سلام علیکم
متن کامل خطبه البیان منسوب به امیرالمومنین سلام الله علیه را می خواستم به علاوه اعتبار ان در انتساب به حضرت.
ممنون

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتداء به جملاتي از آن خطبه اشاره مي كنيم :
حدثنا محمد بن أحمد الأنباري قال: حدثنا محمد بن أحمد الجرجاني قاضي الري قال: حدثنا طوق بن مالك عن ابيه عن جده عن عبدالله بن مسعود رفعه إلي علي بن ابي طالب(ع):…ثم يسير بالجيوش حتي يصير إلي العراق و الناس خلفه و أمامه، علي مقدمته رجل اسمه عقيل و علي ساقته رجل اسمه الحارث. فيلحقه رجل من أولاد الحسن في إثني عشر ألف فارس، و يقول: «يابن العم! أنا أحق منك بهذا الأمر لأني من ولد الحسن و هو أكبر من الحسين». فيقول المهدي: «إني أنا المهدي». فيقول له: «هل عندك آية أو معجزة أو علامة؟» فينظر المهدي إلي الطير في الهواء فيؤمي إليه فيسقط في كفه فينطق بقدرة الله تعالي و يشهد له بالإمامة. ثم يغرس قضيباً يابساً في بقعه من الأرض ليس فيها ماء فيخضر و يورق. و يأخذ جلموداً كان في الأرض من الصخر فيفر‌كه بيده و يعجنه مثل الشمع. فيقول الحسني: «الأمر لك»، فيسلم و تسلم جنوده…سپس [امام مهدي(عج)] با سپاهيان حركت مي‌كند و به عراق مي‌رسد؛ در حالي كه مردم، اطراف آن حضرت هستند. پيشاپيش ارتش مردي است به نام عقيل و بر ساق لشكر، مردي است به نام حارث. سپس مردي از اولاد امام حسن(ع) همراه دوازده هزار سواره به او ملحق مي‌شوند. و آن مرد مي‌گويد: ‏«اي پسر عمو ! من به تصدي اين امر، از تو سزاوارترم؛ چون من از فرزندان حسنم و او از حسين بزرگ تر بود‏‏‏». امام مهدي(ع) مي‌فرمايد: ‏«همانا من مهدي هستم.‏» آن مرد مي‌گويد: ‏«آيا نشانه، معجزه يا علامتي نزد تو هست؟ ‏» پس مهدي به پرنده‌اي در آسمان، نگاه مي‌كند سپس اشاره‌اي به آن پرنده مي نمايد و پرنده روي دست حضرت مي‌نشيند و به قدرت خدا به تكلم آمده و به امامت حضرت شهادت مي‌دهد. سپس حضرت چوب خشكي را در زميني بي آب مي‌كارد و آن شاخه سبز شده و برگ مي‌دهد. و سنگي از زمين بر مي‌دارد و با دست خرد مي‌كند و مثل شمع خمير مي‌كند. حسني مي‌گويد: ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏«اين امر، براي تو است‏» آن گاه تسليم شده و سپاهش را نيز تسليم مي‌كند….
اما اعتبار يا عدم اعتبار آن :
مضمون اين خطبه به پيش گويى هايى درباره آينده و معرفى اميرالمؤمنين(ع) به نقل از خود آن حضرت و همچنين تبيين آخرالزمان و نشانه هاى ظهور مهدى(ع)، اختصاص دارد.
