من حدود3 ماهی است با ناامیدی مواجه شدم یعنی این سوالات میاد تو ذهنم....

خدا کیه؟
کیه که این همه اطلاعات داره؟
ماکه همه کارامون دست خداست چرا برای انجام کارها تلاش میکنیم؟
زمان بی پایان ان دنیا؟ایا حوصله ما سرنمیرود"؟

پرسش: نااميدي كه شيطان در وجود من ايجاد كرده
1- من حدود3 ماهي است با نااميدي مواجه شدم يعني اين سوالات مياد تو ذهنم....خدا كيه؟ كيه كه اين همه اطلاعات داره؟

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
قبل از هر چيز بايد عرض كنيم كه لزوما اين سوالات منشا شيطاني ندارد، بلكه در بسياري از موارد اين قبيل پرسش ها لازمه طبيعي رشد فكري و عقلي انسان و روحيه حقيقت جويي است كه در وجود او تقويت مي شود و نبايد از اين پرسش ها گريزان بود، بلكه بايد به دنبال پاسخ آن از مجراي صحيح و درست گشت.
در مورد شناخت خداوند بايد گفت لفظ « خدا » در زبان فارسي مخفف «خودآ» يعني خود به وجود آمده و تقريباً مرادف با اصطلاح فلسفي « واجب الوجود » است، يعني موجودي كه وجود براي او ضرورت دارد و موجود ديگري به او وجود نداده است، ولي با توجه به مشابهات آن مانند ناخدا (ناو خدا) و كد خدا مي‌توان گفت معناي لغوي آن شبيه به معناي صاحب و مالك و معنايي كه در عرف از آن فهميده مي‌شود، نظير خالق و آفريدگار است. (1) بر همين اساس در زبان فارسي به جاي مفاهيم واجب الوجود، «خدا» گفته مي‌شود.
پس مهم ترين حقيقت وجودي خداوند از اسم او درك مي شود و آن اين كه هيچ موجودي به او وجود نبخشيده و خداوند معلول هيچ علتي نيست، پس كلمه «خدا» كاملا متناسب با حقيقت وجود خداوند است.
در مورد حقيقت وجود او بايد توجه داشت كه آگاهي از ماهيت خدا ناممكن است، زيرا ذات الهي هر چه هست «هستي» است ،بدون همراهي «چيستي» با اين هستي محض؛ پس چنان كه فلاسفه تاكيد مي كنند، خداوند داراي جنس و فصل و ... نيست تا بتوان تعريف مشخصي از حقيقت وجودي او ارائه داد.
مشكل اصلي در درك حقيقت و چگونگي خداوند آن است كه حقيقت ذات نامحدود الهي براي ما كه موجودات محدود هستيم، قابل درك نيست، در نتيجه رهيافت به درك ذات الهي براي ما ممكن نيست. تنها در خصوص او مي دانيم كه موجودي است در نهايت كمال؛ يعني هرگونه كمال وجودي كه به تصور درآيد، در ذات او به كامل ترين وجه و بالاترين درجه موجود است و هر نوع نقص و زشتي و نادرستي در كوچك ترين حدود و پايين ترين درجات از ذات او به دور است.
از همين روست كه مي توانيم به شناختي اجمالي از صفات خداوند كه عين ذات او هستند برسيم و تصور خود را از خداوند در مراتب نازل تر شكل بدهيم كه از اين جمله صفات علم بي نهايت الهي است؛ وقتي در ذات الهي هيچ نقص و نداري و كمبودي وجود ندارد، او علم مطلق به همه چيز دارد و هيچ جهلي در ذات او نيست.
درك ماهيت علم الهي بسيار دشوار و بلكه ناممكن است ، اما همين مقدار مي دانيم كه علم خداوند به همه عالم از باب علم علت به معلول است و ممكن نيست كه معلول كه جزئي از حقيقت علت است، بر علت خود مخفي بماند ، همان گونه كه تصورات و تفكرات ذهني ما كه معلول ذهن ماست نمي تواند از خود ما مخفي بماند.
