سلام می خواستم بپرسم خدا دراین دنیا چه کاره است؟تاچه حددر کارانسان ها دخالت می کند؟همچنین سوال مهمم این است که چرا خدا جلوی ظلم مردم به یکدیگر را نمی گیرد؟ مثلا عکس های کودکان فلسطینی رانگاه کنید.ظلمی که به این ها می شود خیلی وحشتناک است خوب من خودم کاری که می توانم بکنم این است که درروزقدس علیه اسرائیل شعار بدهم یا برم لبنان با اسرائیلی ها بجنگم وکشته بشم.اما برای خدا کاری دارد که 2تا زلزله بیندازد وسط اسرائیل نابودشان کند؟ فقر ازکجا می آیدفکرمی کنید؟ازظلم مردم به هم است.چرا بیکاری سراسردنیاروگرفته؟چرافسادتمام دنیا (چه ایران و غیر ایران )رو گرفته؟چرا سن ازدواج توی ایران داره همینطور می ره بالا؟ تقصیر کودک معصوم فلسطینی چیست که خدا به انسان اختیار داده؟چراخیلی از پدر و مادر های خیلی از بچه ها بزهکارند؟فکرمی کنید آن ها به بچه هایشان ظلم نمی کنند؟من بیشتر تاکیدم روی ظلم به کودکان است.از نمونه های ظلم بندگان به هم خیلی زیاد است.اسرائیلیه که مادر اون طفلو کشت اون بچه تا آخر عمرش بی مادر است.خدایی که این همه ظلم را می بیند و کاری نمی کند یا نمی تواند ویاقدرتش کم است در آن صورت ضعیف است و خدای ضعیف قابل قبول نیست یا می تواندکاری بکندو نمی کند که درآن صورت بایدبگوییم خیلی خدای درست و حسابی ای نیست. دیگه توکل به خدا چه معنا دارد؟روزی ما دست خداست ولی وقتی نمی تواند به ما برسونش ما چه کار کنیم؟خدایی که اسیر نظام علی و معلولی باشد که خودش درست کرده قابل قبول نیست؟

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
توحيد افعالي بيانگر اين عقيده است كه جهان هستي تنها يك فاعل حقيقي دارد و بر اساس آن جهان و هر چه در آن است (از جمله افعال انساني و ...) فعل خدا و ناشى از اراده اوست. لذا همانگونه كه موجودات در اصل وجود خود، وابسته به ذات او و عين ربط به او هستند، در تأثير و فعل خود نيز استقلالي نداشته و به او نيازمندند و هر كس هر چه دارد، از او و در حيطه قدرت و سلطنت و مالكيت حقيقي اوست «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين»(1) و شما اراده نمى‏كنيد، مگر اينكه خداوند- پروردگار جهانيان- اراده كند و بخواهد.
در واقع غير خداوند، همگي موجودات و علت هاي ممكني بوده كه در نهايت به علتي مستقل ختم مي شوند. لذا گرچه در خارج علتهاي غير مستقل و تاثير گذاري آن ها را مي پذيريم. اما به ناچار اين علتهاي امكاني به علتي ختم مي شود كه خود علت چيز ديگري نبوده و همه موجودات در اصل وجود و افعال در نهايت به او نيازمندند.
به عبارت ديگر در مورد افعال انسان ها، سه عنصر وجود دارد:
1- اراده خدا
2- اراده انسان
3- فعل انسان
اما نكته مهم آن است كه اراده انسان در طول اراده خداوند وجود دارد يعني خدا اراده نموده كه انسان اراده داشته باشد؛ و اگر او چنين اراده نكرده بود، انسان اراده نمي داشت و نمي توانست كارها را با اختيار انجام دهد در نتيجه مطابق اين بيان گرچه فعل منسوب به اراده انسان است اما چون همين اراده و حق اختيار داشتن منسوب به خداوند است، فعل به خدا نيز نسبت داده مي شود مانند پدري كه به پسر خود اذن عام در انجام كارها مي دهد و او را در انجام دادن يا ندادن مختار مي كند. بر اين اساس اراده عام خداوند در افعال همه انسانها وجود دارد. اما اين غير از ارده خاص است و با وجود اختيار انسان انتظار آنكه خداوند با اراده خاص مانع انجام برخي امور شود، امري غير منطقي است.
براي روشن تر شدن پاسخ بايد گفت: دوست داشتن يك امر، يك حقيقت است. اما عملي كردن آن به هر قيمتي حقيقتي ديگر؛ اينكه چرا خداوند جلوي برخي از ظلم ها و شرارت ها را نمي گيرد، به معناي آن نيست كه از وضع موجود راضي است يا توان برطرف كردن آن را ندارد، بلكه گاهي ضرورت هايي بالاتر جلوي دخالت مستقيم خداوند در برطرف شدن اين امور يا مانع شدن خداوند از تحقق اين شرور را مي گيرد.
