سلام و خسته نباشید. لطفا آیه های 27 و 17 تا 19 و 62 از سوره ی بقره را تفسیر بفرمایید.
پرسش: تفسير ايه
سلام و خسته نباشيد. لطفا آيه هاي و 17 تا 19 از سوره ي بقره را تفسير بفرماييد.
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
طبق تقاضاي حضرتعالي با توجه به تفسير نمونه مختصري از تفسير اين آيات را مطرح مي كنيم و شما را جهت مطالعه بيشتر به اين كتاب يا كتب تفسيري ديگري مثل الميزان علامه طباطبايي ارجاع مي دهيم:
1- آيه 17 سوره بقره:
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ: آنها (منافقان) همانند كسى هستند كه آتشى افروخته (تا در بيابان تاريك راه خود را پيدا كند) ولى هنگامى كه آتش اطراف خود را روشن ساخت خداوند (طوفانى مىفرستد و) آن را خاموش مىكند، و در تاريكى وحشتناكى كه چشم كار نمىكند آنها را رها مىسازد.
دو مثال جالب براى ترسيم حال منافقان وجود دارد كه اولي در اين آيه است و دومي در آيه 19 وجود دارد كه در ذيل مي آيد:
بعد از بيان صفات و ويژگي هاى منافقان، قرآن مجيد، براى مجسم ساختن وضع آنها دو تشبيه گويا در آيات فوق بيان مىكند:
1- در مثال اول مىگويد:" آنها مانند كسى هستند كه آتشى (در شب ظلمانى) افروخته (تا در پرتو نور آن راه را از بيراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد) (مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً).
" ولى همين كه اين شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت، خداوند آن را خاموش مىسازد، و در ظلمات رهاشان مىكند، به گونهاى كه چيزى را نبينند" (فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ).
آنها فكر مىكردند با اين آتش مختصر و نور آن مىتوانند با ظلمت ها به پيكار برخيزند، اما ناگهان بادى سخت بر مىخيزد و يا باران درشتى فرو مىريزد، و يا بر اثر پايان گرفتن مواد آتشافروز، آتش به سردى و خاموشى مىگرايد و بار ديگر در تاريكى وحشتزا سرگردان مىشوند.
قرآن در اين جا از جمله" استوقد نارا" استفاده كرده است، يعنى آنها براى رسيدن به" نور"" نار" استفاده مىكنند، آتشى كه هم دود و هم خاكستر و هم سوزش دارد، در حالى كه مؤمنان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ايمان بهره مىگيرند.
منافقان گرچه تظاهر به نور ايمان دارند. اما باطنشان، نار است، و اگر هم نورى باشد ضعيف است و كوتاه مدت.
اين نور مختصر، يا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحيدى است و يا اشاره به ايمان نخستين آنها است كه بعدا بر اثر تقليدهاى كوركورانه و تعصب هاى غلط و لجاجت ها و عداوت ها، پردههاى ظلمانى و تاريك بر آن مىافتد، نه تنها يك ظلمت بلكه به تعبير قرآن" ظلمات".
و همينها است كه چشم بينا و گوش شنوا و زبان گويا را سر انجام از آنها خواهد گرفت، چرا كه ادامه راه غلط تدريجا نيروى تشخيص و درك انسان را ضعيف مىكند، تا آنجا كه گاهى حقايق را وارونه مىبيند، نيك در نظرش بد، و فرشته ديو، خودنمايى مىكند.
به هر حال اين تشبيه در حقيقت، يك واقعيت را در زمينه نفاق روشن مىسازد، و آن اين كه نفاق و دورويى براى مدت طولانى نمىتواند مؤثر واقع شود ممكن است منافقان براى مدت كوتاهى از مزاياى اسلام و مصونيت هاى مؤمنان برخوردار شوند و از رفاقت پنهانى با كفار نيز بهره گيرند.
