سلام خسته نباشید . بنده شیعه هستم . از علمای اهل سنت این سوال را از بنده پرسیدن و من نتوانستم پاسخش را بدهم . لطفا کمکم کنید و بگویید که در جواب به وی چه بگویم ؟

درمورد نامه 6 نهج البلاغه(همانا کسانی با من بیعت کردن که با ابوبکر و عمر وعثمان با همان شرایط بیعت کردند و کسی حق مخالفت با آن را ندارد) را برایمان توضیح دهید . اگر بیعت ابوبکر و عمر و عثمان ایراد داشته است ، پس چرا حضرت علی (ع) بیعت یاران خودش را همانند بیعت یاران عمر و عثمان و ابوبکر دانسته ؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
نامه 6 نهج البلاغه از نامه هاي حضرت علي به معاويه است و در اين نامه سلام و درودي به خلفاي پيش از خود و كساني كه آنها را انتخاب كردند نيامده و شما ابتداي نامه را اشتباه ترجمه كرده ايد:
« انه بايعني القوم الذين بايعوا ابابكر و عمر و عثمان علي ما بايعوهم عليه...»(1)يعني همانا كساني با من بيعت كرده اند كه با ابابكر و عمر و عثمان با همان شرايط بيعت كرده اند...
و اين قسمت از ترجمه شما «من با قومي بيعت كرده‌ام كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كرده‌اند» اشتباه است.
اين سخن حضرت علي(ع) نيز مانند خطبه 173 روش استدلال و مناظره بر اساس باورهاي طرف مقابل است. زيرا معاويه به ولايت و ولايت امام علي و نصب الهي و ابلاغ رسول خدا اعتقاد ندارد و تنها در شعارهاي خود بيعت مردم و شوراهاي مسلمين را مطرح مي كند امام هم در استدلال با معاويه ناچار معيارهاي مورد قبول او را مطرح مي فرمايد كه اگر بيعت را قبول داري همان مردمي كه با ابابكر و عمر و عثمان بيعت كردند با من بيعت كردند و اگر شوري را قبول داري شوراي مهاجر و انصار مرا برگزيدند.
بنابراين چون معاويه خلافت حضرت علي را نمي پذيرفت، ايشان براى اثبات حقانيت خود تكيه بر مسلّماتي كه او قبول داشت كرده، چرا كه معاويه و ديگر مخالفان قبول اهل حلّ و عقد (پذيرش از سوى علماى امّت) را براى ثبوت امامت و خلافت كافى مى‏دانستند؛ بنابراين با منطق خودشان (منطق جدال احسن) به آن‏ها پاسخ مى‏گويد.
ابن ابي الحديد از شارحان اهل سنت نهج البلاغه درباره اين نامه مي نويسد:« ... لانه احتج علي معاويه ببيعة اهل الحل و العقد له و قياسه علي بيعة اهل الحل و العقد لابي بكر...»(2) حضرت علي احتجاج كرده با معاويه به بيعت اهل حل و عقد با او و آن را بر با بيعت اهل حل و عقد با ابابكر مقايسه كرده است.
مرحوم فيض اللاسلام هم در شرح اين نامه مي نويسد: امام علي در اين نامه خطاب به معاويه مي نويسد به عقيده شما كه خلافت از جانب خدا و رسول تعيين نشده بلكه به اجماع امت برقرار مي گردد و مردم اجماع كرده و ابوبكر و عمر و عثمان را خليفه قرار دادند همان اشخاص مرا براي خلافت تعيين نمودند. بنابراين آنها كه حاضر بودند( مردم مدينه و...) نمي رسد كه جز او را انتخاب كنند و آنها كه حاضر نبودند( معاويه و مردم شام ) نمي رسد كه آن را نپذيرند.(3)
علامه مجلسي هم با توجه به اشاره امام به شوراي مهاجر و انصار مي نويسد:« و قوله انما الشوري اي الشوري الذي تعتقدونه و تحتجون به و لاحاجه الي حمل الكلام علي التقيه...»(4) منظور امام از شوري، شورايي است كه مخالفان حضرت علي معتقدند و به آن احتجاج مي كنند و نيازي به حمل كلام امام بر تقيه نيست.
بنابراين همانگونه كه بعضي شارحان اهل سنت و همه شارحان شيعه اشاره كردند. حضرت علي در اين نامه با توجه به معيارها و ملاكاتي كه معاويه براي خلافت قبول دارد. يعني بيعت مردم و نظر شوري با او احتجاج كردند و فرمودند. طبق اين معيارها كه تو قبول داري من خليفه ام و تو بايد بپذيري و اين نامه در مقام اثبات بر حق بودن خلفاي قبلي و يا مذهب اهل سنت نيست و حضرت علي باور و اعتقاد خود نسبت به امامت و رهبري خود و فرزندانشان را در جاهاي ديگر از جمله خطبه هاي 1و 2 و144 و97 و 120و93 نهج البلاغه مشروحا بيان كرده اند.
پي نوشت ها:
1. نهج البلاغه، نامه ها، نامه6.
2. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه،قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، ج 14، ص36.
3. فيض الاسلام، سيد علي نقي، ترجمه و شرح نهج البلاغه، انتشارات موسسه تاليفات فيض اللاسلام، ج5، ص841.
4. مجلسي محمد باقر، شرح نهج البلاغه، ج3، ص27.
موفق باشید.