فرض كنيد دوست داريد كه فرزندتان در زندگي موفق باشد و در انتخاب هاي زندگي از اشتباه و لغزش پرهيز داشته باشد، اما در عين حال در برابر برخي اشتباهات وي در عين اينكه از آن ناراحت هستيد اما دخالتي نمي كنيد تا خود او با تجربه خود به اشتباه بودن انتخابش پي ببرد و در آينده با استفاده از تجربه گذشته اش از بروز چنين اشتباهي جلوگيري نمايد .
در اين وضعيت هرچند متوجه اشتباه او بوده و از انتخاب او ناراضي بوديد، اما رسيدن به نتيجه اي ارزشمند يعني درك شخصي و تجربه فردي او در انتخاب ها مانع از آن شد كه به طور مستقيم از رفتار او جلوگيري نماييد. در نتيجه ضرر محدود اشتباه كوچك وي را به خاطر رسيدن به منفعت بالاي يك تجربه مفيد ناديده گرفتيد.
در خصوص شرارت ها و ظلم هاي عالم هم خداوند همين نگاه را داشته، تلاش نموده تا به كمك نيروي دروني عقل و فطرت و هدايت بيروني انبيا و امامان و هدايت هاي وحياني جلوي بروز اين امور را بگيرد، اما ضرورت داشتن حق انتخاب و آزادي براي انسان و ارزشمندي انتخاب هاي صحيحي كه در بستر آزادي شكل مي گيرد و كمالات انساني كه در نتيجه مبارزه با آن ها حاصل مي شود، مانع از آن شده كه خداوند در بسياري از موارد مستقيما جلوي شرارت ها و ظلم وتعدي هاي بشر را بگيرد.
در واقع هزاران هزار قرباني ظلم ها و شرارت ها را نمي توان با هدايت مختارانه و آزادانه نسل هاي بعدي آن ها (كه در پرتو فشارها و استضعاف هاي پدران خود به بيداري و انديشه و حركت و انتخاب درست هدايت شدند و در اثر همين امر با ريشه ظلم ها و ستم ها و شرارت ها به مقابله برخاستند) مقايسه نمود.
به همين خاطر خداوند هدايت نهايي و همگاني بشر و رسيدن به زندگي سراسر امنيت و سعادت را براي آخرالزمان و پس از فدا شدن هزاران نسل از بشر مقدر نمود تا پس از تلاش هاي هزاران پيامبر و امام اين امر به دست آخرين وصي آخرين پيامبر، اما بعد از كمال اختياري خود بشر حاصل گردد.
خداوند مي توانست از ابتدا و در زمان پيامبران نخستين به اجبار و اكراه بشر را به راه راست بكشاند. جلوي هر نوع انحراف و اشتباه و شرارات را در اين مسير بگيرد.
خداي متعال در قرآن كريم به اين مطلب تصريح مي كند: « وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُون» " همين گونه شركاى آنها [بتها]، قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند (كودكان خود را قربانى بتها مى‏كردند، و افتخار مى‏نمودند!) سرانجام آنها را به هلاكت افكندند و آيينشان را بر آنان مشتبه ساختند. و اگر خدا مى‏خواست، چنين نمى‏كردند (زيرا مى‏توانست جلو آنان را بگيرد ولى اجبار سودى ندارد.) بنا بر اين، آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذار (و به آنها اعتنا مكن)"(2)
البته در اين مسير بسياري از افراد بي گناه قرباني شدند. اما همين امر مقدمه حصول نتيجه نهايي است. به علاوه از آن جا كه زندگي دنيا در برابر حيات ابدي انسان در آخرت به حساب نمي آيد و تنها جنبه مقدماتي براي آن زندگي و سعادت بي كران دارد، برخي ظلم ها و فشارها در دنيا در برابر عنايات و مقامات خاصي كه خداوند به اين افراد تحت ظلم و فشار در آخرت مي دهد، چنان جبران مي شود كه احدي از اين امر ناراضي نباشد و خود را قرباني نداند.
بنابراين وجود اينگونه موارد نه با علم خدا و نه قدرت و نه با رحمت خدا ناسازگاري ندارد چرا كه وجود هيچ يك از آنها به معني عجز خدا از برطرف كردن و نيز راضي بودن خدا نسبت به وجود اينگونه ظلمها نمي باشد. لكن به خاطر وجود مصلحتي عظيم تر يعني به كمال رسيدن انسان به اختيار و انتخاب خود، مانع از اين است كه خداي متعال نظم و ساختار جهان رساننده به اين هدف را دست كاري كرده و خودش هدف از خلق و آفرينش را از بين ببرد.
