ما می دانیم که خداونداز آینده خبر دارد و می داند که ما چه کاری می خواهیم انجام دهیم.با توجه به این که اعمال ما مشخص شده است و خدا می داند مساله اختیار انسان چه می شود؟اگرما سرنوشتمان را خودمان تعیین میکنیم پس هیچ کس نباید بداند که ما در آینده چه می کنیم و اگر کسی بداند می توان گفت که ما در جبر هستیم و اختیار نداریم
اگر خدا می داند که سرنوشتمان چیست برای چه ما را به دنیا آورد و چرا ما را به بهشت یا جهنم روانه نکرد؟
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اصولا در مورد سرنوشت انسان، دو تفسير وجود دارد؛ تفسير نخست مى گويد:
سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده؛ بنابراين هر كس با سرنوشت معيّنى از مادر متولد مى شود كه قابل دگرگونى نيست. هر انسانى نصيب و قسمتى دارد كه ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد، و كوششها براى تغيير سرنوشت بيهوده است. بنا بر اين تفسير، بديهى است كه انسان موجودى مجبور و بى اختيار است.
بررسى منابع اسلامى نشان مى دهد اين تفسير مورد تأييد اسلام نيست. قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامى از قبيل: تكليف، جهاد، سعى و كوشش و استقامت، قيامت، حسابرسي و غيره را به هم مى ريزد.
استاد مطهرى مى گويد: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي، انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد.» (1)
اما در تفسير دوم از سرنوشت، در عين حال كه دست تقدير الهي در زندگي انسان و قضا و قدر الهي را مردود نمي داند، نقش انسان را در تعيين سرنوشت زندگي او ميپذيرد. در اين تفسير، نقش انسان نه تنها مغاير با سرنوشت نيست، بلكه جزئي از همان سرنوشت است. در سرنوشت و تقدير انسان چنين است كه او سرنوشت خود را تعيين نمايد. در واقع اختيار داشتن انسان جزئي از تقديرات الهي است.
خداوند براي هر چيزي علتها و اسباب هايي قرار داده كه هستي و مشخصات آن بستگي به آنها دارد. اين طور نيست كه هر چه در جهان پديد ميآيد، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقي و بي حساب باشد. همان گونه كه در بارش برف و باران و ... عواملي دخالت دارد و هرگز چنين كاري بي علل و اسباب انجام نمي پذيرد، همچنين كارهاي بشر از روي تصادف و اتفاق از او سر نمي زند، بلكه نخست چيزي را تصور ميكند، سپس به آن ميانديشد و پس از آن كه فايده واقعي يا پنداري آن را پذيرفت، به انجام آن ميكوشد. پس انجام هر حادثهاي در جهان علت و سببي دارد و اين نظامي است تخلف ناپذير و خداوند نيز چنين مقرّر كرده است.
اين مسئله با اصل آزادي و اختيار انسان منافات ندارد، زيرا اختيار و آزادي يكي از اسباب و علل جهان است؛ يعني خداوند خواسته و مقدّر نموده كه بشر كارهاي خود را به اراده خود انجام دهد، و سرنوشت خويش را رقم زند. اين كه ميگوييم كارهاي انسان هم به اختيار خود او است و هم قضا و قدر الهي دخالت دارد، به همين معني است كه خدا اراده فرموده و مقدّر كرده كه بشر سرنوشت خود را تعيين كنند.
بشر مختار و آزاد آفريده شده، يعني به او عقل و فكر و اراده داده شده است. بشر در كارهاي ارادي خود مانند سنگ نيست كه او را از بالا به پايين رها كرده باشند و تحت تأثير عامل جاذبة زمين خواه ناخواه به طرف زمين سقوط كند. نيز مانند گياه نيست كه تنها يك راه محدود در جلوي او هست و همين كه در شرايط معيّن رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذايي را جذب و راه رشد و نمو را طي ميكند. هم چنين مانند حيوان نيست كه به حكم غريزه كارهايي انجام دهد.
بشر هميشه خود را در سر چهار راه هايي ميبيند. هيچ گونه اجباري كه فقط يكي از آنها را انتخاب كند ندارد و ساير راهها بر او بسته نيست. انتخاب يكي از آنها به نظر و فكر و اراده او مربوط است؛ يعني طرز فكر و انتخاب او است كه يك راه خاص را معيّن ميكند.(2)
اين كه از يك طرف مسئله تقدير الهي مطرح است و از طرف ديگر اختيار انسان، به اين معنا است كه خداوند مقرّر كرده كه انسان با اختيار و اراده خود، يكي از راهها را انتخاب كند و آن راهي كه انسان با ارادة خود انتخاب كرده، همان است كه مقدّر است.
