با سلام و احترام
موارد زیر سؤالات جدی بنده است که مرا به شدت نسبت به دین¬داری و پرستش خداوند دچار تردید نموده است.
خواهشمندم با پاسخ به این سؤالات مرا راهنمایی فرمایید.
ضمن پاسخگویی، معرفی برخی از کتب معتبر همه فهم به اینجانب موجب افتخار خواهد بود.
با تشکر صمیمانه

1- چرا دین از سیاست جدا نیست؟
2- چرا در جامعه ما که دم از دین می زنند، پس چرا اعمال نمی کنند؟
3- چرا باید دین به اجبار تحمیل شود؟
4- چرا حتما باید با دین به سعادت رسید؟
5- آیا بدون دین داری و با رعایت اخلاق نمی شود به سعادت رسید؟ مگر نه این است که دین هم به شکلی اخلاق است؟ چرا؟
6- اگر دین اسلام دین قوی و محکمی ست، دیگر نیازی به تحمیل آن نمی باشد و مردم می بایست با اختیار آن را قبول کنند؟
7- چرا به نام دین اسلام هر کار خلافی انجام می شود؟ چرا مسلمانان دین دار هر کار خلاف شرعی انجام می دهند؟
8- اجبار بودن دین اصلا قابل تحمل نیست، اینکه ما چون از پدر و مادر مسلمان به دنیا آمدیم، پس باید مسلمان بمانیم، چرا؟
9- دینی که گفته می شود کامل ترین دین است، چرا پیامبرش سنت های خلاف را پایه گذاری نموده است؟
10- چند همسری مگر خلاف اخلاق نیست؟ پس چرا پیامبر و امامان ما چند همسر داشته اند؟
11- چرا پیامبر بین زن و مرد تبعیض قائل شده است؟
12- آیا دین زن را ابزار میداند یا آنهایی که دم از دین میزنند زن را به صورت ابزار جلوه داده اند؟
13- حجاب خوب است، ولی اگر به یک موضوعی زیاد توجه شود، نتیجه عکس میدهد، چرا اسلام اینقدر روی حجاب تأکید می کند؟
14- در شهر قم که زن ها محجبه ترند، ولی فساد هم در این شهر بیشتراست، چرا؟
15- اصلا چرا حجاب اجباری است؟
16- چرا امر به معروف و نهی از منکر معنی خودش را از دست داده است؟
17- اینکه زن ظریف و حساس است درست است، ولی چرا اسلام یا آنهایی که دم از دین می زنند، اینقدر روی این قضیه اصرار دارند؟
18- اگه حکومت، اسلامی است، پس چرا هیچ چیزش اسلامی نیست؟
19- دین را چگونه می¬شود باور کرد؟
20- چرا برای پرستش خدا حتما باید دین داشت؟

پرسش: چرا دين اجباري است و چرا در حكومت اسلامي هيچ چيزش اسلامي نيست؟
با سلام و احترام
موارد زير سؤالات جدي بنده است كه مرا به شدت نسبت به دين¬داري و پرستش خداوند دچار ترديد نموده است.
خواهشمندم با پاسخ به اين سؤالات مرا راهنمايي فرماييد.
ضمن پاسخگويي، معرفي برخي از كتب معتبر همه فهم به اينجانب موجب افتخار خواهد بود.
