با سلام
چند سال پیش ناخواسته با یک پسر دوست شدم ،البته ایشون اول قصدشون ازدواج بود ،بعد از یک مدت که دیدم ارتباطمون داره طولانی میشه و عذاب وجدان داشتم ارتباطمو قطع کردم تاسوعا عاشورا بود از ائمه کمک خواستم از خدا که کمکم کنه اما بعد از یک مدت این اقا دوباره برگشت،چندوقت باهم بودیم بعد ماه دوباره ازهم جدا شدیم من از باز از خداو ائمه کمک خواستم گفتم هرچی خیره پیش بیاد کم کم داشتم فراموش میکردم که باز دوباره اومد البته ایشون قضیه ازدواجمونو با خانوادش مطرح کردند و انها به دلیل اختلاف سنیمون (من دو سال از ایشون بزرگترم)مخالف هستند. بعد از چند ماه من به ایشون گفتم یا خانوئادتو راضی کن با اونا بیا جلو یا اصلا دیگه برنگرد این سری واقعا توکل کرده بودم به خدا ،چون شنیده بودم از صبر وصلاه کمک بگیرید هر روز رکعت ،شایدم روزی بار نماز میخوندم از خدا کمک میخواستم که کمکم کنه،اگه قرار نیست ما بهم نرسیم وخوشبخت نشیم، برنگرده ،التماسش کردم کاملا سپرده بودم بخدا راضی بودم به رضای خدا خودمو واسه همه چی اماده کرده بودم که هیچ وقت برنگرده ،حتی اگه با کسی دیگه ازدواج می کرد باز راضی بودم به رضای خدا.نمیدونم چقدر کارم درست بود و این توکلم.
ایشون بعد روز برگشتند ازسون پرسیدم مامانت راضی شد میگه نه!حالا من موندم چیکار کنم
دیگه سختمه جدا شم نابود میشم (به اینن فکر میکنم خدا صدامو نمیشنوه،من که همه چیو سپرده بودم بخودش)اگه جدا شم من 3بار از خدا کمک خواستم که تو این ماجرا کمکم کنه ولی هر بار برگشته.(البته رابطمون حریم داشت فقط در حد پیام کوتاه و زنگ زدن نه بیشتر)
خواهش میکنم کمکم کنی دارم به همه چی بی اعتماد میشم،قبلا به امید خدا قطع میکردم
اما الان دیگه میگم هیچ یاوری ندارم ،شایدم مصلحتی توشه نمیدونم،
تو رو خدا کمکم کنید.واسم دعا کنید.
نمیدونستم کجا باید این مشکلمو مطرح کنم چون سایته دینیه از شما پرسیدم نمیخوام به بیراهه برم
ممنون

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
جهاني كه ما در آن زندگي مي كنيم، جهان اسباب و مسببات است. هر بود و نمودي در پي علت طبيعي اش پديد مي آيد، از سوي ديگر، مشيت خداوند بر اين قرار گرفته كه در اين جهان، مردم براي رسيدن به اهداف خود از اسباب و وسايل موجود كمك بگيرند. امام صادق (ع) (به نقل از كليني ج 1، ص 183) در اين زمينه مي فرمايد:
اراده خداوند بر اين قرار گرفته كه همه چيز مطابق اسباب جريان يابد؛ به همين جهت، براي هر چيزي سببي قرار داده است.
از نظر يك انسان خداپرست، مجموع اين علت ها و معلول ها به نخستين علت و مبدا اول كه سر سلسله تمام جنبش ها و تغييرهاي جهان است، باز مي گردد و همه اين علل و اسباب، به فرمان او كار، و طبق اراده و خواست او انجام وظيفه مي كنند. و همين، معناي توحيد افعالي است؛ يعني اعتقاد به اينكه در جهان فقط يك وجود موثر مستقل به نام خدا وجود دارد و تاثير علل و اسباب ديگر، برخاسته از او است؛ بنابراين، بي اعتنايي به اسباب و عوامل طبيعي نه تنها توكل نيست، بلكه به معناي بي اعتنايي به سنت هاي الاهي است و اين، با روح و حقيقت توكل سازگاري ندارد.
