چرا دین به ندرت به ریشه ی مسائل می پردازد و آنچه در آن بیشتر مشاهده می شود محکوم کردن صرف و تحقیرکردن افراد است ؟ مثلا اگر از یک ضعف اخلاقی سخن بگوییم دین و احادیث کاری جز محکوم کردن آن بلد نیست . مثلا می گوییم حسادت و آن گاه است که سیلی از احادیث از پیامبر و ائمه روانه می شود که به محکوم کردن حسادت و کوبیدن فرد حسود می پردازند و وقتی آن ها را بررسی می کنی جز کوبیدن صورت مسئله و پرداختن به ظاهر آن هیچ چیز دیگر عایدت نمی شود .به این مثال ها دقت کنید :
اَلنَّصيحَةُ مِنَ الحاسِدِ مُحالٌ؛
نصيحت و خيرخواهى از حسود محال است.
يَقولُ إِبليسُ لِجُنودِهِ: أَلقوا بَينَهُمُ الحَسَدَ وَالبَغىَ، فَإِنَّهُما يَعدِ لانِ عِندَ اللّه الشِّركَ؛
شيطان به سپاهيانش مى گويد: ميان مردم حسد و تجاوزگرى بياندازيد چون اين دو، نزد خدا برابر با شرك است.
إِيّاكُم وَالحَسَدُ، فَإِنَّهُ يَكُلُ الحَسَناتِ كَما تَكُلُ النّارُ الحَطَبَ؛
از حسادت بپرهيزيد، زيرا حسد نيكى ها را مى خورد چنان كه آتش هيزم را مى خورد.
اَلحَسَدُ يُضنِى الجَسَدَ ؛
حسد، بدن را فرسوده و عليل مى كند.
اَلحَسَدُ عَيبٌ فاضِحٌ وَشُحٌّ فادِحٌ لايَشفى صاحِبَهُ إِلاّ بُلوغُ آمالِهِ فيمَن يَحسِدُهُ؛
حسادت عيبى رسوا و بخلى سهمگين است و حسود تا به آرزوى خود درباره محسودش نرسد آرام نمى گيرد
اَلحِرصُ وَالكِبرُ وَالحَسَدُ دَواعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنوبِ؛
حرص و تكبّر و حسادت، انگيزه هاى فرورفتن در گناهانند.
....
خوب اینکه حسادت بد است را که خودم هم می دانستم و نیازی به این همه جنجال نداشت . کجا به ریشه ی مسئله پرداختند ؟ حسادت حسی است که هیچ کس علاقه ای به آن ندارد ولیکن اگر فقط یکبار آن را تجربه کرده باشید می دانید که اصلا به اختیار شما در شما به وجود نمی آید و تنها زمانی شما را ترک می کند که آن را ریشه ای شناسایی کنید و علتش را دریابید . هنر دین اینجا چیست ؟ اینکه دین بگوید حسادت شیطانی است و فرد حسود مستوجب آتش است که دردی دوا نمی کند . این ها برچسبند و با برچسب زدن چیزی تغییر نمی کند . همین موضوع را با یک روانشناس زبده مطرح کردم . او چه کرد ؟ اولین کاری که کرد آن بود که از قضاوت پرهیز کرد . چون می داند قضاوت و برچسب شیطان صفت بودن بر تو زدن تنها تو را ازاصلاح نا امید می کند و احساس بدی در تو القا می کند . حال فرض کنیم یک فرد حسود به منابع دین یعنی کتاب و سنت مراجعه کند . می خواهد خود را درمان کند . با خواندن این احادیث تنها چیزی که نصیبش می شود تحقیر و توهین و بدون شک نا امیدی است . او حسود است و از این احساس خود نیز خوشحال نیست . حس حسادت را که با اختیار خود بر نگزیده . حتما در درونش ضعفی دارد . دارد زجر می کشد . در این شرایط دین به جای ریشه یابی منطقی مشکل وی ، تنها او را بمباران شخصیتی می کند . در حالیکه آن روانشناس سعی می کند گذشته و افکار و احساس وی را مورد واکاوی قرار دهد و ریشه ی مشکلش را پیدا کرده و او را از آن آگاه کند . حسادت هم همچون دیگر احساسات انسانی مهم است . چرا شیطانی است ؟ شاید وسیله ای برای هشدار دادن است که خداوند در وجود ما قرار داده تا به محض فعال شدنش بفهمیم جایی از کار نقص دارد . چرا فقط بلدیم محکوم کنیم ؟ اینکه بگوییم شیطان در تو رخنه کرده ، انصافا بگویید با عقل جور در می آید و منطقی و راهگشاست ؟ این یک مثال بود . در موارد مشابه هم قصه همین است . لطفا راهنمایی بفرمایید و درضمن بگویید چگونه امکان دارد در پی پاسختان اگر سوال دیگری در همین باب داشتم می توانم مطرح کنم .لطفا به سوال اصلی بپردازید و نه به مثال. با تشکر

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
بهتر بود قبل از قضاوت در خصوص دين و اين نوع نگرش منفي به اسلام،‌ قدري متون ديني را مطالعه مي فرموديد و عينك بدبيني را عوض مي كرديد و آيات و رواياتي كه بندگان را توصيه به دوري از رذايل اخلاقى كرده اند،‌ملاحظه مي كرديد. رواياتي كه هشدار داده اند رذايل اخلاقي و از جمله حسادت بيماري هايي هستند كه براي درمان آن بايد علت آن را ريشه يابي كرد. يعني براى ريشه كن كردن اين صفت رذيله، بايد نخست به سراغ ريشه ها برويم، چرا كه تا ريشه ها قطع نشود، اين نهال شوم همچنان پابرجاست.
