1.خداچیست یا کیست چگونه میتوان اورا شناخت؟من همیشه د رذهنم برای خدا جسم و کالبد تجسم میکنم با این نگاه خیلی راحت تن به گناه میدم و میگم پس چه نیازی هست خدا ببخشه من اگر گناه میکنم ضربه به خودم میزنم نه به خدا،اما همیشه تو وجودم همیشه فکر میکنم یه چیزی گمه،فکرم دائما پریشونه و لذتی در زندگیم احساس نمیکنم
2.کسی که غرق گناه شده و گناه باعث قساوت قلبش شده چگونه میتواند برگناهش غلبه کند و توبه کند و به سمت خوبیها گرایش پیدا کند؟
3.چگونه میشود فکر کردن به خوبیها را جایگزین فکر گناه کرد؟
4.علت اینکه خداوند در قرآن خودش را به گونه های مختلف معرفی میکند چیست؟اگر انسان ذاتا خداپرست است دیگر چه نیازی به این معرفی خداوند است؟
5.چگونه میشود لجبازی با دین و خدا را درمان کرد؟
6.مگرامام حسین شهادت را انتخاب نکرده بود پس چرا تماماغصه و درد را در روز عاشورا میشنویم؟
7.در دنیا 2گروه وجود دارد وهمیشه بوده آدمای بد و آدمای خوب.بالاخره باید آدم بد باشه که شهادت و خوبی و خیلی چیزایه دیگه معنا کنه پس آدم بد هم وجودش لازمه
8.بعضیا معتقدند که امام حسین تشنه شهید نشده چون کنار رود بودند وهر جایی که رودی باشه تا فرسنگها هر جایی که حفر بشه به آب میرسی پس چطور امام حسین حتی اگر آب به رویشان بسته شده بود میتوانستند باحفر گودال به آب برسند آیا واقعا این حرف صحت داره؟
9.آیا این با عدالت خداوند سازگار است که اهل بیت(ع)از همان اول از ناپاکی و وسوسه شیطان به دور بودند اما بقیه آدمها به این وضعیت دچار شدند؟
پرسش: شبهات ديني
1.خداچيست يا كيست چگونه ميتوان اورا شناخت؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در پاسخ سوال اول شما بايد گفت كه لفظ خدا در زبان فارسي مخفف «خودآ» يعني خود به وجود آمده و تقريباً مرادف با واجب الوجود است، يعني موجودي كه وجود براي او ضرورت دارد و عدم براي وي محال است . موجود ديگري به او وجود نداده است، ولي با توجه به مشابهات آن مانند ناخدا (ناو خدا) و كد خدا ميتوان گفت معناي لغوي آن شبيه به معناي صاحب و مالك و معنايي كه در عرف از آن فهميده ميشود، نظير خالق و آفريدگار است. (1)
اگر مقصود شما از چيستي، آگاهي از ماهيت خدا است، بايد توجه داشته باشيد كه اصولاً ماهيت خداوند به اين معنا كه مثلاً از چه چيز به وجود آمده يا ساخته شده است اصلاً صحيح نميباشد ، زيرا ماهيت داشتن براي خداوند بي معناست، او وجود محض است ،بدون ماهيت. و ذات الهي هر چه هست «هستي» است و فرض ماهيت داشتن، نشانه نقص و كمبود است و در ذات الهي راه ندارد چرا كه از چيزي ساخته شدن به اين معنا است كه خداوند در وجود خود به آن چيز ها نياز دارد و اين با ذات بي نياز الهي سازگار نيست و نيز به اين معنا خواهد بود كه آن چيز ها قبل از وجود خداوند ، وجود داشته تا خداوند از آنها به وجود آمده باشد ، در حالي كه همه چيز آفريده او است و نيز او ازلي است و هيچ چيز قبل از وجود او نيست تا از آن ساخته شده باشد.
در نتيجه خداوند چيزي جز هستي و وجود نامتناهي نيست .هيچ چيز وجود او را محدود نميكند. وجود، ذاتي خدا است و چيزي كه ذاتي است، علّت بردار و جدا شدني نيست.
اما درك حقيقت ذات نامحدود الهي براي ما كه موجودات محدود هستيم ،قابل درك نيست . در نتيجه رهيافت به درك ذات الهي براي ما ممكن نيست . تنها در خصوص او مي دانيم كه موجودي است در نهايت كمال؛ يعني هرگونه كمال وجودي كه به تصور درآيد ،در ذات او به كامل ترين وجه و بالاترين درجه موجود است. هر نوع نقص و زشتي و نادرستي در كوچك ترين حدود و پايين ترين درجات از ذات او به دور است؛ چنانچه قرآن كريم در پاسخ چنين سئوالي كه برخي از يهوديان از پيامبر نمودند خطاب به پيامبر فرمود: به آنها بگو: او الله يگانه است كه صمد و بي نياز از همه و همه به او محتاج اند، فرزند ندارد و فرزند كسي نيست و هيج كسي همتاي او نيست. (2) در آيه ديگر مي فرمايد: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْء؛(3) هيچ چيز همانند او نيست. به همين جهت در روايات آمده كه در ذات الهي تفكر نكنيد، بلكه در صفات خداوند تأمل كنيد زيرا خدايي كه ما در تصور و خيال خود مي آوريم ، خدا نيست .بلكه ساخته و پرداخته ذهن ماست و اصولاً خداوند در تصور و خيال ما در نميآيد . عقل نيز به ذات الهي راه نمييابد چون لازمه آن، احاطه به خداوند است . خداي نامحدود در احاطه موجود محدود و عقل ناقص داخل نميشود.