با تشكر صميمانه

1- چرا دين از سياست جدا نيست؟

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
دانشمندان اسلامى قايل هستند كه دين با سياست همگرايى دارد. يعني اينكه دين بر اساس نيازهاى دنيوى و اخروى انسان تشريع و در تمام صحنه‏هاى سياسى و اجتماعى و... حضور دارد. اگر دين نتواند نيازهاى دنيا و آخرت انسان‏ها را تأمين كند، ناقص است. البته ناگفته نماند كه اسلام باسياست مشروع رابطه دارد، نه سياست به معناي خدعه و نيرنگ. در تعريف سياست آمده است:سياست روش اداره صحيح امور داخلي كشور، نيز به معناي روش صحيح زندگي و رفتار با ديگران مي باشد. (1) در اين تعريف، اشاره اي به دروغ و نيرنگ نيست. اما واژه سياست، مانند برخى واژگان ديگر از معناى اصلى خود تحريف و به معناى خدعه و نيرنگ تفسير شده است. آري سياست به اين معنا، نه تنها دين با آن رابطه ندارد، بلكه تضاد دارد. امام خميني (ره) فرمود: "وقتى كه ما در حبس بوديم... رئيس امنيت آن وقت گفت: آقا، سياست عبارت است از دروغگويى، عبارت است از خدعه، عبارت است از فريب، عبارت است از پدرسوختگى... اين را بگذاريد براى ما، من به او گفتم: اين سياست مال شما است...". (2)، اما سياست مشروع از ضروريات زندگى است و اولياى خدا از آن بهره مى‏گرفتند. امام خميني مى‏گويد: "اما سياست به معناى اين كه جامعه را ببرد هدايت كند و به آن جايى كه صلاح جامعه و افراد است، اين در روايات ما براى نبى اكرم با لفظ سياست ثابت شده است».(3) «و انبيا شغلشان سياست است و ديانت همان سياستى است كه مردم را از اين جا حركت مى‏دهد [و به] تمام چيزهايى كه به صلاح ملت و مردم است هدايت مى‏كند".(4)
ائمه (ع) هيچ گاه از سياست غير مشروع بهره نمى‏گرفتند. همچنانكه على (ع) از سياست غير مشروع بهره نگرفت. از اين رو يكى از مشكلات حضرت صداقت در حكومت بود. استاد شهيد مطهري مي نويسد: مشكل سوم خلافت او مسأله صراحت و صداقت او در سياست بود كه اين را هم باز عده‏اى از دوستانش نمى‏پسنديدند، مى‏گفتند: «سياست اينهمه صداقت و صراحت برنمى دارد... .(5)
دلائل و شواهد نيز مؤيد آن است كه دين با سياست همگرايى دارد و نگرش جدايى دين از سياست، تز استعمارى است، از اين رو امام خميني يكى از عوامل جدايى دين از سياست را، استعمارگران مي داند. (6) تشكيل حكومت توسط پيامبر اسلام (ص) ‏و امام على (ع) بهترين دليل بر همگرايى دين و سياست است. اگر سياست با دين منافات داشت، اين دو شخصيت الهي حكومت تشكيل نمي دادند.
اگر حوزيان هم حكومت ديني را مطرح كرده اند، كار مشروع ومنطقي را انجام داده ا ند، زيرا – با توجه به مطالب گذشته – دين از سياست جدا نيست، افزون برآن ارائه حكومت ديني موفقيت هاي را در پي داشت كه در زمان هاي ديگر ايران شاهد آن نبود، از جمله اينكه امروزه ايران يكي از قدرت هاي منطقه محسوب و در معادلات سياسي و اقتصادي، نظامي و... منطقه تاثير گذار مي باشد. مهمتر از همه اينكه اين كشور مستقل و مقتدر بوده و در عرصه علم، صنعت، اقتصاد ... قله هاي پيشرفت را فتح كرده است، و اين در حالي است ايران قبل از انقلاب ، در عرصه هاي مختلف وابسته به بيگانگان و فاقد اقتدار بود. البته كشور مابرخي آسيب ها ومشكلات را دارد، اميد است اين مشكلات رفع گردد، اما اين كاستي ها موجب نمي شود كه دين را از سياست جدا بدانيم، افزون برآن كاستي هاي يك حكومت را نبايد به حساب دين گذاشت ونتيجه گرفت كه اسلام با دين رابطه ندارد، رابطه دين باسياست يك مساله است و كاستي هاي يك حكومت مساله ي ديگر مي باشد.
در اين باره به منابع و آدرس هاي زير مراجعه فرماييد:
- انديشه‏هاي فقهي - سياسي امام خميني، كاظم قاضي زاده
- شريعت و حكومت. سيد محمد مهدي موسوي خلخالي
- نظام سياسي اسلام، محمد جواد نوروزي
-http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=11212
پي نوشت ها:
1. مهشيد مشيري، فرهنگ زبان فارسي، واژه سياست.
2. امام خميني، صحيفه نور، موسسه نشر آثار امام خميني، ج13، ص 431.
3. روزنامه جمهوري اسلامي، 10/5/1373، ص 15.
4. بي آذار شيرازي، همان.
5. مجموعه ‏آثار استاد شهيدمطهرى، قم، انتشارات صدرا ،ج‏16، ص598.
6. صحيفه امام، ج17، ص206.
پرسش: 2- چرا در جامعه ما كه دم از دين مي زنند، پس چرا اعمال نمي كنند؟
2- چرا در جامعه ما كه دم از دين مي زنند، پس چرا اعمال نمي كنند؟

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پرسش گر گرامي انسان يك موجودي داراي بعد روحاني و الهي، مادي و حيواني، بعد اجتماعي، و بعد عاطفي و ... است.
