چرا خداوند حضرت محمد را پیامبر اعلام کرد و فقط نسل ایشان معصوم به حساب می ایند ...مگر خداوند نمی گوید که همه ی انسان ها را یکسان خلق کرده و چرا دیگر هیچ شخصی نمی تواند معصوم باشد؟

ایا قابیل با یک فرشته هزدواج کرد یا با خواهرش؟اگر با خواهرش ازدواج کرده که ما همه حروم زاده ایم ... با فرشته هم نمی نواند ازدواج کند چون عقل کامل است و شهوت در ان وجود ندارد

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در پاسخ سوال اول شما بايد گفت كه مقام نبوت را نبايد يك مقام ظاهري ناچيزي پنداشت كه به هيچ قيد و شرطي مشروط نباشد و هر كسي صلاحيت حفظ و تحمل آن را داشته و هيچ نيازي به استعداد و كمال و امتيازذاتي نباشد، به طوري كه ممكن باشد هر شخصي پيامبر گردند! بلكه طبق آيات و روايات مقام نبوت مقام و منصبي الهي است كه هر كسي لياقت و شأن برخورداري از آن را ندارد و به همين خاطر خداوند آن را در اختيار محدود انسان هايي قرار داده است كه شايستگي آن مقام را دارا بوده اند چنانچه در قرآن مي فرمايد:
اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ ؛(1) خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد. در نتيجه مقام نبوت يك مقام معمولي نيست بلكه مقام ارجمندي است كه شخص واجد آن مقام با حق تعالي ارتباط و اتصال داشته، از افاضات و علوم عوالم غيبي برخوردار مي شود.
احكام و قوانين الهي بر باطن و قلب نورانيش وحي و الهام مي گردد و از هر گونه خطا و اشتباهي معصوم است. بنابراين هر كسي قابليت و استعداد براي تصدي اين مقام شامخ را ندارد ،بلكه بايد از حيث روح، در مرتبه اعلاي انسانيت قرار گرفته باشد و داراي بالاترين فضايل اخلاقي باشد تا لياقت ارتباط با عوالم غيبي و دريافت علوم و ضبط آنها را پيدا كند و شايسته‏ترين انسان براي رساندن پيام الهي و به دست گرفتن اين مسئوليت بزرگ بشود.
پس اگر خداوند حضرت محمد را به عنوان پيامبر انتخاب كرد نه ديگران را، بدين خاطر است كه آن حضرت لياقت پيامبر شدن را دارا بود و در طول زندگي خود تمام شرايط براي پيامبر شدن را مهيا كرده بود و شايستگي خود را ثابت كرد و از هر جهت آماده دريافت وحي و پيام خداوند شد، تا اين كه در چهل سالگي به پيامبري مبعوث شد.
در پاسخ سوال دوم شما هم بايد گفت كه اولا؛ اگر در آيات قرآن سخن از تساوي و يكسان بودن انسان ها به ميان آمده است مربوط به اصل خلقت و منشاء خلقت بوده است و انسان ها در اصل انسانيت با هم مشترك هستند نه در تمام مراتب و مقامات انسانيت چنانچه مي فرمايد: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى؛(2) اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم. نيز مي فرمايد: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ؛(3) بگو: «من فقط بشرى هستم مثل شما. در آيات ديگر در مورد يكسان نبودن انسانها در مقامات و كمالات انساني مي فرمايد: قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُون(4) بگو: «آيا كسانى كه مى‏دانند با كسانى كه نمى‏دانند يكسانند؟ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُون(5) بگو: «آيا نابينا و بينا مساويند؟! پس چرا نمى‏انديشيد؟ در نتيجه لازمه مشترك بودن در اصل خلقت و انسانيت اين نيست كه در تمام مراتب و مقامات انسانيت هم مشترك باشند.
ثانيا؛ مقام عصمت در عين موهبتي بودن، با لياقت‌ها و شايستگي‌هاي اكتسابي و افعال ختياري انسان ارتباط دارد بنابراين اگر خداوند علم موجب عصمت را به پيامبران و امامان بخشيد بدين خاطر است كه آنها شايستگي و لياقت آن را دارا بودند و الا دسترسي به مقام «عصمت» و راه‏يابي به مقامات «علمي و معنوي» اختصاصي به پيامبران و امامان ندارد؛ بلكه براي همگان ميسر است.
