با توجه به نص صريح قرآن به پرهيز مسلمانان از چنددستگي و عدم ايجاد فرق در دين دليل تاكيد بر مذاهبي جون شيعه و سني و فرق ديگر و تعصبات شديد كه در مقاطعي باعث كشتار برادران ديني مي گردد چيست ؟ چرا بزرگان ديني اين آيات قرآن را ناديده گرفته و به آنها عمل نمي كنند؟آيا اين ناديده گرفتن دستورات صريح باريتعالي و جزئ گناهان كبيره محسوب نميگردد؟

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
ابتدا به عنوان مقدمه بايد بگوييم كه گاهي چنين القاء مي‌شود كه وحدت يك ارزش مطلق است و هر چه انسانها با هم متحدتر باشند بدون هيچ قيد و شرطي مطلوب خواهد بود؛ اما غالباً اين احكام قيودي دارد كه در كلام ذكر نمي‌شود. اينها از قضاياي مسلمه يا از آراء محموده‌اند، و لذا هنگام بكارگيري در استدلال لازم است موضوع اين‌گونه قضايا قيد زده شود. خوبي راستگويي و بدي دروغ اينگونه است؛ اين طور نيست كه مطلقاً بگوييم: «هر راستي خوب است، اگرچه موجب به شهادت رسيدن مؤمن بي‌گناهي شود»، يا «هر دروغي بد است، اگرچه موجب نجات انسان بي‌گناهي شود.» از ديدگاه اسلام اين‌گونه نيست؛ اگر دروغ موجب نجات جان مؤمني شود واجب است؛ ولي آن قضيه‌اي كه مشهور است و همه به آن تمسك مي‌كنند اين است كه دروغ بد است. در واقع اين قضيه قيد دارد.
حُسن وحدت و اتحاد هم از اين قبيل است. وحدت خيلي خوب است؛ اما در صورتي كه در راه هدفي ارزنده باشد. اگر عده‌اي بر پايمال كردن حقي متحد شوند، اين وحدت و اتحاد به اندازه‌ همان گناه، بد است؛ پس حُسن وحدت و اتحاد از قضاياي مشهوره يا از آراء محموده است كه يك قيد مخفي دارد؛ يعني وحدتي خوب است كه در راه حق و براي تحقق هدفي عقلاني باشد، نه هر وحدتي. اگر هر وحدتي خوب بود نبايد اصلاً انبياء قيام مي‌كردند؛ زيرا اكثريت قريب‌ به اتفاق جامعه بت‌پرست بودند و قيام ايشان وحدت جامعه را به هم مي‌زد. اتفاقاً بايد گفت: چنين اختلافي بسيار مبارك است و بايد ايجاد شود تا تدريجاً دامنه فساد برچيده شود؛ پس ارزش وحدت، ارزشي ذاتي و مطلق نيست. وحدت و اتحادي مطلوب است كه بر محور حق باشد.
بعد از مقدمه مذكور اين سوال مطرح است كه اگر در جامعه اختلافي پديد آمد چه بايد كرد؟ در پاسخ بايد بگوييم كه گاهي اين اختلاف در اموري سليقه‌اي است و هيچ كدام از طرفين ارزش اخلاقي، ديني يا عقلي ثابتي ندارند؛ اين اختلافات خيلي مهم نيستند. مثلاً اهل يك شهر يك مد لباس را و اهل شهر ديگر يك مد ديگر را مي‌پسندند و يا در ساختمان ‌سازي در گذشته يك شكل ساختمان را مي ‌پسنديدند به گونه‌اي كه گاهي هزار متر زمين را اشغال مي‌ كرد؛ ولي حالا با هفتاد، هشتاد متر مي‌خواهند يك خانه بسازند و شرايط اقتضا مي‌كند كه شكل ساختمان عوض شود. اينها خيلي مهم نيست و تا عناوين ثانويه بر آنها عارض نشود، حلال و حرامي ندارند.