اين ابعاد هر يك داراي تمايلات و جاذبه هايي هستند كه دايم با هم در نبرد و مبارزه اند و چون انسان از ابتداي تولد با بعد حيواني و امور مادي در تماس است و از طرف ديگر امور مادي با حواس ظاهري قابل مشاهده و درك هستند، روز به روز و به راحتي بعد حيواني در انسان قوي تر مي گردد، اما بقا و تقويت بعد روحاني و الهي به جهت قابل مشاهده نبودن و در تماس مستقيم نبودن انسان، با آنها در زندگي روزانه، نيازمند زحمت و تلاش است و به آساني به دست نمي آيد. بعد الهي با فطرت پاك انسان گره خورده و بقا و تقويت آن وابسته به حفظ پاكي روح انساني است.
اديان الهي، به ويژه اسلام براي هدايت انسان به سوي كمال و رهايي او از دام تمايلات نفساني و حيواني و ايجاد تعادل و توازن در ميان ابعاد مختلف، فرستاده شده اند. بنابراين همواره يك نوع تضاد بين جنبه حيواني انسان و دستورات اسلام كه هدف آن ارتقاي ارزش هاي الهي و روحاني است، وجود دارد، و هر چه انسان به درجه كمال نزديك تر مي شود بين اعتقادات و آموزه ها و ارزش هاي ديني و مذهبي او با اعمال و رفتار و كردار او تضاد كمتر مي شود، تا آن جا كه در انسان كامل (معصوم) هيچ گونه تنافي و تضاد ديني بين اعتقادات و رفتار آنان مشاهده نمي شود. اما در انسان هاي عادي و كساني كه در درجات پايين ايمان قرار دارند اين تضاد ديده مي شود.
روشن است كه اين تضاد بين اعتقادات و اعمال كه در بعضي از افراد مسلمان ديده مي شود، مختص مسلمانان نيست، بلكه در تمام اديان و مكاتبي كه داراي ارزش هاي الهي و روحاني اند نيز مشاهده مي شود. اما از آن جايي كه اسلام كامل ترين دين است و دستورات آن بالاترين دستورات و در تمام زمينه ها غني است، تنافي بين مدعيان پيروي از اسلام با عمل آنان آشكارتر است؛ زيرا مؤمن واقعي به اسلام كسي است كه در تمام زمينه ها از دستورات آن پيروي كامل داشته باشد.
قرآن مجيد همواره متوجه اين مشكل (تضاد بين اعتقادات و اعمال) بوده و آن را يك امر ناپسند دانسته و از آن بشدت نهي كرده است و مي فرمايد:"يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون‏* كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ "(1) اي كساني كه ايمان آورده ايد! چرا سخني مي گوييد كه عمل نمي كنيد! نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخني بگوييد كه عمل نمي كنيد!
حال چه بايد كرد؟ آيا بايد دست از اعتقادات صحيح برداشت؟ آيا اشكال در ناحيه اعتقادات است يا در ناحيه انسان هاي مدعي ايمان و اسلام؟
مسلماً اعتقادات و آموزهاي دين اسلام كامل ترين و صحيح ترين آموزه ها هستند. پس بايد ريشه هاي اين تضاد را شناخت و آنها را از بين برد بعضي از اين ريشه ها عبارت اند از:
1. جهل و ناآگاهي كامل از دستورات زندگي ساز اسلام و فلسفه و آثار آنها: طبيعي است كه هر چه معرفت و شناخت بيشتر باشد، علاقه مندي و پايبندي بيشتر است، و بر همين اساس يكي از دستورات مؤكد اسلام فرمان به كسب علم و دانش در تمام مراحل زندگي است و ايمان اينان نيز با ارزش تر تلقي شده است، ولي با كمال تأسف بايد اعتراف كرد كه اكثر مدعيان اسلام و ايمان، اطلاعات كافي از دستورات و احكام اسلام ندارند كه همين امر باعث فاصله گرفتن كردار آنها از اسلام مي شود.
2. ضعف ايمان: از نظر اسلام ايمان داراي مراتبي است كه از ضعيف ترين درجات يعني ايمان به زبان شروع مي شود تا به نقطه اوج خود يعني يقين به باورهاي ديني مي رسد.
