باعرض سلام به اساتيد محترم وپوزش ازمزاحمتي كه برايتان دارم .من يك زن 58 ساله و ديپلمه هستم.مرجع تقليدم آيت ا...خويي ميباشند.38 سال است كه زندگي زناشويي و ثمره ازدواجم 4 فرزنداست.كه همگي را سروسامان داده ام و همه تحصيلات عاليه دارند.كه به ترتيب :(پزشك"فوق ليسانس "فوق ليسانس و دكترا)دارند.همسرم 15سال است بامرگ دست و پنجه نرم ميكندو مهجور اعلام شده ومن تمام اين مدت پروانه وار پرستاريش نموده ام وهيچ شكايتي هم ندارم.وباتوجه باينكه هميشه عاشقانه خدايم را پرستش كرده ام به خاطر موضوعي شديا ازخدايم فاصله گرفته ام. واما آن موضوع :چراپروردگارم بزنان اينقدر بيمهرو در عوض با آقايان اينقدر رعوف است آخر ظلم تاكي ...؟؟.چرا هنگام دوران قاعده گي يا هر بهانه اي ديگر مردان مي توانند همسري ديگر بگزينند.اما ما زنان پس خورده حتي با اينهمه رنجي كه توضيح دادم نبايد در مورد غرايض طبيعي و خدا دادي" كه نمي شود منكرش هم شد "بايد اينهمه تحمل بخرج داده و سكوت كنيم .مگر اين رنج كمي ست .تكليف من و زنان مشابه امدر دين مبين اسلام چيست .ترا بخدا نگوييدطلاق بگيريد. مگر ميتوانم همسرم را زير دست ديگران بيندازم .هرگز چنين ظلمي را نخواهم كرد.من ميخواهم تا زماني كه نفسش مآيد و ميرود عاشقانه بر بالينش بمانم . بگذريم كه تمام امالش تقريبا بنام منست .ولي نخواهم گذاشت كسي براو وتن رنجورش ظلمي وارد كند .خوب با اين وصف ما زنان چه بايد بكنيم تاآخرعمر بي كس وتنها بمانم ..خداي نا كرده بدنبال فحشا برويم .يا خدايمان براي افراد عاطفي و مهربان چون من راهي عادلانه كه نه زن بسوزد نه مردش سر راهمان قرار داده ..من ديگر با اين غم جانسوز كه خدايم برايم به ميراث گذاشته "با اين اندوه كه خداي عادل و توانايم در مورد بنده ي حقيرش هيچ فكري نكرده " و يا عدلي درموردماتحقق نمي بخشد نمي توانم به زندگيم ادامه دهم . از افسوس اينكه پروردگارم مرا دوست ندارد نمي توانم آرامش داشته باشم دارم بيمار مي شوم و افسردهگي دامن را گرفته سروران به فريادم برسيد.رهايم نكنيد وبگوييد با تنهايي چگونه سر بر بالينم نهم .....بي صبرانه منتظر پاسختان در مدت كوتاه مي مانم .دستانم را رها نكنيد ....با سپاس
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
خواهر محترم ! پوزش ما را بابت تاخيري كه در ارسال پاسختان ايجاد شد بپذيريد؛ مطمئن باشيد كه علت اصلي اين تاخير چيزي نبود جز دردمندي و دغدغه خاص شما كه در پس يك پرسش اعتقادي نهفته بود و الا پاسخ اصلي پرسش تان در خصوص علت جواز تعدد زوجات براي مردان و منع اين امر در زنان بسيار زودتر آماده شده بود، اما از نگاه ارزيابان مركز اين پاسخ مناسب حال شما تشخيص داده نشد و پاسخ ديگري تنظيم شد.
در مورد مشكلي كه مطرح نموديد بايد به عرض برسانيم كه اصولا ماهيت قوانين در همه شرايع و حتي ملل غير ديني بر مبناي مصالح و مفاسد حد اكثري و كلان جامعه تنظيم مي شود و مساله امكان تعدد زوجات در مردان و منع اين امر در زنان نيز بر اساس همين قاعده تنظيم شده و نكات متعدد به اثبات رسيده در فيزيولوژي زن و مرد و ساختار نيازهاي روحي و عاطفي و جنسي آنان و تبعات گوناگون فردي و اجتماعي در مورد ازدواج و چند همسري درستي اين قانون دين اسلام كه در ديگر اديان هم مورد تاييد قرار گرفته را اثبات مي كند.
