با سلام
سوال 1
حتما تا حالا به شما پیش آمده که یک حادثه، صحنه، یا کاری انجام دادید که به نظر شما آشنا بنظر رسد در این مورد توضیح دهید
سوال 2
در مورد آینده یا سرنوشت : آیا سرنوشت نوشته شده است مثلا کسی مثل یزید باید در 10 عاشورا امام حسین را به شهادت برساند یا خداوند (نعوذ بالله) از آینده خبر ندارد که می شه یزید سرخود و از روی دانایی کامل امام حسین را کشته که خوب کیفرش هم باید ببیند ، و خدا از آینده خبر ندارد و خدا کامل نیست و یک صفت صلبی برای خدا است ,ولی اگر خداوند آینده را نوشته باشد و از آن خبر داشته باشد پس هرکس می تواند ادعا کند که سرونشت ش این بوده و نمی توانسته تغیری ایجاد کنه پس یزید باید بره بهشت چونکه به دلیل بالا تتقصیر من نبوده؟
سوال 3
امروز یکی از بچه ها گفت یه فیزیک دان به اسم steven hawkins از پاپ سوال کرده که خدا هست اگه هست چطوری آمده؟ پاپ بله همینجوری وجود داشته. steven خوب آیا می شه چیزی از چیزی که وجود نداره به وجود بیاد پاپ نه steven پس برمیگردیم به سوال اول !

پرسش: عالم زر يا ضر يا ظر
با سلام
سوال 1 : حتما تا حالا به شما پيش آمده كه يك حادثه، صحنه، يا كاري انجام داديد كه به نظر شما آشنا بنظر رسد در اين مورد توضيح دهيد

پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
حالت مورد نظر معمولا براي اكثر افراد به نوعي پيش مي آيد. موارد زير مى‏تواند توجيهي در بروز حالت مزبور باشد:
الف) چه بسا فرد در زمان دورى به آن شخص يا مكان برخورد داشته است و آنچه مجددا مي بيند به نوعي تداعي كننده صحنه قبلي است.
ب ) چه بسا مشابه آن را ديده و با نظائر آن به نوعى انس ذهنى پيدا كرده است و اكنون گمان به تكرار عين همان صحنه و تصوير مي كند .
ج ) گاهى هم انسان در خواب و انتقال به عالم برزخ حوادثي از آينده و مكان هاي خاصي را مي بيند و بعدها اصل خواب را تنها در همان وقت مواجهه با همان صحنه به طور مبهم به ياد مي آورد و با خود مي گويد من قبلا اين صحنه را ديده بودم؛ جالب آنكه در اين موارد ادعا مي شود كه دقيقا مي دانستم الآن چه رخ مي دهد.
پرسش: در مورد آينده يا سرنوشت :
در مورد آينده يا سرنوشت : آيا سرنوشت نوشته شده است مثلا كسي مثل يزيد بايد در 10 عاشورا امام حسين را به شهادت برساند يا خداوند (نعوذ بالله) از آينده خبر ندارد كه مي شه يزيد سرخود و از روي دانايي كامل امام حسين را كشته كه خوب كيفرش هم بايد ببيند ، و خدا از آينده خبر ندارد و خدا كامل نيست و يك صفت صلبي براي خدا است ,ولي اگر خداوند آينده را نوشته باشد و از آن خبر داشته باشد پس هركس مي تواند ادعا كند كه سرونشت ش اين بوده و نمي توانسته تغيري ايجاد كنه پس يزيد بايد بره بهشت چونكه به دليل بالا تتقصير من نبوده؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
مساله آگاهي خداوند از آنچه قرار است در آينده رخ دهد با مقدر بودن امور از جانب او با هم تفاوت دارد؛ در واقع علم پيشين خداوند به حوادث آينده يك حقيقت است و تقدير و قضاي الهي در مورد حوادث و رويدادهاي آينده حقيقتي ديگر، كه تلاش مي شود هر دو مختصرا توضيح داده شود.
در مورد علم پيشين خداوند بايد گفت اين علم خداوند به نتيجه و نهايت كار تعلق گرفته نه اين كه قرار است عالم بر اساس علم خداوند رقم بخورد؛ در واقع خداوند از ازل مي داند كه در اين عالم چه حوادثي بر مبنايي علل و عوامل خود محقق مي گردد.
علم پيشين خداوند همانند آگاهي پيشين پزشكي است كه مي‏ داند فلان بيمار در آينده دچار فلان بيماري خواهد شد يا با توجه به وضع فعلي اش روند بهبودي يا پيشرفت بيماري اش به كجا منتهي مي گردد. دانستن اين مسايل از طرف پزشك تأثيري در به وجود آمدن يا نيامدن بيماري و روند خاص پيشرفت يا درمان آن ندارد.
