با سلام
عصمت انبیاء با عدالت خداوند تبارک و تعالی چطور جور در می آید لطفا مفصل توضیح بدهید خیلی ممنون

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد به اين نكته مهم اشاره نمود كه عدالت در مشهورترين معناي كلامي خود عطا كردن حق هر صاحب حقي به اوست (1) و بر اين اساس اعطاء برخي نعمت ها به پاره اي از افراد اگر دليلي جز خواست و ميل و اراده الهي نيز نداشته باشد ، اين امر منافاتي با عدالت خداوند ندارد زيرا بنا بر تعريف مذكور عدالت ، فرع وجود حق است و اگر ما در برابر خداوند حقي نداشته باشيم ، نمي توانيم بگوييم چرا به او چيزي را دادي كه به من ندادي و اين ظلم و بي عدالتي است .
اما در مورد شبهه ناعادلانه بودن عصمت به نظر مي رسد تصويري كه شما از عصمت داريد، ناشي از جبري انگاشتن گناه نكردن توسط معصومان است، در حالي كه حقيقت اين گونه نيست؛ براي توضيح بيشتر بايد گفت:
ما معتقديم كه مصونيت معصومان در برابر گناه از مقام معرفت و علم آن‌ها به حقيقت اعمال و محبتي كه نسبت به خداوند متعال دارند، سرچشمه مي‌گيرد،(2) درست همانند پرهيز از پاره اي از گناهان براي ما كه به خاطر علم و آگاهي و معرفت مان به قبح و زشتي شان آن ها را ترك مي‌كنيم، مثلاً هرگز با بدن لخت و عريان، قدم در كوچه و خيابان نمي‌گذاريم يا به قرآن بي حرمتي نمي كنيم .
اگر دقت كنيد گروه زيادي از مردم نسبت به گناهاني مانند سرقت مسلحانه در شب يا قتل انسان‌هاي بيگناه و مانند آن عصمت دارند؛ يعني داراي حالت دروني خاصي مي‌باشند كه عوامل پيدايش اين نوع گناهان در محيط ذهن آن ها، چنان محكوم و مورد تنفر مي‌باشد كه حتي به فكر آن نمي افتند؛ بنابراين بيش تر انسان‌ها از حد و درجه ضعيفي از عصمت برخوردارند.
عصمت معصومان نيز همين گونه است، يعني ناشي از علم آنان به حقيقت و ‌آثار و عواقب گناه و محبتي كه نسبت به خداوند و نفرتي كه نسبت به معصيت خداوند دارند مي شود، با اين تفاوت كه آن ها به تمام گناهان آگاهي دارند و از محبت و عشقي نسبت به خداوند برخوردارند كه پشتوانه محكمي براي اين علم مي‌باشد ؛ موجب مي‌شود كه‌ گناه و خطايي انجام ندهند. پس اين بزرگواران بي آن كه اختيار آن ها براي انجام يا ترك گناه سلب شده باشد ، به خاطر علم و محبت دروني، در رفتارهاي خود گزينه اي را كه موجب خشم و ناراحتي پروردگار گردد، انتخاب نمي نمايند .
نكته دقيق در اين مساله آن است كه ترك گناه به خاطر اين علم و معرفت دروني عملي جبري و غير ارادي نيست؛ مثلا اگر ما به سمت گناه زشتي مانند زنا نمي رويم ،بدان معنا نيست كه در عدم ارتكاب اين گناه در طول زندگي هيچ سختي و زحمتي متحمل نمي شويم ؛ آيا ممكن نيست فردي ميل جنسي داشته باشد و شرايط انجام گناه براي او فراهم شود ، ولي به خاطر خدا و علمي كه به زشتي اين عمل دارد، آن را ترك نمايد و از ابتدا هم به خود اطمينان داشته باشد كه مرتكب اين گناه نمي گردد، اما در عين حال براي اين ترك گناه فشاري متحمل گردد ؟
مثال روشن تر اين امر مثال وزنه برداري است كه اطمينان دارد هيچ يك از حريفان وي تا كنون به ركورد وي دست نيافتند؛ در نتيجه مطمئن است كه اگر همانند گذشته ركورد خود را تكرار كند، يقينا برنده خواهد بود و مربي وي و همه كارشناسان نيز اين امر را پيش بيني مي كنند ؛ اما همه اين آگاهي هاي پيشين دليل آن نيست كه وي نهايت تلاش خود را در بالا بردن وزنه به كار نبندد و بيتشرين فشار و مشقت را در اين مسير نبيند.
به همين نسبت، فرد معصوم هر چند از عصمت خود آگاه است؛ اما اين امر به معناي ناتواني در انجام گناه و معصيت نبوده وي در برابر آزمون هاي سخت خود و تكاليف دشواري كه پيش رو دارد بيشترين زحمت و مشقت را تحمل مي نمايد، هرچند مي داند در نهايت امر از اين آزمون ها سربلند بيرون خواهد آمد؛ البته اين آگاهي هاي پيشين منحصر در معصومان نيست و برخي بندگان صالح نيز از اين حسن عاقبت و سرنوشت نيك مطلع مي شدند .