ولى اين امر همچون شعله كمدوامى كه در يك بيابان تاريك و ظلمانى در معرض وزش طوفان ها است ديرى نمىپايد، و سرانجام چهره واقعى آنها آشكار مىگردد، و به جاى كسب موفقيت و محبوبيت، منفور و مطرود خواهند شد و همانند كسى كه در بيابان راه را گم كرده و چراغ را از دست داده سرگردان مىمانند. (1)
2- آيه 19 سوره بقره:
أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يجَْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فىِ ءَاذَانهِِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ محُِيطُ بِالْكَافِرِين: يا همچون بارانى از آسمان، كه در شب تاريك همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد. آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهاى خود مىگذارند تا صداى صاعقه را نشنوند. و خداوند به كافران احاطه دارد (و در قبضه قدرت او هستند).
خداوند منان در مثال دوم قرآن، صحنه زندگى آنها را به شكل ديگرى در اين آيه ترسيم مىنمايد:
شبى است تاريك و ظلمانى پرخوف و خطر، باران به شدت مىبارد، از كرانههاى افق برق پرنورى مىجهد، صداى غرش وحشتزا و مهيب رعد، نزديك است پردههاى گوش را پاره كند، انسانى بىپناه در دل اين دشت وسيع و ظلمانى و پر از خطر، حيران و سرگردان مانده است، باران پر پشت، بدن او را مرطوب ساخته، نه پناهگاه مورد اطمينانى وجود دارد كه به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه مىدهد گامى به سوى مقصد بردارد.
در اين كه ميان مثال دوم و اول در آيات فوق چه تفاوتى است؟، در اينجا دو تفسير وجود دارد:
نخست اين كه: آيه اول (مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي...) اشاره به منافقانى است كه در آغاز وارد، صف مؤمنان راستين شده بودند و حقيقتا ايمان آوردند، اما اين ايمان مستقر و پا بر جا نبود و به نفاق گرائيدند.
و اما مثال دوم (أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ ...) حال منافقانى را بازگو مىكند كه از آغاز در همان صف نفاق بودند و حتى براى يك لحظه هم ايمان نياوردند.
ديگر اين كه: مثال اول بازگو كننده حال افراد است، و مثال دوم مجسم كننده وضع محيط ها، لذا در اول مىفرمايد مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي ... (مثل آنها مانند كسى است كه ...) و در مثال دوم مىگويد:" أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ":" مانند باران پرپشتى كه از آسمان فرو مىريزد، و در آن، ظلمت و رعد و برق است" اشاره به محيط وحشتزا و پرخوف و خطرى است كه منافقان در آن زندگى داشتند.(2)
پي نوشت:
1. مكارم شيرازي ناصر، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش ،نوبت اول، ج1، ص 110.
2. همان، ج1، ص 112.
پرسش: تفسير ايه
لطفا آيه هاي 27 و 62 از سوره ي بقره را تفسير بفرماييد.
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
آيه 27سوره بقرة:
الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ : (فاسقان آنها هستند كه) پيمان خدا را پس از آن كه محكم ساختند، مىشكنند، و پيوندهايى را كه خدا دستور داده بر قرار سازند قطع مىنمايند، و در جهان فساد مىكنند، اينها زيانكارانند.
از آنجا كه در آخرين آيه گذشته، سخن از اضلال فاسقان بود در اين آيه با ذكر سه صفت فاسقان را كاملا مشخص و معرفى مىكند:
يك -" فاسقان كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از آن كه محكم ساختند مىشكنند" (الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ).
انسان ها در واقع پيمان هاى مختلفى با خدا بستهاند، پيمان توحيد و خداشناسى پيمان عدم تبعيت از شيطان و هواى نفس، فاسقان همه اين پيمان ها را شكسته، سر از فرمان حق بر تافته، و از خواستههاى دل و شيطان پيروى مىكنند.
خداوند در عمق روح و باطن سرشت انسان، شعور مخصوص و نيروهاى ويژهاى قرار داده كه از طريق هدايت آن مىتواند، راه راست را پيدا كند و از شيطان و هواى نفس تبعيت ننمايد، به دعوت رهبران الهى پاسخ مثبت داده و خود را با آن هماهنگ سازند.
قرآن از اين فطرت مخصوص تعبير به عهد خدا و پيمان الهى مىكند، در حقيقت اين يك" پيمان تكوينى" است نه تشريعى و قانونى، قرآن مىگويد:
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ:" اى فرزندان آدم! مگر از شما پيمان نگرفتم كه شيطان را نپرستيد كه او دشمن آشكار شما است، و مرا پرستش كنيد كه راه راست همين است".