خداوند به قضا و قدر مقرّر كرده كه انسان با اختيار خود، آن راهي كه خداوند از ازل ميداند، انتخاب كند. پس تقدير خداوندي اين است كه بشر افعال خود را از روي اختيار انجام دهد، نه اين كه تقدير او را به انجام يك طرف مجبور سازد. انسان به هر سو كه رو آورد، همان قضا و قدر او است كه با دست خود آن را انتخاب ميكند.
انسان فقط يك نوع سرنوشت ندارد، بلكه سرنوشت هاي گوناگوني در پيش دارد كه ممكن است هر كدام از آنها جانشين ديگري گردد، مثلاً اگر كسي بيمار شود و معالجه كند و نجات پيدا كند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نيز اگر معالجه نكند و رنجور بماند و يا بميرد، آن نيز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
اميرالمؤمنين (ع) از كنار ديوار شكسته و كجى برخاست. پرسيدند: از قضاى الهى فرار مى كني؟ فرمود: از قضاى الهى به قدر او پناه مى برم. (3) «يعنى درست است كه تا قانون عليت كه منتهى به فرمان خداست، نباشد، ديوار شكسته سقوط نخواهد كرد، اما همان خداوند به من عقلى داده كه آن خود يك حلقه از سلسله قانون عليت است و يك عامل بازدارنده در برابر اين گونه حوادث. البته ديوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلى سقوط مى كند. اما من مى توانم به قدر الهى پناه ببرم؛ يعنى با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گيرى كنم كه اگر ديوار سقوط كند روى من نيفتد.»(4)
در كنار اين امر علم و آگاهي خداوند از اعمال و كردار انسان و همه موجودات و اطلاع دقيق از سرنوشت هر كس حقيقتي است قطعي و مسلم كه هيچ منع عقلي و نقلي نيز ندارد ، زيرا براي خداوند زمان به معناي حال و گذشته و آينده بي معناست و خداوند مي داند كه هر انساني در آينده خود ازروي اختيار چه تصميمي مي گيرد و چه عملكردي خواهد داشت.
خدا نسبت به اموري كه افراد انتخاب ميكنند و به نتايجي كه ميرسند، آگاه است، آن هم به دليل احاطهاي كه به همه امور در كل عالم دارد اما اين امر منافاتي با اختياري بودن اعمال ما ندارد؛
علم پيشين خداوند همانند آگاهي پيشين پزشكي است كه ميداند فلان بيمار در آينده دچار فلان بيماري خواهد شد يا با توجه به وضع فعلي اش روند بهبودي يا پيشرفت بيماري اش به كجا منتهي مي گردد. دانستن اين مسايل از طرف پزشك تأثيري در به وجود آمدن يا نيامدن بيماري و روند خاص پيشرفت يا درمان آن ندارد.
آيا اگر معلمي از قبل بداند كه كدام دانش آموز در امتحان نمره بدي مي آورد، در امتحان او تاثيري خواهد داشت؟ مسلما خير، زيرا نتايج ضعيف دانش آموز معلول علت هاي خاص خود مانند كاهلي و تنبلي خود او است كه اطلاع قبلي معلم ربطي به آن ها ندارد؛ به همين شكل علم خداوند به حوادث آينده هم ما را مجبور به حركت به سمت همان اهداف نمي كند.
پس منوط بودن عاقبت فرد به علم الهي به هيچ وجه به معني تاثير علم خداوند بر كيفيت و كميت اعمال فرد نيست. خداوند تنها مي داند كه هر فرد در هر موقعيت زماني و مكاني چه تصميم و انتخابي خواهد داشت. در نتيجه ما در موقعيت خاص انتخاب رفتار پيش رو واقعا اختيار داريم و همان را انتخاب مي كنيم كه خداوند مي داند.
