با عرض سلام و خسته نباشید من پسری 22 ساله وطلبه پایه4 در تهران هستم.امسال با یکی از هم حجره ای های خود که او پایه اول ودارای 17 سال سن می باشد رابطه ام زیاد شده وپس از مدتی ما دوست صمیمی همدیگر شدیم.ارتباط ما بسیار سازنده بود و من هم کاملا از این دوستی شادمان بودم ولی متاسفانه پس از مدتی من احساساتی را که کاملا تا حال برایم ناشنا بود را تجربه کردم. من به او وابسته شده بودم مانند دیگر دوستانم نبود همیشه دوست دارم در کنار او باشم،در همه جا کنار او بنشینم واین باعث شده که همیشه باهم باشیم به طوری که دیده نشدن ما باهم موجب تعجب اطرافیان میشود تنها لحظاتی از زندگی احساس راحتی نسبی دارم که باهمیم از بودن با دیگر دوستان و خانواده ام نمیتوانم لذت ببرم شدیدا به کارهایش حساسم و از کوچکترین عمل او که شاید در نظر عموم عادی باشد رنجیده شده وشدیدا به هم میریزم. از بودن او با دیگران مثل هم اتاقیانش احساس بدی به من دست میدهد طوری که از هم اتاقیانش احساس نفرت دارم.وقتی نشان یا اسمی از او برده میشود ویا اس ام اسی از طرف او میاید ضربان قلبم شدت میابد.گویی من عاشق مجنون وار او شده ام.آزادی ام در زندگی سلب شده وهیچ کاری را نمیتوانم درست انجام دهم و همیشه به فکر اویم.متاسفانه این وابستگی به جایی رسیده که من اخیرا دوست دارم او را در آغوش گرفته وببوسم که این موضوع شدیدا موجب ناراحتی وی و اختلاف وحتی برخورد فیزیکی شده است. من موضوع وابستگی وعشق دیوانه وارم را با او در میان نگذاشته ام چون میدانم که این قضیه را درک نخواهد کرد.اونسبت به من اینطور نیست و من برای او عادی ام وحالت یک طرفه دارد.اول این قضیه مرا آزرده میکرد و دوست داشتم که او هم مرا شدیدا دوست بدارد ولی الان متوجه شده ام که این حالت غیر عادی است.تلاش زیادی برای ازبین بردن این وضع بسیار فرساینده کرده ام حدود 5بار به مشاور مراجعه کرده ام ولی همه ی آنها با بد دانستن این عشق نابجا عبارتی همچون مرد باش یا قوی باش و...که خودم هم میدانم،گفته اند و راهبردی قوی برای من ارائه نداده اند. خواهش میکنم کمکم کنید ومرا برای رهایی از این وضع اسف بار راهنمایی بفرمایید.با تشکر
با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در رابطه با مشكل شما بايد عرض نمايم كه با توجه به تجارب باليني مركز ما، دوستي دو نفر همجنس با وجود تفاوت سني آن هم با توجه به صبغه ي مذهبي و طلبگي والاي شما نمي تواند بازتاب خوبي در انظار عمومي داشته باشد و علاوه بر آن ادامه اين چنين دوستي اي با توجه به روحيه ي لطيف شما باعث ايجاد وابستگي شديد شما به ايشان مي شود و با توجه به اينكه چنين روابطي بالاخره بايد در مقطعي قطع گردد. باز شما دچار همان دور باطل آسيب روحي و رواني مي شويد. پس به نظر مي رسد با توجه به روحيه لطيفتان و با توجه به اينكه سريعا به اشخاص وابسته مي شويد بايد از نزديك شدن به افراد و صميميت با آنها پرهيز كنيد تا زمان ازدواجتان فرارسد و آنگاه همين دلبستگي ها را به همسر خود پيدا كنيد تا زندگي زناشوييتان هروز بيش از روز پيش پايدار تر گردد. پس سعي كنيد تدريجا آن را كم رنگ كنيد و در صورت امكان مقدمات ازدواج تان را فراهم آوريد. البته در زير تكنيكهايي كه روانشناسي براي رهايي از دام اينگونه وابستگي ها تدارك ديده تقديم مي گردد.