آيا اگر معلمي از قبل بداند كه كدام دانش آموز در امتحان نمره بدي مي آورد، در امتحان او تاثيري خواهد داشت؟ مسلما خير، زيرا نتايج ضعيف دانش آموز معلول علت هاي خاص خود مانند كاهلي و تنبلي خود او است كه اطلاع قبلي معلم ربطي به آن ها ندارد؛ به همين شكل علم خداوند به حوادث آينده هم ما را مجبور به حركت به سمت همان اهداف نمي كند، در نتيجه در اين انتخاب مسير جبري روا داشته نمي شود تا پاداش يا عقاب در برابر آن ناعادلانه باشد.
پس منوط بودن عاقبت فرد به علم الهي به هيچ وجه به معني تاثير علم خداوند بر كيفيت و كميت اعمال فرد نيست، بلكه خداوند تنها مي داند كه هر فرد در هر موقعيت زماني و مكاني چه تصميم و انتخابي خواهد داشت. در نتيجه ما در موقعيت خاص انتخاب رفتار پيش رو واقعا اختيار داريم و همان را انتخاب مي كنيم كه خداوند مي داند.
اما خداوند در كنار اين علم پيشين تقدير و اراده اي هم در عالم دارد كه غير از علم پيشين اوست؛ يعني خداوند قضا و قدر و به تعبير عرفي سرنوشتي را هم در عالم و براي همه ما مقدر كرده است، اما آيا اين امر هم با تلاش و انتخاب هاي اختياري ما منافات دارد؟ در پاسخ بايد گفت خير؛ توضيح آنكه:
اصولا در مورد سرنوشت، دو تفسير وجود دارد، تفسير نخست مى گويد: سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده؛ بنابراين هر كس با سرنوشت معيّنى از مادر متولد مى شود كه قابل دگرگونى نيست. هر انسانى نصيب و قسمتى دارد كه ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد، ‌و كوشش‌ها براى تغيير سرنوشت بيهوده است. بنا بر اين تفسير، ‌بديهى است كه انسان موجودى مجبور و بى اختيار است.
بررسى منابع اسلامى نشان مى دهد اين تفسير مورد تأييد اسلام نيست. قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامى از قبيل: تكليف، جهاد، سعى و كوشش و استقامت، قيامت، حسابرسي و غيره را به هم مى ريزد.
استاد مطهرى مى گويد: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي،‌انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد». (1)
اما در تفسير دوم از سرنوشت، در عين حال كه دست تقدير الهي در زندگي انسان و قضا و قدر الهي را مردود نمي داند، نقش انسان را در تعيين سرنوشت زندگي او مي‌پذيرد. در اين تفسير، نقش انسان نه تنها مغاير با سرنوشت نيست، بلكه جزئي از همان سرنوشت است. در سرنوشت و تقدير انسان - چه مومن باشد و چه كافر- چنين است كه او سرنوشت خود را تعيين نمايد. در واقع اختيار داشتن انسان جزئي از تقديرات الهي است.
بشر در كارهاي ارادي خود مانند سنگ نيست كه او را از بالا به پايين رها كرده باشند و تحت تأثير عامل جاذبة زمين خواه ناخواه به طرف زمين سقوط كند. نيز مانند گياه نيست كه تنها يك راه محدود در جلوي او هست و همين كه در شرايط معيّن رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذايي را جذب و راه رشد و نمو را طي مي‌كند. هم چنين مانند حيوان نيست كه به حكم غريزه كارهايي انجام دهد. بشر هميشه خود را در سر چهار راه هايي مي‌بيند. هيچ گونه اجباري كه فقط يكي از آن‌ها را انتخاب كند ندارد و ساير راه‌ها بر او بسته نيست. انتخاب يكي از آن‌ها به نظر و فكر و اراده او مربوط است؛ يعني طرز فكر و انتخاب او است كه يك راه خاص را معيّن مي‌كند. (2)
اين كه از يك طرف مسئله تقدير الهي مطرح است و از طرف ديگر اختيار انسان، به اين معنا است كه خداوند مقرّر كرده كه انسان با اختيار و اراده خود، يكي از راه‌ها را انتخاب كند و آن راهي كه انسان با ارادة خود انتخاب كرده، همان است كه مقدّر است.
