و او را مدار حق قرار بده، دروغي است كه به پيامبر صلي الله و سلم نسبت داده ميشود.
اهل بدعت از اين حديث استدلال ميكنند و ميگويند علي جانشين بلافصل پيامبر است و ميگويند گفته پيامبر صلي الله عليه وسلم كه فرمود: هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست، يعني علي جانشين من است و مولي به معناي والي يعني سروري كه بايد از او اطاعت كرد.
و همچنين از علي رضي الله عنه روايت شده كه وقتي در رحبه در كوفه بود گفت: چه كسي از پيامبر ص شنيد كه در روز غدير خم به من ميگفت: هر كس من مولاي او هستم پس علي مولاي او است، آنگاه دوازده صحابي بدري گواهي دادند كه ما شنيدهايم.
علت اين سخن پيامبر صلي الله عليه وسلم به علي چه بود ؟
شيعه ميگويند پيامبر در محل غدير خم در هواي بسيار گرم مردم را كه تعدادشان بيش از صد هزار نفر بود جمع كرد تا اين قضيه را براي آنها بيان كند كه هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست، و جملههاي ديگري نيز به اين اضافه ميكنند.
علت اين حديث دو چيز بوده است :
اول: بريده بن الحصيب رضي الله عنه ميگويد: خالد بن الوليد كسي را پيش پيامبر صلي الله عليه وسلم فرستاد تا كسي را بفرستد كه خمس را بگيرد(چون پيامبر خالد را براي جنگ يمن فرستاده بود و او بعد از پيروزي كسي را پيش پيامبر فرستاد تا غنيمت را تقسيم كند.)، آنگاه علي آمد و خمس را گرفت و سپس كنيزي از خمس را انتخاب كرد و با آن همبستر شد، بريده ميگويد: از علي متنفر بودم و او را ديدم كه غسل كرده بود، به خالد گفتم: آيا اين را نميبيني؟! وقتي پيش پيامبر صلي الله عليه و سلم آمديم قضيه را با او در ميان گذاشتم، پيامبر صلي الله عليه وسلم به من گفت: اي بريده آيا از علي متنفر هستي؟ گفتم: بله، فرمود: از او متنفر مباش او در خمس بيش از اين حق دارد، در روايتي ديگر آمده است. كه پيامبر به بريده گفت: هر كس من مولا و دوست او هستم علي هم مولا و دوست اوست.
دوم: بيهقي از ابي سعيد روايت ميكند كه علي آنها را از سوار شدن بر شتران صدقه منع كرد، و فردي را به عنوان امير آنها مقرر كرد و خودش قبل از آنها به سوي پيامبر صلي الله عليه وسلم حركت كرد، سپس وقتي در ميان راه آنها به او رسيدند ديد كه فردي كه او آن را به عنوان امير مقرر كرده به لشكريان اجازه داده كه بر شتران سوار بشوند و ديد كه آثار سوار شدن از شتران نمايان است بنابراين علي خشمگين شد و نمايندهاش را سر زنش كرد.
ابو سعيد ميگويد: وقتي ما با پيامبر صلي الله عليه وسلم ديدار كرديم از سختگيري علي به او شكايت كرديم، و در روايتي ديگر آمده است كه لباسهايي بود كه آنها ميخواستند بپوشند اما علي آنها را منع كرد و اجازه نداد كه آن لباسها را بپوشند، آنگاه پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: باز ايست اي سعد بن مالك (ابو سعيد) و سخنان ناشايستي به برادرت علي نگو، سوگند به خدا كه تو ميداني او كار درستي كرده است، اين را ابن كثير با سند جيد براساس شروط نسائي روايت كرده است و بيهقي و غيره آن را بيان كردهاند.
و ابن كثير ميگويد وقتي حرفهاي زيادي دربارة علي از طرف آن لشكري كه علي آنها را از سوار شدن بر شتران صدقه منع كرده بود و لباسها را از آنها پس گرفته بود، گفته شد. پيامبر وقتي از حج بازگشت و مناسك آن را انجام داد در راه مدينه در جايي به نام غدير خم ايستاد و سخنراني كرد و دامان علي را پاك دانست و جايگاه او را بالا برد و به فضيلت او گوشزد كرد تا آنچه در دل بسياري از مردم جاي گرفته بود را دور كند.