دوست گرامي، همانطور كه خودتان متوجه شده ايد نقطه ضعف شما و نيز دليل بسياري از ناراحتي هاي شما دوستيها و يا بهتر بگويم وابستگي هاي اينگونه است يعني چون اين وابستگي ها با توجه به روحيه شما ايجاد مي شود و چون رابطه اي پايدار نيست و بالاخره بايد در مقطعي قطع شود و وقتي هم قطع مي شود روح و روان شما بهم مي ريزد و روند عادي زندگي شما را تحت تاثيرات سوئ خود قرار مي دهد. لذا بايد از ايجاد اين چنين دوستي هايي سرباز زنيد و دوري كنيد و ديگر اينكه هرچه زودتر دنبال يك مورد مناسب براي ازدواج باشيد تا اين عطش روحي شما در كنار همسري مناسب سيراب گردد و روح ناآرامتان در كنار وي آرامش يابد.
و اما در مورد بخش ديگر پرسش شما بايد عرض نمايم كه در روانشناسي تكنيكهايي براي نجات افراد از دام محبتهاي نادرست وجود دارد كه در ذيل به آن اشاره مي شود:
توجه به اين نكته در ابتدا بسيار حياتي است كه برخي از روان شناسان در اين باره ميگويند كه كار كردن با چنين افرادي( افرادي كه عاشق كسي شده اند) بسيار سخت است. زيرا اين ها مثل آدمهاي «مانيك» هستند؛ مانيكها از آن حالت «مانياي» خودشان خيلي خوششان ميآيد، و راضي به ترك آن حالت نمي شوند. شما اگر به بيمارستان بيماراني كه اختلالات رواني دارند، برويد، موارد جالبي مي بينيد. مثلا وقتي به قسمت زنان ميرويد، ميبينيد خانمي كه «مانيك»است وميخواند و ميرقصد و بسيار خوش است. اما همين كه پرستار را ميبيند كه آمپول دستش است و براي مداواي او ميآيد به شما پناه ميبرد و ميگويد مرا از دست آن پرستار كه ميخواهد اين حالت را از من بگيرد نجات دهيد، وقتي پرستار آمپول را به او ميزند مثل لاستيكي كه پنچر شده باشد بادش ميخوابد و ديگر اصلا از آن حالات خبري نيست، و اين حالت را دوست ندارد و ميخواهد در همان حالت شيدايي بماند و لذّت ببرد. روانشناسان ميگويند: اينهايي كه درگير روابط رمانتيك و عاشقانه هستند، مثل افراد مانيك هستند كه از مانيا بودن خودشان خيلي لذت ميبرند و لذا انگيزهاي براي خروج از اين حالت ندارند. پس قدم اول و بسيار حياتي براي حل مشكل شما اينست كه در خود اراده اي براي خروج از اين حالت آسيب زا ايجاد كنيد كه توجه دقيق به بحث شناختي قبلي مي تواند اين انگيزه و اراده را در شما ايجاد كند. به تجربه براي من ثابت شده است كه رهايي از اين حالت احساسي آسيب زا امكان دارد بشرطي كه خود شخص، تقاضاي كمك براي رهايي از اين مشكل بنيان برافكن را داشته باشد و بخواهد از اين حالت خلاص شود، زيرا در اين صورت شخص عاشق، ديگر آن حالت بي رغبتي افراد مانيك براي درمان را ندارد و انگيزه براي درمان و نجات از اين حالت ويرانگر دراو ايجاد شده و مقداري بينش دروني(insight) نسبت به عاقبت بد ادامة اين وضعيّت خود پيدا كرده است. در اين زمينه ما يك سري تكنيكهاي براي كمك به شما ارائه مي دهيم.