در روايتي امام صادق(ع) مي‌فرمايد:«به درستي كه خدا انسان‌هايي را از فرزندان آدم انتخاب كرد و تولد آنها را پاك و بدن‌هاي آنان را پاكيزه گردانيد و آنها را در پشت مردان و رَحِم زنان در حفظ خويش قرار داد، نه به جهت طلبي كه از خداوند داشته باشند، بلكه از آنجا كه خداوند در هنگام خلقت مي‌دانست كه از او فرمان‌برداري مي‌كنند و او را عبادت مي‌نمايند و هيچ گونه شركي نسبت به او روا نمي‌دارند، پس اينان به واسطه فرمان‌برداري از خداوند به اين كرامت و منزلت والا نزد خداوند، نايل شده‌اند».(6) در نتيجه مقام عصمت منحصر به امامان نيست بلكه هر انساني اگر خود را از همة گناهان وارهاند و بر اين امر تداوم بخشد و خواهان ارتقاي روحي و ايجاد زمينه لازم شايستگي باشد و قلب سليم را به پيشگاه خداوند هديه برد، مشمول عنايت خاص خدا خواهد بود.
در پاسخ سوال سوم شما هم بايد گفت كه در رابطه با نحوه ازدواج فرزندان حضرت آدم با توجه به روايات و آراء دانشمندان سه نظريه مطرح مي باشد:
1- ازدواج و تناسل فرزندان آدم (ع) به اين نحو بوده است كه خداوند براي هر يك از پسران و دختران، زوجي از فرشتگان و جنّيان آفريد و اولاد آنها با يكديگر به صورت پسر عمو و دختر عمو در آمدند و تكثير نسل صورت گرفت.
«زراره» به نقل از امام صادق (ع) نقل كرده كه آن حضرت پيرامون پيدايش نسل آدم و ذريّه او اينگونه فرمودند:«آدم (ع) در هفتاد بار زايمان حوّا(ع) صاحب يكصد و چهل دختر و پسر شد(حضرت حوّا در هر حمل صاحب دو قلو، يكي پسر و ديگري دختر، مي شدند) تا اينكه هابيل به دست برادرش كشته شد. در مرگ او آدم آنقدر بي تابي كرد كه تصميم گرفت پنجاه سال از نزديكي با حوّا دوري گزيند، بعد از اين مدت طولاني خداوند بر آنها عطيه اي بهشتي مرحمت فرمود، عصر روز پنج شنبه حوريه اي سيه چشم بنام« نزلة» از بهشت فرود آمد و به امر خداوند با «شيث» ازدواج نمود و فرداي آن روز به هنگام عصر ديگر كنيزكي بهشتي بنام «منزلة» به امر خداوند از بهشت پايين آمده و به ازدواج فرزند ديگر آدم يعني«يافث» در آمد. از همسر شيث پسري به دنيا آمد و نيز از همسر يافث دختري، و آن هنگام كه آندو به حد بلوغ رسيدند با يكديگر ازدواج نمودند سلف صالح و برگزيدگان از پيامبران يكي پس از ديگري پا به عرصة وجود نهادند.»( 7)
در حديث ديگري امام باقر (ع)فرمودند:«از براي آدم چهار پسر متولد شد، پس خدا به ايشان چهار نفر از حور العين فرستاد، پس هر يك از ايشان را به يكي از پسرهاي خود داد، و چون فرزندان از ايشان به دنيا آمد خدا آن حوريان را به آسمان برد، و به اين چهار نفر، چهار نفر از جنّ تزويج كرد و نسل از ايشان به هم رسيد، پس هر حملي كه در مردم هست از آدم هست، و هر حُسن و جمالي كه هست از حور العين است، و هر بدصورتي و بدخلقي كه هست از جنّ است.(8)
در روايتي ديگر از امام صادق(ع) نقل شده است كه:«... هنگامي كه قابيل به سنّ بلوغ رسيد با دختركي از جنس جنّيان به نام«جهانه» ازدواج نمود، بعد از آن خداوند هابيل را به آدم بخشيد و او با حوريه اي بهشتي به نام«نزله» وصلت نمود».( 9)
2- آنها (فرزندان آدم(ع)) با نسل هاي باقيمانده از نسل هاي پيشين ازدواج كردند. چرا كه آدم (ع)نخستين انساني نبود كه بر اين پهنا گام نهاده، بلكه پيش از او انسانهايي در روي زمين زندگي مي كرده اند و منقرض شده اند چيزي كه هست بقايايي از آنها در روي زمين وجود داشت كه به تكثير نسل كمك مي كرد.( 10)
در كتاب«توحيد» صدوق از امام صادق(ع) روايتي آورده شده كه در ضمن آن به راوي فرموده:«شايد شما گمان كنيد كه خداي عزّوجلّ غير از شما هيچ بشر ديگري نيافريده، نه چنين نيست بلكه هزار هزار آدم آفريده كه شما از نسل آخرين آدم از آدم ها هستيد.»(11)
و از امام باقر(ع) و امام سجاد(ع) نيز حديثي به اين معنا نقل شده است.(12)
3- نظريه سوم ناظر به اين است كه: ازدواج آنها با خودشان انجام گرفته و مجوّز آن، ضرورت آغاز آفرينش و نبودن همسري ديگر بوده است.