اما اين كه چرا خداوند در عين علم به اين امر ما را به دنيا آورد و از ابتدا بهشتيان را به بهشت و جهنميان را به جهنم نفرستاد بايد گفت اين سؤال در صورتي جا دارد كه علت آفرينش انسان را، آگاه شدن خداوند از عاقبت كار آدمي بدانيم، در حالي كه اين فرض اصلاً صحيح نيست. زيرا خداوند از عاقبت و سرانجام همه موجودات آگاه است، اما آگاهي موجب نميشود موجودي كه نياز به فيض وجود و بهرهمندي از هستي و آفرينش دارد، محروم شود ؛ فيض و رحمت گسترده الهي اقتضا مي كند كه هر موجود يا انساني كه قابليت دريافت هستي داشته باشد، از طرف خداوند آن را دريافت نمايد.
در اين ميان، موجودي مانند انسان نيز قابليت دريافت فيض هستي از طرف خدا دارد. موجودي كه مي تواند با اختيار خود به راه كمال و سعادت ابدي برسد يا از اختيار خود سوء استفاده نموده و به دره سقوط و تباهي بيفتد. علم خداوند اين موجود را از دريافت فيض وجود محروم نميكند. علم پيشين تاثيري در نتيجه نخواهد گذاشت و انسان را مجبور به كشيده شدن به يك سمت و جهت نمي كند.
همان گونه كه معلمي پيش از امتحان بداند كدام يك از دانشآموزان مردود و كدام يك قبول خواهند شد؛ آگاهي معلم موجب نميشود كه به همه دانشآموزان به طور يكسان درس ندهد، يا درس خود را تعطيل كند. اگر چه اصل اولي و هدف اصلي آفرينش اين موجود آن است كه تنها به كمال و مقام قرب الهي دست يابد، اما چون عنصر اختيار درون آدمي است، لازمه اختيار آن است كه عدهاي از آن استفاده مثبت نموده و در راهي كه خداوند انسان را آفريده، قدم بردارند. عدهاي ديگر با سوء استفاده در پرتگاه سقوط افتند. اگر چنين نبود، اختيار معنا نداشت. اگر قرار بود كه هر انساني تنها راه سعادت را برود، آزمايش انسان ها و اختيار نيك و بد معنا نداشت.
رسيدن به بهشت الهي و بالاترين مرتبه سعادت و خوشبختي كه تنها براي انسان وجود دارد، تنها در سايه آفرينش اين موجود و داشتن اختيار و پشت سرگذاشتن آزمون هاي الهي و واقعي و منطقي بودن اين آزمون با داشتن افراد پيروز و شكست خورده، در عالم دنيا تحقق مي يابد. علم خداوند به عاقبت انسانها، مانع از فيض و رحمت بزرگ الهي نميشود. بنابراين خداوند انسان و جهان را نيافريد تا آگاه شود كه چه كسي عاقبت نيك و چه كسي عاقبت بد پيدا مي كند تا بپرسيم خدا كه از عاقبت آگاه است، پس چرا آفريد ؟
از طرفي، هر چند درست است كه خداوند به احوال و اعمال تمامي انسانها آگاه است حتّي قبل از خلقت بر آينده آدمي علم كامل دارد، ولي فرجام بهشت يا دوزخ براي انسان از مقوله «شدني» هاست، يعني بايد به دنيا بياييم تا بهشتي يا جهنمي «بشويم». ظرف وجود ما با حضور در دنيا و طي مراحل علمي و عملي و گذر از فراز و نشيب ها شكل مي گيرد. بنابراين تا به دنيا نياييم، پاداش و كيفر معنا پيدا نمي كند.
جهت آگاهي بيش تر ميتوانيد به كتاب "علم پيشين الهي و اختيار" نوشته محمد سعيدي مهر؛ همچنين كتاب "انسان و سرنوشت" از استاد مطهري مراجعه فرماييد.
پينوشتها:
1. شهيد مطهري، مجموعةآثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374ش، ج1، ص 384.
2. همان، ص 385.
3. شيخ صدوق، التوحيد، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1398 ه ق، ص 369.
4. ناصر مكارم شيرازي، پيدايش مذاهب، تنظيم مسعود مكارم، محمد رضا حامدى، بي تا، ص 31.
5. نجم (53) آية 39.
6. رعد (13) آية 11.
7. استاد مطهري، مجموعة آثار، همان، ج 1، ص 406.
8. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش، ج 2، ص 470.
9. ترجمه تفسير الميزان، موسوى همدانى سيد محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، قم 1374 ش، ج 2، ص 55.
10. اصول كافي، همان، ج 4، ص 466.
موفق باشید.