اين ها بخشي از علم و آگاهي اجمالي ما از خداوند متعال است؛ به علاوه نشانه هايي از صفت و حقايق وجودي او در قرآن و روايات بيان شده كه تا حدي به كامل تر شدن اين ادراك اجمالي كمك مي كند؛ البته در قرآن تاكيد شده:« لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ء ؛ (2) هيچ چيز مانند خدا نيست » در نتيجه هيچ موجودي همانند خدا نيست و خدا همانند موجودات ديگر نيست؛ زيرا هر موجودي غير از خدا، محدود و نيازمند است. اگر خدا بخواهد مانند مخلوقات خود باشد، يكي از آن ها خواهد بود. اما در عين حال صفات متعدد و كمالات مختلفي را از خداوند براي ما بيان كرده كه اين آيات بخش اعظم قرآن كريم را در بر گرفته است.
همچنين در روايات ما به گوشه هايي از آن حقيقت نامتناهي اشاره هايي شده است؛ علي بن ابيطالب مي‏فرمايد: خدا داخل در اشيا است، نه مثل دخول چيزي در چيز ديگر و خارج از وجود اشيا است. امّا نه مثل خروج جسمي از جسم ديگر. (3)
در نتيجه در مي يابيم كه با همه اين اوصاف راهي به دستيابي به تصوري از حقيقت او نداريم. اما با تمام وجود مي توانيم وجود او را ادراك كرده، به دور نمايي از آنچه مي تواند باشد برسيم ؛ به تعبير زيباي فردوسي:جهان را بلندي و پستي تويي ندانم چه اي، هرچه هستي تويي
پي‌نوشت‌ها:
1. محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن، نشر موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، 1380 ش، ص21.
2. شوري (42) آيه 11.
3. شيخ صدوق، توحيد، نشر جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم بي تا، ص 306.
پرسش: 2- ماكه همه كارامون دست خداست چرا براي انجام كارها تلاش ميكنيم؟

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
هرچند تعبير اين كه كارهاي ما دست خداست، چندان روشن نيست. اما به نظر مي رسد اين پرسش نتيجه تصور غلطي است كه شما در مورد ماهيت تقدير يا سرنوشت داريد؛ اصولا در مورد سرنوشت، دو تفسير وجود دارد، تفسير نخست مى گويد: سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده؛ بنابراين هر كس با سرنوشت معيّنى از مادر متولد مى شود كه قابل دگرگونى نيست. هر انسانى نصيب و قسمتى دارد كه ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد، ‌و كوشش‌ها براى تغيير سرنوشت بيهوده است. بنا بر اين تفسير، ‌بديهى است كه انسان موجودى مجبور و بى اختيار است.
بررسى منابع اسلامى نشان مى دهد اين تفسير مورد تأييد اسلام نيست و قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامى از قبيل: تكليف، جهاد، سعى و كوشش و استقامت، قيامت، حسابرسي و غيره را به هم مى ريزد.
استاد مطهرى مى گويد:«اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي،‌انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد.» (1)
اما در تفسير دوم از سرنوشت، در عين حال كه دست تقدير الهي در زندگي انسان و قضا و قدر الهي را مردود نمي داند، نقش انسان را در تعيين سرنوشت زندگي او مي‌پذيرد. در اين تفسير، نقش انسان نه تنها مغاير با سرنوشت نيست، بلكه جزئي از همان سرنوشت است. در سرنوشت و تقدير انسان - چه مومن باشد و چه كافر- چنين است كه او سرنوشت خود را تعيين نمايد. در واقع اختيار داشتن انسان جزئي از تقديرات الهي است.
براي روشن شدن رابطه قضا و قدر با اختيار انسان اندكي توضيح مي‌دهيم:
قدر: يعني اندازه و اندازه گيري و تعيين حدّ و حدود چيزي. در اصطلاح به اين معنا است كه خداوند براي هر چيزي اندازه اي قرار داده و آن را بر اساس اندازه گيري و محاسبه و سنجش آفريده است.
قضا: يعني حكم و قطع و حتميت. در نظام آفرينش،‌موجودات مادي از چندين راه ممكن است به وجود بيايند، مثلاً اگر به خانة شما از چند كوچه راه باشد، ورود به خانه شما از چند راه ممكن است. حال اگر از ميان چندين راه ممكن، علل و اسباب پيدايش يكي از آن‌ها فراهم شد و تنها همان يكي تحقق يافت،‌اين مرحله از تحقق را قضا مي‌نامند.