در پاسخ سوال دوم شما و راه هاي خدا شناسي بايد گفت: راه هاي گوناگون و متفاوت عقلي و نقلي و علمي براي شناخت و اثبات وجود خدا وجود دارد كه در يك تقسيم بندي اولي مي توانيم آن ادله و براهين را به سه دسته تقسيم كنيم: از راه قلب و احساسات، راههاى علمى و راههاى فلسفى. كه به سه تا از اين براهين اشاره مي كنيم.
1-برهان فطرت
اولياي الهي و رهبران ديني براي شناساندن خدا از برهان فطرت استفاده كرده و همگان را به پيمودن آن دعوت كرده اند. چنانچه در روايتي نقل شده كه شخصي خدمت امام صادق (ع) عرض كرد: خدا را به من چنان معرفي كن كه گويي او را مي بينم،حضرت از او سؤال كرد: آيا هيچ وقت از راه دريا مسافرت كردهاي؟ (گويا حضرت توجه داشتند به اين كه قضيّه براي او اتفاق افتاده است) گفت: آري. گفتند: اتفاق افتاده است كه كشتي در دريا بشكند؟ گفت: بلي، اتفاقاً در سفري چنين قضيّه اي واقع شد. گفتند: به جايي رسيدي كه اميدت از همه چيز قطع شود و خود را مُشرف به مرگ ببيني؟ گفت: بلي چنين شد. گفتند: در آن حال اميدي به نجات داشتي؟ گفت: آري. گفتند: در آن جا كه وسيله اي براي نجات تو وجود نداشت، براي چه به كسي اميدوار بودي؟
آن شخص متوجه شد كه در آن حال گويا دل او با كسي ارتباط داشته، در حدّي كه گويي او را مي ديده است. اين همان حالتي است كه گاهي توجه انسان از همه بريده مي شود و آن حالت به انسان روي مي دهد كه رابطة قلبي خود با خدا را در مي يابد. (4)
2- برهان عليت
هيچ يك از موجودات وجودشان از خودشان نيست،چون اگر وجودشان ذاتي بود، دستخوش تغيير و نابودي نمي شدند، از همين جا مي فهميم كه وجودشان را ديگري داده و آن ديگري خدا است.
اين برهان تمام عيار و در عين حال همه كس فهم است. (5)
هر چيزي كه بتوان آن را "موجود" دانست، از دو حال خارج نخواهد بود:
يا وجود براي آن ضرورت دارد و خود به خود موجود و به اصطلاح "واجب الوجود" است و يا وجودش ضرورت ندارد و مرهون موجود ديگري است و "ممكن الوجود" مي باشد.
بديهي است كه اگر تحقق چيزي محال باشد، هرگز وجود نخواهد يافت و هيچ گاه نمي توان آن را موجود دانست. پس هر موجودي يا واجب الوجود است و يا ممكن الوجود.
با دقت در مفهوم "ممكن الوجود" روشن مي شود كه هر چيزي مصداق اين مفهوم باشد، معلول و نيازمند به علت خواهد بود، زيرا اگر موجودي خود به خود وجود نداشته باشد، ناچار به وسيله موجود ديگري به وجود آمده است. چنان كه هر وصفي كه بالذات نباشد، ثبوت آن بالغير خواهد بود و مفاد قانون عليّت هم همين است كه هر موجود وابسته و ممكن الوجودي نيازمند به علت است، نه اين كه هر موجودي نياز به علت دارد تا گفته شود: پس خدا هم احتياج به علت دارد، يا گفته شود: اعتقاد به خداي بي علت، نقض قانون عليت است.
از سوي ديگر اگر هر موجودي ممكن الوجود و نيازمند به علت باشد، هيچ گاه موجودي تحقق نخواهد يافت و چنين فرضي نظير آن است كه هر يك از افراد يك گروه، اقدام خود را مشروط به شروع ديگري كند كه در اين صورت هيچ اقدامي انجام نخواهد گرفت.
پس وجود موجودات خارجي، دليل آن است كه واجب الوجودي موجود است. (6)
3-برهان نظم:
يكي از راه هايي كه انسان مي تواند خدا را بشناسد و به عظمتش اعتراف كند، قانون نظم در جهان هستي است. همه مي دانيم كه اگر انسان حتي در كارهاي روزمّره و ساده زندگي، نظم را سرلوحه كار خود قرار ندهد، هرگز به هدف نخواهد رسيد و زندگيش دچار هرج و مرج عجيبي خواهد شد. اما جهان هستي با تمام وسعتش كه از حدّ و اندازه و تصور ما به دور است، چگونه مي تواند بدون آن كه ناظمي قدرتمند داشته باشد، به حيات خود ادامه دهد؟!
در همين كره خاكي كه زيستگاه بشر است، تمام امور روي حساب و دقت است. روز شب مي شود، شب روز، آفتاب از مشرق طلوع مي كند و در مغرب فرو مي رود. فصل هاي چهارگانه به ترتيب و بدون كم و كاست مي آيند و مي روند. بدني كه انسان دارد، تركيب از آفرينشي به بهترين شكل است. هر نظمي نشانگر ناظم و داراي علم و ادراك است كه آفريننده آن است.