در حديثي به نقل از فيض كاشاني، 1340، ج7، ص 432) آمده است:
حضرت موسي (ع) بيمار شده بود. بني اسرائيل به عيادت او رفتند و بيماري او را تشخيص دادند و به او گفتند: اگر از فلان دارو استفاده كني، بهبود خواهي يافت. موسي (ع) در پاسخ گفت: من از هيچ دارويي استفاده نمي كنم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد؛ ولي بيماري اش طولاني شد. باز به او پيشنهاد كردند كه دارو مصرف كند؛ ولي حضرت موسي (ع) امتناع ورزيد و بيماري اش ادامه يافت. سرانجام خداوند به او وحي فرستاد و فرمود: به عزت و جلالم سوگند كه بهبود به تو نمي دهم مگر از دارويي كه به تو گفته اند، استفاده كني. موسي (ع) دستور داد آن دارو را براي او بياورند و از آن استفاده كرد و بهبود يافت. در اين هنگام، در دل موسي (ع) وسوسه اي پيدا شد [شايد وسوسه اش اين بود كه چرا خداوند با توكل مرا شفا نداد]. در اين هنگام خداوند به او وحي فرستاد كه: تو مي خواهي با توكل خود، حكمت و سنت مرا باطل كني؟! مگر منافع و آثار داروها را كسي جز من در آن ها قرار داده است!
از اين روايت به خوبي دانسته مي شود كه توسل جستن به اسباب طبيعي، نه تنها با توكل منافاتي ندارد بكله لازمه توكل آن است كه هر كاري را با استفاده از اسباب طبيعي آن بايد انجام داد.
همچنين توكل با برنامه ريزي براي آينده و به فكر فرداي خويش بودن نيز منافاتي ندارد. انسان مي تواند با تكيه و توكل بر خدا براي آينده خويش برنامه ريزي و از وسايل مناسب براي رسيدن به آن استفاده كند.
با توجه به مطالب بالا قطعا بر اين باور خواهيد بود كه علاوه بر توكل نياز به برنامه ريزي و رعايت اصول مقدماتي و شرايط مطلوب خواستگاري و تحقيق پيش از ازدواج و ... داريد. از اين روي در ادامه توجه شما را به مطالب ذيل جلب مي كنيم
1. فاصله سني مطلوب بين دختر و پسر تقريبا 3 تا 7 سال است؛ يعني پسر بزرگ تر باشد.
2. مطلوب بالاتر بودن سن پسر است و اگر برعكس شود، به عللي مشكلاتي را پديد مي آورد كه در ادامه به چند مورد آن اشاره مي شود.
• پيشگيري از اثبات اقتدار مرد: اگر سن زن بالاتر باشد، ممكن است نقش مادر را براي شوهر خود ايفا كند و با اين كار جلو اقتدار او را بگيرد كه اين مساله براي مرد خوشايند نيست.
• عدم پذيرش خانواده پسر: به طور معمول خانواده پسر به ويژه مادر او به چنين ازدواجي راضي نمي شود و اگر به رغم باطني اش به چنين ازدواجي رضايت دهد، از عروسش حمايت نخواهد كرد كه براي دختر بسيار رنج آور است.
• عدم پذيرش عرف: عرف جامعه، ازدواج دختر و پسر با اين شرايط را نمي پذيرند.
3. عشق هاي و روابط قبل از ازدواج با اين فرض كه عشق پاك باشد و قصد ازدواج هم در ميان باشد، نه هوسراني (با توجه به ويژگي عشق بازي در آقايان، در موارد بسياري ارتباط با جنس مخالف با ابراز عشق ورزي صورت مي گيرد در حالي كه هدف عشق پاك نيست، بلكه سواستفاده و هوسراني است)، سبب حاكميت احساسات مي شود و بر اساس روايات ديني ما، شخص را كر و كور مي كند. چشم عقل به طور معمول با تير عشق، كور و باعث مي شود كه شخص در انتخاب ديگري براي زندگي مشترك، از اصول خود دست بردارد؛ به مساله كفويت (همتايي) بي توجهي كند، بدي هاي طرف را نبيند، و در مواردي بدي هاي او را نيز خوبي ببيند؛ بنابراين توصيه مي شود مراقب اين عشق باشيد و با تفكر بيشتر راجع مطالب بالا بر در قلب خود قفلي بزنيد و آن را تا زمان مناسب به روي كسي نگشاييد؛ يعني تا زمان انجام خواستگاري رسمي و طي كردن روند طبيعي و عرفي و انتخاب فرد اصلح براي ازدواج.
موفق باشید.