سلام.دختری به پسردایی خود علاقه مند بوده وبرای اینکه نظر اورا بداند از پسر می پرسد که آیا او هم به او علاقه دارد ومی خواهد باهم زندگی کنند یانه واز پسر می خواهد اگر نظرش مساعد است با اوعهد ببندد تا دختر هم مطمئن شود ومنتظرش باشد تا به خانواده بگوید وبیاید خواستگاری .پسر هم با اوعهد می بندد .دختر که به او اعتماد کرده به انتظار او می نشیند وروز به روز بیشتر دلبسته می شود چون باور کرده او مرد آینده زندگی او خواهد بود وپسر هم به او علاقه مند است روزها وشبها می گذرد ولی خبری از به خواستگاری آمدن نیست .البته دختر هیچگونه ارتباطی باپسر ندارد جز چند بار صحبت تلفنی آن هم برای اینکه به پسر بفهماند که بیاید .متاسفانه دختر بدجور به او دلبسته شده وطاقت از دست دادن را ندارد تا اینکه خانواده ها می فهمند از دختر می پرسند او هم می گوید که پسرداییه به او قول داده واوهم مرا می خواهد وقتی از پسر می پرسند می گوید دروغ می گوید او گفته بیا من را بگیر ولی من نمی خواهم وگفته ام شاید وفکر نکنم وبه دختر هم پسره بر می گردد می گوید که من تورا دوست ندارم ونمی خواهم واز اول هم نمی خواستم دختر دیگری را می خواهد که دختر داییش بود وبا او ازدواج کرد .دختره شکست خورده ما افسرده وبه شدت بیمار می شود وروح وروانش بدجور به هم می ریزد .گذشته از این که محکوم شده که مقصر اوست وحقی ندارد چون پسر او را نمی خواهد وهرگز هم بیان نکرده.پسره به دختر می گوید من چه زمانی گفتم تورا می خواهم.
به همین راحتی حالا سوال این است آیا آن پسر از نظر دین اسلام وخدا ومعصومین حق این را داشته که اینطور دختر را به مسخره بگیرد؟آیا از نظر معصومین وخدا این عهد ،عهد حساب می شود که شکستنش گناه هست (گناه عهد شکنی)آیا خلف وعده حساب می شود؟یا دختر در پیش خدا هم محکوم هست وهیچ حقی ندارد تا امید به روز داوری داشته باشد؟این دختر بی حیا بوده که از اول با پسرداییش مطرح کرده مسئله زندگی با اورا؟می خواستم بدانم چون خانواده ها مطلع نبودند خداهم به دختر حقی نمی دهد وحق را به پسر می دهد همانطور که همه این کار را کردند ومعیار حق وباطل خواستن نخواستن پسر شد؟می خواستم بدانم چرا خدا ومعصومین از این کار پسر بدشان نیامده؟می گویند چون خدا نمی خواسته وقسمت نبوده پسر هم نمی خواسته؟چراآدم گرفتار عشق یکطرفه می شود؟فاصله بین عهد بستن ومطلع شدن خانواده ها نزدیک 17 ماه بوده که در این مدت فقط چند بار صحبت تلفنی بوده که بعد این 17 ماه پسر گفت که نمی خواهد ودوست ندارد وبا کس دیگری ازدواج
کرد.
یعنی خداچه قضاوتی می کند؟به دختر هیچ حقی نخواهد داد ومحکوم است چون اوست که خواسته گفته اعتماد کرده ودل بسته
آیا موردی شبیه این در تاریخ اسلام بوده؟واکنش وقضاوت معصومین(علیهم السلام)چه بوده؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
كار هردوي شما اشتباه بوده، و جرم و تقصير هر دو برابر و يكسان است، چه عهد و پيمان محكمي از هر دو طرف بسته شده باشد، و يا اين عهد تنها از يك طرف بوده باشد، و طرف ديگر عهد نبسته اما حرفي زده باشد كه طرف مقابل در انتظار او بماند. اين حرف ها و عهد ها به هر شكلي بوده، اشتباه بود. اساسا تا زماني كه وقت ازدواج دختر و پسر نرسيده، حتي صحبت كردن با هم در مورد ازدواج كار صحيحي نيست، چه برسد به دلبستگي و وابستگي. دانستن و با خبر بودن خانواده ها نيز نه مشكل شرعي آن را حل مي كند و نه ناراحتي هاي هاي روحي و رواني و آثار شوم آن را از بين مي برد. زيرا همين كه دو نفر( پسر و دختري ) با اطلاع خانواده و يا بي اطلاع آنان با هم صحبت مي كنند، سومين نفري كه از اين موضوع با خبر مي شود، شيطان خواهد بود.