آري؛ از منظر دين نيز، در آغاز بايد ديد منشأ پيدايش ناهنجاري هاي اخلاقي مثل حسد و ... چيست و كجاست؟ و سپس درمان كرد.
برادر گرامي؛
شما در متن سوال خود فرموده ايد : چرا دين به ندرت به ريشه ي مسائل مي پردازد و آنچه در آن بيشتر مشاهده مي شود محكوم كردن صرف و تحقيركردن افراد است؟ در حالي كه كافي بود قدري بيشتر مطالعه مي كرديد و رواياتي نظير آن چه آن چه در ذيل مي آوريم را مي ديديد و بهتر قضاوت مي كرديد. ما تنها به ذكر همين روايت اشاره مي كنيم و به مثال هاي متعدد نمي پردازيم.
مردى نزد سيد الشهداء (ع) آمد و گفت: مردى گنهكارم كه نمى‏توانم از گناه دوري كنم. مرا موعظه كن.
امام (ع) فرمود: پنج كار را انجام بده، هر گناهى كه مى‏خواهى انجام بده.
1- روزى خدا را مخور و هر گناهى كه مى‏خواهى انجام بده.
2- از سرزمين خدا بيرون رو، هر گناهى كه مى‏خواهى انجام بده.
3- جايى را بجوى كه خدا ترا نبيند، هر گناهى كه مى‏خواهى انجام بده.
4- هر گاه فرشته مرگ به سراغت آمد او را از خودت دور ساز، هر گناهى كه مى‏خواهى انجام بده.
5- وقتى نگهبان دوزخ تو را به آتش مى‏افكند در آتش داخل نشو و هر گناهى را كه مى‏خواهى انجام بده (1)
آيا غير ازاين است كه تنها در اين روايت به منشا اساسي بيماري هاي روحي و ناهنجاري هاي اخلاقي يعني غفلت از توجه كامل به اين كه خداوند و اين كه در همه حالات آگاه و ناظر بر اعمال ما است و يا به عدم شناخت پيامدهاي ناگوار دنيوي و اخروي عملكرد انسان اشاره شده است؟ آيا اينها ريشه يابي نيست؟
آيا در اين روايت به راه هاي درمان اشاره نشده است؟ آيا توجه به حضور خداوند،‌ شاهد بودنش بر اعمال و رفتار ما،‌ پرهيز از غفلت و ... راهاي درمان نيستند؟
آيا در اين روايت امام(ع) در مورد فرد مذكور قضاوتي كرد و يا اين كه با ملايمت و مهرباني صحبت هاي او را گوش كرد و سپس با ارزيابي علل مشكلش راه هاي درمان را نيز براي او متذكر شد؟ آيا امام(ع) به او برچسب شيطان صفت بودن به او زد؟ آيا او را تحقير كرد؟
خير هيچ كدام از اين رفتار ها از امام سر نزد بلكه بر خلاف نظر شما، به جاي بمباران شخصيتي، مشكل وي را ارزيابي و راه هاي متعدد درمان را براي او بيان كرد.
