در قرآن امده است که خداوند برای افرینش انسان از روح خود در انسان دمیده است؛ اگر انسانی کافر از دنیا برود خداوند چگونه به ان عذاب میدهد در صورتی از روح خود به روح انسان دمیده در واقع با این عذاب خداوند خودش را عذاب میدهد؟ با فرض این که بگوییم ان انسان به واسطه گناهانی که انجام داده ان روح الهی خود را از دست داده ایا تجزیه شدن روح الهی نقص صفات خداوند نمیشود؟
با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
ابتدا بايد ديد منظور از نفخ و دميدن روح خدا در انسان چيست، آن گاه معناي روح خدا را مورد بحث قرار مي دهيم تا پاسخ سوال داده شود.
"نفخ" در لغت به معناي دميدن هوا در داخل جسم به وسيله دهان يا وسيله اي ديگر است. مقصود از نفخ در آيه ايجاد روح در آدمي است، نفس يك نوع اتّحاد با بدن دارد و آن اين است كه متعلق به بدن است. در عين حال يك نوع استقلال هم از بدن دارد، به طوري كه هر وقت پيوندش از بدن قطع شد، از او جدا مي شود.(1)
انسان از دو چيز مختلف آفريده شده كه يكي در حدّ اعلاي عظمت و ديگري در حد پايين از جهت ارزش. جنبه مادّي انسان در ابتدا از گل بد بوي تيره رنگ تشكيل شده ، جنبه معنوي او از چيزي كه به عنوان روح خدا از آن ياد شده است.
خدا نه جسم دارد و نه روح . نسبت دادن روح به خدا( نَفَختُ فِيهِ مِن رُوحِي) (2) به اصطلاح "اضافه تشريفي" است، يعني دليل بر اين است كه روحي بسيار پرعظمت در كالبد انسان دميده شده، همان گونه كه كعبه را به خاطر عظمتش"بيت الله"مي خوانند. ماه مبارك رمضان را به خاطر بركتش "شهر الله" (ماه خدا) مي نامند، زيرا مي دانيم همه ماه ها و همه مكان ها از آن خدا است، ليكن وقتي گفته مي شود خانه خدا، يعني خانه اي كه از نظر شرف و منزلت چنان با عظمت است كه به خداوند نسبت داده شده است.
بر اين اساس مفهوم آيه اين مي شود كه در انسان، مخلوقي كه روح نام دارد و از نظر شرافت، اهميت و توانمندي به خداوند منسوب است دميدم؛ پس معناي آيه اين نيست كه از وجود خود بخشي را جدا ساخته و در قالب آدمي جا سازي نموده است و در آينده اگر اين روح را عذاب كند، گويا بخشي از حقيقت وجودي خود را عذاب نموده است؛ بلكه خداوند نه جسم دارد و نه روح. اصولا خداوند حقيقتي است كه از هر جزء و محدوديت مبراست و جدا شدن بخشي از خدا عين محدوديت و تركيب خداوند است كه محال است.
پي نوشت ها:
1. علامه طباطبائي، تفسير الميزان، ترجمه موسوى همدانى سيد محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، قم 1374، ج 12، ص 223 و ج 17، ص 358.
2. حجر (15)آيه29.
موفق باشید.