پس سبب بيان اين حديث اين بود كه آنها دربارة علي رضي الله عنه حرف زدند، و بنابراين پيامبر صلي الله عليه وسلم چيزي نگفت تا آن كه به مدينه بازگشت چرا؟ چون اين قضيه مخصوصاً به اهل مدينه ربط داشت چون كساني كه در مورد علي رضي الله عنه سخن گفته بودند از اهل مدينه بودند و آنها كساني بودند كه در جنگ با او همراه بودند.
غدير خم محلي در جحفه است كه تقريباً دويست و پنجاه كيلومتر از مكه فاصله دارد، و اينكه ميگويند جايي است كه از آن جا حجاج متفرق ميشوند و هر يك به سويي ميرود دروغ است. چون كه محل جمع شدن حجاج مكه است، و از همان مكه از همديگر جدا ميشوند، و اهل مكه در مكه باقي ميمانند، و اهل طائف به طائف بر ميگردند، و يمنيها به يمن و عراقيها به عراق ميروند، و همين طور هر كسي كه حج خود را تمام ميكند به شهرش باز ميگردد و قبيلههاي عربي از همان جا به سمت خيمههاي خود ميروند، پس فقط اهل مدينه و كساني كه در راه مدينه ميرفتند با پيامبر همراه بودند، و در ميان اينها پيامبر سخنراني كرد و گفت هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست، اختلاف اهل سنت و شيعه در مفهوم و معناي كلمه مولا است، نه در اينكه پيامبر آن را گفته يا نگفته، شيعه ميگويند من كنت مولاه يعني كسي كه من والي او هستم پس علي والي اوست، و اهل سنت ميگويند مفهوم گفته پيامبر كه من كنت مولاه فعلي مولاه، يعني هر كس مرا دوست دارد علي را دوست بدارد و ياري كند، و به دلايل زير مفهوم مولا همين است: به دليل زياداتي كه اضافه بر اين روايت شدهاند و بعضي از علما آن را صحيح قرار دادهاند، چنان كه روايت شده كه پيامبر بعد از آن فرمود: بار خدايا دوست بدار كسي را كه او را دوست ميدارد، و دشمن بدار كسي را كه با او دشمني ميكند. پس دوستي و دشمني كردن، توضيحي است براي جمله (فعلي مولاه) يعني مردم بايد علي بن ابي طالب رضي الله عنه را دوست بدارند.
- پيامبر صلي الله عليه و سلم به خاطر علي توقف نكرد، گرچه علي بيش از اين مستحق بود، ولي منظور اين است كه پيامبر براي استراحت توقف كرد، زيرا سفر از مكه به مدينه سفري طولاني است كه پنج تا هفت روز طول كشيده بود و چند بار پيامبر در آن براي استراحت توقف كرده بود، و پيامبر ص مردم را تذكر داد كه به كتاب خدا چنگ زنند و اهل بيت او را گرامي بدارند و احترام و گرامي داشتن اهل بيت و نيز پيروي كردن از آنها بر آنان واجب است، سپس بعد از اين پيامبر ص در مورد علي رضي الله عنه گوشزد كرد و فرمود: هر كس من مولاي او هستم پس علي مولاي او است .
- حديث بر امامت دلالتي ندارد، چون اگر پيامبر ص خلافت علي را بيان كند چنين كلمهاي را كه احتمال همه اين معاني را دارد نميگفت و بلكه بهتر آن بود كه ميگفت: علي بعد از من جانشين من است، يا علي بعد از من امام است، يا ميگفت: هر وقت من مُردم از علي بن ابي طالب اطاعت كنيد، اما پيامبر چنين سخن قاطعي كه اختلافي اگر پيدا شود را براي هميشه از بين ميبرد نگفت و بلكه فرمود هر كس من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست.( نوري طبرسي يكي از علماي بزرگ شيعه ميگويد پيامبر به صراحت نگفت كه علي خليفه اوست، بلكه با سخناني مجمل كه داراي معاني زيادي است و بايد بوسيله قرينه يك معني مشخص شود به خلافت علي اشاره كرد. فصل الخطاب ۲۰۵/۲۰۶.)
خداوند متعال ميفرمايد: « فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ »(الحديد: ۱۵).