عبدالله بن مسعود - به اسنادي كه در متن خطبه مذكور است – مي گويد: زماني كه اميرالمومنين امر خلافت را عهده دار گرديد، پس از سه روز به بصره آمد و به مسجد جامع شرفياب شده برفراز منبر قرار گرفت و در ضمن خطبه اي به مناسبت حوادث و مصائبي كه بعد از رحلت پيامبر براي امت روي مي دهد اشاراتي فرمود. در اين بين، منكري به نام "سويد بن نوفل هلالي" از بزرگان خوارج، سخن امام را قطع كرد و پرسيد كه: وي اين چيزها را از كجا مي داند؟ حضرت به ديده خشم به وي نگريست و در باب اوصاف خود و احاطه علم خويش، عبارتهايي مسجّع بر زبان آورد كه بيان احوال وي بود، مثل :"انا سرّ الأسرار انا شجره الأنوار؛ انا دليل السموات؛ انا انيس المسبّحات" و غير اينها.(1)
اين خطبه بسيار طولانى تنها در منابع متأخر، يافت مى شود. شايد دسترس ترين منبع آن، كتاب الزام الناصب، نوشته على يزدى حائرى (م 1333ق) باشد. در اين كتاب، سه نسخه و به عبارتى سه متن براى خطبه البيان ذكر شده كه هر يك با ديگرى تفاوت هاى زيادى دارد. براى دو نسخه اوّل آن، منبعى ارائه نشده و نسخه سوم را به كتاب الدر المنظم في السرّ الاعظم نوشته «محمّد بن طلحه شافعى»،(م 652ق) منتسب مي كند كه وى از عالمان اهل سنت و دوستداران اهل بيت است.(2)
افرادي كه در اين كتاب به عنوان سند حديث معرفي مي شوند -غير از «طوق بن مالك» كه او نيز محدث نيست و روايتى از او نقل نشده، بلكه يكى از فرماندهان هارون الرشيد بود و در سال 216ق از دنيا رفت- همگي مجهول هستند.(3)
مهم تر از سلسله سند، راوى اصلى، يعنى «عبداللّه بن مسعود» است كه چند نكته درباره وي قابل توجه است:
1. وى پيش از خلافت امير مؤمنان(ع) از دنيا رفت و با توجّه به تصريح خطبه كه على(ع) خطبة البيان را پس از خلافت خود در بصره يا كوفه ايراد كرده، نمى توان گفت كه در زمان حيات ابن مسعود بيان شده باشد.
2. جالب تر از اين، مرفوع بودن سند است؛ يعنى بين ابن مسعود و شنونده خطبه، شخص يا اشخاصى وجود دارند و اين مطلب، جاى هيچ گونه توجيهى درباره نادرستى سند خطبه باقى نمى گذارد.
3. به اعتراف دانشمندان اهل سنت، در شرح حال عبدالله بن مسعود آمده است كه وي در كتب حديثي، هيچ گاه از علي(ع) روايت نكرده است.(4)
4. وثاقت ابن مسعود هم در نزد ما ثابت نيست، چرا كه درباره وي گفته مي شود او در نقل حديث، دقت نداشته است.(5)
پس با اين اوصاف و توضيحات جاي اعتمادي نسبت به سند اين خطبه، باقي نمي ماند.
أحمد بن يحيي بن أحمد بن ناقة در كتاب خود موسوم به «ملحق نهج البلاغة» برخي خطبه هاي علي (ع) را كه در نهج البلاغه نبوده، مانند خطبة البيان جمع كرده است(6)، شيخ آغا بزرگ تهراني مي گويد: ميان كتب تراجم آن چه جستجو كردم ،نام و يا شرح حالي از اين شخص نيافتم(7).
علاوه بر شروح زيادي كه به فارسي و عربي به توضيح و تأويل و صحت و سقم اين خطبه نوشته شده(8)، به نظم نيز آراسته(9) شده است.
مؤلف كتاب "بشارة الاسلام" مي نويسد: مستند صحيحي براي اين خطبه نيافتم و هيچ كدام از محدثان بزرگ مانند كليني، صدوق و شيخ طوسي آن را نقل نكرده اند و از اين كه علامه مجلسي با همه اطلاع و احاطه بر احاديث، اين خطبه را نياورده است، نشانگر بي اعتمادي وي به اين خطبه است...(10)
برخي خواسته اند عبارات اين خطبه را كه به ظاهر غلو آميز مي آيد به كتب معتبر شيعه، از قبيل كتاب بصائر الدرجات محمد بن حسن بن فروخ صفار (م 290 ق) يا البدء و التاريخ مقدسى، تاريخ طبرى و رجال الكشى منتسب كنند كه اگر مقصود ايشان فقط چند كلمه يا جمله از خطبه البيان است، بايد گفت آنها را سيّد رضى هم در نهج البلاغه آورده است، ولى قطعاً سازندگان خطبه البيان، آن كلمات يا جملات را از نهج البلاغة يا منابع معتبر ديگر گرفته اند(11). و اينها دال بر اعتبار اين خطبه نمي تواند باشد. نهايت اين كه مضاميني از اين خطبه كه در كتب ذكر شده آمده است، بر فرض داشتن ساير شرايط وثاقت متن و سند، به اعتبار همان كتب مورد قبول واقع مي باشد.
