در پایان حدیث برای امامت امام سجاد علی ابن حسین علیه السلام به تنها باقی مانده فرزندازسالارشهیدان حضرت حسین استدلال شده درموردامام پنجم استدلال شده به بزرگترین فرزندایشان امامت رسیده استدلال برای امام شدن محمدبن علی علیه اسلام بزرگتربودن ایشان برسایرپسران امام سجادعنوان شده.سئوال من اینست اگراین استدلال را برای امام شدن طبق حدیث که از امام جعفرعلیه اسلام نقل شده به پذیریم .امامت به احمدبن موسی برادربزرگترامام رضامیرسد.نه امام رضا.

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتداء پاسخ شما را به اين روايت مهم جلب مي كنيم:
قال جعفربن صادق(ع): ما بدا لله بداء كما بدا له في إسماعيل ابني، يقول: ما ظهر لله أمر كما ظهر له في إسماعيل ابني إذ اخترمه قبلي ليعلم بذلك أنه ليس بإمام بعدي: (1) براي خداوند بدايي صورت نگرفت مثل آنچه كه در اسماعيل فرزندم صورت گرفت. ايشان مي فرمايند كه از خداوند امري ظاهر نشد(از جهت تعجب برانگيز بودن براي مردمان) همانطور كه در مورد اسماعيل فرزندم صورت گرفت. زيرا وي را قبل از من از دنيا برد تا همگان بدانند كه وي بعد از من امام نيست.
اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق(ع) بود، و به حسب روال طبيعي و آنچه در بين مردم مشهور بود وي بايد امام مي شد؛ زيرا شيعيان روايتي دارند كه در آن آمده است: الأمر في الكبير ما لم تكن فيه عاهة:(2)امامت در فرزند بزرگ است، مگر اينكه وي بيماري داشته باشد ( كه سبب رويگرداني مردم از وي شود).
البته اين روايت از جهت رجالي با سند صحيح به دست ما نرسيده است و در آن سهل بن زياد ابو يحيي الواسطي است كه امامي است. اما وثاقت وي ثابت نشده است. و تحريف مضمون همين روايت بود كه سبب گمراهي عده اي از شيعيان بعد از شهادت امام صادق (ع) گرديد؛ زيرا عبد الله أفطح فرزند ديگر امام، از امام كاظم (ع) بزرگتر بود و لذا عده اي با تحريف اين روايت قسمت آخر آن را كه مي گويد امام نبايد از جهت جسمي مشكلي داشته باشد، برداشته و از آن براي اثبات امامت عبد الله افطح استفاده كردند. زيرا سر عبد الله افطح، حالت طبيعي نداشت و لذا به وي افطح مي گفتند.
اما طبق روايات رسيده از اهل بيت، امام بعد از امام صادق (ع) فرزند ديگر حضرت يعني موسي بن جعفر(ع) بودند. لذا اين مطلب براي مردم ايجاد شبهه كرده بود. به همين جهت خداوند متعال اسماعيل را در حيات پدر از دنيا برد تا همگان بدانند كه امام بعد از ايشان حضرت موسي كاظم (ع) است.
اين مطلب يعني از دنيا رفتن اسماعيل براي بيشتر مردم عجيب بود؛ زيرا ايشان چنين فكر مي كردند كه وي امام خواهد شد. اما خداوند وعده خود را عملي ساخت.
در كتاب روح مجرد از علامه طهراني آمده است كه محدّث‌ قمّي‌ در ترجمۀ احوال‌ او در «منتهي‌ الآمال‌» گفته است‌: (3) ‎و امّا قاسم‌ بن‌ موسي‌ بن‌ جعفر (ع)، پس‌ سيّدي‌ جليل‌ القدر بوده‌ و كافي‌ است‌ در جلالت‌ شأن‌ او آن‌ خبري‌ كه‌ ثقة‌ الإسلام‌ كليني‌ در «كافي‌» در باب‌ اشاره‌ و نصّ بر حضرت‌ رضا (ع)‌ نقل‌ كرده‌ از يزيد بن‌ سَليط‌ از حضرت‌ كاظم‌ (ع)‌ در راه‌ مكّه‌؛
قَالَ أُخْبِرُكَ يَا أَبَا عُمَارَةَ إِنِّي خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِي فَأَوْصَيْتُ إِلَى ابْنِي فُلَانٍ وَ أَشْرَكْتُ مَعَهُ بَنِيَّ فِي الظَّاهِرِ وَ أَوْصَيْتُهُ فِي الْبَاطِنِ فَأَفْرَدْتُهُ وَحْدَهُ وَ لَوْ كَانَ الْأَمْرُ إِلَيَّ لَجَعَلْتُهُ فِي الْقَاسِمِ ابْنِي لِحُبِّي إِيَّاهُ وَ رَأْفَتِي عَلَيْهِ وَ لَكِنْ ذَلِكَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَجْعَلُهُ حَيْثُ يَشَاءُ وَ لَقَدْ جَاءَنِي بِخَبَرِهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص) ثُم‏...(4): حضرت‌ به‌ او فرمود: خبر دهم‌ تو را اي‌ أبا عُماره‌! بيرون‌ آمدم‌ از منزلم‌ پس‌ وصيّ قرار دادم‌ پسرم‌ فلان‌ را يعني‌ جناب‌ امام‌ رضا (ع) را، و شريك‌ كردم‌ با او پسران‌ خود را در ظاهر و وصيّت‌ كردم‌ با او در باطن‌ پس‌ اراده‌ كردم‌ تنها او را. و اگر امر راجع‌ به‌ سوي‌ من‌ بود هر آينه‌ قرار مي دادم‌ امامت‌ را در قاسم‌ پسرم‌ به جهت‌ محبّت‌ من‌ به‌ او و مهرباني‌ من‌ بر او؛ ولكن‌ اين‌ امر راجع‌ به‌ سوي‌ خداوند عزّ وجلّ است‌، قرار مي دهد آن را هرجا كه‌ مي خواهد...
