بسمه تعالی
""چرا آزمون الهی اجباری است؟"" چرا خداوند برای خلقت انسان از او نپرسید که دوست دارد در این دنیا که مکان آزمایش است خلق بشود یا خیر؟ و اگر دوست نداشت او را عدم میکرد. خواهشا جواب قانع کننده بدهید.
با تشکر
با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
ما انسان ها همانند همه موجودات ديگر در آفرينش مان مجبور بوده و اختياري نداشتيم. چون نمي توانستيم اختيار و انتخابي هم در اين امر داشته باشيم. در واقع انسان داراي دو نوع زندگي و حيات است:
1. حيات جبري طبيعي:
اين نوع حيات بين انسان و حيوان و ديگر موجودات مشترك است.اموري از قبيل كم و كيف شخصيت وجودي خود و والدين و جزييات زمان و مكان ولادت و ويژگي ها و شرايط جسمي و روحي و حتي محيط زندگي انسان كه در اين گونه حيات اختيار راه ندارد، زيرا:
اوّلاً: قبل از خلقت كسي نيست تا به او اختيار داده شود كه مايل است خلق شود يا نشود يا به چه گونه و با چه كيفيتي و از چه والديني و در چه مكاني و ... خلق شود. اختيار دادن در خلق شدن و چگونگي آن، مشروط به اين است كه كسي باشد تا از او سؤال شود دوست داري خلق شوي يا نه! اگر آفريده شده باشد، ديگر سؤال از خلقت اختياري بي فايده است، چون تحقق يافته است. اگر آفريده نشده، سؤال از او بي معنا است، چون وجود ندارد تا سؤال شود. پس اين نوع انتخاب و اختيار حيات عقلاً ممكن نبود نه آنكه ممكن بود و خدا آن را از ما دريغ كرد.
ثانياً: طبق قانون عليّت هرگاه علت تامه براي وجود معلول مهيّا شود، معلول حتماً موجود خواهد شد. معلول در اصل وجود خويش هيچ گونه نقشي ندارد. اين قاعده در اصطلاح فلسفه جبر عِلّي و معلولي ناميده مي شود.
در واقع بر اساس يك رابطه علٌي و معلولي و در نتيجه ازدواج و پيوند والدين مان خلق شده و به دنيا آمديم، همانند ولادت همه موجودات ديگر و رخ دادن همه حوادث ريز و درشت عالم كه تابع علل است؛ چنان كه نسل هاي بعدي هم از نتيجه ازدواج ما به وجود خواهند آمد، اين يك قانون عام در عالم است كه به صورت حتمي و جبري در عالم جريان دارد و قابل تغيير هم نيست.
2. حيات انساني و معنوي:
اين حيات، حياتي فكري و عقلاني است و از مختصات آدمي است. به خاطر اين نوع از خلقت خداوند او را بر ساير مخلوقات برتري داده است. اين حيات اختياري بوده و انسان چنان آفريده شده كه با اختيار خويش توانايي آن را دارد كه در مسير تكامل قدم نهاده و به جايي رسد كه جز خدا نبيند، يا آن قدر سقوط كند كه مانند حيوان بلكه بدتر شود.
دعوت اسلام به سمت همين حيات اختياري است:" يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُم ؛ اي كساني كه ايمان آورديد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد، هنگامي كه شما را به سوي چيزي مي خوانند كه مايه حيات تان است".(1)
بنابر اين درست است كه انسان به اختيار خود نيامده است و اكنون نيز مقهور شرايط خاص زماني و مكاني و ديگرشرايط و ابعاد ويژه حيات خود است و امكان تغيير بسياري از آن ها را ندارد، اما اين بدين معنا نخواهد بود كه هيچ اختياري در كيفيت زندگي خود و به جائي كه خواهد رسيد نداشته باشد.
لذا هرچند امور دور از دسترس اختيار در زندگي بشر كم نيست، اما بديهي است كه بشر در كارهاي ارادي خود مانند سنگ و گياه و حيوان نيست كه به حكم غريزي كارهايي را انجام دهد. انسان هميشه خود را در سر چهار راه هايي مي بيند و هيچ گونه اجباري ندارد كه فقط يكي از آن ها را انتخاب كند؛ ساير راه ها بر او بسته نيست. انتخاب يكي از آن ها به نظر، فكر، اراده و خواست شخصي او مربوط است. يعني طرز فكر و انتخاب او است كه يك راه خاص را معين مي كند.(2)
پي نوشتها:
1. انفال (8) آيه 24.
2. شهيد مطهري، مجموعه آثار، صدراء، تهران، 1370ش، ج1، ص386.
موفق باشید.