اين سخن كه « هر كجا پاي شيطان در ميان باشد، سر انجام يك جاي آن به مشكل برخورد خواهد كرد» يك اصل و حقيقت انكار ناپذير است. زيرا هر جا كه پاي او در ميان آمد، يا كار را به رسوايي اخلاقي مي كشاند، يا دلبستگي و وابستگي بين شان ايجاد مي كند، اما ازدواج محقق نمي شود، و يا پس از ازدواج، اختلاف و جدايي ميوه و نتيجه آن مي گردد. در هر صورت همان گونه كه ميوه نارس چيدن و خوردن دل درد مي آورد، صحبت كردن در مورد ازدواج در زماني كه هنوز وقت ازدواج نرسيده، اين دل دردها و ناراحتي هاي روحي و رواني را به دنبال خواهد داشت. در آموزه هاي ديني نيز، شيطان به عنوان دشمن آشكار و قسم خورده انسان معرفي شده است، از اين رو مي فرمايد: « يا أيها الذين أمنوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ » (1) اي كساني كه ايمان به خدا داريد! پا جاي پاي شيطان نگذاريد. از او اطاعت و پيروي نكنيد، زيرا پيروي از او سرانجامي جر بدبختي و رسوايي نخواهيد داشت.
قسمت ها و شانس ها و سرنوشت ها نتيجه كاركردها و عملكردهاي خودمان است.
بنا براين پاي خدا و معصومين عليهم السلام را براي توجيه اشتباهات خود به ميان نكشيد. اگر در برقراري ارتباط كلامي و غير كلامي، و در قول و قرار ها، به حرف خدا و معصومين(ع) توجه مي شد، و از كاري كه باعث خوشحالي شيطان مي شود، خود داري مي شد، اين وضعيت پيش نمي آمد. بنا بر توضيحاتي كه در پرسش داده شده، پسر و دختر هر دو مقصر بوده اند، اگر يكي مجازات بد عمل كردن خود را گرفته و ديگري هنوز نگرفته، دليل بر درست بودن عملكرد او نيست. پاداش و كيفرها در نظام هستي دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد.
تصميم خردمندانه صاحبان عقل و انديشه از شكست ها، پُلي براي پيروزي مي سازند. عقل و دين نمي پسندد كه شما به خاطر يك شكست و يا اشتباه مشتركي كه داشتيد، اين گونه ماتم بگيريد و غصه بخوريد.! پسر دايي شما كه نه يك تحفه آسماني و يك آدم نابغه اي بوده و نه از جهت اخلاقي و ديني، مهرباني، پايبند بودن به عهد و پيمان، و يا زيبايي و قيافه سرآمد و نمونه بوده، بلكه يك آدم معمولي بوده. اين همه دل بستن به او و عاشق او شدن عاقلانه نيست. ازدواج كرده و به شما وفادار نشده، هيچ اشكالي ندارد، شايد از جهتي خيلي بهترهم شده، زيرا اگر به نظر شما او در ازدواج نسبت به شما بي وفايي كرده، با شما ازدواج هم مي كرد، چه بسا بي وفايي مي كرد، آن موقع ناراحتي و مصيبتش بيشتر بود. پس خدا را شكر كه وصلت بين شما ايجاد نشد. من و شما كه از غيب و آينده خود و ديگران اطلاعي نداريم، شايد ازدواج نكردن شما با او خير بوده، هم خير براي شما و هم او، يا حد اقل خير براي شما. راه چاره زانوي غم بغل گرفتن نيست، بلكه بايد از اين تجربه درس درست زندگي را آموخت. راه چاره اين است كه تقوا پيشه كنيد، با اقوام و مردم روابط عادي داشته باشيد، به حرف هاي خويش تا بيگانه ترتيب اثر ندهيد، نشاط و سرزنده و صميمي باشيد، در مجالس جشن و شادي اقوام با حفظ حجاب و شؤنات ديني شركت كنيد. به خدا توكل كنيد، نمازتان را هميشه اول وقت بخوانيد، و هر شب سوره يس را بخوانيد و بعد از تلاوت قرآن از خداوند همسري شايسته، مؤمن خوش اخلاق، خوش قيافه، نجيب، با وفا و قدرشناس بخواهيد،
پي نوشت ها:
1. نور (24)، آيه 21.
موفق باشید.