آيا روانشناسي كه شما به او مراجعه كرده ايد از غير اين روش كمك گرفت؟
آري،‌ عزيز گرامي؛
ما نيز چون شما معتقديم درمان اصلى هر يك بيمارى جسمى يا روانى و اخلاقى جز با ريشه يابى عوامل آن و قطع كردن آن ها امكان پذير نيست، و از آن جا كه عوامل زيادى در بروز و ظهور اين صفات زشت مؤثر بوده، بايد به سراغ آن ها رفت. جهل، حسد، كينه توزى، انحصارطلبى، انتقام جويى، كبر و خودبرتر بينى، از عوامل مهمى است كه انسان را وادار به اين صفات زشت مي كند. تا اينها از وجود انسان ريشه كن نشود، رذايل اخلاقي نيز ريشه كن نخواهد شد.
در متون ديني و اخلاقي ما نيز به راه هاي درمان يكايك رذايل اخلاقي اشاره شده است. از جمله براي درمان حسد بزرگان فرموده اند:
درمان اين بيمارى اخلاقى مانند درمان صفات رذيله ديگر است كه بر دو اساس استوار مى‏باشد.
1- طرق علمى.
شخص حسود بايد روى دو چيز مطالعه و دقّت كند يكى پيامدها و آثار ويرانگر حسد از نظر روح و جسم و ديگر ريشه‏ها و انگيزه‏هاى پيدايش حسد. بى شك مرور بر اين آثار و پيامدها و بررسى مكرّر احاديث نابى كه در اين زمينه آمده و در بخشهاى گذشته به آن اشاره شد، تأثير بسيار مثبتى در درمان اين بيمارى اخلاقى دارد.
«حسود» بايد بينديشد، اگر موادّ مخدّر سلامت روح و جسم را بر هم مى‏زند و مرگ زودرس و رقّت‏بار را به استقبال او مى‏فرستد، او نيز علاوه بر بيمارى‏هاى جسمى و روانى، آخرت خود را هم از دست مى‏دهد، چرا كه عملًا به حكمت خدا اعتراض مى‏كند و در پرتگاه شرك و كفر سقوط مى‏نمايد، اينها از يك سو.
از سوى ديگر در باره انگيزه‏هاى حسد بايد بينديشد و ريشه‏هاى آن را يكى پس از ديگرى قطع نمايد، اگر دوستان ناباب و وسوسه‏هاى آنها او را به اين وادى كشانده است با آنها قطع رابطه كند و هرگاه تنگ‏نظرى و بخل سرچشمه اين رذيله اخلاقى شده، به‏ مداواى آنها برخيزد، اگر ضعف ايمان و عدم آشنايى به توحيد افعالى خداوند او را در اين گرداب پرتاب كرده است به تقويت مبانى ايمان و توحيد بپردازد و هرگاه ناآگاهى از استعدادهاى خويش و ظرفيّت‏هايى كه براى ترقّى و پيشرفت در وجود اوست، او را گرفتار عقده حقارت و به دنبال آن حسد نموده است به درمان آن رو آورد و در سايه توكّل به خدا و اعتماد به نفس، عقده حقارت را بگشايد و رذيله حسد را از خود دور سازد.
چه بهتر اينكه «حسود» عصاره و خلاصه‏اى از اين امور را در صفحه يا صفحاتى بنويسد و هر چند روز يك بار بر آن مرور كند و حتّى با صداى بلند آن را براى خودش در تنهايى جمله جمله بخواند و پيرامون آن بينديشد و مخصوصاً روى رواياتى كه در اين زمينه از معصومين عليهم السلام رسيده و در بحث‏هاى گذشته به آن اشاره شد تكيه كند، بى شك هر حسودى اين برنامه را به طور جدّى دنبال كند در مدّت كوتاهى نتيجه خواهد گرفت، روح و جسم خود را تدريجاً از شرّ حسد رهايى مى‏بخشد و افق‏هاى روشنى از سلامت و سعادت در برابر او نمايان مى‏گردد.
مخصوصاً «حسود» بايد روى اين نكته كاملًا فكر كند كه اگر وقت و نيرويى را كه او براى زوال نعمت از محسود به كار مى‏گيرد صرف پيشرفت خودش كند چه بسا از او جلو بيفتد.
به تعبير ديگر بايد انگيزه‏هاى حسد را به انگيزه‏هاى غبطه تبديل كند و نيروهاى ويرانگر را به نيروهاى سازنده مبدّل سازد.
2- طرق عملى.