امام صادق(ع) مي فرمايد: "شگفت از آفريده و مخلوقي كه فكر كند خدا از بندگانش پنهان است، در حالي كه آثار آفرينش را در وجود خود با تركيبي كه عقلش را مبهوت و انكارش را باطل مي كند مي بيند. قسم به جانم! اگر منكران در نظام عظيم خلقت فكر مي كردند... آنها را با دلائلي قانع كننده به آفريدگار جهان راهنمايي مي نمود". (7)
در آيات قرآن نيز مي توان به براهيني براي شناخت خدا و اثبات وجود او دست يافت مثلاً اين كه: آيا بدون علت آفريده شده اند يا خودشان، خويش را آفريده اند؟(8)
هيچ كدام از اين فرض ها نمي تواند صحيح باشد. بنابراين، اين آيه مي تواند اشاره به برهان عليت باشد.
خلاصه مطلب اين كه خدا شناسي به طور عام از دو طريق شهود و ادراكات روحي و باطني و فطري و همچنين ادراكات عقلي و برهاني و استدلالي براي انسان ها امكان پذير است. و از آن جا كه راه اول چندان عموميت و كليت ندارد، عمده ترين راهكار براي رسيدن به شناخت دقيق و درست از خداوند، به كار بردن قوه عقل و ابزار ادراك بشري است.
پي نوشت ها:
1. محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن، خدا شناسي، كيهان شناسي، انسان شناسي.
2. اخلاص(112) آيه 1-4.
3. شوري(42) آيه 11.
4. توحيد صدوق، نشر جامعه مدرسين قم، ص 231.
5. علامه طبا طبايي، تفسير الميزان، نشر جامعه مدرسن قم با تر جمه سيد محمد باقر موسوي، ج 12، ص 37.
6. آيت الله مصباح يزدي، آموزش عقايد نشر بين الملل 1381، ش ص 79.
7. محمد باقر مجلسي بحارالانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي 1403 ق، ج 3، ص 152، باب 5.
8. طور (52) آيه 35.
پرسش: 2.كسي كه غرق گناه شده و گناه باعث قساوت قلبش شده چگونه ميتواند برگناهش غلبه كند و توبه كند و به سمت خوبيها گرايش پيدا كند؟
2.كسي كه غرق گناه شده و گناه باعث قساوت قلبش شده چگونه ميتواند برگناهش غلبه كند و توبه كند و به سمت خوبيها گرايش پيدا كند؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
آن چه مي تواند انسان را در اين راه موفق كند، انگيزه براي ترك گناه ايجاد نمايد، و روح و قلب، بلكه همه وجودش را براي اطاعت فرمان خدا به تشويق و ترغيب وادارد، تحصيل پنج شناخت به شرح زيراست:
1- شناخت خدا در كنارخود شناسي.
2- شناخت گناه و آثار و عواقبي كه گناهان در سرنوشت دنيا و آخرت انسان دارد.
3- شناخت جهنم و انواع عذاب هاي آن.
4- شناخت آثار اطاعت و تقرب و نزديكي به خدادر دنيا و آخرت.
5 – شناخت بهشت و انواع پاداش ها و لذت هاي مادي و معنوي اطاعت خدا.
جهت كسب شناخت هاي مذكور پيشنهاد مي شود كتاب هاي زير را مطالعه كنيد.
يك- بهترين راه خدا شناسي: محمد محمدي ري شهري
دو- همه بايد بدانند: ابراهيم اميني
سه – كيفر گناه و آثار و عواقب خطرناك آن : سيد هاشم رسولي محلاتي
چهار – معراج السعاده: ملا احمد
پنج - كتاب نقطههاي آغاز: آيتاللّه مهدويكني
دو تذكر:
تذكر اول: براي موفقيت در ترك گناه لازم است زمينه هاي گناه ترك شود.
پيشگيري از گناه آسانترين راه مبارزه با گناه است. جواني كه ميخواهد گناه نكند، بايد خود را از صحنههاي گناه دور نگه دارد.
اين خود زير مجموعهاي دارد كه مهمترين آن عبارت است از:
1-كنترل چشم:
دقيقا بايد مواظب چشم خود بود كه مبادا به نامحرم و هر چه كه شهوتانگيز است، نگاه شود.
تا حد امكان انسان از حضور در مجالس مختلط يا برخورد با نامحرم پرهيز نمايد.
2-كنترل گوش:
بايد از شنيدنيهايي كه ممكن است به حرام منجر شوند و زمينهساز حرام هستند، پرهيز شود. مانند نوار موسيقي، صداي شهوتانگيز نامحرم و ...
3- ترك مصاحبت با دوستان ناباب:
دوستاني كه باعث ميشوند انسان مزه گناه را مزمزه كند، در واقع دشمن هستند و بايد از آن ها پرهيز كرد.
البته اين ها از مهم ترين زمينههاي گناه هستند كه بايد ترك شوند، ولي به طور كلي هر چيزي كه زمينة گناه را فراهم ميكند، بايد ترك شود.
4- ترك فكر گناه:
5- ترك زمينة گناه سهم بسزايي در ترك فكر گناه دارد. از اين رو هر چه بيش تر و دقيق تر زمينة گناه ترك شود، فكر گناه كم تر به سراغ انسان ميآيد. اين فكر گناه است كه شوق در انسان ايجاد مينمايد. بعد از شوق ارادة عمل سپس خود گناه محقق ميشود. تا اراده و شوق و ميل نسبت به كاري نباشد، انسان مرتكب آن كار نميگردد.