« پس امروز نه از شما فديهاي پذيرفته ميشود، و نه از كافران; و جايگاهتان آتش است و همان سرپرستتان ميباشد; و چه بد جايگاهي است».
به خاطر شدت پيوستگي و همراهي دوزخ با كافران آن را مولا و دوست آنها ناميده است.
- مولات و دوست داشتن صفت هميشگي علي رضي الله عنه و مومنان علي را دوران حيات پيامبر و بعد از وفات پيامبر و بعد از وفات خود علي هميشه دوست دارند، پس در حيات پيامبر صلي الله عليه وسلم مولا و دوست مومنان بوده است و بعد از وفات خودش نيز او را مومنان دوست دارند، پس او مولاي ماست چنان كه خداوند متعال ميفرمايد:« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ». (المائده: ۵۵).
«سرپرست و ولي شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند; همانها كه نماز را برپا ميدارند، و در حال ركوع، زكات ميدهند».
و علي از سران و بزرگان مؤمنان است.
- اگر منظورپيامبر والي و سرپرست ميبود نميگفت: مولي، بلكه ميگفت والي، چون كلمه مولي با كلمه والي فرق ميكند والي از ولايت يعني فرمانروايي، و مولي از ولايه يعني محبت و ياري كردن است خداوند متعال ميفرمايد: « إِن تَتُوبَا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ »(التحريم: ۴).
«اگر شما دو زن (عايشه و حفصه) به درگاه خداوند توبه كنيد، به راستي كه دلهاي شما از همدستي عليه پيامبر ص به توبه كردن مايل است و دستور خداوند را به سمع قبول دريافته است، و اگر با هم عليه رسول الله صلي الله عليه وسلم متفق شويد، در حقيقت خدا ياور اوست، و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان او هستند».
- خداوند متعال دربارة قوم ابراهيم ؛ ميفرمايد: « إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ »(آل عمران: ۶۸) .
«سزاوارترين مردم به ابراهيم، آنها هستند كه از او پيروي كردند، و (در زمان و عصر او، به مكتب او وفادار بودند; همچنين) اين پيامبر و كساني كه (به او) ايمان آوردهاند (از همه سزاوارترند); و خداوند، ولي و سرپرست مؤمنان است» .
و منظور اين نيست كه آنها حاكم و رئيس ابراهيم هستند بلكه ابراهيم امام و رئيس آنهاست.
امام شافعي در مورد حديث زيد ميگويد: منظور محبت و دوستي اسلام است چنان كه خداوند متعال ميفرمايد:« ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَي لَهُمْ». (محمد: ۱۱). النهاية في غريب الحديث ۵/۲۲۸.
«اين (نصرتدادن مؤمنان و فرجام ناميمون براي كفار) براي آن است كه خداوند مولا و سرپرست كساني است كه ايمان آوردند; اما كافران مولايي و ياري ندارند».
پس حديث بر اين دلالت نميكند كه علي بعد از پيامبر خدا خليفه است و بلكه بر اين دلالت ميكند كه علي ولي از اولياي خداست كه بايد او را دوست داشت و ياري كرد.
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
از اين دست افرادي كه به دروغ با وجود سني بودن ادعاي شيعه گري مي كنند و سپس با آه و افسوس ادعاي تمايل به اهل سنت را دارند متاسفانه در ميان سايت هاي اهل سنت فراوان يافت مي شود و بايد به حقيقتي كه اين گونه افراد به آن دعوت مي كنند تاسف خورد و از آن پرهيز كرد.