از مجموع آنچه درباره اين خطبه گفته شد، مي توان چنين نتيجه گرفت كه دلايل مخالفان اين خطبه، قوي تر است و روايت، به دليل مجهول بودن جد طوق و ضعيف بودن عبدالله بن مسعود، ضعيف است. از طرف ديگر، مرسل بودن آن، دليل ديگري بر ضعف روايت مي باشد. عدم اعتناي بزرگان به اين خطبه و عدم ذكر آن در كتب دست اول نيز اطمينان ما را به ضعف روايت بيشتر مي كند.
در متن خطبه نيز مطالبي وجود دارد كه بوي غلو از آن، استشمام مي شود و اگر ظاهر آن را اخذ كنيم، مشعر به كفر است. اين خود باعث عدم پذيرش و اعتماد به اين خطبه شده و اشكالات تاريخي موجود در متن نيز مزيد بر علت است.
اما از سويي برخي مطالب موجود در اين خطبه، توسط آيات و روايات ديگر تأييد مي شوند و اين امر، باعث مي شود برخي در پذيرش آن، قائل به تفصيل شوند و عباراتي كه مخالف قرآن و سنت قطعيه است را نپذيرفت؛ اما پذيرش ساير قسمت‌ها را بدون مانع بدانند كه نظر نهايي ما نيز همين است.
پس با توجه به سند و منبع ضعيف خطبه البيان و اشكالات اساسي كه به آن وارد مي شود، بزرگان علماي شيعه از انتساب اين خطبه به امام علي(ع) خودداري كرده و در كتاب هاي خود نياورده اند و بعضي آن را ساخته و پرداخته غلات و صوفيه مي دانند.
پي نوشت:
1. حائري يزدي علي، الزام الناصب في اثبات الحجة الغائب، ج 2، ص 148- 191، اول،‏ بيروت، ‏1422 ق.‏
2. همان، ص 232.
3. الطبري، ابوجعفر، تاريخ الطبرى، دار التراث، بيروت، دوم، 1387ش، ج 8، ص 323؛ يعقوبي،احمدبن ابي يعقوب،تاريخ يعقوبى،دارالصادر، بيروت،بي تا،ج 2،ص 424.
4. المزي، يوسف بن الزكي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال، ش 3564، موسسة الرسالة، بيروت، 1400ق، ج 16، ص 121.
5. كشّى، ابو عمرو، محمد بن عمر بن عبد العزيز، رجال الكشي، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، 1490 ه‍ ق، ص 38.
6. حسينى خطيب، مصادرنهج‏البلاغة وأسانيده‏، ناشر: دارالزهراء، سال چاپ 1367، نوبت چاپ چهارم‏، مكان: بيروت‏، ج 1، ص 286
7. آغا بزرگ، الذريعة الي تصانيف الشيعه، نشر دار الاضواء بيروت، چاپ سوم، 1403، ج 7، ص 199.
8. همان، ج 5، ص 39 و ج 7 ، ص 219 و ج 13، ص 209؛ حاجي خليفة، كشف الظنون عن اسامي الكتب و الفنون ،نشر دار احياء التراث العربي، ج 1، ص 715.
9. همان، ج 9، ص 491.
10. آل حيدر، سيد مصطفي، بشارة الاسلام، موسسة البعثه، تهران،1410ق، ص 75، ح 214.
11. بيد آبادى، مسعود، نگاهى به خطبة الافتخار و خطبه تطنجيه، فصل نامه علوم حديث، دارالحديث، ش 25، ص 69.
موفق باشید.