انسان فقط يك نوع سرنوشت ندارد، بلكه سرنوشت هاي گوناگوني در پيش دارد كه ممكن است هر كدام از آن‌ها جانشين ديگري گردد، مثلاً اگر كسي بيمار شود و معالجه كند و نجات پيدا كند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نيز اگر معالجه نكند و رنجور بماند و يا بميرد، آن نيز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
اميرالمؤمنين (ع) از كنار ديوار شكسته و كجى برخاست. پرسيدند: از قضاى الهى فرار مى كني؟ فرمود: از قضاى الهى به قدر او پناه مى برم. (3) «يعنى درست است كه تا قانون عليت كه منتهى به فرمان خداست، نباشد، ديوار شكسته سقوط نخواهد كرد، اما همان خداوند به من عقلى داده كه آن خود يك حلقه از سلسله قانون عليت است و يك عامل بازدارنده در برابر اين گونه حوادث. البته ديوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلى سقوط مى كند. اما من مى توانم به قدر الهى پناه ببرم؛ يعنى با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گيرى كنم كه اگر ديوار سقوط كند روى من نيفتد».(4)
در قرآن آيات زيادى وجود دارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛(5)
استاد مطهري مي‌گويد: "از نظر جهان بيني الهي، جهان هم شنواست و هم بينا،‌ ندا و فرياد جاندارها را مي‌شنود و به آن‌ها پاسخ مي‌دهد. به همين جهت دعا يكي از علل اين جهان است كه در سرنوشت انسان مؤثر است. جلو جريان هايي را مي‌گيرد و يا جريان هايي به وجود مي‌آورد. به عبارت ديگر، دعا يكي از مظاهر قضا و قدر است كه در سرنوشت حادثه اي مي‌تواند مؤثر باشد يا جلو قضا و قدري را بگيرد". (6)
امام صادق(ع) مي‌فرمايد: "دعا، قضاي الهي را بر مي‌گرداند، اگر چه قضاي الهي محكم شده باشد. از اين رو زياد دعا كن كه آن كليد هر رحمت و بر آوردن هر حاجت است". (7)البته دعا يكي از عوامل تغيير تقدير اوليه است و انواع و اقسام تلاش هاي بشر مي تواند در اين تغيير تقدير نقش ايفا كند ؛ آنچه مسلم است كسي به زور حسين يا يزيد نمي شود و اين علمكرد و انتخاب خود انسان هاست كه از آن ها افرادي شايسته و درستكار يا بدكار و ناشايست مي سازد و خداوند كسي را به زور عبد و مطيع يا گنهكار و عاصي نمي نمايد .
جهت آگاهي بيش تر مي‌توانيد به كتاب "علم پيشين الهي و اختيار" نوشته محمد سعيدي مهر؛ همچنين كتاب "انسان و سرنوشت" از استاد مطهري مراجعه فرماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. شهيد مطهري، مجموعة‌آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374ش، ج1، ص 384.
2. همان، ص 385.
3. شيخ صدوق، التوحيد، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1398 ه ق، ص 369.
4. ناصر مكارم شيرازي، پيدايش مذاهب، تنظيم مسعود مكارم، محمد رضا حامدى‏، بي تا ، ص 31.
5. نجم (53) آية 39.
6. استاد مطهري، مجموعة آثار، همان، ج 1، ‌ص 406.
7. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش، ج 2، ص 470.
پرسش: آيا خدا هست اگه هست چطوري آمده؟
سوال 3 : امروز يكي از بچه ها گفت يه فيزيك دان به اسم steven hawkins از پاپ سوال كرده كه خدا هست اگه هست چطوري آمده؟ پاپ بله همينجوري وجود داشته. steven خوب آيا مي شه چيزي از چيزي كه وجود نداره به وجود بياد پاپ نه steven پس برميگرديم به سوال اول !
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اين نقل مشهور از جناب"استيون هاوكينگ" مدت ها است كه به اين شكل نقل شده هرچند پرسشي آزاد است نه از شخص پاپ:
" پرسش اول: چه كسي جهان را بوجود آورده است؟
پاسخ – خدا
پرسش دوم: چه كسي خدا را بوجود آورده است؟
پاسخ – خدا نيازي به بوجود آورنده ندارد.

پس ما قبول كرديم موجودي وجود داره كه نياز به خالق نداره،,حال به پرسش اول برمي گرديم ."
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت جناب "استيون هاوكينگ" ممكن است فردي بي نظير در علوم تجربي مانند فيزيك نظري و كيهان شناسي باشد؛ اما اگر معيار داوري در مورد قدرت تحليل استدلال هاي نظري ايشان را همين استدلال مذكور در پرسش بدانيم بايد گفت متاسفانه ايشان از توانايي چنداني در بهره گيري از علوم انساني و استدلال هاي منطقي ندارد و در اين امر دچار اشكالات فاحشي شده است و بيان نقل شده از ايشان گرفتار يك مغالطه روشن، يعني همسان دانستن موضوعات مختلف است.
در واقع اين بيان از يك فرض اشتباه ناشي شده است و آن اين كه تصور مي‌شود كه هر موجود نياز به علت دارد، در حالي كه اصل عليّت كه مبناي اين برهان محسوب مي شود اين نيست؛ اصل عليت مي گويد "هر «پديده» اي به علت نياز دارد "، يعني هر چيزي كه قبلا نبوده و بعدا وجود يافته است، وجودش نياز به علت دارد.