1- در باره واقعه غدير دقيقا استدلال شيعه بر اين است كه نمي توان تصور كرد كه پيامبر اكرم(ص) با آن عقل و درايتي كه داشتند آن جمعيت بزرگ را در ميان صحراي سوزان و زير آفتاب داغ حجاز جمع كند و بگويد اي مردم من دوست علي هستم و شما هم دوست علي باشيد. پس بايد مساله مهمتري در كار باشد. اهل سنت ادعاي نخستين را دارند و مي گويند پيامبر آن جمعيت عظيم را جمع كرد تا بگويد من علي را دوست دارم شما هم دوست او باشيد و اين از نظر شيعه پذيرفتني نيست. پس ماجرا چيست؟ با مطالعه متني كه در اين آدرس اينترنتي آمده است به پاسخ حقيقي دست مي يابيد. http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=130 و http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=103
2- يكي ديگر از سوالات و اشكالاتي كه شيعه بر اهل سنت مي گيرد اين است كه چطور ادعا مي كنيد پيامبر با آن همه زحمت و مرارتي كه در راه تاسيس جامعه اسلامي كشيد براي پس از رحلت خود فكري به حال مسلمين و جامعه اسلامي نوپا كه در برابر قدرتهاي بزرگ كفر مانند روم و ايران بي پناه بود ٰ نكرد و بدون تعيين جانشين آن ها را به حال خود رها كرد؟ بنابر استدلال شيعه ٰ امكان ندارد پيامبر بي اعتناي به تعيين سرنوشت جامعه اسلامي ٰ جانشيني براي خود تعيين نكرده باشد بنابراين در واقعه غدير و ده ها جاي ديگر به اين مساله تصريح كرده است و جانشين براي خود معين كرده است.
3- در باب آيه ولايت و چگونگي دلالت جمع بر فرد به اين متن مراجعه فرمائيد. http://www.aviny.com/quran/almizan/jeld-6/mizan-01.aspx
4- داستان مورد اشاره شما كه اشاره به جانشيني حضرت علي(ع) بعد از پيامبر اكرم(ص) دارد نه ساخته شيعيان، بلكه از داستان هاي مسلم در كتابهاي معتبر اهل سنت نيز مي باشد كه براي مطالعه مي توانيد به اين متن مراجعه كنيد. http://www.hawzah.net/fa/article/articleview/8650 و http://www.hadith.net/n280-e7266.html
اگر خواستار مطالعه بيشتر در اين رابطه و موارد ديگر در باب مباحث شيعه و سني داريد مي توانيد كتابهائي كه در ذيل معرفي مي شود را مطالعه فرمائيد.
1- كتاب شبهاي پيشاور ٰ نوشته سلطان الواعظين شيرازي. از اين آدرس مي توانيد نسخه pdf آن را تهيه كنيد. http://www.askquran.ir/thread5121.html
2- ترجمه كتاب المراجعات كه مباحثه اي است بين رئيس الازهر و يكي از علماي شيعه. از اين آدرس مي توانيد نسخه pdf آن را تهيه فرمائيد. http://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=6&cad=rja&v...
3- مجموعه كتابهاي دكتر محمد تيجاني( از علماي اهل سنت كه بعد از مطالعات زياد به مذهب حقه شيعه در آمده است و كتابهاي فراواني در حقانيت مذهب شيعه نوشته است) مثل كتاب <آنگاه هدايت شدم >. اين كتاب را از اين آدرس مي توانيد تهيه فرمائيد. http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=78
پرسش: در مورد تعيين جانشين؛
۲- در مورد تعيين جانشين؛ پيامبر صلي الله عليه وسلم فرد خاصي را بطور مشخص تعيين نكردند ولي مي توان گفت كه اشاراتي را براي تعيين ابوبكر رضي الله عنه داشته اند مثلا پيامبر صلي الله عليه وسلم هنگامي كه بر بستر بيماري بودند و نمي توانستند نماز جماعت بپادارند،ابوبكر را براي امامت مسلمانان تعيين كردند و او چندين بار امام نمازگزاران بود( در حاليكه اگر واقعا علي را در غدير غم به عنوان جانشين خود تعيين كرده بودند مي بايست علي رضي الله عنه را نيز بعنوان امام مسلمانان براي اداي نماز جماعت تعيين مي كردند اللخصوص در اواخر عمر پيامبر صلي الله عليه وسلم كه با تعيين علي صحه اي را بر غدير غم مي گذاشتند ولي اينطور نبود و پيامبر صلي الله عليه وسلم ابوبكر رضي الله عنه را بعنوان امام نمازگزاران قرار دادند و اين در حالي بود هميشه مسلمانان پشت سر پيامبر نماز مي خواندند تا اينكه بر بستر بيماري قرار گرفتند و ايشان كسي را جز ابوبكر جانشين امامت خود بر نمازگزاران قرار نداد)
ولي به هر حال بصورت مشخص ابوبكر را نيز تعيين نكردند زيرا پيامبر صلي الله عليه وسلم مي خواستند تا يارانش را ياد بدهد كه حكومت را بصورت شورايي اداره كنند و ايشان به ياران خود اعتماد داشتند كه بعد از وفاتنشان مي تواند مشكلات را براحتي حل نمايند كه همانطور هم شد و وقتي مسلمانان ابوبكر را انتخاب كردند همگي با وي بيعت كردند و كسي مخالف نبود طوري كه شيعه مي گويد مسلمانان دچار اختلاف شدند و اين ادعاها دروغي بيش نيست .
