در مسیر تکامل بودن (یعنی ما ناقص هستیم اعم از بی بصیرتی - ضعف در ایمان- شک و تردید و...)اشتباهاتی - گناه هایی رخ می دهد
چرا از اول کامل نباشیم و بعد جزا و پاداشی باشد شاید بعضی از گناهان عمدی ما از نادانی کامل ما باشد بدی بعضی از گناهان را حتی واقعا نمی دانیم
مثلا اگرفقط به طور کامل زشتی گناه را درک می کردیم یا فقط به طورکامل خوبی خوبی ها می فهمیدیم به ما کمک می کرد
اگر تکاملی برای انسان های کامل مطلق وجود دارد (مثل انبیا و امامان)
پس رشد برای ما هم وجود خواهد داشت
با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
خداوند در مسير تكامل انسان، ابزارهايي مانند عقل و انبياء را در اختيار وي قرار داده است كه در بسياري از موارد با استفاده از آنها قادر است به زشتي گناه واقف گردد و در كنار آن، فطرت را مقرر كرده است كه انسان بواسطه آن زشتي و خوبي بسياري از امور را بالوجدان درك مي كند مثلاً هيچ انساني را نمي توان يافت كه ظلم را خوب دانسته و يا عدالت، كمك به هم نوع و... را بد بداند.
نكته مهم در اين زمينه آن است كه اولاً بايد بين باور عقلي و ايمان قلبي تفاوت قائل شد در برخي موارد شخص مطابق عقل و فطرت به زشتي گناه، اعتراف دارد. اما در عين حال به آن عمل نمي كند در اين گونه موارد شخص از حيث شناخت مشكلي ندارد، بلكه در مقام عمل بواسطه غلبه هواي نفساني دچار ضعف مي شود مثلاً همه افراد بالوجدان درك مي كنند كه ظلم بد است به راستي چند درصد آنها از اين عمل دروي مي كنند؟
بنابراين صرف درك و شناخت نظري، نردبان ترقي و كمال نيست آنچه اهميت دارد، درك در مقام عمل است كه بواسطه تفكر و زحمت خود شخص تقويت مي شود آن چنانكه زحمت و پرهيزكاري معصومين(ع)، آنان را به چنين مقامي رسانده است و انتظار آنكه خداوند علاوه بر ارائه ابزارهاي لازم براي شناخت، در مقام عمل مانع انسان شود، امري است كه اساساً با فلسفه خلقت انسان در تعارض است.
در واقع انسان براي آن خلق شده است كه با اختيار، مسير تكامل را طي كرده و خود با تقويت ايمان، در نهايت به اطمينان قلبي برسد و ارزش اين امر بسيار بالاتر از آن است كه خداوند از همان ابتداء وي را به اين درجه رسانده و از وي بخواهد ترك گناه كند آن چنانكه خداوند در سوره به اين امر اشاره كرده و مي فرمايد"قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ َجْمَعين"(1) بگو: دليل رسا (و قاطع) براى خداست (دليلى كه براى هيچ كس بهانهاى باقى نمىگذارد). و اگر او بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدايت مىكند.(ولى چون هدايت اجبارى بىثمر است، اين كار را نمىكند".
به علاوه آنكه مطابق اين فرض، چيزي به نام جزاء معنا ندارد يعني اگر به قول شما " به طور كامل زشتي گناه را درك مي كرديم يا فقط به طوركامل خوبي خوبي ها مي فهميديم ..." ديگر چيزي به نام جزاء و در جهنم معنا ندارد.
ثانياً گرچه درك و فهم فلسفه احكام، براي عمل به آن مفيد است. اما در عين حال توجه داشته باشيد چه بسا برخي از احكام صرفاً براي امتحان و سنجش ايمان افراد مقرر شده است تا در نهايت معلوم شود چه كسي بدون علم به فلسفه آن، صرفاً بر اساس ايمان و اعتقاد به دستورات خداوند، به آن پايبند است.
بنا براين فرد مسلمان، از آن جا كه معتقد است احكام شرعي از طرف خداوند به وسيله پيامبر يا معصومان بيان شده است، به آن ملتزم شده و عمل مي كند؛ كه البته اين امر انحصار در احكام شرعي نداشته، بلكه در برخي امور عادي نيز اينگونه است مثلاً شخص با اعتماد به پزشك متخصص به دستورات وي عمل مي كند، بدون آنكه از فوائد آن آگاه باشد.
خلاصه آنكه كمال واقعي در گرو آن است كه خود شخص با تلاش و كوشش به مرحله بالاي شناخت رسيده و از گناهان دوري كند و اعمال و بدي هايي كه بدون علم، از جانب انسان صادر شده است گناه محسوب نشده و جزاء داده نمي شود، اما در عين حال مطابق عدالت خداوند طبيعي است فرد مذكور نسبت به كسي كه حتي چنين گناهي نيز مرتكب نشده است، ديرتر به كمال مي رسد
و اتفاقاً تفاوت در اين دو امر سبب مي شود افراد بيشتر شناخت روي آورده و ايمان خود را تقويت كنند كه با عدم اين امر هيچ جاهلي، انگيزه اي براي شناخت و دستورات صحيح دين، نمي داشت.
پي نوشت:
1. انعام(6)آيه 149.
موفق باشید.