گاهي اختلاف به گونه‌اي است كه به آن ارزشهاي واقعي كه دين روي آنها تأكيد دارد برمي‌گردد. انبياء مي‌گويند: «اگر از اين راه برويد و اين رفتار را پيشه خود كنيد تا ابد خوشبخت و اگر ضد آن را انتخاب كنيد تا ابد بدبخت خواهيد شد!» اين‌جا صحبت سليقه نيست؛ بلكه مسأله خيلي جدي است.
اگر اختلاف بر سر مصداق سخن انبياء پيش آيد، يعني عده‌اي بگويند روش ما مصداق سخن انبياء است و عده ديگري بگويند روش ما مصداق آن است، قاعده اولي اين است كه انسان بر اساس منطق و استدلال عقلي مصداق حقيقي را اثبات كند؛ چون ما معتقديم آنچه انبيا آورده‌اند حجت را بر مردم تمام كرده است؛ راه انبيا آن قدر روشن و داراي دلايل متقن است كه ديگر كسي نمي‌تواند بهانه‌اي بياورد؛ با اين حال ممكن است شياطين آب را گل‌آلود كرده و به مرور زمان با ايجاد شبهه‌ها و بدعتها باعث مشتبه شدن راه شده باشند. عده‌اي عمداً اختلاف ايجاد مي‌كنند و دلشان نمي‌خواهد كه حق روشن شود. بسياري از بزرگان فرقه‌هاي باطل حاضر نيستند بحث كنند و مطلب را روشن كنند؛ چون آنها همين‌ ابهام را مي‌خواهند تا در سايه آن يك مشت مريد داشته باشند. در برخورد با اين نوع از اختلافات، بايد توجه داشت كه آنچه اهميت دارد اين است كه در بين اتباع اين شيادان كساني هستند كه واقعاً طالب حقند؛ ولي در اشتباه افتاده‌اند. آن‌چنان به اينها اعتماد داشته‌اند كه روش باطل آنها را باور كرده‌اند.
راه صحيح و منطقي در اين اختلافات اين است كه سعي كنيم با دليل و منطق و با شيوه‌اي كه تعصبات طرف را تحريك نكند حقيقت را به طرف مقابل بشناسانيم. آنها هم آدمي‌زاد هستند. اگر كسي با زبان منطقي و ملايم با خود ما صحبت كند اشتباهاتمان را قبول مي‌كنيم؛ اما اگر از اول با تندي و پرخاش و احياناً با توهين با ما حرف بزند ما هم در مقابلش موضع مي‌گيريم.
اما در برابر معاندين و يا كساني كه آن‌چنان تحت تأثير تبليغات اينان قرار گرفته‌اند كه يقين كرده‌اند كه مذهبشان حق و مذهب شيعه باطل است، چه وظيفه‌اي داريم؟ اگر ما در بيان حق و اثبات بطلان مذاهبِ باطل، كوتاهي كنيم به خدا، به پيغمبر، به انسانيت، به شهدا، به گذشتگان و به آيندگان خيانت كرده‌ايم.
اصل مسأله حفظ وحدت در اين جاست. اگر ما با اينها برخورد پرخاشگرانه و تند و متعصبانه داشته باشيم چه نتيجه‌اي دارد؟ نتيجه‌اش اين است كه بر عناد آنهايي كه معاند هستند افزوده مي‌شود و براي آنهايي كه در اثر جهل به باطل مبتلا شده‌اند بهانه‌اي پيدا مي‌شود كه از ما رو برگردانند و بگويند: «اگر حق بودند چرا بايد درشتي كنند و فحش بدهند؟! مطلب حقشان را با دليل بيان مي‌كردند.» چنين روشي باعث مي‌شود ما را باطل محسوب كنند. پس برخورد متعصبانه، يعني اظهار مطلبي بدون دليل و توأم با پرخاش اگر نتيجه معكوس ندهد نتيجه مطلوب هم نخواهد داشت. حرف منطقي است كه نتيجه دارد. جلوي حرف منطقي نبايد گرفته شود. هيچ دليل منطقي وجود ندارد كه جلوي حرف منطقي گرفته شود؛ اما رفتار پرخاشگرانه، متعصبانه، خصومت‌برانگيز و كينه‌توزانه نه دليل عقلي دارد و نه دليل شرعي.