يك نكته هم لازمست كه گفته شود و آن اينكه : مي گويند اگر پيامبر صلي الله عليه وسلم كسي را مشخصا جانشين خود قرار نداد پس چرا ابوبكر عمر را جانشين خود كردند.
اين شبهه اشتباه است زيرا ابوبكر هرگز به صورت قطعي عمر را جانشين خود نكردند و بلكه ابوبكر در آخر عمر خود عمر را كانديداي خلافت كردند و به مسلمانان معرفي كردند كه عمر مي تواند امر خلافت را بر عهده بگيرد و با اينكار خواست تا نامزد خود را به مسلمانان بشناساند ولي هرگز نگفتند كه عمر بعد من خليفه است بلكه اشاره نمودند كه ايشان يعني عمر مي تواند جانشين من باشد(اگر شما نيز با وي بيعت كنيد) و اين امر ايرادي ندارد كه كسي بعد از خود كانديداي مورد پسند خود را معرفي كند تا در صورت كسب موافقت ديگران خليفه شود چنانكه عمر بعد از وفات ابوبكر به مسلمانان مراجعه كرد تا ببيند آيا او را قبول دارند يا خير.
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
1- پاسخ تفصيلي به مواردي كه گفته شده است- ازجمله حديث جعلي دستور پيامبر مبني بر نماز خواندن ابوبكر به جاي ايشان - از حوصله اين پاسخ خارج است بنابراين شما را به مطالعه متنهائي كه در آدرس هاي ارائه شده آمده است دعوت مي كنيم. http://www.al-milani.com/farsi/library/lib-pg.php?booid=13&mid=71&pgid=510
2- براي مساله معرفي عمر از طرف ابوبكر براي جانشيني خود به اين متن مراجعه كنيد. http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1475
پرسش: آيت ولايت
3- آيت ولايت
خداوند متعال ميفرمايد: « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ». (المائده: ۵۵).
«سرپرست و ولي و دوست شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند; همانها كه نماز را برپا ميدارند، و در حال ركوع، زكات ميدهند (مراد از ركوع: خشوع و خضوع براي خداست. يعني: نماز را در حاليكه خاشع وخاضعاند برپا ميدارند، و زكات را در حالي كه بر فقرا تكبر نورزيده و برآنان برتري نميجويند، ميپردازند پس ايشان پيوسته فروتناند)».
در تفسير اين آيه حديثي از علي رضي الله عنه بيان كردهاند كه او در نماز در حال ركوع بود، و در اين هنگام فقيري آمد و صدقه ميخواست و گفتهاند كه زكات ميخواست آنگاه علي دستش را دراز كرد و فقير انگشتري را كه در دست علي بود از دست علي رضي الله عنه گرفت، و خداوند آيه نازل كرد كه: « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ». ميگويند كسي جز علي در حال ركوع زكات نداده است پس علي ولي است و او خليفه ميباشد.
پاسخ به استدلال آنها:
اولاً اين داستان سند صحيحي ندارد، و ثابت نيست كه علي در حال ركوع انگشترش را صدقه كرده باشد، آنها ميخواهند با اين داستان علي را ستايش كنند اما در حقيقت آنها او را مذمّت ميكنند، چون خداوند متعال ميفرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ *الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ». (المؤمنون: ۱ ـ۲).
«مؤمنان رستگار شدند آنها كه در نمازشان خشوع دارند».
و پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: نماز انسان را به خودش مشغول ميكند.بخاري و مسلم
پس چگونه براي علي رضي الله عنه كه از سران خاشعان و پيشوايانشان است ميپسنديم كه در حال نماز صدقه بدهد، آيا علي نميتوانست منتظر بماند تا نمازش تمام شود و سپس صدقه بدهد؟ طبيعي است كه او ميتوانست، و اولي اين است كه انسان تا جايي كه ميتواند در نمازش خشوع و خضوع داشته باشد، و چنين كارهايي را براي بعد از نماز بگذارد.