از امام سجاد(ع) (در گفتگويي كه با مردي قرشي داشته) نقل شده است كه«... هابيل با«لودا» خواهر هم قولوي قابيل ازدواج كرد و«قابيل» با«اقليما»، همزاد و هم قولوي هابيل.» مرد قرشي گفت اينكه عمل مجوسيان امروز است، حضرت فرمود:«مجوسيان اگر اين كار را مي كنند و ما آن را باطل مي دانيم براي اين است كه بعد از تحريم خدا آن را انجام مي دهند.»(13)
و به سند صحيح از امام رضا (ع) در جواب اينكه:«نسل آدم چگونه به هم رسيد؟ نقل شده كه فرمود:«حوّا حامله شد به هابيل و خواهر او در يك شكم، و در شكم دوم به قابيل و خواهر او، پس هابيل را به خواهر قابيل و قابيل را به خواهر هابيل تزويج نمود، و بعد از آن نكاح خواهران حرام شد.»(14)
در جمع بندي اقوال بايد بگوييم كه علاّمه مجلسي طرفدار قول اول است و در رابطه با احاديثي كه راجع به قول سوم نقل شده گفته است:«چون اين احاديث موافق اهل سنّت است، بر تقيّه حمل كرده اند.»(15) همچنين سيد نعمت الله جزايري صاحب«قصص الانبياء» قول اول را مي پذيرد و احاديث قول سوم را حمل بر تقيه مي كند. (16)
آقاي محمد محمدي اشتهاردي صاحب كتاب«قصّه هاي قرآن» قول دوم را بهترين قول دانسته است.(17)
علاّمه طباطبائي در«الميزان» در تفسير آية شريفة«وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً»(18) به شدّت طرفدار قول سوم است و مي نويسد:«از ظاهر اطلاق آية شريفه بر مي آيد كه در انتشار نسل بشر غير از آدم و همسرش هيچ كس ديگري دخالت نداشته، نه هيچ زني از غير بشر دخالت داشته، و نه هيچ مردي، چون قرآن كريم در انتشار اين نسل تنها آدم و حوّا را مبدأ دانسته و اگر غير آدم و حوّا مردي يا زني از غير بشر دخالت مي داشت، مي فرمود:« و بثَّ منْهُما و مِنْ غيرهما» و يا عبارتي ديگر نظير اين را مي آورد تا بفهماند كه غير از آدم و حوّا موجودي ديگر نيز دخالت داشته.
و اما اينكه چنين ازدواجي در اسلام حرام است و بطوري كه حكايت شده در ساير شرايع نيز حرام و ممنوع بوده است ضرري به اين نظريه نمي زند براي اينكه تحريم حكمي است تشريعي، كه تابع مصالح و مفاسداست، نه حكمي تكويني(نظير مستي آوردن شراب) و غير قابل تغيير، و زمام تشريع هم به دست خداي سبحان است.»(19)
پي نوشت ها:
1-انعام(6) آيه124.
2-حجرات(49) آيه13.
3-كهف (18) 110.
4-زمر(39) آيه 9.
5-انعام(6) آيه 50.
6- علامه مجلسي، بحار الانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403 هـ .ق، ج 10، ص 170.
7- همان، ج 11، ص 224 و 223، و ابن بابويه(صدوق)، علل الشرايع، دارالحجّة للثقافه، 1416 هـ .ق، ج 1، باب علة كيفية بدء النسل، ص 32، 35، حديث 2.
8- عيّاشي، تفسير عياشي، تهران، مكتبة العلميه الاسلاميه، ج 1، ص 215.و مجلسي، حياة القلوب، پيشين، ج1، ص 194 و 195.
9- مجلسي، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفا، 1403، ج 11، ص 226.
10- مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و هشتم، ج 3، ص 282، و سبحاني، جعفر، منشور جاويد، قم، موسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، ج 11، ص111.
11- صدوق، ابن بابويه، توحيد، تهران، مكتبة الصدوق، چاپ1378 هـ .ق، ص277، حديث 2.
12- حويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، قم، مطبعة الغلميّه، چاپ دوم، ج1، ص59 و 16 و مجلسي، بحارالانوار، پيشين، ج 54، ص 336.
13- طبرسي، احتجاج، نجف، انتشارات نعمان، 1386، هـ .ق، ج 2، ص 44.
14- مجلسي، حياة القلوب، پيشين، ج1، ص 198.
15- مجلسي، حياة القلوب، پيشين، ج1، ص 198، و بحارالانوار، ج 11، ص 219.
16- جزايري، سيّد نعمت الله، قصص الانبياء، ترجمة يوسف عزيزي، تهران، انتشارات هاد، چاپ پنجم، 1379 هـ .ش، ص 114.
17- محمدي اشتهاردي، محمد، قصّه هاي قرآن، تهران، انتشارات نبوي، زمستان 79، ص 24 و 25.
18- نساء(4) آيه1.
19- طباطبائي، محمد حسين، الميزان، ترجمة محمد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، ج 4، ص 229.

موفق باشید.