قدم اول: تكنيك اوّل: «رُمَنس » زدايي؛ در اوليّن قدم بايد براي شما روشن شود كه، رومنس و عشق عاشقي يك پديدة پيش پا افتاده و روزمرّه است! حال چطور به اين نكته واقف شويد؟ و به اين نقطه برسايد؟ سعي كنيد با تمام جزئيات اين حالات و تجارب رمانتيك خود را كه با فلاني داشته اي بنويسيد و بعد آن را با صداي بلند براي خود بخوانيد و گاهي اوقات استفاده از ضبط صوت و آينه براي اين منظور خيلي خوب است يعني در حين اينكه متني را كه نوشته ايد، ميخوانيد و يا از ضبط صوت صداي خود را گوش ميكنيد در آينه نيز خودتان را نگاه كن، حال بايد گفت كه چرا اين كار را انجام ميدهيم؟ اگر شما رفته باشيد خانة كسي، و در آن خانه يك غذاي لذت بخشي خورده باشيد و خيلي به شما خوش گذشته باشد، بار اوّل كه تعريف ميكنيد با لذت تمام آن را تعريف ميكنيد، و دفعة دوّم كمي لذت آن كمتر ميشود و بار سيام و چهلم ديگري لذتي از تعريف كردن آن نميبريد ويواش يواش رنگ ميبازد، اين همان حالتي است كه من درمانگر در پي آن هستم و ميخواهم، شما به آن برسيد و ببينيد كه اين يك حالت يك پديدة روزمرّه است كه اگر انسان عنان خود را دست شيطان بدهد هر روز بارها و بارها انسان را بدام آن مي اندازد. فكر نكنيد كه اين حالت شيدايي شما يك چيز خيلي ويژه است و آسمان سوراخ شده و فقط يك مورد برايتان پايين افتاده است، همه از اين تجربهها دارند، امّا آنهايي كه ضعيف و «نان اَسِرتيو» هستند، بدام آن ميافتند و افراد«اَسِرتيو» و عزّت مند براحتي از كنار آن ردّ ميشوند. اين نوع مردها يا زنهايي كه اين حالت را دارند و رمانتيك هستند ميگويند: اوه خداي من، يك رويداد فوق العاده و بينظير براي من رخ داده و بايد آن را غنييمت شمرده و خوب از آن استفاده كنم چون آسمان سوراخ شده، واين مورد بي نظير براي من از آسمان افتاده!، پس شما بايد اين توهم را از ذهن خود بزدائيد و بيرون كنيد و تنها راه آن همين است كه گفتم. توجّه كنيد كه هر چقدر اين عمل زياد تكرار شود، آنحالت عاشقانه اي كه داريد، عاديترمي شود و روزمرّهگي بيشتري پيدا ميكند، و اگر شما بتوانيد اين حالت خاص خود را به حالت روزمرهگي برسانيد، در «رُمَنس» زدايي ( برطرف كردن حالت عاشقانه) موفق شدهايد، همانگونه كه گفته شد، اين تكنيك را «رُمَنس» زدايي ميگويند. يعني شخص درگير حالتهاي رمنسي و عشقي است و با نصيحت نميشود او را درست كرد مثلا نمي توان به او گفت: اين كارها بد است و خوبيّت ندارد، او اينها را نمي پذيرد و قبول نميكند و تازه اگر بپذيرد و قبول كند باز سراغ ماجراي عاشقانه خودش مي رود زيرا دلش درگير آن است و اينگونه حرفها به عقل و سر مربوط است يعني عقليكه در سر است آن را مي پذيرد، اما دل كاري به عقل و سر ندارد و كار خودش را ميكند و خود مختار است و به خاطر كششي كه دارد، دوباره ميرود سراغ عشق و عاشقي و كار خود را انجام ميدهد، پس اين يك تكنيك قشنگ و كاربردي براي اينگونه موارد است و اگر دقيق اجرا شود كارآيي زيادي دارد.
بعد از اجراي اين تكنيك به عنوان قدم اوّل كه باعث ميشود شخص از حالتهاي عاشقانة خود سير و اشباع شود، تكنيك بعدي را بعنوان دوميّن گام در جهت درمان او، برمي داريم.
