در مورد اگر افریش همه چیز دست خداست پس شر و بدی و گنا ه را و تنوع بسیار و تکنیکهای فراوان آن را کی آفرید

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
امور شر بر دو گونه اند شروري كه بالذات شرند و شروري كه بالعرض شرند. مثلاً بيماري، مرگ، نقص عضو: مثل كوري، كري و ... شر بالذاتند و اموري كه باعث اين شرور هستند مثل ميكروب، سموم، زهر حيوانات، چاقو، آتش و ... شر بالعرضند يعني از آن جهت كه اينها باعث شر مي شوند و حتي عامل خود اين شرور بالعرض نيز گاه شر خوانده مي شوند مثلاً مار و عقرب كه زهرشان باعث مرگ است شر خوانده مي شوند.
شكي نيست كه شر بودن شرور بالعرض، نسبي است و نه حقيقي؛ يعني مار به خودي خود شر نيست و فرقي با ديگر حيوانات ندارد. زهر مار نيز يك تركيب شيميايي است مثل ساير تركيبات شيميايي كه فوايد زيادي در علم پزشكي و داروسازي دارد. ميكروب نيز يك موجود زنده است مثل بقيه موجودات زنده، زلزله و سيل و طوفان و ... نيز پديده هايي طبيعي هستند كه براي بقاء طبيعت لازم و ضروري هستند و به خودي خود شر نيستند، آتش نيز همين طور. بنابراين اين گونه از شرور خالقي جداي از خود موجود ندارند اين گونه نيست كه يكي وجود مار و آتش و زلزله و ميكروب را خلق كرده باشد و كس ديگري كشنده بودن آنها را آفريده باشد.
اما خود شرور بالذات اگر دقيق تحليل شوند معلوم مي شود كه اموري عدمي هستند يعني از «نبود» هستند نه «بود» لكن اين «نبودها» در نظر ما «بود» جلوه مي كنند. شرور مثل چاه هستند. ما خيال مي كنيم كه چاه چيزي است در حالي كه چاه چيزي نيست جز نبودن خاك. يعني چاه كن چيزي به نام چاه را درست نمي كند بلكه مقداري از خاك موجود را حذف مي كند؛ فلذا چاه كن علت برداشتن خاك است نه پديد آمدن چاه؛ لذا اگر خاك اطراف چاه را برداريد ديگر چاهي نخواهد بود. ما خيال مي كنيم كه كوري و كري يعني نبود قوه سامعه و بيماري يعني نبود تعادل در بدن و جهل يعني نبود صفت كمالي به نام علم. شخص كور علت دارد ولي كوري او علت نمي خواند و اگر برخورد چاقو به چشم كه باعث كوري مي شود را علت كوري قلمداد مي كنيم باز با نگاه عرفي است. چاقو علت است براي بريدن نه براي كوري و بريده شدن چشم علت است براي ريختن محتويات چشم و لازمه اين ريختن محتويات چشم يك امر عدمي است و آن نرسيدن نور به شبكيه است.
همان طور كه چاه كن علت تخليه خاك بود و لازمه تخليه شدن خاك پديد آمدن يك حفره خالي بود كه اسمش چاه است.
بنابراين خدا خالق مار و آتش و ميكروب و چاقو و حركت پوسته زمين(زلزله) و ... است و هر كدام اين ها نيز خواص خاص خود را دارند. خدا خالق چشم و گوش و سلامتي و ... است و اگر كسي كور است يعني چشم ندارد، اگر كسي كر است يعني گوش سالم ندارد و نبود علت نمي خواهد. آنچه علت مي خواهد «بود» است.
افعال انساني مثل دروغ، ظلم، غيبت و .. كه از آن ها تعبير مي شود به معاصي خاص نيز دو گونه اند. برخي مثل ترك نماز و روزه و ... در واقع امر عدمي هستند يعني انجام ندادن يك كار است نه انجام دادن يك كار بنابراين عدم هستند نه وجود پس فاعلي هم ندارند و چون انسان اين كارها را انجام نداده فلذا فاقد كمال مربوط به آنها نيز خواهد بود و در روز قيامت وقتي خود را با مؤمنان يا با آنچه كه مي توانست باشد و نشده است مقايسه مي كند در مي يابد كه ناقص است و درك همين نقص براي او به صورت عذاب جهنم جلوه مي كند. اما اموري مثل دروغ گفتن و غيبت كردن و ظلم كردن، دو جهت دارند: يك جهت وجودي و يك جهت عدمي. دروغ گفتن و غيبت كردن مستلزم حرف زدن است و حرف زدن امر وجودي است و اين امر وجودي علت مي خواهد كه علت قريب آن انسان و علت بعيد آن خداست و عليت انسان در طول عليت خداست. اما جنبه عدمي آنها از چندين جهت است. اما جنبه عدمي آنها از چندين جهت است. دروغ يعني واقعي جلوه دادن آن چيزي كه معدوم است و واقعيت ندارد و نيز دروغ باعث فريب ديگري و مانع از رسيدن او به واقعيت و خير وجودي است بنابراين مستلزم امر عدمي است و غيبت باعث از بين رفتن و معدوم شدن آبروي ديگري مي شود پس مستلزم عدم است و ظلم يعني گرفتن خيرات وجودي از ديگران يا ممانعت از رسيدن آنها به امور وجودي و خيرات فلذا مستلزم امر عدمي است.
بنابراين از ديدگاه كلي، خداي متعال خير محض است و جز خير نمي آفريند، ولي از ديدگاه جزئي و مقايسه اي كه ما بين اشياء و حوادث مي كنيم، به صورت نسبي و از ديدگاه ما، خير و شر وجود دارد و هر دو از اين نظر كه در جهان كلي واقع مي شوند، منسوب به خداوند مي باشد. و لذا درسوره فلق مي فرمايد: از شر تمام آنچه آفريده است به او پناه مي برم . بديهي است كه آفرينش الهي در ذات خود شري ندارد، چرا كه آفرينش همان ايجاد است و ايجاد و وجود خير محض است. شر هنگامي پيدا مي شود كه مخلوقات از قوانين آفرينش منحرف شوند و نعمت هاي الهي را نابجا مصرف كنند. در نتيجه مي شود همه امور عالم را به خدا نسبت داد گر چه فاعل شرور خداوند نيست و لكن به لحاظ اينكه مبداء همه امور به دست اوست مي شود به خداوند نسبت داد و مي شود هم به بندگان خدا كه فاعل مباشر هستند نسبت داده شود بنابراين اگر گفته شود همه امور به دست خداست اشكالي ندارد و اگر در جايي به غير خدا نسبت داده شده، آن هم صحيح است، زيرا بندگان هم با اذن و عنايت الهي ايجاد كننده افعال هستند.

موفق باشید.