به بيان ديگر اشياء از نظر خوبى و بدى اگر تنها و منفرد و مستقل از اشياء ديگر در نظر گرفته شوند يك حكم دارند و اگر جزء يك نظام و به عنوان عضوى از اندام در نظر گرفته شوند حكم ديگرى پيدا مى‏كنند كه احياناً ضدّ حكم اولى است.
اگر بطور منفرد از ما بپرسند كه آيا خط راست بهتر است يا خط كج؟ ممكن است بگوييم خط راست بهتر از خط كج است. ولى اگر خط مورد سؤال، جزئى از يك مجموعه باشد، بايد در قضاوت خود، توازن مجموعه را در نظر بگيريم. در يك مجموعه بطور مطلق نه خط مستقيم پسنديده است و نه خط منحنى، چنانكه در چهره، خوب است «ابرو» منحنى باشد و بينى كشيده و مستقيم، خوب است دندان سفيد باشد و مردمك چشم مشكى يا زاغ. درست گفته آنكه گفته است:
«ابروى كج ار راست بدى كج بودى».
در يك تابلوى نقاشى حتما بايد سايه روشن‏هاى گوناگون و رنگ‏آميزى‏هاى‏ مختلف وجود داشته باشد. در اينجا يكرنگ بودن و يكسان بودن صحيح نيست. اگر بنا شود تمام صفحه تابلو يكجور و يكنواخت باشد ديگر تابلويى وجود نخواهد داشت.وقتى كه جهان را جمعاً مورد نظر قرار دهيم ناچاريم بپذيريم كه در نظام كل و در توازن عمومى، وجود پستيها و بلنديها، فرازها و نشيبها، همواريها و ناهمواريها، تاريكيها و روشناييها، رنجها و لذّتها، موفّقيّتها و ناكاميها همه و همه لازم است.(3) پس جهان عاري از پستي ها و بلنديها و فرازها و نشيبها و رنجها و لذتها،‌ داراي نظام احسن نخواهد بود چرا كه فايده و ثمر آن يقينا به كمال رسيدن انسان نخواهد بود.
در پايان ذكر اين نكته نيز ضروري است كه عدم برخورد خداي متعال به صورت مستقيم با اينگونه امور و شرور و ظلمها، به اين صورت كه با هر ظلمي از آسمان آتشي نازل كند و آن ظالم را در دم مجازات نمايد و يا مثلا دست ظالم را بگيرد و به اجبار نگذارد كه او ظلم كند، منافاتي با اين مساله كه مومنين و آنان كه به خداي متعال و دستورات او اعتقاد دارند،‌ در مقابل ظالم، وظيفه برخورد و در حد توان جلوگيري از وقوع ظلم را داشته باشند،‌ ندارد. يعني به خاطر مصلحتي كه گفته شد خداي متعال از ورود مستقيم در اينگونه امور، در غالب موارد خودداري كرده است، ولي به وسيله مومنين و كساني كه در حزب خداي متعال در برابر حزب شيطان قرار دارند دفع ظلم ظالمين را مي كند.
همانگونه كه در قرآن كريم مي فرمايد: «... وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيز»" و اگر خداوند بعضى از مردم را بوسيله بعضى ديگر دفع نكند، ديرها و صومعه‏ها، و معابد يهود و نصارا، و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى‏شود، ويران مى‏گردد! و خداوند كسانى را كه يارى او كنند (و از آيينش دفاع نمايند) يارى مى‏كند خداوند قوى و شكست ناپذير است."(4)
همانگونه كه از آيه كريمه روشن است خداي متعال دفع ظلم ظالمين مي كند، لكن به دست گروه ديگري از انسان ها كه به خدا ايمان دارند و كمك خود به اين گروه از مومنين براي شكست جبهه باطل، مشروط بر ياري خدا از طرف آنها مي نمايد كه همان قيام كردن در برابر ظلم و پايمردي در اين راه مي باشد.
در پايان مطابق آنچه بيان شد روشن مي شود كه هيچگاه خداوند خود مقهور نظام علي و معلولي نيست و اگر بخواهد مي تواند جهان را طوري ديگري اداره كرده و به همه را مجبور بر امور خير يا ترك ظلم كند. اما در عين حال به جهت مصلحت مهم تر اين مسير را براي انسانها اراده كرده است.
پي نوشت ها:
1. تكوير(81)آيه 29.
2. انعام (6)، ‌آيه 137.
3. ر.ك: مرتضي مطهري،‌ مجموعه آثار، قم، صدرا، بي تا، ج 1،‌ ص166-167.
4. حج (22)،‌ آيه 40.
موفق باشید.