مى‏دانيم تكرار يك عمل تدريجاً تبديل به يك عادت مى‏شود و ادامه عادت تبديل به ملكه و صفت درونى مى‏گردد، اگر حسود به جاى اينكه براى در هم شكستن اعتبار و شخصيّت فردى كه مورد حسدش قرار گرفته به تقويت موقعيّت خود بپردازد، به جاى غيبت و مذمّتش او را به خاطر صفات خويش مدح و ستايش كند و به جاى تلاش در تخريب زندگى مادّى او خود را آماده اعانت و همكارى با او نمايد، تا مى‏تواند از او سخن بگويد، تا ممكن است نسبت به او محبّت كند و تا آنجا كه در اختيار اوست خير و سعادت او را بطلبد و به ديگران نيز همين امور را توصيه كند، به يقين تكرار اين كارها تدريجاً آثار رذيله حسد را از روح او مى‏شويد و نقطه مقابل آن كه «نصح» و «خيرخواهى» است با يك دنيا نور و صفا و روحانيت جانشين آن مى‏گردد.
علماى اخلاق به افراد ترسو براى از ميان بردن اين رذيله اخلاقى توصيه مى‏كنند كه در ميدان‏هايى كه ورود در آن شجاعت فراوان مى‏خواهد گام بگذارند و اين كار را بر خود تحميل كنند تا تدريجاً ترس آنها بريزد و شجاعت به صورت عادت و حالت در آيد و سپس ملكه گردد.
همين گونه حسود بايد با استفاده از ضدّ آن به درمان پردازد كه درمان هر بيمارى دارويى است كه از ضدّ آن تشكيل يافته است. در حديثى از پيامبر اكرم(ص) مى‏خوانيم: اذَا حَسَدْتَ فَلَاتَبْغِ؛ هنگامى كه نسبت به كسى حسد پيدا كردى بر طبق آن عمل نكن و بر او ستمى روا مدار. (2) در حديث ديگرى امير مؤمنان مي فرمايد: انَّ الْمُؤْمِنَ لَايَسْتَعْمِلُ حَسَدَهُ؛ مؤمن حسد خود را به كار نمى‏گيرد.(3)
از جمله امورى كه در درمان حسد بسيار مؤثّر است راضى به رضاى حق بودن و تسليم در برابر اراده او شدن و قانع به زندگى خويش گشتن است، اميرمؤمنان مى فرمايد: مَنْ رَضِىَ بِحَالِهِ لَمْ يَعْتَوِرَهُ الْحَسَد؛ كسى كه به آنچه دارد راضى باشد حسد دامان او را نمى‏گيرد. (4)
به نظر شما اين روايات و امثال آن در راستاي درمان حسد است يا تحقير حسود!
اهتمام دين به درمان ساير رذايل اخلاقي مثل حرص و كبر و خودبيني و سوء‌ ظن و .... نيز چنين است. يعني هر يك را از جوانب متعددي مثل معنى و مفهوم آن رذيله اخلاقي، انگيزه‏هاى آن، نشانه‏ها و آثار آن، پيامدهاى فردى و اجتماعى آن بررسي مي كند سپس به طرق درمان و پيشگيرى آن مي پردازد. بنابراين بهتر بود قدري آرام تر و البته با اطلاعات بيشتر، از قضاوت نا به جا خودداري مي كرديد.
براي مطالعه بيشتر در اين زمينه مي توانيد به منابع ذيل مراجعه كنيد:
1. ‍اخلاق‌ در قرآن‌، نويسنده‌ آيت‌اللّه ‌مكارم‌ شيرازي‌.
2. نقطه‌هاي ‌آغاز در اخلاق ‌عملي ‌اثر حضرت ‌آيت‌اللّه‌ مهدوي‌كني .
3. چهل‌ حديث‌، حضرت ‌امام‌خميني‌(ره).
4. معراج ‌السعاده‌ ‌اثر ‌مرحوم ‌عالم‌ جليل‌القدر ملا احمد نراقي .
5. جهاد با نفس‌، تاليف ‌آيت ‌اللّه‌ مظاهري‌.
6. اخلاق‌ در قرآن‌، نويسنده‌ آيت‌اللّه ‌مصباح يزدي‌.
پي نوشت ها :
1. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه.ق‏،‌ ج 75، ص 126.
2. همان، ج 55،‌ ص 320.
3. همان، ‌ص 322.
4. عبدالواحد بن محمد تميمى آمدى، غرر الحكم و درر الكلم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم، 1366 ه. ش،‌ ص 299.
موفق باشید.