خداوند براي هر چيزي علت‌ها و اسباب هايي قرار داده كه هستي و مشخصات آن بستگي به آن‌ها دارد. اين طور نيست كه هر چه در جهان پديد مي‌آيد، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقي و بي حساب باشد. همان گونه كه در بارش برف و باران و ... عواملي دخالت دارد و هرگز چنين كاري بي علل و اسباب انجام نمي پذيرد، همچنين كارهاي بشر از روي تصادف و اتفاق از او سر نمي زند، بلكه نخست چيزي را تصور مي‌كند، سپس به آن مي‌انديشد و پس از آن كه فايده واقعي يا پنداري آن را پذيرفت، ‌به انجام آن مي‌كوشد. پس انجام هر حادثه‌اي در جهان علت و سببي دارد و اين نظامي است تخلف ناپذير و خداوند نيز چنين مقرّر كرده است.
اين مسئله با اصل آزادي و اختيار انسان منافات ندارد،‌ زيرا اختيار و آزادي يكي از اسباب و علل جهان است؛ يعني خداوند خواسته و مقدّر نموده كه بشر كارهاي خود را به اراده خود انجام دهد، و سرنوشت خويش را رقم زند. اين كه مي‌گوييم كارهاي انسان هم به اختيار خود او است و هم قضا و قدر الهي دخالت دارد، به همين معني است كه خدا اراده فرموده و مقدّر كرده كه بشر سرنوشت خود را تعيين كنند. بشر مختار و آزاد آفريده شده، يعني به او عقل و فكر و اراده داده شده است. بشر در كارهاي ارادي خود مانند سنگ نيست كه او را از بالا به پايين رها كرده باشند و تحت تأثير عامل جاذبة زمين خواه ناخواه به طرف زمين سقوط كند. نيز مانند گياه نيست كه تنها يك راه محدود در جلوي او هست و همين كه در شرايط معيّن رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذايي را جذب و راه رشد و نمو را طي مي‌كند. هم چنين مانند حيوان نيست كه به حكم غريزه كارهايي انجام دهد. بشر هميشه خود را در سر چهار راه هايي مي‌بيند. هيچ گونه اجباري كه فقط يكي از آن‌ها را انتخاب كند ندارد و ساير راه‌ها بر او بسته نيست. انتخاب يكي از آن‌ها به نظر و فكر و اراده او مربوط است؛ يعني طرز فكر و انتخاب او است كه يك راه خاص را معيّن مي‌كند. (2)
اين كه از يك طرف مسئله تقدير الهي مطرح است و از طرف ديگر اختيار انسان، به اين معنا است كه خداوند مقرّر كرده كه انسان با اختيار و اراده خود، يكي از راه‌ها را انتخاب كند و آن راهي كه انسان با ارادة خود انتخاب كرده، همان است كه مقدّر است.
خداوند به قضا و قدر مقرّر كرده كه انسان با اختيار خود، آن راهي كه خداوند از ازل مي‌داند، انتخاب كند. پس تقدير خداوندي اين است كه بشر افعال خود را از روي اختيار انجام دهد، نه اين كه تقدير او را به انجام يك طرف مجبور سازد. انسان به هر سو كه رو آورد، همان قضا و قدر او است كه با دست خود آن را انتخاب مي‌كند.
انسان فقط يك نوع سرنوشت ندارد، بلكه سرنوشت هاي گوناگوني در پيش دارد كه ممكن است هر كدام از آن‌ها جانشين ديگري گردد، مثلاً اگر كسي بيمار شود و معالجه كند و نجات پيدا كند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نيز اگر معالجه نكند و رنجور بماند و يا بميرد، آن نيز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
اميرالمؤمنين (ع) از كنار ديوار شكسته و كجى برخاست. پرسيدند: از قضاى الهى فرار مى كني؟ فرمود: از قضاى الهى به قدر او پناه مى برم. (3) «يعنى درست است كه تا قانون عليت كه منتهى به فرمان خداست، نباشد، ديوار شكسته سقوط نخواهد كرد، اما همان خداوند به من عقلى داده كه آن خود يك حلقه از سلسله قانون عليت است و يك عامل بازدارنده در برابر اين گونه حوادث. البته ديوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلى سقوط مى كند. اما من مى توانم به قدر الهى پناه ببرم؛ يعنى با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گيرى كنم كه اگر ديوار سقوط كند روى من نيفتد».(4)
در قرآن آيات زيادى وجود دارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آيه: « لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى؛ براى انسان چيزى جز حاصل سعى او نيست». (5)
و : « ِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ (6) خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمى دهد. مگر خودشان آن را تغيير دهند.»
از آنچه ذكر شد امكان تغيير قضا و قدر درموارد خاص به خوبي روشن شد. اما تغيير قضا و قدر يا تبديل سرنوشت در روايات متعدد هم بيان شده است كه يكي از مهمترين ابعاد و عوامل اين تغيير مقوله دعا است.