پس علم و محبت والاي اين بزرگواران، حقيقتي است كه توسط خداوند به ايشان اعطا شده ، يعني منشا عصمت عطيه اي خداوندي است ، اما چرا خداوند حكيم و عادل در بين همه موجودات اين افراد خاص را براي اعطاي اين درجات برگزيده است؟
پاسخ در درك دقيق حقيقتي است كه ما را به تفاوت رفتار شخصي اين بزرگواران با ديگر انسان ها در شرايط كاملا مساوي رهنمون مي سازد ؛ در حقيقت با اثبات عدل و حكمت خداوند در مي يابيم كه اين تمايز و انتخاب خاص نمي توانسته بي دليل و بدون حكمت باشد . اعطاي اين مقام به ائمه دليل بر غير اختياري و به اصطلاح پارتي بازي بودن آن نيست، زيرا براي خداوند تحقق زمان براي درك لياقت بندگان نسبت به نعمات ضرورت ندارد . خداوند از علم ذاتي خود مي داند كه هر بنده اي در شرايط عادي زندگي ،چه مقام و مرتبتي را در مسير بندگي احراز مي نمايد .
خداوند مي‏دانسته كه آنان منهاي عصمت هم با ديگران در مراتب اخلاص و فداكاري فرق داشته، توانايي بر عهده گرفتن مقام خطير نبوت و امامت را دارند و از آن جا كه مقام عصمت به عنوان يكي از مهم ترين لوازم نبوت و امامت محسوب مي گردد ،مقدمات آن از جانب خداوند به ايشان اعطا شد .
در عين حال نبايد فراموش كرد كه هر مقام و منزلت و نعمت خداوندي مسئوليت و تكاليفي مطابق با همان نعمت را به دنبال خواهد داشت . برخورداري از مقام عصمت براي امامان و ديگر مقامات و درجات معرفتي كه به ايشان اعطا شده است ، ضرورت قرار گرفتن در برابر سخت ترين آزمايش الهي را در پي داشت و دشوارترين مسئوليت ها و تكاليف را براي ايشان رقم زد.در نتيجه نبايد از اين نكته مهم غفلت نمود و عصمت را ابزاري براي راحتي و بي دغدغه بودن اين بزرگواران تلقي نمود و اين حقيقت تجلي عدالت خداوند در برابر بندگان است .
اين گونه نيست كه اين مقام را به كسي بدهند و او ديگر خيالش راحت و آسوده باشد، بلكه هر چه مقام بالاتر رود، مسئوليت‏ها بيش تر، تكاليف سنگين تر، هجمه‏هاي شيطاني بيش تر و تلاش و سختي و مصيبت و امتحان افزايش مي‏يابد؛ بلكه رسيدن به مقام نبوت و يا مقامات بعد از آن هم تنها با گذراندن سختي‏ها و تلاش‏ها و امتحاناتي سخت امكان پذير است، مانند داستان حضرت ابراهيم (ع) و ذبح فرزند و...!!
بر اين اساس هر انساني در هر موقعيت و وضعيتي كه قرار دارد، اگر به وظايف و تكاليف خود عمل كند و از آزمون هاي خود نمره عالي كسب نمايد، به موفقيت و سعادت كامل رسيده است. وضعيت انساني عادي كه از هوش و درك و معرفت و ايماني متوسط برخوردار است، اما به همه وظايف خود عمل كرده،همانند وضعيت پيامبري است كه با سطع بالاي معرفت و عنايات الهي و امدادهاي غيبي به وظايف سنگين خود عمل كرده، و در آزمون هاي خود، نمره عالي گرفته است.
وضعيت اين دو فرد همانند سطح دانش آموز ابتدايي و دانشجوي دكترا است كه اگر هر دو تلاش كنند، قادرند نمره بيست بگيرند؛ اگر هر دو بيست گرفتند - از يك جهت- وضعيتي مساوي داشته به يك اندازه قابل تقديرند.شايد بتوان گفت رواياتي كه اشاره به همجواري پيامبران با برخي افراد عادي در بهشت دارد(3)، بياني از اين مطلب و صورتي از همين حقيقت باشد.
پي‏نوشت‏ ها:
1. سيد محسن خرازى‏، بداية المعارف الإلهية في شرح عقائد الإمامية، مؤسسة النشر الإسلامي، قم ‏1417 ق‏، ج 1، ص 97.
2. الميزان فى تفسير القرآن‏، طباطبايى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم‏، قم‏، 1417 ق ، ج 5 ، ص 79‏.
3. شيخ صدوق‏، أمالي، انتشارات اعلمى‏، بيروت‏، 1400 ق، ص 298‏.
موفق باشید.