تذكر دوم: شناخت هاي پنج گانه، به صورت طبيعي، انگيزه ترك گناه و اطاعت و تقرب جستن به خدا و تقويت عزم و اراده را همراه خواهد داشت، از اين رو اگر چه ما « برخورداري از عزم و اراده قوي» را به عنوان، عامل مهم ديگري كه در بازدارندگي از گناه و سير و سوق دادن انسان به سوي خدا مؤثر است، ذكر نكرده ايم، چون شناخت هاي پنجگانه به طور طبيعي شوق عمل صالح و ترك گناه و تمرين و تقويت عزم و اراده را به دنبال دارد، ليكن يادآوري اين عامل را جهت تأكيد و تمركز دادن ذهن به آن را لازم دانسته ايم.
البته در تقويت عزم و اراده عوامل متعدّد ديگري نيز تأثير مي گذارند، از جمله:
1- اصل مقاومت، يا "اصل تسليم ناپذيرى":
معناى اصل مقاومت آن است كه انسان در برابر شكستها و ناكامىها، و در برابر وسوسه هاي شيطاني و نفس اماره مقاومت كند، نه آن كه تسليم آن شود. در اين صورت است كه مي تواند بر روي خرابه شكستها، پُلي براي پيروزىهاى بزرگ بسازد.
2- اميد داشتن:
دومين اصلى كه نقش بنيادى در تقويت اراده دارد، اميدوارى است. انسان بايد در زندگى با اميد زندگى نمايد. يأس و نا اميدى انسان را از رسيدن به هدف باز داشته و روند زندگى را دچار مشكل مىكند. آن دسته از بزرگان كه قلههاى موفقيت را كسب نمودند، اميد به زندگى داشتند. از سوى ديگر برخى كه در زندگى موفق نبودند، معمولاً نا اميد بوده و يأس در زندگى آنها حكومت مىكرده است. به كار بردن و نگارش كلمات منفى، نمي توانم، نمي شود و مانند آن، ويرانگر و مخرّب است، و به منزله قفل هايى هستند كه بر درهاى ورودىِ هر راه حلى زده مىشود تا ما را براى شكست آماده كند.
3- تلقين به داشتن اراده قوى:
يكى از عوامل مهم تقويت اراده، تلقين است. تلقين و اعتقاد داشتن اين واقعيت كه " من مىتوانم بر مشكلات پيروز شوم. من مىتوانم در امتحان موفق شوم. من اراده قوى و پولادين دارم"، سبب تقويت اراده مي شود.
4- اعتماد به نفس:
خودباورى و اعتماد به نفس نيز عامل مهم تقويت اراده است. اگر انسان استعداد و قابليتهاى خويش را بشناسد و باور كند كه توان انجام خيلى از چيزها را دارد، در تصميمگيرى خويش دچار مشكل نمىشود.
5- مبارزه با عادت ناپسند:
يكى از عوامل مهم تقويت اراده، مبارزه با عادتهاى بد و ناپسند است؛ از اين رو بايد سعى شود با هواهاى نفسانى (كه انسان را به اعمال ناپسند مىكشاند) مبارزه شود و از عادات ناپسند جلوگيرى گردد.
6- روزه و پايبندي به نماز اول وقت:
يكى از عوامل مهم تقويت اراده، انجام وظايف الهى و حاضر دانستن خداوند در همه صحنههاى زندگى ، به ويژه روزه و پايبند بودن به خواندن نمازهاي واجب در اول وقت است.
7- بهرهگيرى از سرگذشت انسانهاى با اراده:
خواندن سرگذشت انسانهاى با اراده، عامل تعيين كنندهاى در تقويت اراده است.
خواندن زندگى نامه انسانهاى با اراده موجب مىشود كه انسان در برابر عواملى كه موجب ضعف اراده مىشود، مقاومت نموده و عوامل تقويت اراده را تجربه كند.
در كتاب رمز پيروزى مردان بزرگ از آيتالله جعفر سبحانى و سيماى فرزانگان از رضا مختارى داستانهاى زيادى از بزرگان نقل شده است.
چند توصيه كاربردى ديگربراى تقويت اراده:
1-پيش از انجام هر كارى به جنبهها و آثار مثبت و منفى آن توجه كنيد، زيرا با آگاهى از زيانها يا منافع كارى، انگيزه براى ترك يا انجام كار بيشتر مىشود و به طور طبيعى اراده قوى مىگردد.
2- نفس انسان، مخصوصا جوانان به خواب بعد از اذان صبح تمايل دارد، جهت تقويت اراه با اين ميل نفسانى مبارزه كنيد.
3-كارى را كه شروع كرديد، با حوصله و دقت به پايان برسانيد و از رها كردن يا سر هم بندى آن بپرهيزيد.
4- تدبير، نظم و انظباط را در همه امور زندگى خود جارى سازيد. با برنامه ريزى دقيق و منطقى، كارهاى خود را پيش ببريد. در برنامهريزى جايى براى انعطاف و جايگزين كردن امور غير قابل پيش بينى بگذاريد.