امام جعفر صادق (ع) مي فرمايد: "با زياد شدن ميزان ايمان، درجات مؤمنان نزد خداوند برتري مي يابد...".(2) هر گاه انسان در اعتقادات خود به درجه يقين كامل رسيد، ديگر بين قول و عمل او تضادي نخواهد بود. اساساً هدف دين و انبياي اين بوده تا با تقويت روح ايمان در انسان ها فاصله بين اعمال و معتقدات آنان كم گردد و كم كردن چنين فاصله اي نياز به سعي و تلاش فراوان، و مبارزه با تمايلات شهواني و حيواني دارد. اين گر چه عملي سخت و مشكل است، اما ممكن است و غير از معصوم (ع) هم انسان هاي زيادي به اين درجه رسيده و اين تضادها را برطرف كرده اند.
3. تمايلات نفساني: همان طور كه بيان شد انسان يك موجود چند بعدي است كه هر يك داراي تمايلات و جاذبه هايي هستند كه دائم با هم در نبرد و مبارزه اند. اگر انسان تمايلات و غرايز نفساني خود را كنترل نكرده باشد، در عمل به آموزه هاي ديني كه غالبا سختي ها و مشقت هايي را به همراه دارند، دچار مشكل مي شود.
4. تعصبات و آداب و رسوم غلط: بعضي از اقوام و ملت ها داراي تعصبات و آداب و رسوم غلط و حساسيت هاي بي موردي هستند كه هيچ پشتوانه عقلاني ندارد، بلكه آن را از نياكان خود به ارث برده اند و متاسفانه آن را معيار عمل خود در زندگي قرار مي دهند؛ مثل چشم هم چشمي و... و همين امر با عث فاصله گرفتن آنها از احكام نوراني اسلام مي شود. اسلام شديدا با چنين تعصباتي مبارزه كرده است. اما متأسفانه هنوز ريشه هايي از اين تعصبات در زمينه هاي مختلف زندگي بعضي از افراد به چشم مي خورد.
5. تأثير پذيري افراد از محيط هاي ناسالم: انسان موجودي اجتماعي است (صرف نظر از افرادي كه آن چنان از روح بلندي برخوردارند كه محيط را تحت تأثير خود قرار مي دهند)، غالب افراد تحت تأثير محيط قرار مي گيرند و از آن جايي كه وضعيت اكثر محيط ها هنوز مطلوب نيست تأثيرات نامطلوبي روي افراد مي گذارد. به ويژه با توجه به گسترش وسائل ارتباط جمعي؛ مانند: راديو، تلويزيون، ماهواره، اينترنت، و غيره كه جهان را به دهكده اي تبديل نموده است. مقصود اين است كه گرچه گسترش ارتباطات، يك ضرورت اجتناب ناپذير است و بايد براي فراگير شدن آن تلاش كرد، اما نبايد از تأثيرات نامطلوب اين عوامل بر فرهنگ جامعه غافل ماند و براي مهار كردن سموم و آلودگي ها منتشره در اين فضا كاري نكرد.
اينها بعضي از ريشه هاي تضاد بود كه در اين مجال بيان شد و اذعان داريم كه اين بحث تحقيق بيشتري را مي طلبد كه اميد است در فرصت ديگر به آن بپردازيم.
به هر حال حسن ختام گفتار ما اين است كه براي هماهنگ شدن اعمال و كردار مسلمانان با اعتقادات و آموزه هاي مكتبي، بايد اولاً: ريشه هاي تضاد و فاصله را شناخت و ثانياً: براي از بين بردن آنها اقدام كرد.
و به همين علت هميشه اعمال مسلمانان را بايد از اسلام جدا كرد.
پي نوشت ها :
1. سوره صف(61) آيه 2 و 3
2. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه.ق، ج 66، ص 171.
پرسش: 3- چرا بايد دين به اجبار تحميل شود؟
3- چرا بايد دين به اجبار تحميل شود؟

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اصل اختيار حقيقتي ملموس در وجود بشر است كه هر فردي آن را در وجود خود مي يابد و خود را مختار در انتخاب مسيرهاي مختلف و برگزيدن گزينه هاي گوناگون مي يابد؛ يكي از اين انتخاب ها انتخاب دين و شيوه زندگي و تعيين عقيده و تفكر صحيح و مقبول از جانب هر فردي است كه اسلام كاملا اين حق را به رسميت شناخته است.
البته از نظر فقهي و حقوقي بچه‏هاي پدر و مادر مسلمان، به تبعيت از والدين‏شان مسلمان بوده از مزاياي اجتماعي يك فرد مسلمان در جامعه اسلامي برخوردارند، اما اين موضوع، غير از اعتقاد قلبي به اسلام است. اعتقاد به اسلام نمي‏تواند سنتي و تقليدي باشد؛ بنابر اين هر كسي وقتي به مرحله رشد عقلي و تكليف رسيد، پذيرش اسلام‏ بايد به سبب دليل باشد، نه از روي تبعيت. از اين رو مراجع معظم تقليد در اول توضيح‏المسائل مي‏نويسند: تقليد در اصول دين جايز نيست.