ممكن است گفته شود كه: «در بعضي زيارتها برخي افراد لعن شده‌اند، و ما بر اساس همين زيارات مصاديق آنها را لعن مي‌كنيم.» ولي بايد توجه داشت كه در اين روايات و زيارات گفته نشده است كه برويد بالاي مناره بايستيد و لعن كنيد، يا برويد پشت بلندگو لعن كنيد! لزومي ندارد در حضور ديگران كاري كنيد كه آنها تحريك شوند و نتيجه‌اش اين شود كه شيعيان در جاهاي ديگر مشكل پيدا كنند؛ خونشان را مباح بدانند و آنها را ترور كنند و هيچ پيشرفتي هم عايد شما نشود! اين كار چه دليل عقلي و شرعي دارد؟! بله، قرآن هم خيلي جاها صريحاً افرادي را لعن كرده است؛ بلكه مي‌گويد: «أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ » (1) « خدا آنها را لعنت مى‏كند و همه لعن‏كنندگان نيز، آنها را لعن مى‏كنند» اين لعن قرآن است؛ اما هيج وقت لزوم ندارد كه ما در مقابل كساني كه مثلا در صد مسأله با هم اتفاق نظر داريم و مقدسات همديگر را محترم مي‌شماريم و فقط در چند مسأله اختلاف داريم، آنها را ‌چنان تحريك كنيم كه از هر دشمني براي ما دشمن‌تر شوند! چه دليل عقلي براي اين كار داريم؟ با اين حال اين حق را براي خودمان قائليم كه در محافل علمي، در محيط سالم، دور از تعصبات و در محيط تحقيقي بنشينيم و حقايق را بررسي كنيم؛ ببينيم كدام تاريخ درست و كدام خطا است. اگر اين كار را نكنيم، به زبان امروزي‌ها، به علم خيانت كرده‌ايم، و به زبان دين، به خدا، پيغمبر، امام، شهدا و حقيقت خيانت كرده‌ايم. اگر اين حقايق بيان و اثبات نشود آيندگان از كجا حقيقت را بفهمند؟ من و شما در مجالس مذهبي، مساجد، حسينيه‌ها، روضه‌خوانيها، مجالس عزاداري، مجالس سرور و ... حق را فهميديم. اگر اينها نبود از كجا حقيقت را مي‌فهميديم؟ اگر اين وظيفه را انجام ندهيم، امانتداري نكرده‌ايم و حق را به اهلش نرسانده‌ايم. تحقيق درباره مسائل اعتقادي و مسائل تاريخي كه نتايج اعتقادي، ديني و مذهبي دارد يك وظيفه عقلي و شرعي است. اين باب نبايد مسدود شود؛ ولي بايد احترام طرفمان را حفظ كنيم و بي‌جهت احساساتشان را تحريك نكنيم. تاريخ تشيع نشان مي‌دهد كه چه قدر شيعه به دست اين افراد نادان يا معاند در اثر حرفهايي كه شيعه ديگري در يك شهر ديگري زده است به شهادت رسيده‌اند. صرف نظر از جهت ديني، آيا اين كار، كار عاقلانه‌اي است كه آدم كاري كند كه عده‌اي از دوستان و عزيزان خودش را كه مثل جان عزيزند، به كشتن بدهد؟!
بنابراين ما دو وظيفه داريم كه نبايد با هم خلط شوند؛ يكي اين كه كاري نكنيم كه آن كساني كه امر بر آنها مشتبه شده يا خداي ناكرده اهل عنادند احساساتشان عليه ما تحريك شود و دشمني‌ آنها را زياد كنيم؛ اين مي‌شود حفظ وحدت. دوم اين‌كه در محافل علمي از بيان حقايق و اثبات آنها خودداري نكنيم.(2)
پي نوشت ها:
1. بقره(2) آيه 159.
2. بر گرفته از جلسه دوم شرح خطبه فدكيه كه توسط آيت الله مصباح يزدي ايراد گرديده است. آدرس مطلب:
http://mesbahyazdi.org/farsi/speeches/courses/akhlaq_89.htm
موفق باشید.