دوم: اصل در زكات اين است كه بايد زكات دهند. خودش آن را ببرد و بدهد، نه اينكه منتظر باشد تا جوينده زكات بيايد. به نظر شما كدام بهتر است اين كه خودت به پرداختن زكات خود بشتابي، يا اينكه در خانهات بنشيني و زكات مالت پيش خودت باشد و منتظر بماني تا بينوايان در خانهات را بزنند و آنگاه زكات را بپردازي؟ ترديد نيست كه شيوة اول بهتر است.
سوم: اينكه علي در زمان پيامبر صلي الله عليه وسلم فقير بود، بنابراين فقط يك زره را به عنوان مهريه فاطمه داد، و مالي نداشت كه به عنوان مهريه بدهد، و فقير بود، و زكات بر كسي مانند علي واجب نبود و در دوران پيامبر ص زكات بر او واجب نبود.
چهارم: در اين دادن زكات در حال ركوع ستايش نشده است، و اگر چنين ميبود هر انساني كه در حال ركوع زكات ميداد مورد ستايش قرار ميگرفت، و دادن زكات در حال ركوع سنّت ميبود، چون خداوند كسي را كه در حال ركوع زكات را ميدهد ستوده است، پس سنت اين ميشد كه انسان زكات را در حال ركوع بدهد، و هيچ كس چنين نگفته است.
پنجم: خداوند بر پاداشتن نماز را بيان كرد، و بر پاداشتن نماز غير از اداي آن است، چون كه بر پاداشتن نماز چنان كه عبدالله بن عباس ميگويد اين است كه نماز را همان گونه بخواند كه پيامبر خوانده است، يعني با طهارت كامل و با ركوع و سجده درست، و با فروتني، اين را ميگويند بر پاداشتن نماز، وقتي نماز را بيان كرد پس چرا ميگويد (وهم راكعون) چگونه ركوع را بعد از بيان اقامه نماز تكرار ميكند؟ بنابراين ترديدي نيست كه ذكر ركوع در آخر به معني فروتني براي خداست، چنان كه خداوند متعال دربارة داود ؛ ميفرمايد:« قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَي نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ» (ص: ۲۴).
«(داود گفت) مسلماً او با درخواست يگانه ميش تو براي افزودن آن به ميشهاي خود، به تو ستم روا ميدارد. اصلاً بسياري از آميزگاران و كساني كه با يكديگر سر و كار دارند، نسبت به همديگر ستم روا ميدارند، مگر آنان كه واقعاً مؤمنند و كارهاي شايسته ميكنند ولي چنين كساني هم بسيار كم و اندك هستند. داود گمان برد كه ما او را آزمودهايم پس از پروردگارش آمرزش خواست و به سجده افتاد و توبه كرد».
داود به سجده افتاد اما به خاطر فروتني و خضوع او براي خدا، خداوند ميگويد راكعاً، و چنان كه خداوند متعال ميفرمايد: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لَا يَرْكَعُونَ »(المرسلات: ۴۸).
«و وقتي به آنها گفته ميشود فروتني كنيد و تسليم فرمان الهي شويد فروتني نمينمايند».
و همچنين درباره مريم ميگويد: «يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ »(آل عمران: ۴۳).
«اي مريم هميشه خاشعانه به اطاعت و عبادت پروردگارت مشغول شو و در برابر امر الهي خضوع و فروتني كن».
مريم هميشه مشغول عبادت بود و نماز جماعت بر او واجب نبود بنابراين منظور خداوند در اين آيه اين نيست كه مستحب است كه انسان زكات را در حال ركوع بپردازد.
ششم: سبب نزول اين آيه چنان كه ابن جرير در تفسيرش ميگويد اين است كه وقتي بني قينقاع به پيامبر صلي الله عليه وسلم خيانت كردند نزد عباده بن صامت رضي الله عنه رفتند، و از او خواستند كه با آنها باشد اما او آنها را ترك كرد و با آنها مخالفت و دشمني ورزيد و خدا و پيامبرش را به دوستي گرفت آنگاه خداوند اين آيه را نازل كرد: « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ». (المائده: ۵۵). تفسير طبري ۶/۱۷۸.