قدم دوم: تكنيك دوّم كه بايد به عنوان قدم بعدي برداشته شود بزرگ نمايي نكات منفي معشوق است: اين تكنيك بايد بعد از اجراي تكنيك اول انجام گيرد به اين صورت كه شما بايد نقطههاي منفي طرف را هم ببينيد و هم بگوييد و بنويسيد؛ زيرا بالاخره هر كسي يك نكات مثبت و يك نكات منفي دارد، البته بايد توجه داشته باشيد كه ابتدا اوّل بايد تكنيك اوّل را انجام دهيد تا ابرهاي عشق به كناري رود تا شخص بتواند نكات منفي طرف را هم ببيند زيرا اگر از همان اوّل كه عشق او شديد است، به او بگوييد نكات منفي معشوقت را هم بگو، بي درنگ خواهد گفت: يار من در حسن و جمال و كمال و رفتار بينظير است و تمامش حسن است و اصلاً عيبي ندارد كه من آن را به شما بگويم! امّا وقتي بوسيلة تكنيك اوّل اندكي ابرهاي توهم كنار رود، شخص ميتواند نكات منفي طرف را هم ببيند و بگويد. در تكنيك اوّل شخص معشوق خود را تماماً گل ميبيند و من به عنوان درمانگر با تكنيك اوّل او را وادار ميكنم تا اين گل را آن قدر ببويد كه ديگر بويش براي او عادي شود و آنگاه در تكنيك دوّم به خارها ميپردازم و به او ميگويم كه قشنگ با تمام جزئيات فكركن و هر شب دو مورد از آن خارها و نكات منفي طرف را با جزئيات ريز بنويس و با صداي بلند بخوان و بخواب. بايد اين كار قبل از خواب انجام شود. چون اگر روانشناسي «هيلگارد» را خوانده باشيد مي دانيد كه آدمها وقتي يك چيز را قبل از خواب ياد ميگيرند وسپس به خواب ميروند انبار گرداني مغزي ميشود و ذهن شروع ميكند به سازمان دادن لذا بايد اين كار، درست قبل از خواب اتفاق بيافتد.
قدم سوم: تكنيك سوّم به رخ كشيدن است: وقتي تكنيك دوّم هم به خوبي انجام شد و شما تمام خارها و معايب معشوق خود را هم ديديد و لمس كريد، ميتوانيد به عنوان قدم سوم روي اين تفسير كار كنيد كه: خّب آيا اين همان كسي است كه تو با اين قدرت داري رويش سرمايهگذاري ميكني و تمام هستيات، رابطة خانوادگي ات، و آبرويت را روي آن گذاشتهاي! البته بحث شناختي كه در ابتداي پاسخ ذكر شد براي اين مرحله نيز مفيد مي باشد. آقاي پرفسور بك مثلثي در اين زمينة دارد به اين صورت كه يك راس آن s يك راس آن i و يك راس آن g است مثلاً آن عشق و علاقه اي كه تو با اين آدم داري چقدر s است، يعني چقدر استحكام و پايايي دارد، زيرا عشقهاي رنگي گذرا هستند و با آمدن رنگ برترهمچون حبابي از بين مي روند بدين معنيكه به همان دليليكه به معشوق اول دل سپرده بوديم به معشوق زيباتر تر از معشوق اول دل ميسپريم و از معشوق اوّل دست بر مي داريم اين طبيعت انسان است كه شيطان نيز بخوبي از آن آگاه است و براي كشاندن انسان بدنبال خود با مهارت خاصّي از آن استفاده مي كند و چقدرI است يعني چقدر از اين مُحَسناتي كه براي معشوقت برشمردي، جزو خصوصيات ذاتي اين آقا است. و به شرايط شما و يا ايشان ربطي ندارد و طرف فيلمبازي و چقدرG است يعني اين حالت تا چه حدّ ميتواند فراگير باشد و تمام زندگي تو را تحت تأثير خود قرار دهد و آن را از هم بپاشاند و اگر دست برداري تا چه حدّ زندگي تو متحّول ميشود و رو به بهبود ميرود، تمام اينها را بايد با جزئيترين وجوه براي خودتان تشريح كنيد. مثلا با خود بگوييد: اگر دست از اين عشق بكشيد كلّ زندگي شما چگونه ميشود و اگر نكشيد چطور مي شود و اگر هردم دنبال يكي كه از قبلي بهتر است راه بيافتي و بروي چه مي شود و كارت به كجا مي كشد. يعني «گلوباليني» زندگي تان را در هر دو صورت به طور دقيق با هم مقايسه كنيد و روي نتايج آن تفكر نماييد. كار كردن با اين مثلث اين خوبي را دارد كه وقتي مثلا s مثلث در نظرتان خُرد ميشود و ميفهميد كه اين عشق يك چيز گذرا و ناپايدار است، ويا i آن ويا g آن خرد مي شود و اينها همه ارزش زدايي از حالتهاي «رمنس» و عشق و عاشقي است. يعني زدودن حالتهاي رمانتيك است.
البته در صورت امكان پيشنهاد ما اينست كه اين تكنيكها را زير نظر يك مشاور و يا روان درمانگر با تجربه پي گيري نماييد.
حجره خود را از ايشان جدا كنيد.
موفق باشید.