دلیل روی دادن واقعه حکمیت در زمان حضرت علی (ع) چه بود و این واقعه چطور روی داد ؟ دلیل انتخاب ابو موسی اشعری از سوی امام (ع) چه بود با و جود اینکه ابوموسی اشعری فردی ساده لوح بود دلیل روی دادن حکمیت چه بود ؟
با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
بر اساس اسناد متقن تاريخي، علي (ع) به اختيار خود، حكميت را نپذيرفت؛ بلكه آن را بر وي تحميل كردند. هنگامي كه معاويه به اين نتيجه رسيد كه تاب مقاومت در برابر سپاه امام(ع) را ندارد و در صورت ادامه جنگ، پيروزي امام قطعي است، با پيشنهاد عمرو بن عاص، دو حيله شيطاني خطرناك در پيش گرفت: يكي براي آتشبس و توقّف موقّت جنگ، و دوم، متلاشي كردن و يا تضعيف نيروهاي علي (ع)، و هر دو نيرنگ او با كمك عوامل نفوذي كه در سپاه امام داشت، نتيجه داد. نيرنگ نخست، بالا بردن قرآن بر نيزهها و دعوت كردن امام(ع) به حكميّت قرآن بود كه جنگ را متوقّف كرد و نيرنگ دوم، حكميّت بود كه خيلي پيچيدهتر اجرا شد، بهگونهاي كه سرانجامْ بخشي از كارآمدترين نيروهاي امام را رو در روي او قرار داد به همان دليل كه امام بعدها ناچار شد در واقعه نهروان با ياران خود بجنگد، در واقعه صِفّين نيز چارهاي جز پذيرش فشار آنان و تن دادن به حكميّت نداشت. جمله معروف امام هنگام پذيرش حكميّت كه: «تا ديروز، فرمانده بودم و امروز فرمانبر گشته و تا ديروز، خود، نهي كننده بودم و امروز، نهي شدهام» (1) نشان دهنده اين واقعيت تلخ است. بر اين اساس اصل حكميت برامام تحميل شد.(2)
پس از امضاي حكميت در طول مدت و مهلت بررسي توسط دو داور، عمر و عاص با زيركي خاص خود به ابو موسي قبولاند كه علي (ع) چون كشندگان عثمان را پناه داده و جنگ به راه انداخته سزاوار حكومت نيست. ابو موسي نيز بر معاويه خرده گرفت و او را لايق حكومت ندانست آن گاه هر دو تصميم گرفتند كه هر كدام امير خود را از خلافت عزل كنند و امر خلافت را به عهده خود مسلمين بگذارند تا هر كسي را كه مي خواهند به خلافت انتخاب كنند. قرار شد هر دو نفر اين نظر را اعلام كنند روز موعود فرا رسيد. همه در دومةالجندل اجتماع كردند تا حكمين نظر خود را اظهار كنند. ابوموسي به عمر و عاص گفت بر منبر بالا رود و نظر توافقشده را اعلام كند. اما عمر و عاص زيركانه ابوموسي را پيش انداخت و گفت: «تو صحابي پيامبر خدايي. من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!» ابن عباس كه در مجلس حاضر بود به ابو موسي گفت: بگذار ابتدا عمر و عاص نظر خود را اعلام كند. او تو را فريب مي دهد. اما ابوموسي قبول نكرد و بر منبر بالا رفت و در جمع مردم چنين گفت: ما پس از مشورت و بررسي به اين نتيجه رسيديم كه علي و معاويه را از خلافت خلع كنيم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمين بگذاريم، بنابراين من علي را از خلافت خلع مي كنم، چنان كه اين انگشتر را از انگشت بيرون مي آورم! عمر و عاص بلا فاصله پس از ابوموسي به منبر رفت و گفت: او علي را از خلافت خلع كرد، من نيز او را خلع مي كنم و معاويه را به خلافت مي گمارم، چنان كه اين انگشتر را در دست خود مينهم! ابوموسي كه فريب خورده بود، فرياد زد: «لعنت خدا بر تو، تو مانند سگي هستي.» عمر و عاص در حالي كه پيروزمندانه از منبر پائين مي آمد به او گفت: «تو هم مانند الاغي هستي كه بر او كتاب بار كرده باشند.(3)