استاد مطهري مي‌گويد:"از نظر جهان بيني الهي، جهان هم شنواست و هم بينا، ‌ندا و فرياد جاندارها را مي‌شنود و به آن‌ها پاسخ مي‌دهد. به همين جهت دعا يكي از علل اين جهان است كه در سرنوشت انسان مؤثر است. جلو جريان هايي را مي‌گيرد و يا جريان هايي به وجود مي‌آورد. به عبارت ديگر، دعا يكي از مظاهر قضا و قدر است كه در سرنوشت حادثه اي مي‌تواند مؤثر باشد يا جلو قضا و قدري را بگيرد". (7)
امام صادق(ع) مي‌فرمايد: "دعا، قضاي الهي را بر مي‌گرداند، اگر چه قضاي الهي محكم شده باشد. از اين رو زياد دعا كن كه آن كليد هر رحمت و بر آوردن هر حاجت است". (8)
از امام كاظم (ع) نقل شده:"بر شما باد به دعا كردن زيرا دعا و درخواست از خدا بلائي را كه از مرحله‌قدر و قضا گذشته و جز امضاي آن نمانده (يعني تمامي اسباب آن فراهم شده، ولي هنور در خارج وجود پيدا نكرده) بر مي‌گرداند". (9)
امام صادق (ع) مي‌فرمايد: "خدا را بخوان و دعا كن و مگو كار گذشته است!". (10) البته نبايد از ياد برد كه تاثير تلاش و كوشش يا دعا و ديگر عوامل در تغيير قضا و قدر تاثيري مطلق نيست و همه تقديرات و قضاها قابل تغيير نيستند؛ به عبارت روشن تر فقط قضاي غير حتمي هستند كه تغيير پذيرند نه قضاي حتمي و قطعي.
به عبارت روشن تر مقدرات حتمي تغيير ناپذيرند، نه بدان رو كه ذاتا تغيير ناپذيرند، بلكه اراده خداوند بر اين تعلق گرفته است كه حتماً روي دهند، يعني خداوند نمي‌خواهد اين قبيل تقديرات را تغيير دهد، نه اين كه ذاتا تغيير ناپذيرباشند. مثلا زمان قيامت جزو مقدورات حتمي است. به اعمال صالح و ناصالح انسان وابسته نيست و دعا يا تلاش كسي به تاخيرش نمي‌اندازد.
جهت آگاهي بيش تر مي‌توانيد به كتاب "علم پيشين الهي و اختيار" نوشته محمد سعيدي مهر؛ همچنين كتاب "انسان و سرنوشت" از استاد مطهري مراجعه فرماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. شهيد مطهري، مجموعة‌آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374ش، ج1، ص 384.
2. همان، ص 385.
3. شيخ صدوق، التوحيد، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1398 ه ق ، ص 369.
4. ناصر مكارم شيرازي، پيدايش مذاهب، تنظيم مسعود مكارم، محمد رضا حامدى‏، بي تا ، ص 31.
5. نجم (53) آية 39.
6. رعد (13) آية 11.
7. استاد مطهري، مجموعة آثار، همان، ج 1، ‌ص 406.
8. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش، ج 2، ص 470.
9. ترجمه تفسير الميزان‏، موسوى همدانى سيد محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، قم‏ 1374 ش، ج 2، ص 55.
10. اصول كافي، همان، ج 4، ص 466.
پرسش: 3- زمان بي پايان ان دنيا؟ايا حوصله ما سرنميرود"؟

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
بهشت يا جهنم، آخرين منزلگاه بشر در سير عالم وجود است. آنان كه وارد بهشت مي شوند، هميشه و جاودان در آن جا زندگي مي كنند و در ناز و نعمت به سر مي برند. اما آنان كه به جهنم مي روند، دو دسته هستند:
يك دسته مدتي در آن جا مجازات مي شوند و وقتي حساب شان پاك شد، از جهنم بيرون مي آيند و وارد بهشت مي شوند. دستة ديگر از جهنميان براي هميشه در آن جا مي مانند و جايگاه ابدي آنان دوزخ است.
اصولا لازمه روح بي نهايت و مطلق طلب انسان همين است كه حيات آخرتي او به منتهايي ختم نشود. همچنان در اوج شكوه و لذت و زيبايي و تكامل ادامه يابد. وگرنه بشر انگيزه چنداني براي رسيدن به چنين نعمت محدود و گذرايي در دنيا نخواهد داشت. اگر بنا بر خوشي موقت باشد، خوشي موقت دنيايي را براي خود بر مي گزيند.