«سرپرست و ولي و دوست شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند; همانها كه نماز را برپا ميدارند، و در حال ركوع، زكات ميدهند (مراد از ركوع: خشوع و خضوع براي خداست. يعني: نماز را در حاليكه خاشع وخاضعاند برپا ميدارند، و زكات را در حالي كه بر فقرا تكبر نورزيده و برآنان برتري نميجويند، ميپردازند پس ايشان پيوسته فروتناند)».
يعني آنها در همه كارهايشان براي خدا فروتن هستند، و بنابراين در اول اين آيات خداوند ميفرمايد: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَي أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ »(المائده: ۵۱).
«اي كساني كه ايمان آوردهايد! يهود و نصاري را ولي (و دوست و تكيهگاه خود،) انتخاب نكنيد! آنها اولياي يكديگرند; و كساني كه از شما با آنان دوستي كنند، از آنها هستند; خداوند، جمعيت ستمكار را هدايت نميكند».
يعني عبدالله بن ابي بن سلول، چون كه او با بني قينقاع دوستي داشت، و وقتي بني قينقاع با پيامبر ص دشمن شدند عبدالله بن ابي بن سلول با آنها دوستي كرد و آنها را ياري كرد و در كنارشان ايستاد، و پيش پيامبر صلي الله عليه وسلم رفت و براي آنها سفارش كرد، اما عباده بن صامت رضي الله عنه از آنها بيزاري جست و آنها را ترك كرد، بنابراين خداوند آيه نازل كرد: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَي أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ »(المائده: ۵۱). سپس بعد از آن خداوند صفت مؤمنان را كه عباده بن صامت و هر كسي از او پيروي كند ميباشند بيان كرد و فرمود: « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ». (المائده: ۵۵). پس اين آيه دربارة عباده بن صامت رضي الله عنه نازل شده است.
هفتم: هر كس ميتواند چنين ادعايي بكند، بنابراين دوستداران معاويه ميتوانند بگويند اين آيه درباره معاويه نازل شده و حديثي دروغين ارائه بدهند چنان كه ديگران حديثي دروغين از علي روايت ميكنند، و دوستداران عثمان ميتوانند يك حديث دروغين بياورند و بگويند دربارة عثمان نازل شده است.
هشتم: به فرض اينكه آيه درباره علي نازل شده باشد باز هم بر خلافت و جانشيني بعد از پيامبر صلي الله عليه وسلم دلالت نميكند، و بلكه بر اين دلالت ميكند كه ما بايد علي بن ابي طالب را دوست بداريم، و ما او رضي الله عنه را دوست ميداريم.
نهم: آيه با كلمه جمع آمده، و علي يك نفر است، گرچه ما ميپذيريم كه ممكن است كلمه به صورت جمع بيايد و منظور از آن واحد باشد، اما اصل اين است كه هر گاه كلمه به صورت جمع بيايد منظور از آن جمع است، مگر آن كه قرينهاي باشد و در اينجا قرينهاي وجود ندارد.
دهم: شيعه ميگويند: در آيه « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ». (المائده: ۵۵). انما حرف حصر است بنابراين خلافت كساني كه پيش از علي خليفه بودهاند (منظورشان ابوبكر و عمر و عثمان است) باطل است.
اول كه ما ثابت كرديم كه اين آيه دربارة علي رضي الله عنه نازل نشده است، و به فرض آن كه انما حرف حصر است و خلافت ابوبكر و عمر و عثمان را باطل قرار ميدهد، پس همچنين وقتي كه براي حصر باشد خلافت حسن و حسين و علي بن حسين و محمد باقر و جعفر و غيره را باطل قرار ميدهد.
در مورد سؤال چهارم شما اطلاعي ندلريم. والله اعلم
وصلي الله وسلم علي محمد و علي آله و اتباعه الي يوم الدين
سايت جامع فتاواي اهل سنت و جماعت IslamPP.Com
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
به دليل عدم فرصت كافي براي پرداختن تفصيلي به اين شبهات ٰ شما را به مطالعه متني كه در اين آدرس اينترنتي آمده است دعوت مي كنيم. http://www.sonnat.net/article.asp?id=1186&cat=83
و
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=317
موفق باشید.