پيدا است كه اين آيه اشاره به همان فطرت توحيد و خداشناسى و عشق به پيمودن راه تكامل است.
شاهد ديگر براى اين سخن، جملهاى است كه در نخستين خطبه نهج البلاغه از امير مؤمنان على (ع) مىخوانيم:
فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبياءه ليستادوهم ميثاق فطرته: خداوند پيامبران خويش را يكى پس از ديگرى به سوى مردم فرستاد تا از آنها بخواهند كه به پيمان فطرى خويش عمل كند.
به تعبير روشن تر خدا هر موهبتى به انسان ارزانى مىدارد، همراه آن عملا پيمانى با زبان آفرينش از او مىگيرد، به او چشم مىدهد يعنى با اين چشم حقايق را ببين، گوش مىدهد يعنى صداى حق را بشنو ... و به اين ترتيب هر گاه انسان از آنچه در درون فطرت او است بهره نگيرد و يا از نيروهاى خدادادي در مسير خطا استفاده كند، پيمان خدا را شكسته است.
آرى فاسقان، همه يا قسمتى از اين پيمان هاى فطرى الهى را زير پا مىگذارند.
دو - سپس به دومين نشانه آنها اشاره كرده مىگويد:" آنها پيوندهايى را كه خدا دستور داده بر قرار سازند قطع مىكنند" (وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ).
گر چه بسيارى از مفسران اين آيه را ناظر به خصوص به قطع رحم و بريدن رابطه خويشاوندى دانستهاند، ولى دقت در مفهوم آيه نشان مىدهد كه معنى وسيع تر و عمومىترى دارد كه مساله" قطع رحم" يكى از مصداق هاى آن است.
زيرا آيه مىگويد: فاسقان پيوندهايى را كه خدا دستور داده بر قرار بماند قطع مىكنند، اين پيوندها شامل پيوند خويشاوندى، پيوند دوستى، پيوندهاى اجتماعى، پيوند و ارتباط با رهبران الهى و پيوند و رابطه با خدا است، و به اين ترتيب نبايد معنى آيه را منحصر به قطع رحم و زير پا گذاشتن رابطههاى خويشاوندى دانست.
لذا بعضى از مفسران آن را به قطع رابطه با پيامبران و مؤمنان، يا قطع رابطه با پيامبران ديگر و كتب آسمانى آنها كه خدا دستور پيوند با همه آنها را داده است تفسير كردهاند كه پيدا است اين تفسيرها نيز بيان كننده بخشى از مفهوم كلى آيه است.
در بعضى از روايات جمله" ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ" به رابطه با امير مؤمنان(ع) و ائمه اهل بيت (عليهم السلام) تفسير شده است.
سه - نشانه ديگر فاسقان، فساد در روى زمين است كه در آخرين مرحله به آن اشاره شده:" آنها فساد در زمين مىكنند" (وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ).
البته اين خود مطلبى روشن است، آنها كه خدا را فراموش كرده و سر از اطاعت او بر تافتهاند، و حتى نسبت به خويشاوندان خود، رحم و شفقت ندارند پيدا است با ديگران چگونه معامله خواهند كرد؟ آنها در پى كام جويى و لذت هاى خويش و منافع شخصى خود هستند، جامعه به هر جا كشيده شود براى آنها فرق نمىكند، هدفشان بهره بيشتر و كامجويى افزون تر است، و براى رسيدن به اين هدف از هيچ خلافى پروا ندارند، پيدا است كه اين طرز فكر و عمل چه فسادهايى در جامعه به وجود مىآورد.
قرآن مجيد در پايان آيه مىگويد:" آنها همان زيانكارانند" (أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ). (1)
2- آيه 62سوره بقرة:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ: كسانى كه (به پيامبر اسلام) ايمان آوردهاند، و يهود و نصارى و صابئان (پيروان يحيى يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان بخدا و روز رستاخيز آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است، و هيچگونه ترس و غمى براى آنها نيست (و هر كدام از پيروان اديان كه در عصر و زمان خود بر طبق وظائف و فرمان الهى عمل كردهاند ماجورند و رستگار).