زمان غذا خوردن، استراحت و خوابيدن، مطالعه و تفريح نمودن روى برنامه باشد. تجربه نشان داده افرادى كه كتاب، لباس يا وسايل شخصى خود را در جاى منظمى نمىگذارند بلكه هر جا كه خواستند مىاندازند يا به وضع لباس و كفش و ظاهر خود توجه ندارند، به تدريج در عرصههاى مهم زندگى نمىتوانند تصميم جدى بگيرند، اگر چنين وصفى در شما است، آن را تغيير دهيد.
پرسش: 3.چگونه ميشود فكر كردن به خوبيها را جايگزين فكر گناه كرد؟
3.چگونه ميشود فكر كردن به خوبيها را جايگزين فكر گناه كرد؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پرسشگر گرامي انسان مي تواند تصميم بگيرد و افكار منفي را تغيير دهد و آن را كنترل و به سوي نكات مثبت ببرد. اين را بدانيد فكر و انديشه منفي يا خداي ناكرده افكار گناه آلود ، پاكي و صفاي قلب را از بين مي برد و انسان را به ارتكاب آن وا مي دارد. حضرت علي(ع) فرمود: «من كثر فكره في المعاصي دعته إليها؛(1) كسي كه در مورد گناهان زياد فكر كند، گناهان او را به سوي خود مي كشند.»
نيز فرمود:«خوض النّاس في شيءٍ مقدّمة الكائن؛(2) فرو رفتن و تفكر در مورد چيزي، سرآغاز پيدايش آن چيز است».اما براي جلوگيري از افكار بد منفي راه كارهايي وجود دارد كه با رعايت آنها مي توانيد از قيد افكار بد رها شويد:
1- موقعي كه افكار بد به سراغتان مي آيد هرحالتي هستيد بلند شويد وبا آب سرد وضو بگيريد و دو ركعت نماز بخوانيد و خود را از شر شيطان به خدا بسپاريد.
2-با ذكر لا حول ولا قوة الا بالله يا ذكر اعوذ بالله من الشيطان الرجيم افكار را از خود دور كنيد.
3-سعي كنيد در موقع هجوم اين افكار از جاي خود برخاسته و به جمع خانواده يا دوستان رويد و مشغول صحبت كردن با آنها شويد.
4-سعي كنيد جز براي عبادت وقتي براي تنهايي نداشته باشيد و فقط در حالت خستگي به رختخواب برويد.
5-بسياري از افكار بد در موقع بيكاري بر انسان حمله ور مي شوند ودر افرادي كه مشغوليت دارند كمتر اين افكار ديده مي شود لذا بايد براي خودتان يك مشغوليت جذاب داشته باشيد و براي اوقات خود برنامه ريزي داشته باشيد و اوقات خود را با برنامه هايي كه برايتان جذاب هستند پر كنيد دوستان بسيار در اين امر موثرند اگردوستاني داريد كه در اين زمينه افكار بد به شما انگيزه مي دهند يا شما را ترغيب مي كنند دوري كنيد و با دوستاني كه در زمينه دوري از اين افكار كمك تان مي كنند بيشتر مراوده داشته باشيد.
6-سعي كنيد مقدمات فكر بد را در خود ايجاد نكنيد ،مثلا اگر افكار منفي تان ،افكار جنسي است، كارهايي كه زمينه را براي فكر جنسي هموار مي كند عبارتند از: نگاه به افراد يا تصاوير يا فيلم هايي كه شما را به اين افكار مي كشاند، خواندن مطالب و يا گوش دادن به مطالبي كه اين افكار را در شما مي پروراند و بالاخره مراوده و رفت و آمد وگفتگوي بي مورد با افرادي كه با ديدار و گفتگو با آنها، زمينه افكار بد در شما را به وجود مي آورد.
اما براي جايگزيني افكار مثبت و خوب بايد، ابتدا براي آينده زندگي خود از جهات مختلف مانند عبادت اقتصاد و علم و هنر و ... اهداف بلند مدت و كوتاه مدت تنظيم كنيد و با مشاوره با انسان هاي كارشناس و كاردان و برنامه ريزي منظم افكار خود را به سوي افكار مثبت هدايت كنيد.
رابطه خود را با خدا بيشتر و محكم تر كنيد و سعي كنيد هميشه ياد او را همراه خود داشته باشيد اين باعث مي شود كه كم تر به گناه فكر كنيد و افكار مثبت سراغ تان بيايد.
توصيه مي كنيم در اين خصوص با بخش تلفني مركز(096400) تماس بگيريد و از كارشناس (2002) مشاوره بگيريد.
پي نوشت ها:
1. عبدالواحد بن محمد تميمى آمدى، غرر الحكم و درر الكلم، ص 186، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1366 ه.ش.
2. همان، ص 480.
پرسش: 4.علت اينكه خداوند در قرآن خودش را به گونه هاي مختلف معرفي ميكند چيست؟اگر انسان ذاتا خداپرست است ديگر چه نيازي به اين معرفي خداوند است؟
4.علت اينكه خداوند در قرآن خودش را به گونه هاي مختلف معرفي ميكند چيست؟اگر انسان ذاتا خداپرست است ديگر چه نيازي به اين معرفي خداوند است؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
انسان ذاتا خدا پرست است و بنا بر نقل روايات،خدا پرستي امري فطري و نهفته در ذات هر كسي است؛ وحدانيت حق متعال بدون هر گونه پيرايه و انضمامي از اسماء و صفات و تعاريف گوناگون است. چون توجه همه دل ها در همه احوال به يك سمت و سو است و آن فقط"خدا"است.
