با سلام و خسته نباشيد
این امی بودن پیامبر اکرم اصلا تو کت من نمیره! نظر من اینه که شاید منظور از امی بودن اینه که پیامبر اکرم اصلا در تمام طول عمرشان پیش معلمی برای آموختن سواد نوشتن و خواندن نرفته اند ولی پیامبر به امر خداوند اگر می خواست بنویسد یا بخواند می توانست.
ولی تعبیری از امی(کسی که سواد خواندن و نوشتن ندارد) بودن که شما به پیامبر اکرم نسبت میدهید اگر من در آن زمان می بودم و به پیامبر می گفتم که چنین مطلبی را برایم بنویس و می گفت تمی توانم من هم سریعا به او می گفتم من هم نمی توانم کسی را که قدرت خواندن و نوشتن ندارد فرستاده ی خدا بدانم.

پیامبری که فرستاده ی خدا باشد و در یک مورد خیلی کوچک همچون مورد بالا بگوید نمی توانم، من چگونه او را به پیامبری قبول کنم؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
منظور از ناخوانا و نانويسا بودن پيامبر در نوبت قبل توضيح داده شد و از نظر اعجازي و ثمراتي كه اين امر در اثبات اعجاز بودن قرآن داشت، منعي عقلي در تحقق اين امر وجود ندارد.
البته در اين نوبت به تفصيل بيشتر به مساله امي بودن مي پردازيم:
دانشمندان اسلامي معاني مختلفي را براي واژه "امي"ارائه داده اند كه به نحو زير مي توان به آنها اشاره كرد:
الف) امّي يعني كسي كه از نظر خواندن و نوشتن به همان حالتي است كه از مادر متولد شده.
ب) امي به معناي - ام القري - يعني كسي كه وطن او ام القري است. (مكه)
ج) امي به معناي امت باشد،‌ يعني كسي كه از ميان امت برخاسته نه از ميان يك طبقة خاص. (1)
در هر حال اگر بنا را بر همان فقدان سواد خواندن و نوشتن بگذاريم بديهي است كه اين امر به معناي بي سوادي نيست؛ درست است كه امي بودن به معناي درس نخواندن است، ولي ميان درس نخواندن و بي سواد بودن با جاهل بودن ملازمه اي نمي باشد درست است كه راه متعارف براي كسب دانش درس خواندن است، ولي علم پيامبر(ص)از اين روش متعارف و معمول به دست نيامده است، بلكه علم و دانش پيامبر(ص)از طريق وحي الهي بوده كه كامل ترين و عالي ترين روش هاست. به قول حافظ
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزة مسئله آموز صد مدرس شد.
فلسفه درس نخواندن پيامبر همانطوري كه قرآن، به آن در سورة عنكبوت(2) اشاره كرده است كه اگر پيامبر(ص) مي توانست بخواند و بنويسد مورد تهمت قرار مي گرفت و مي گفتند كه اين آياتي كه براي مردم مي خواند وحي الهي نيست، بلكه يا آنها را از خود مي گويد يا كسي به او آموخته است، كه اين خود مي توانست در اذهان مردم شك و ترديد ايجاد كند، كه قرآن اين را از زبان مخالفان بيان كرده است: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَر؛ ما مى‏دانيم كه آنها مى‏گويند: «اين آيات را انسانى به او تعليم مى‏دهد!»»(3) ولي نخواندن و ننوشتن پيامبر(ص) اين تهمت را خنثي كرد، چنانچه امام رضا(ع)در مناظره با علماي اديان مختلف خطاب به رأس الجالوت (عالم يهودي) فرمودند: «از جمله دلايل صدق پيغمبر ما آن است كه او شخصيتي يتيم، تهيدست و چوپان بود هيچ كتابي نخوانده و نزد هيچ استادي نرفته با اين حال كتابي آورد كه حكايت پيامبران و خبر گذشتگان و آيندگان در آن آمده بود.»(4)
بنابر اين امي بودن پيامبر به اين معناست كه آن حضرت قبل از وحي خواندن و نوشتن بلد نبود و جز افراد با سواد مكه نبود ولي پس از وحي به سبب وحي به سر چشمه ي علوم متصل شد و به قول شما اگر مي خواست هم مي توانست بخواند و هم بنويسد.
پي نوشت ها:
1. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 14، 1371، ج 6، ص 397، 396.
2.عنكبوت(29) آيه48.
3. نحل(16) آيه103.
4. صدوق، محمد بن علي، التوحيد، دارالمعرفه، بيروت، بي تا، ص419.