با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
غم مخور مادر كه غمخوارت منم اين جهان و آن جهان يارت منم
يك روز پيامبر اسلام (ص) وارد خانه فاطمه شد ديد حضرت زهرا (س) تو حجره ي خلوت با كسي حبت مي كند، حضرت رسول اكرم(ص) فرمود با كه داري حرف مي زني؟
حضرت زهراء (ص) عرضه داشت، با انيس من در شكم، اما گاهي حرف هايي مي زند دلم را آتش مي زند، يك روز صدا مي زند انا الغريب، يك روز صدا مي زند انا المظلوم، يك روز صدا مي زند انا العطشان، فرمود فاطمه جان بچه ات پسر است اسمش حسين است واقعه كربلا پيش مي آيد حسين تو را بين دو نهر آب، با لب تشنه مي كشند.(1)
البته روايت ديگري در منابع مختلفي نقل شده كه سر مبارك امام حسين(ع) هم اين جمله را فرموده است:
لَمَّا جَاءُوا بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ وَ نَزَلُوا مَنْزِلًا يُقَالُ لَهُ قِنَّسْرِينُ- اطَّلَعَ رَاهِبٌ مِنْ صَوْمَعَتِهِ إِلَى الرَّأْسِ- فَرَأَى نُوراً سَاطِعاً يَخْرُجُ مِنْ فِيهِ - وَ يَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَتَاهُمْ بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ- وَ أَخَذَ الرَّأْسَ وَ أَدْخَلَهُ صَوْمَعَتَهُ- فَسَمِعَ صَوْتاً وَ لَمْ يَرَ شَخْصاً قَالَ طُوبَى لَكَ- وَ طُوبَى لِمَنْ عَرَفَ حُرْمَتَهُ فَرَفَعَ الرَّاهِبُ رَأْسَهُ- وَ قَالَ يَا رَبِّ بِحَقِّ عِيسَى تَأْمُرُ هَذَا الرَّأْسَ بِالتَّكَلُّمِ مَعِي- فَتَكَلَّمَ الرَّأْسُ وَ قَالَ يَا رَاهِبُ أَيُّ شَيْ‏ءٍ تُرِيدُ- قَالَ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى- وَ أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ- أَنَا الْمَقْتُولُ بِكَرْبَلَاءَ أَنَا الْمَظْلُومُ أَنَا الْعَطْشَانُ- وَ سَكَتَ فَوَضَعَ الرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَى وَجْهِهِ- فَقَالَ لَا أَرْفَعُ وَجْهِي عَنْ وَجْهِكَ حَتَّى تَقُولَ- أَنَا شَفِيعُكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَتَكَلَّمَ الرَّأْسُ- وَ قَالَ ارْجِعْ إِلَى دِينِ جَدِّي مُحَمَّدٍ- فَقَالَ الرَّاهِبُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ- فَقَبِلَ لَهُ الشَّفَاعَةَ فَلَمَّا أَصْبَحُوا أَخَذُوا مِنْهُ الرَّأْسَ وَ الدَّرَاهِمَ- فَلَمَّا بَلَغُوا الْوَادِيَ نَظَرُوا الدَّرَاهِمَ قَدْ صَارَتْ حِجَارَة: (2) هنگامى كه سر امام حسين(ع) را وارد قنسرين كردند و راهبى از صومعه خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد ديد نورى از دهان مبارك امام حسين خارج ميشد و بطرف آسمان صعود مي كرد.
آن راهب مبلغ ده هزار درهم آورد و سر حسين شهيد را از آنان گرفت و داخل صومعه خويش نمود. راهب صدائى شنيد، ولى صاحب آن صدا را نديد آن گوينده براهب مي گفت: خوشا بحال تو! و خوشا بحال آن كسى كه از حرمت اين حسين آگاه شد.
راهب سر خود را بلند كرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق عيسى قسم مي دهم كه اين سر را مأمور كنى با من تكلم نمايد. آن سر تكلم كرد و گفت: اى راهب! چه منظورى دارى؟ راهب گفت: تو كيستى؟ فرمود:
انا بن محمّد المصطفى، و انا بن على المرتضى. و انا بن فاطمة الزهراء، انا المقتول بكربلاء، انا المظلوم، انا العطشان!
بعدا آن سر مقدس ساكت شد. راهب صورت به صورت امام حسين (ع) نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نخواهم داشت تا اينكه بگوئى: من روز قيامت شفيع تو خواهم بود. آن سر مقدس به سخن آمد و فرمود: به دين جدم محمّد مصطفى (ص) باز گرد.
پي نوشت:
1. علامه سيد عبدالرزاق مقرم، مجموعه مقالات الزهرا ، ص 233 – 234 محلاتي، زندگاني حضرت فاطمه عليها السّلام، ص 10.
2. علامه مجلسى، ‏بحار الأنوار الجامعة، ناشر اسلاميه‏، تهران‏، سال چاپ مختلف‏، نوبت چاپ مكرر، ج‏45، ص304؛ بحرانى، سيد هاشم بن سليمان‏، مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ناشر مؤسسة المعارف الإسلامية، قم‏، سال چاپ 1413 ق‏، نوبت چاپ اول‏، ج4، ص 113.
موفق باشید.