امام باقر(ع) از قول پيامبر(ص) نقل مي كند كه حضرت فرمود: "كلّ مولود يولد على الفطرة يعني على المعرفة بأنّ اللَّه عزّ و جلّ خالقه فذلك قوله" وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ "(1)
يعني:
هر مولودى بر اساس فطرت يعنى بر اساس شناخت اينكه خدا آفريدگار اوست تولّد مىيابد، و همين است گفتار خداوند: اگر از آنان بپرسى آسمان ها و زمين را چه كسى آفريده است، خواهند گفت: خدا.
با اين كه انسان به طور فطري خدا شناس است، با اين حال خدا پرستي فطري شايد نتواند به اندازه اي كه از درك آثار حق و نگاه به عظمت خلقت اش آگاهي مي بخشد، او را در مسير بندگي عالمانه ياري كند.
پس بدون نگاه به آثارش، نمي تواند از راه تفكر در كنه خدا و يك گونگي تجلي ذاتش، خداي را آن گونه كه هست بندگي كند.
اگر بنا باشد خداي را آن گونه كه هست(البته در اندازه فهم و ظرفيت)عبادت كند، مي بايست به اسماء و صفاتش آگاه شود و از پرتو تجلي اسماء و صفات بهره بنده بودن را بستاند.
اين، براي آگاهي بخشي ما است و گرنه خداي متعال هيچ نيازي به تعريف و خود ستايي از خود ندارد و هستي خود نماينده تفسير اوست.
علاوه،انسان وقتي به ذات خدا مي نگرد و مي خواهد در آن ذات تفكر كند جز سر در گمي و حيرت نصيبي ندارد، اما وقتي خداي متعال را با صفات و اسماء مي نگرد اگر چه هر گز نمي تواند به عمق و كنه معاني آن پي ببرد اما حد اقل عالم مي شود كه خدايي را كه مي پرستد، عالم، قادر، سميع، بصير، رحمان، رحيم، خالق آسمان ها و زمين و... است، تا از اين آگاهي حس بندگي و عبوديتش تقويت شود و بداند آنچه در خود، احوال اجتماع و به طور كلي همه موجودات مي نگرد همه از صنع بي بديل اوست.
انسان بايد از ذهن خود از خدايي كه بسيط است، در قامت خيال مي گنجد و فقط دروازه توهّم بدان راه دارد؛ بپرهيزد، زيرا ممكن است هيچ علمي به اين خدا پيدا نكند هر چند دليل فطرت، او را به ساحت بندگي و عرصه الوهيت برساند، زيرا خدايي كه فقط ذاتش بهانه بندگي باشد، بدون آن كه پرتو اسماء و صفاتش بر دل هاي تشنه حقيقت بتابد، راه را بر هر گونه معرفت جويي خواهد بست.
به همين جهت از اولياي دين روايات بسياري مبني بر نهي از تفكر در ذات الهي صادر شده است و دليل آن، سر در گمي و به حيرت افتادن عقل و معرفت از ذات اقدس حق است.
امام صادق(ع) فرمود:
"إِيَّاكُمْ وَ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ لَا يَزِيدُ إِلَّا تَيْهاً إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا يُوصَفُ بِمِقْدَارٍ"(2)
يعني شما را از تفكر در (ذات)خدا بر حذر مي دارم، چون تفكر در (ذات)خدا جز بر حيرت نمي افزايد، به درستي كه خداي متعال از درك چشم ها به دور است و هيچ اندازه اي او را نمي تواند توصيف كند. چون حقيقت نا محدود را نمي توان در ظرف محدود سنجيد.
در حديث ديگري از امام باقر(ع) اين مطلب وجود دارد كه بعد از نهي از تفكر در ذات الهي كه راه به راهي جز گمراهي نمي برد،توصيه شده است كه به آثار پر عظمت و بزرگ الهي نظر كنيم تا به عظمت خالق پي ببريم يعني راه شناخت خدا آثار اوست.
حضرت فرمود:
إِيَّاكُمْ وَ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ وَ لَكِنْ إِذَا أَرَدْتُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَى عَظَمَةِ اللَّهِ فَانْظُرُوا إِلَى عِظَمِ خَلْقِه"(3)
بپرهيزيد از تفكر در خدا (يعني تفكر در ذات الهي) و لكن اگر اراده كرديد كه عظمت خدا پي ببريد (و او را در حد توان بهتر بشناسيد)به بزرگي و عظمت آفريده اش نظر كنيد، يعني به جهان هستي و شگفتي هايش نگاه كنيد تا بدانيد كه خداي متعال چه اندازه بزرگ است.
بيان اين اصرار روايات از نهي تفكر در ذات به اين دليل است كه انسان از تفكر در ذاتش جز سر در گمي، بهره اي نمي برد. اما تفكر در مظاهر بزر گ هستي جنبه معرفت زايي دارد. علاوه تمام آثار الهي هر كدام به نوعي نماينده اسم يا صفتي از اسماء و صفات خالق متعال است بعضي از آثار نماينده علم خدا بعضي نماينده قدرت خدا بعضي نماينده رحمت خدا بعضي نمايند غضب خدا و.....مي باشند كه اصلي ترين فايده آن هدايت بندگان از مسير فهم اسماء و صفات و چند گونگي معرفي حق متعال است.
"الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ"(4)
آنان كه خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو خفته، ياد مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند: اى پروردگار ما، اين جهان را به بيهوده نيافريدهاى، تو منزهى، ما را از عذاب آتش بازدار.
خداي متعال خود را از راه هاي مختلف به انسان ها مي نمايد تا بنده اش او را بهتر بشناسد و راه هاي مختلف شناخت را بر او بنمايد، زيرا ممكن است موجودات در فهم خدا شناسي همه به يك شكل نباشند و هر كدام از راهي بنده حق شوند به اين معنا وقتي خداي متعال از راه اسماء و صفاتش معرفي مي شود، ممكن است فردي از فهم صفت بخشندگي خدا به او ايمان آورد يا از فهم قدرت خدا، پي به عظمتش ببرد و در مسير حق قرار گيرد يا اگر بفهمد خداي متعال عالم غيب و شهادت است، از گناه كردن بپرهيزد و...
به اين عبارت معروف توجه كنيم"كلّنا صّياد و لكنّ الشبّاك تختلف"
يعني همه ما صياد هستيم و صيد يكي بيش نيست، اما دام ها مختلف است، پس هر كدام دامي متفاوت براي جلب صيد داريم و بايد بدانيم اسماء و صفات خدا هر يك بهانه اي براي صيد الهي است و فطرت ما؛ دامي است از براي صيدي متعالي.
در ساحت اقدس الهي هر چه تعريف بيشتر باشد، توحيد افزون مي شود چون همه تعريف ها به راس هرم، يعني "توحيد" بر مي گردد. پس چه بهتر است بنده خدا نسبت به خالق متعال، شناخت متعالي داشته باشد، شناختي كه وسيع بوده و از همه ابعاد وجودي خالق حظ و بهره اي در آن باشد و اين ميسر نيست جز آن كه خداي عالم از راه هاي مختلف خود را به ما بنماياند. پس اعتراف مي كنيم اسماء و صفات او كه هر كدام به نوعي در عالم هستي متجلي و دليل راه هدايت و نجات اند.
علاوه،اگر هم خدا خودش نخواهد خود را معرفي كند، اما نظام هستي وشاهكار هايش آشكارا فرياد مي زند كه خداي متعال خالقي عالم، قادر، بصير، سميع، ميهمن، عزيز، جبار، متكبر،... است.
اين زبان هستي است كه خدا را چنين مي نماياند.
در قالب دنيايي بدون قصد مقايسه كه جاي مقايسه هم نيست، مي توان به بنايي با شكوه كه به دست مهندسي توانا ساخته شده است نگريست، كه با زبان بي زباني خود را معرفي و بيننده را وادار به تحسين مي كند كه معماري عالم و توانايي داشته است.
خلاصه آن كه ما وظيفه اي بالاتر از بندگي در دنيا نداريم چرا كه آمده ايم تا عبد خدا شويم. براي بندگي و عبد شدن بايد معبود خود را اول بشناسيم. چون اگر شناخت نداشته باشيم يا عبادتش نمي كنيم و يا اينكه از عبادت خسته مي شويم. حال براي اين كه او را بشناسيم بايد يك نفر او را بما بشناساند خوب چه كسي بهتر از خودش .از اين رو در قرآن خداوند خودش را به مردم معرفي مي كند تا به جاي خداي عالم قادر رحمان خدايان پوشالي و شيطاني عبادت نكنيم.
پي نوشت ها:
1. صابري يزدي علي رضا و انصاري محلاتي محمد رضا، ترجمه الحكم الزاهرة، قم، انتشارات مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، سال 1375ه ش، چاپ دوم، ص 78.
2. شيخ صدوق،أمالي الصدوق، لبنان، بيروت، انتشارات اعلمي، سال 1400 ه ق، چاپ پنجم، ص 418.
3. شيخ صدوق، التوحيد للصدوق، قم، انتشارات اسلامي، سال 1398 ه ق، چاپ اول، ص 458.
4. سوره آل عمران، آيه 191.
5. سوره حشر، آيات 23 و 24.
پرسش: شبهات ديني
5.چگونه ميشود لجبازي با دين و خدا را درمان كرد؟
6.مگرامام حسين شهادت را انتخاب نكرده بود پس چرا تماماغصه و درد را در روز عاشورا ميشنويم؟
7.در دنيا 2گروه وجود دارد وهميشه بوده آدماي بد و آدماي خوب.بالاخره بايد آدم بد باشه كه شهادت و خوبي و خيلي چيزايه ديگه معنا كنه پس آدم بد هم وجودش لازمه
8.بعضيا معتقدند كه امام حسين تشنه شهيد نشده چون كنار رود بودند وهر جايي كه رودي باشه تا فرسنگها هر جايي كه حفر بشه به آب ميرسي پس چطور امام حسين حتي اگر آب به رويشان بسته شده بود ميتوانستند باحفر گودال به آب برسند آيا واقعا اين حرف صحت داره؟
9.آيا اين با عدالت خداوند سازگار است كه اهل بيت(ع)از همان اول از ناپاكي و وسوسه شيطان به دور بودند اما بقيه آدمها به اين وضعيت دچار شدند؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
با عرض پوزش به دليل حجم انبوه سوالات پرسشگران از اين مركز، امكان پاسخگويي به سوالات متعدد يك پرسشگر وجود ندارد؛ لذا از پاسخگويي به بيش از چهار سوال معذوريم ؛ لطفا باقي سوالات را در نوبت هاي بعد با رعايت همين تعداد ارسال فرماييد.