در ضمن امام علي(ع) موافق انتخاب ابوموسي نبود، چون امام با ساده لوحي وي آشنا بود، (4) لذا حضرت عبدالله بن عباس را پپشنهاد كرد: من ابن عباس را براى داورى بر مىگزينم. اما ياران امام گفتند كسى را انتخاب كنيد كه نسبت به تو و معاويه يكسان باشد. هر دو داور نمي تواند از يك قبيله باشند. اشعث گفت عمر و عاص و عبدالله بن عباس هر دو از قبيله مضر هستند و دو فرد مضرى نبايد با هم به داورى بنشينند. اگر يكى مضرى باشد (مثلاً عمر و عاص) حتماً بايد دومى يمنى (ابوموسى اشعرى) باشد لذا اشعث گفت به خدا سوگند كه هرگاه يكى از آن دو حكم يمنى باشد، براى ما بهتر است، هر چند بر خلاف خواستهى ما داورى كند. و هرگاه هر دو مضرى باشند براى ما ناخوشايند است، هر چند مطابق خواستهى ما داورى نمايند. امام (ع)فرمود اكنون كه بر ابوموسى اشعرى اصرار داريد، خود دانيد؛ هر كارى مىخواهيد بكنيد(5) بر اين اساس ياران امام پافشاري داشتند كه يكي از حكمين يمني باشد، لذا ابو موسي را انتخاب نمودند، از سوي ديگر ياران امام اصرار داشتند داور كسي باشد كه با امام علي (ع) ميانه خوبي نداشته باشد، لذا اينان با انتخاب مالك اشتر و عبد الله بن عباس مخالف بودند. جعفر شهيدي مي نويسد : چرا ياران على(ع)چنين داورى را براى خود گزيدند؟ اشعث پسر قيس چرا در گزيدن ابوموسى سخت ايستاده بود؟ علت آنرا علاوه بر ناخشنودى اشعث از على(ع) بايد در زنده شدن سنت و خوى قبيلهاى يافت(6) و اين در حالي است كه ابو موسي نبايد انتخاب مي شد، زيرا ابو موسي از جمله كسانى بود كه باور داشت عثمان به ناحق كشته شده است و چون عثمان به ناحق كشته شده است، كشندگان او بايد قصاص شوند. اين كشندگان هم اكنون گرداگرد على را فرا گرفتهاند. على بايد آنان را به معاويه بسپارد. (7)، اين امر ناشي از اين است كه ياران امام به خاطر قبيله گرايي، ناراحتي از امام و گچ فهمي ابو موسي را انتخاب نمودند و با اين كار همان اشتباه را مرتكب شدند كه در اصل تحميل حكميت بر امام مر تكب گرديدند. بيشتر ياران امام انسانهائي بودند كه رشد و بلوغ سياسي نداشتند، لذا در تشخيص حق و باطل دچار مشكل مي شدند انتخاب ابو موسي يكي از اين نمونه ها است.
دراين باره به كتاب فروغ ولايت، آيت الله جعفرسبحاني، مراجعه نماييد.
پي نوشت ها:
1. ابو جعفر اسكافى، المعيار والموازنة، ترجمه دامغانى، ناشر، نشر نى، ص154.
2. جعفرسبحاني فروغ ولايت، انتشارات صحيفه، ص 591.
3. محمد جرير طبري، تاريخ طبري، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه-1939 م، ج 4، ص5 به بعد؛ رك: ابو حنيفه دينورى، الأخبار الطوال، قم، ناشر رضى، 1368 ش، ص200.
4. جعفر شهيدي، علي از زبان علي (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378، چاپ نهم، ص 124.
5. جعفرسبحاني، همان ص587 به بعد.
6. جعفر شهيدي، همان، ص 129.
7. جعفر شهيدي، همان 128.
موفق باشید.