در بحث هاى مربوط به بنى اسرائيل در اينجا قرآن به يك اصل كلى و عمومى، اشاره كرده مىگويد: آنچه ارزش دارد واقعيت و حقيقت است، نه تظاهر و ظاهر سازى، در پيشگاه خداوند بزرگ ايمان خالص و عمل صالح پذيرفته مىشود" كسانى كه به پيامبر اسلام ايمان آوردهاند و همچنين يهوديان و نصارى و صابئان (پيروان يحيى يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان به خدا و روز قيامت آورند و عمل صالح انجام دهند پاداش آنها نزد پروردگارشان ثابت استو بنا بر اين" نه ترسى از آينده دارند و نه غمى از گذشته.
اين آيه تقريبا با همين عبارت در سوره مائده آيه 69 آمده، و با تفاوتى بيشتر در سوره حج آيه 17 آمده است.
مطالعه آياتى كه بعد از اين در سوره مائده آمده است نشان مىدهد كه يهود و نصارى به خود مىباليدند كه دينشان از اديان ديگر بهتر است و بهشت را دربست منحصر به خود مىدانستند.
شايد همين تفاخر ميان جمعى از مسلمانان نيز بود، آيه مورد بحث مىگويد:
ايمان ظاهرى مخصوصا بدون انجام عمل صالح، چه از مسلمانان باشد و چه از يهود و نصارى و پيروان اديان ديگر بى ارزش است، تنها ايمان واقعى و خالص به خدا و دادگاه بزرگ قيامت كه با كار نيك و عمل صالح توام باشد در پيشگاه خدا ارزش دارد، تنها اين برنامه موجب پاداش و جلب آرامش و امنيت مىگردد.
يك سؤال مهم.
بعضى از بهانهجويان آيه فوق را دستاويزى براى افكار نادرستى از قبيل صلح كل و اينكه پيروان هر مذهبى بايد به مذهب خود عمل كنند قرار دادهاند، آنها مىگويند بنا بر اين آيه لازم نيست يهود و نصارى و پيروان اديان ديگر اسلام را پذيرا شوند، همين قدر كه به خدا و آخرت ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند كافى است.
پاسخ: به خوبى مىدانيم كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مىكنند، قرآن در آيه 85 سوره آل عمران مىگويد: وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ:" هر كس دينى غير از اسلام براى خود انتخاب كند پذيرفته نخواهد شد".
بعلاوه آيات قرآن پر است از دعوت يهود و نصارى و پيروان ساير اديان به سوى اين آئين جديد اگر تفسير فوق صحيح باشد با بخش عظيمى از آيات قرآن تضاد صريح دارد، بنا بر اين بايد به دنبال معنى واقعى آيه رفت.
در اينجا دو تفسير از همه روشن تر و مناسب تر به نظر مىرسد.
1- اگر يهود و نصارى و مانند آنها به محتواى كتب خود عمل كنند مسلما به پيامبر اسلام (ص) ايمان مىآورند چرا كه بشارت ظهور او با ذكر صفات و علائم مختلف در اين كتب آسمانى آمده است.
مثلا قرآن در آيه 68 سوره مائده مىگويد: قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ: " اى اهل كتاب شما ارزشى نخواهيد داشت مگر آن زمانى كه تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده بر پا داريد" (و از جمله به پيامبر اسلام(ص) كه بشارت ظهورش در كتب شما آمده است ايمان بياوريد).
2- اين آيه ناظر به سؤالى است كه براى بسيارى از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آنها در فكر بودند كه اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تكليف نياكان و پدران ما چه مىشود؟ آيا آنها به خاطر عدم درك زمان پيامبر اسلام و ايمان نياوردن به او مجازات خواهند شد؟
در اينجا آيه فوق نازل گرديد و اعلام داشت هر كسى كه در عصر خود به پيامبر بر حق و كتاب آسمانى زمان خويش ايمان آورده و عمل صالح كرده است اهل نجات است، و جاى هيچگونه نگرانى نيست.
بنا بر اين يهوديان مؤمن و صالح العمل قبل از ظهور مسيح، اهل نجاتند، همانگونه مسيحيان مؤمن قبل از ظهور پيامبر اسلام.(2)
پي نوشت:
1. مكارم شيرازي ناصر، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران ، 1374 ش، نوبت اول، ج1، ص 153.
2. همان، ج1، ص 283.
موفق باشید.