چند نكته در اين روايت عرض مي كنيم :
1. اين روايت به لحاظ سندي ضعيف مي باشد (5) و انتساب اين كلمات به حضرت امام كاظم (ع) قابل اطمينان نمي باشد، به خصوص اين كه به لحاظ محتوائي، نيز سؤال برانگيز بوده است (در خصوص ابراز تمايل امام به امامت حضرت قاسم(ع) ) كه نه تنها در ساير روايات امام كاظم (ع) ديده نمي شود ،در كلمات ساير ائمه نيز مشاهده نشده است لذا اگر چه برخي از بزرگان نظير شيخ عباس قمي(ره) توجهي به ضعف اين روايت داشته و با توجه به توجيه پذيري اين كلام از ناحيه امام به آن استناد نموده اند، لكن با توجه به ضعف سند اين روايت، ديگر لزومي به تبيين منظور آن نمي باشد. اگر چه بر فرض صحت اين روايت باز هم اين جملات توجيه پذير خواهد بود.
2. بر فرض چشم پوشي از ضعف اين روايت و قبول آن نيز منافاتي با عصمت امام وجود ندارد. زيرا اين بيان امام مي تواند حكمتي خاص داشته باشد نظير متوجه نمودن ديگران به اين مطلب كه انتخاب حضرت رضا (ع) براي امامت به اراده و نصب الهي صورت مي گيرد و علاقه و محبت شخصي امام كاظم(ع) نسبت به ايشان سبب انتخاب و معرفي او نبوده است، لذا در اين روايت نيز امام با بيان عنايت خاص خود به حضرت قاسم و محبت و علاقه شديد پدرانه خود نسبت به ايشان بيان مي كند كه اگر امر امامت با توجه به معيارهاي خاص خود و نصب الهي نبود و با توجه به علم غيب الهي و شايستگي هاي خاصي كه تشخيص آن تنها از عهده خداوند بر مي آيد.(6) نبود و انتخاب آن به عهده شخص ايشان به عنوان يك پدر و بدون تكيه بر علم غيب الهي واگذار مي گشت، به لحاظ دارا بودن كمالات معنوي حضرت قاسم را كه به او علاقه شديدي داشتم را نيز شايسته امامت مي دانستم و با توجه به بزرگي سني ايشان نسبت به حضرت رضا(ع) طبيعتا او را مقدم مي نمودم، ولي اين كار را نكردم چون مساله فراتر از خواست و علاقه پدري است. يعني با عنايت به اراده خداوند و با علم غيب الهي مي دانم كه شرايط لازم در امام تنها در فرزند ديگرم امام رضا(ع) وجود دارد و لذا تنها اين امر به خواست الهي به او واگذار مي گردد.(7) و با توجه به اين مطلب هيچ منافاتي بين علاقه قلبي شديد امام به حضرت قاسم و فرزندان ديگر آن همچون حضرت احمد بن موسي و در عين حال اعتقاد به شايستگي الهي امام رضا (ع) و نيز علاقه قلبي زياد نسبت به ايشان وجود ندارد. لذا در اين كلام امام هيچ دلالتي بر عدم رضايت ايشان به امامت حضرت رضا (ع) نيز وجود ندارد.
همواره در بين فرزندان ائمه (عليهم السلام)افراد با كرامت و داراي مقامات معنوي و كمالات وجودي بسيار بالا وجود داشتند كه درنگاه شيعيان نمادها و ويژگي هاي امام (پتانسيل امامت ) را دارا بوده اند. لكن از آنجائي كه برخي از اين شرايط تنها با علم الهي قابل تشخيص است. لذا احدي جز خداوند متعال قادر نخواهد بود كه امام معصوم را تعيين نمايد. لذا حضرت كاظم (ع) با علم الهي به شايستگي امام رضا(ع) براي امامت تاكيد مي نمايند.
علاوه بر موارد فوق بيان علاقه شديد امام كاظم نسبت به حضرت قاسم(ع) مي تواند به نوعي تاييد و معرفي مقام معنوي اين فرزند شايسته خود به شيعيان براي الگو گيري از او با علم به امامت حضرت رضا(ع) باشد كه هرگز به معناي تبعيض نخواهد بود (اثبات يك مطلب به معناي نفي غير آن نمي باشد) خصوصا اين كه شايستگي و علاقه ويژه خود نسبت حضرت رضا (ع) را به كرات و با شدت بيشتر در مواقع متعدد ديگر بيان نموده اند.(8)
پي نوشت ها:
1. توحيد، شيخ صدوق، ناشر جامعه مدرسين‏ قم‏، 1398 ق‏، چاپ اول‏، ص 336.
2. كلينى، كافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ش، ج 1، ص258.
3. قمي شيخ عباس، منتهي‌ الآمال‌، طبع‌ هجرت، ج 2، ص‌ 414.
4. كلينى، كافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ش، ج 1، ص 314.
5. مجلسي، محمد باقر، مرآة العقول، بي جا، بي تا، ج‏3، ص347.
6. انعام(6) آيه 124.
7. مجلسي، محمد باقر ،مرآة العقول، بي جا، بي تا ج‏3، ص352.
8. كلينى، كافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ش ،ج1، ص 313.
موفق باشید.