البته اين امر به نوعي همسان با فطرت و ساختار وجودي زن و مرد نيز محسوب مي گردد كه به همين جهت شاهد هستيم كه حتي در جوامع غير ديني و حتي در بدوي ترين جوامع انساني چند همسري براي مردان امري مطلوب و رايج بوده، اما چند شوهري مذموم و مطرود است؛ تفصيل اين بحث را در اين آدرس بيابيد. (1)
اما سخن در اين است كه آيا در اين قوانين براي موارد خاص مانند مورد شما تبصره يا توضيح و استثناء خاصي در نظر گرفته شده يا نه؟ در پاسخ به اين پرسش بايد گفت البته در همه قوانين از جمله قوانين شريعت توضيحات و استثنائات و موارد اضطراري مد نظر قرار مي گرد و در حد امكان به اين موارد توجه مي شود، اما اصل اوليه بر اين است كه قوانين كمترين تخصيص و استثناء را داشته باشند تا كارايي خود را از دست نداده و تبديل به اموري صوري و قابل دور زدن نشوند. به همين دليل معمولا در قوانين تلاش مي شود دائره تخصيص ها و استثنائات به حد اقل كاهش بيابد.
در اسلام لااقل در مورد جان و و ناموس حساسيت قوانين بيش از ساير موارد است و تلاش شده از بستر سازي و ايجاد زمينه هتك و لطمه ديدن اين چند مورد پرهيز شود و از جمله در مورد مساله ازدواج و روابط زن و مرد حساسيت بيش از ساير موارد به خرج داده شده، بخصوص در مورد زنان كه بيشترين تهديد و صدمه در اين امور متوجه آنان است.
به دليل همين مسائل كلان و پر اهميت اسلام اجازه ازدواج همزمان يك زن با چند مرد را نداده و حتما تصديق مي فرماييد كه اين قانون در شرائط كلان و عمومي تا چه حد لازم و ضروري بلكه منطقي است و اگر بنا ود تبصره و استثنائي در اين خصوص فرض مي شد تا چه حد امكان سوء استفاده از آن وجود داشت و مي توانست به ناكارآمد كردن اصل قانون بيانجامد؛ در واقع آن چه براي ما مسلم است اين است كه اگر امكان طرح راهكار خاصي براي موارد خاص و ضروري در اين باره وجود داشت حتما از جانب خداوند متعال به طور مشخص ارائه مي شد تا ظلم فوق طاقتي بر افراد وارد نگردد.
اما از آنجا كه اين امر ممكن و شدني نبود و تجويز تعدد زوجات به معني تجويز پيامدهاي منفي اين امر بر شخص و خانواده و جامعه بود خداوند اين امر را مجاز اعلام ننمود و از انجا كه تحمل اين شرائط بر غالب زنان - برخلاف مردان - ممكن و شدني است اجازه بهره مندي از حيطه ديگري در ارضاي نيازهاي جنسي و عاطفي داده نشد.
البته نبايد گمان كنيد كه اين امر ظمي است كه تنها بر زنان در اين موقعيت روا داشته شده و ديگر افراد در اين موضوع راهكاري براي برون رفت از نياز و مشكل خود دارند، بلكه واقعيت آن است كه در اسلام مصالح كلي و عمومي جامعه بر بسياري از اين امور ترجيح داده شده و در موارد عديده به تمايلات و خواسته هاي افرادي كه به درست يا نادرست درگير تمايلات عاشقانه نسبت به يك زن متاهل يا محارم خود يا حتي همجنس هاي خود مي شوند و تنها راه ارضاي نياز خود را در تماس با همجنس مي بينند پاسخ مثبت داده نشده و به شدت با اين تمايلات مقابله شده است .(2)
به هر حال همواره امكان رخ دادن اموري برخلاف روال عادي و طبيعي در زندگي وجود دارد و نمي توان توقع داشت كه قوانين بر اساس شرائط خاص ما چرخش داشته باشد، بلكه راهكار منطقي در اين موارد يكي از دو شيوه صبر و تحمل فشارهاي و تيازهاي كوتاه دنيوي يا پاك كردن ورت مساله و تغيير شرائط است ؛ همسر محترم شما مي توانست داراي سلامت جسم باشد و زندگي ما بر روال عادي جريان داشته باشد ، اما به هر دليل گرفتاري جسمي خاصي بر ايشان عارض شد و شما و ايشان و ديگر اعضاء خانواده هر يك به گونه اي مبتلا به اين مشكل و آزمون شده ايد .
