ما درموردنمازجماعت ابوبکر شنیده بودیم که میخواستندامیرالمومنین(ع)رانرورکنندوبعدایشان بادوانگشت خالد رابه زمین میکوبدولی بعداوراآزادمیکندواو سالهازندگی وبعد خودش ازدنیا میرود
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اين مطلب به صورت هاي مختلف ذكر شده است (1)، از جمله در احتجاج طبرسي آمده است: "... على (ع) در جلسه اى ابوبكر و عمر را با دلايل متعدد محكوم نمود بعد از اتمام جلسه بود كه ابوبكر، عمر را خواست و گفت: ديدى على امروز با ما چه كرد؟ اگر در يك مجلس ديگر با ما چنين معارضه كند كار ما را بر هم مى زند اكنون نظر تو در اين باره چيست؟ عمر گفت: به نظر من دستور دهيم او را به قتل برسانند! ابوبكر گفت: چه كسى جراءت اينكار را دارد؟ عمر گفت: خالد بن وليد! آنگاه خالد را طلبيدند و گفتند مى خواهيم يك امر خطيرى را به تو واگذار كنيم خالد گفت: هر چه باشد حاضرم ولو كشتن على(ع) باشد. آنها گفتند: مقصود ما نيز همين است خالد گفت: چه موقع اينكار را انجام دهم؟ ابوبكر گفت: هنگام نماز در مسجد، پهلوى او بايست و چون من سلام نماز را گفتم فورا برخيز و گردنش را بزن. خالد پذيرفت و خود را آماده نمود. اسماء بنت عميس كه در آن موقع زن ابوبكر بود سخن آنها را شنيد و فورا كنيز خود را به خانه على (ع ) فرستاد و گفت : سلام مرا به على (ع) و اين آيه - آيه 20 سوره قصص: ان الملاء ياتمرون ...- را تلاوت كن. كنيز اسما به خانه على (ع) آمد و آيه را تلاوت كرد و آن حضرت فرمود: به اسماء بگو خداوند نخواهد گذاشت كه اراده آنها انجام بگيرد. آنگاه آن حضرت موقع نماز به مسجد آمد و پشت سر ابوبكر ايستاد، خالد نيز كه شمشيرش را زير جامه خود بسته بود آمد و در كنار حضرت قرار گرفت! ابوبكر نماز را شروع كرد و چون به تشهد نشست از هيبت على(ع) مرعوب بود و با خود انديشيد كه خالد چگونه مى تواند چنين كارى را انجام دهد. لذا از شجاعت آن حضرت به ترس و لرزه افتاد و جراءت گفتن سلام نماز را نمى كرد. لذا تشهد را تكرا مى كرد و سلام نماز را نمى گفت و مردم گمان مى كردند كه نماز منصرف شد. لذا پيش از آنكه سلام نماز خود را بگويد گفت: اى خالد مبادا آنچه را كه به تو دستور داده ام انجام دهى) و سپس سلام نماز خود را گفت و نماز را پايان داد. على (ع) از خالد پرسيد چه دستورى به تو داده بود؟ خالد گفت: دستور اين بود كه پس از سلام نماز، گردن ترا بزنم ! حضرت امير (ع) فرمود: آيا تو هم چنين كارى را مى كردى ؟ خالد گفت: آرى به خدا سوگند اگر پيش از سلام آن جمله را نمى گفت: من هم ترا مى كشتم! على (ع) خالد را از جايش بلند كرد و بر زمين كوبيد. عمر گفت: به خداى كعبه، الان خالد را مى كشد و به روايتى ديگر گردن خالد را با دو انگشت سبابه و وسطى خود چنان فشار داد كه خالد نعره زد و رنگش سياه شد و جامه اش را خراب كرد و دست و پا مى زد ابوبكر فورا از عباس بن عبدالمطلب خواست كه شفاعت خالد را بكند. عباس نزد على (ع) رفت و او را به قبر و صاحب قبر رسول خدا (ص) و حسنين (ع) و فاطمه (ع) قسم داد و پيشانى آن حضرت را بوسيد تا حضرت از خالد دست برداشت(2) البته درسند روايات بايد بررسي و دقت شود. و طرح اين گونه مسائل در شرائط فعلي، به مصلحت اسلام نيست.
پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي، بحار الا نوار، موسسه الوفا، ج29، 136.
2. ابو منصور احمد بن على طبرسى، الإحتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضى، 1403 ه.ق، ج1، ص 89-90.
موفق باشید.