سلام
من خانمی 36 ساله هستم که مدت 3 ساله از همسرم جدا شدم و دو فرزند پسر 13 و 10 ساله دارم که حضانت انها با خودمه حدود 2 سال پیش از طریق کار با اقایی که 15 سال از خودم بزرگتر بودند و ایشان متاهل آشنا شدم خیلی سمج و مصرانه پیشنهاد دوستی دادند اوایل راضی نبودم به خاطر خانمشان اما کم کم نرم شدم که الان فکر میکنم حماقت بزرگی کردم خلاصه خیلی با هم خوب و احترام رفتار میکردیم که در یک موقعیت کاری دوطرفه مسئله ای پیش امد که دلم شکست ولی هنوز دوستش داشتم و با عذز خواهی از طرف ایشان دوباره به رابطه ام ادامه دادم ولی الان چند ماهی است که پشیمانم عذاب وجدان از اینکه من رو زندگی کسی دیگر وارد شدم و فکر میکنم خانمش شک کرده بود، و خوب فکر میکنم می بینم من که با این آقا اینده ای ندارم برای همین بعد از مطلع کردن ایشون از نظرم قطع رابطه کردم اما ایشان از طریق دوستانشان مزاحمم میشه و اصلا حاضر به پذیرفتن این قضیه نیست و فکر میکنه من به خاطر کس دیگری ایشون رو ول کردم در حال حاضر دارم مقاومت میکنم که از فکرش در بیام خیلی سخت میگذره وقتی که اس ام اس میده و یا از طریق دیگران مدام میخواد در ارتباط باشه کارمن سختتر میشه دوباره دچار تضاد احساس و عقل میشم آیا میتونم بلاخره فراموشش کنم با وجود اینکه هنوز دوستش دارم ؟ ممنون میشم راهنماییم کنیدو چه راهکارهایی رو پیشنهاد میکنید
باتشکر
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
بي شك اين همه از آسيب هاي پديده طلاق مي باشد و شما در حال دست و پنجه نرم كردن با مشكلات بعد از طلاق مي باشيد. همان طور كه گفتيد ورود سر زده شما به حريم زندگي ديگران به هيچ وجه كار جوانمردانه اي نيست و شما خوشبختانه بي خيال از كنار اين مطلب گذر نكرده ايد. عذاب وجدان شما را ارج مي نهيم و اميدواريم خود عامل بر هم خوردن كانون يك خانواده ديگر نگرديد. رفتار اين مرد 51 و 52 ساله به هيچ وجه قابل توجيه نيست و ايشان لااقل بايد حرمت سن و سال خود را نگاه مي داشت. شما بهتر مي دانيد جامعه ما مثل ساير جوامع پر است از مردان بوالهوس كه هر آن در كمين دختران و زنان آسيب ديده اجتماعي مي باشند. از نظر ما روان شناسان دوست داشتن شما دوست داشتن عادي نيست و به شدت تحت تاثير خلأ عاطفي و بعضاً روحيات مضطرب و افسرده وار شما مي باشد. به عبارت ديگر اين مرد در واقع هيچ ويژگي ممتازي نسبت به ساير مردان ندارد و صرفاً توانسته براي چند صباحي روح مضطرب و ناكام مانده شما را آرامش بخشد. هر مردي مي توانست نقش اين مرد غير خويشتندار را ايفا كند. در حقيقت چرا فراموشي او براي شما دشوار است چرا كه او در شرايط كنوني نقش يك آرامشگر را براي شما ايفا مي كند. توصيه به قطع ارتباط با وي مانند حكم توصيه به كنار گذاشتن يك آرامشگر كاذب و موقت را دارد.
اين جمله شما يعني با ايشان آينده اي ندارم از جملات طلايي است و بايد با كمي همه جانبه نگري و دورانديشي به اين ارتباط آسيب زا بنگريد. البته تا اين جا فرض ما اين است كه رابطه شما مشروع بوده است و اگر رابطه شما بدون هيچ مجوز شرعي باشد، قطعاً اين ارتباط چيزي جز همرقصي با شيطان نيست. به ياد داشته باشيد كه خداوند شفا را در حرام قرار نداده است و محال است يك امر حرام باعث شفاي جسمي يا روحي ما گردد.
در اين گونه موارد شرع مقدس براي ما راه مشروع گذاشته است و شما بايد در ادامه از اين مسير خداپسندانه حركت نماييد. به نظر بنده بهتر است شأن خود را بسيار بالاتر از آن بدانيد كه بازيچه اميال و هوس ها مردان دون مايه قرار بگيريد و بايد از يك مسير عزتمندانه و خداپسندانه به نيازهاي به حق خود پاسخ گوييد.
شايد بهترين راه مشروع، معرفي مردان حائز شرايط (مثلا مردي كه مثل شما از همسرش جدا شده است) توسط دوستان، آشنايان و معتمدين محلي مي باشد. مثلاً درميان زناني كه با آنها در ارتباط هستيد كساني وجود دارند كه از ين گونه مردان در فاميل خود سراغ دارند و مي توانند در يك فرايند معرفي صادقانه، آنها را به شما معرفي نمايند. البته ده ها راه ديگر وجود دارد كه همگي متوقف بر اين هستند كه شما خدا را در كانون توجه خود قرار دهيد. اگر شما با خويشتنداري جانانه خود سعي در جلب رضايت خداوند نماييد شك نكنيد كه دير يا زود خداوند بهترين فرد را در مسير شما قرار خواهد داد. هر گونه پا گذاشتن در مسيرهاي غيرخداپسندانه هيچ فرجام نيكي براي شما خواهر گرامي به همراه ندارد. بهترين راه فراموشي همانا جايگزين كردن مورد نامناسب قبلي با يك مورد مناسب مي باشد. سعي كنيد از حالت انفعال به در آييد و به جاي اين كه منفعلانه در برابر درخواست هاي نابجاي وي سرخم كنيد، او را تهديد به شكايت قانوني يا حتي افشاي راز در نزد هسمرش نماييد(البته فقط در حد تهديد).
موفق باشید.