پرسش:
من هميشه د رذهنم براي خدا جسم و كالبد تجسم ميكنم با اين نگاه خيلي راحت تن به گناه ميدم و ميگم پس چه نيازي هست خدا ببخشه من اگر گناه ميكنم ضربه به خودم ميزنم نه به خدا،اما هميشه تو وجودم هميشه فكر ميكنم يه چيزي گمه،فكرم دائما پريشونه و لذتي در زندگيم احس
من هميشه د رذهنم براي خدا جسم و كالبد تجسم ميكنم با اين نگاه خيلي راحت تن به گناه ميدم و ميگم پس چه نيازي هست خدا ببخشه من اگر گناه ميكنم ضربه به خودم ميزنم نه به خدا،اما هميشه تو وجودم هميشه فكر ميكنم يه چيزي گمه،فكرم دائما پريشونه و لذتي در زندگيم احساس نميكنم
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد اين تصور شما و جسم و كالبد داشتن خدا بايد گفت كه هرچند خواسته يا ناخواسته با هر تفكري در مورد خداوند تصويري از خداوند در نفس ما شكل مي گيرد ، ولي بايد بدانيم كه اولا؛ چنين خدايي كه در تصور و خيال خود مي آوريم، خدا نيست، بلكه مخلوق و ساخته ذهن ماست زيرا حقيقت ذات الهي براي ما كه موجودات محدود هستيم ،قابل درك نيست بنابراين خداوند در تصور و خيال ما در نميآيد و عقل نيز به ذات الهي راه نمييابد چون لازمه آن، احاطه قوه محدود مدركه ما برحقيقت نامتناهي خداوند است .خداي نامحدود در احاطه موجود محدود و عقل ناقص داخل نميشود؛ثانيا؛ لازمه جسم و كالبد داشتن محدوديت داشتن و نيازمندي است در حاليكه به حكم عقل و نقل حقيقت ذات الهي نامحدود و غني بالذات است در نتيجه اين تصور شما از خداوند باطل است.
در پاسخ سوال چهارم شما بايد گفت كه منشاء رفتار شما اعتقاد باطل شما درباره خداوند است و اگر شما اعتقاد و طرز تفكر خودتان را اصلاح بكنيد مي توانيد خودتان را از اين حالت سردرگمي و پريشاني برهانيد زيرا اگر هميشه اين آيه شريفه را در خاطر خود داشته باشيد كه مي فرمايد: اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض؛(1) هيچ معبودى نيست جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به او هستند هيچگاه خواب سبك و سنگينى او را فرانمىگيرد (و لحظهاى از تدبير جهان هستى، غافل نمىماند) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست. و اگر معتقد باشيد بر اين كه خداوند موجودي حي و حاضر است و ما هميشه و همه آن در محضر خداوند قرار داريم هيچ وقت به راحتي دست به كار خلاف نخواهيد زد.
اما در مورد استدلال شما كه گفته ايد: من اگر گناه ميكنم ضربه به خودم ميزنم نه به خدا، پس چه نيازي هست خدا ببخشه؟ مي گوييم كه اين گونه توجيهات شيطاني فقط براي راضي و قانع كردن وجدان و رهايي از عذاب وجدان شكل مي گيرد و الا هيچ مبناي عقلي و ديني ندارند زيرا هر چند كه انسان با گناه كردن هيچ ضربه اي را به خداوند نمي زند و فقط به خودش ضربه مي زند ولي بايد توجه داشت كه هر گناهي علاوه بر جنبه شخصي و حق الناسي، جنبه حق اللهي هم دارد كه آن مخالفت با حق و حقوق و دستورات الهي است و خداوند تمام نعمت هاي خودش را در اختيار انسان قرار داده است تا از آنها در راه اطاعت از اوامر و دستورات الهي استفاده كند نه در راه معصيت و مخالفت با دستورات الهي، در نتيجه عقل سليم حكم مي كند كه اگر گناهي از انسان سر زد بايد فورا توبه و استغفار كند زيرا بدين وسيله حق الهي را ضايع كرده است و ناگفته پيداست كه هدف از استغفار و توبه و بخشش الهي كه در آموزه هاي ديني مطرح شده رفع نيازهاي خداوند نيست بلكه هدف از وضع آنها رفع نياز هاي انسان و معنابخشيدن به زندگي انسان و قرار دادن راه اميد و راه نجات از هلاكت و ياس و نااميدي است تا بوسيله آنها انسان هاي گناهكار بتوانند با ابراز ندامت و دوري از گناهان و اراده براي جبران گذشته به راه درست هدايت شوند در نتيجه سود بخشش الهي به خود انسان برمي گردد نه خداوند و الا خداوند غني بالذات است و هيچ نيازي به بخشيدن ما ندارد و اگر خداوند مي بخشدبدين خاطر است كه او ارحم الراحمين است و از مادر به بندگان خود مهربان تر بنابراين بخشش او از سر رحمانييت و رحيميت اوست نه براي رفع نيازهاي خود.
پي نوشت ها:
1. بقره(2) آيه 255.
موفق باشید.