در نتيجه وقتي مي گوييم خدا نيازي به بوجود آورنده ندارد، يعني خداوند در زمره پديده ها نيست و طبيعتا داخل در قانون عام عليّت نمي شود، اما جهان به يقين پديده است و داراي سابقه عدم و نيستي است، پس نمي توان در مورد او گفت " نيازي به بوجود آورنده ندارد ".
براي پاسخ دقيق تر به اين سؤال مي توان گفت اگر كسي سؤالات ذيل را از شما بپرسد، چه پاسخي به آن مي‌دهيد:
رطوبت هر چيز از آب است، رطوبت آب از چيست و از كجا است؟
شوري همه چيز از نمك است، شوري نمك از چيست؟
وقتي به اتاق كار خود يا منزل مسكوني خود نگاه مي‌كنيد و مي‌بينيد روشن است، از خود مي‌پرسيد آيا روشنايي از خود اتاق است؟ فوراً به خود پاسخ منفي مي‌دهيد، زيرا اگر روشني اتاق از خود مي‌جوشيد، نبايد هيچ وقت تاريك بشود، در حالي كه پاره‏اي از اوقات تاريك و گاهي روشن است. پس روشني آن از جاي ديگر است. به اين نتيجه مي‌رسيم كه روشني اتاق و خانه ما در اثر ذرات يا امواج نور است كه به آن تابيده است. آن گاه از خود سؤال مي‌كنيم روشني خود نور از كجا است؟
پاسخ اين است كه روشني نور از خود آن است. در هيچ نقطه جهان نمي توانيم نوري پيدا كنيم كه تاريك باشد و چيز ديگري آن را روشن كرده باشد. ذرات نور هر جا باشند، روشن‌اند و روشني جزء ذات آن‏ها است. به همين نسبت نيازمندي به علت و ايجاد كننده امري لازم براي همه موجودات نيست ، هرچند در مورد همه موجوداتي كه مي بينيم مي توانيم بپرسيم از چه علتي به وجود آمده اما، در مورد اصل وجود و هستي نمي توان گفت علت ايجادي آن چيست.
در مورد خداوند نيز نمي توان اين سوال را مطرح نمود زيرا خداوند پديده و يا به تعبير فلاسفه ممكن الوجود نيست تا نيازمند علت ايجادي و پديد آورنده باشد و نبايد به طور مغالطه گونه عدم نيازمندي يك موجود ازلي و غير پديده را به يك پديده حادث تعميم داد.
اما در مورد اثبات پذيري بديهيات بايد گفت اصولا بديهيات پايه و مبناي همه استدلال هاي منطقي و براهين عقلي است و به اين دليل ما مي توانيم براي ديدگاه هاي خود استدلال بسازيم كه زيرساخت هاي معرفتي و پايه هاي فكري اوليه اي به نام بدهيات داريم و اگر بنا باشد كه خود بديهيات نيازمند اثبات باشند، ديگر معرفت ثابت شده عقلي براي بشر باقي نخواهد ماند زيرا هر انچه مقدمه اثبات بديهي اول محسوب شود، خود بديهي دومي است كه نيازمند اثبات است.
اما در هر حال براي تبيين و توضيح ماهيت و مدلول گزاره هاي بديهي نيز مي توان براهين تنبيهي اقامه نمود، هرچند اين براهين خود متشكل از مقدمات بديهي ديگر باشند؛ در واقع مي توان با توضيح و تبيين صحت قانون عليت را به اثبات رساند، يعني نشان داد ماهيت اين گزاره به گونه اي است كه تصور طرفين موجب تصديق آن خواهد شد.
به عبارت روشن تر تصور درست و دقيق پديده بودن يك چيز نيازمندي او به علت را به خوبي تبيين مي كند زيرا اگر چيزي نبوده و بعد به وجود آمده يا بايد وجود او جوشيده از درون خودش باشد كه اين امر تناقض و محال است زيرا قبل از ايجاد چيزي نبود كه بخواهد منشأ ايجاد خود يا علت ايجاد خود گردد، و يا بايد اين وجود از ناحيه علت بيروني حاصل شده باشد كه اين يعني همان اصل عليت.
قانون عليت به عنوان يك اصل بديهي محسوب مي شود و بديهيات پايه و اساس همه معارف بشري هستند و اگر اين ها هم نيازمند اثبات باشند، عملا هيچ چيز قابل اثبات نخواهد بود؛ در واقع بديهيات نه اثبات پذيرند و نه ابطال پذير؛ هرچند مي توان براهين تبيهي براي درك بهرت درستي بديهيات اقامه نمود.

موفق باشید.