توضيح بيشتر اين مساله آن كه:
ميل به جاودانگي در وجود و فطرت انسان قرار داده شده است به اين جهت است كه جاودانگي عالم آخرت و بهشت، خواسته فطري و دروني انسان است كه هميشه آن را مي خواهد؛ بنابراين عالم آخرت و بهشت، پاسخي به خواسته دروني آدمي است.
به علاوه كه آخرت محل بر طرف شدن محدوديت ها و سرآغاز زندگي سراسر كمال و خوشي است، تكامل و رشد در ابعاد گوناگون در آن وجود دارد و امكان تعالي و تكامل روحي و معرفتي و.... به طور نامحدود براي بشر در آن جهان اقتضا مي كند كه حيات در آن سرا هم نامحدود باشد.
البته چگونگي حيات در آخرت به صورت كامل و واضح براي ما كه در دنيا و با محدوديت هاي ماده زندگي مي كنيم، قابل درك نيست و چه بسا بخش عمده تحير و به تعبير شما ترس در اين زمينه هم به ابهام كم و كيف عالم آخرت و زندگي در آن بر گردد، اما در مجموع وقتي امكان تكامل و رشد علمي و معرفتي در آخرت به مراتب بهتر و بيش تر از دنيا فراهم است.
پس بسياري از اهداف خلقت انسان هم چنان در آخرت باقي است و با اين وجود تصور انتها براي آن لذت بي نهايت و با شكوه اندوه بار و نگران كننده تر خواهد بود. در آن عالم هر لحظه و هر آن، چيز تازه اي تحقق مي يابد و خلقت تداوم يافته و هر لحظه چيزي نو پديد مي آيد چون در آن جا نوعي حيات ناشناخته در همه موجودات وجود دارد كه شوق و ميلي جديد را در همه ساكنان بهشت در مورد اين نعمات آن به آن پديد مي آورد و بر اين اساس تصور هر نوع ملالت و يكنواختي ناشي از زندگي در عالم آخرت و يا تحير و نگراني و ترس از آن تنها مربوط به همين عالم دنياست كه غرق در محدوديت ها و كاستي است ، ولي در آن عالم اين ترديدها و نگراني ها كاملا برطرف مي گردد .
امام صادق (ع) فرمود: «خداوند بهشتى آفريده كه هيچ چشمى نديده و هيچ مخلوقى از آن آگاه نيست. خداوند هر صبحگاه آن را مى گشايد و مى گويد: بوى خوشت را افزون كن و نسيمت را بيفزا». (1) بنا بر اين براي بهشتيان هيچ گونه ملال و دلزدگي از بهشت و نعماتش معني و مفهوم ندارد.
«براي اهل بهشت سفره هايي مي گسترانند كه بر آن، آنچه مورد علاقه آن هاست ، قرار داده مي شود. طعام هايي كه از آن لذيذتر و معطر تر نيست». (2)
در نتيجه مي توان گفت در بهشت نوعي تكامل وجود دارد، در همه چيز حتي در خود بهشتيان. هر تكاملي جلوه جديدي از زيبايي هاي همان منظر واحد را به انسان مي نماياند، چه رسد به اينكه همان منظر نيز در حال تكامل است؛ در روايتي آمده است:
«سوگند به خدايي كه قرآن را بر محمد نازل كرد! اهل بهشت پيوسته بر جمال و زيبايي شان افزوده مي شود، همچنان كه در دنيا بر پيري و فرتوتي آنان افزوده مي شد». (3)
براي مطالعه بيش تر مي توانيد به اين منابع مراجعه نماييد:
1. جوادي آملي، تفسير موضوعي قران كريم (معاد در قران) ج 5، نشر مركز اسرا.
2. گفتار فلسفي، معاد از نظر روح و جسم ، ج 2، هيئت نشر معارف اسلامي.
3. ناصر مكارم شيرازي، پيام قران، ج 6، نشر دارالكتب الاسلاميه تهران.
پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 81.
2. بحرانى سيد هاشم‏، البرهان فى تفسير القرآن‏، بنياد بعثت‏، تهران‏، 1416 ه ق‏، ج4، ص 394.
3. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت، 1404 ه ق، ج8، ص199.

موفق باشید.