بديهي است كه خداوند توقع تحمل فشار فوق طاقت از بندگان خود نداشته و خود تصريح فرموده كه: « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها (3) خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمىكند.»
اما در عين حال اگر شما بتوانيد اين وضعيت را همانند 15سال گئشته با صبر و تحمل و توكل به خداوند متعال تحمل نماييد، به پاداش عظيم اين صبر رسيده ايد و از اين آزمون سخت به سلامت بيرون آمده ايد و اگر نه بايد تبعات احتمالي جدائي از همسر خود را نيز بپذيريد؛ البته لازم به ذكر است صبر و فشار بر شما به مراتب كمتر از زنان بسياري است كه به هر دليل امكان ازدواج آن ها فراهم نشد و تا سنين بالا نتوانستند لذت ازدواج و بودن در كنار همسر و داشتن فرزند را ذدرك كنند و يا اين كه در زمان كوتاهي بعد از ازدواج شوهر خود را از دست داده اند و موقعيت ازدواج دائم يا موقت براي آن ها - علي رغم نياز شديد - به وجود نيامده است.
جالب آن كه اين امر در مورد بسياري از مردان نيز صادق است و به هر دليل نمي توانند نياز جنسي خود را از راه مشروع پاسخ بگويند؛ حال آيا منطقي است كه اين افراد وضعيت خاص خود را ظلم خداوند در حق خود بدانند و توقع داشته باشند كه خداوند نياز آن ها را با دخل و تصرف در قوانين عام و كلي خود بدهد؟
در پايان در مورد وضعيت خاص شما و همسرتان بايد عرض كنيم ، به دليل عدم ذكر دقيق وضعيت همسرتان نتوانستيم به جمع بندي روشني در مورد راهكار شما دست يابيم ؛ اگر ايشان داراي سلامت حواس و هوش و حواس و ادراك باشد تا حد زيادي مي تواند زمينه ارضاي حد اقلي نيازهاي شما را فراهم آورد و يا شما بواسطه توانايي جسمي ايشان، حتي در حد محدود تا حدودي نياز خود را برآوريد. اما اگر واقعا در شرائط كنوني امكان ارضاء نياز خود را نداريد و اصرار به ازدواج و ارتباط با مردي ديگر داريد ، بايد از طريق مجاري قانوني و البته با توجيه همسر خود به فكر اين امر باشيد .
اما اگر ايشان به هيچ وجه داراي ادراك و سلامت حواس نيست و رفع نياز شما با وجود اين امر براي شما مقدور نيست، بايد به طور جدي به فكر جدائي و ازدواج موقت با مردي ديگر باشيد كه ب فرض مهجورت مطلق همسرتان اين امر شدني و ممكن است ، لكن مي توانيد پرستاري خود از همسر اول را ادامه بدهيد كه به دليل وضعيت خاص و سن و سال ايشان محدوديت هاي شرعي اين امر بسيار كمتر و قابل حل است .
هرچند در اين زمينه حتما بايد از نزديك با كارشناسان خبره ديني مشورت داشته باشيد و ابعاد حقوقي و فقهي اين امر را ، همچنين راهكارهاي اختفاء اين امر را بررسي بفرماييد .
باز هم از تاخير ايجاد شده در پاسخ عذر خواهي مي كنيم و اميدواريم كه وضعيت كنوني خود را آزمون خداوند از خودتان - و نه ظلم او در حق خويش - بدانيد و عاقلانه بلكه عاشقانه در قبال اين امر موضع گيري داشته باشيد؛ در صورت تمايل جزئيات وضعيت همسرتان را دقيق تر بيان نماييد تا پاسخ روشن تري بيان گردد.
پي نوشت ها :
1.http://www.pasokhgoo.ir/node/30357
2. مومنون (23) آيه 7.
3. بقره (2) آيه 286.