در واقع آنچه به شكل موروثي به فرد مي رسد دين حقوقي است نه دين حقيقي او كه بايد بعد از بلوغ و با تلاش و كوشش عقلي خود بدان برسد. خداوند به صراحت در سوره بقره مي فرمايد:«لَا اِكرَاهَ فِي الدِّينِ؛(1) در دين هيچ اجباري نيست.» اين آيه نه تنها بيان مي دارد كه نبايد در دين اجبار باشد، بلكه بالاتر از آن مي گويد اجبار در دين شدني نيست. اين بيان بسيار دقيق است؛ زيرا اصولاً دين و اعتقاد به عنوان يك امر دروني و قلبي، قابليت اجبار كردن يا اجباري شدن را ندارد؛ پس به اين معنا نيست كه در دين و دينداري هيچ نوع اجباري وجود ندارد و يا مي شود در دين اجبار باشد. اما خدا آن را برداشته؛ دين و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است. حوزه قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نيست.
در نتيجه يك مسلمان زاده همانند هر انسان يهودي زاده اي مسيحي زاده يا متولد از هر والديني با هر دين و عقيده اي مي تواند دين خود را تغيير دهد به شرطي كه دين جديد را بر اساس تحقق دقيق و منصفانه و بدون پيش داوري و در بستر صحيح حقيقت جويي يافته باشد.
اصولا از نظر جهان بيني اسلامي همه انسان‌ها از آزادي، اختيار و قدرت بر تصميم گيري برخوردارند. خودشان سرنوشت خويش را رقم مي‌زنند؛ اسلام از راه‌هاي گوناگون مي‌كوشد انديشه بشر را از اسارت باطل برهاند. آدمي با ديد باز و وسعت نظر بيانديشد و داوري كند. دين و آيين حق را برگزيند. بر همين اساس اسلام به شدت مدافع تحقيق و بررسي و استدلال عقلي در مسير يافتن حقيقت است؛ اين سخن قرآن است كه مي فرمايد:«به بندگاني مژده باد كه همه سخنان را مي‌شنوند و بهترين را برمي گزينند.» (2)
بالاتر از اين، اسلام اساس تقليد از دين آبا و اجدادي را محكوم مي كند. مسلم است اين تقليد مذموم در خصوص فردي است كه به سن رشد و قدرت درك عقلي لازم رسيده است:«و چون به ايشان گفته شود كه از آن چه از سوي خدا فرود آمده است، پيروي كنيد، گويند: نه، به همان راهي مي‌رويم كه پدران ما مي‌رفتند. حتي اگر پدران شان بي خرد و گمراه بوده­اند!». (3)
معناي اين كلام آن نيست كه بايد ديني غير از دين پدران انتخاب نمود، بلكه چه بسا راه و دين پدران حق باشد، اما در هر دو صورت بايد با انتخاب و تحقيق خود انسان باشد. حال چه نتيجه اين تحقيقات منصفانه و درست اسلام باشد يا هر دين ديگري مهم نيست؛ مهم آن است كه انسان به دور از پيش داوري و با انصاف و عقلانيت به دين و آييني معتقد گردد كه بتواند در قيامت بر گرويدن به آن در پيشگاه خداوند دليل بياورد.
پس مسلمان زاده نه تنها مي تواند. بلكه بايد دين حقيقي خود را انتخاب نمايد و حقيقت دين پدر و مادري خود يا هر دين ديگري را با تحقيق و بررسي و بررسي منصفانه و عالمانه به دست آورد و به آن پايبند باشد.
اما از نظر اجتماعي مي بينيم ،همه جوامع بشري با تغيير بنيادهاي فكري خود، به مقابله برمي خيزند و تغيير دين را كه به نوعي نابساماني فكري در متن جامعه ايجاد مي نمايد، مذموم مي دانند. بر همين اساس، هر آييني براي حفظ وحدت اجتماعي و حمايت از باورهاي پيروان خود و گسترش آن در جامعه، راهكارهايي را انديشيده تا اين امر شكل اجتماعي به خود نگيرد. اگر فردي در تحقيق خود به حقانيت دين ديگري رسيد، مجال ابراز علني آن و تلاش براي تخريب باورهاي ديگران نيابد.
دليل اين امر هم مسئله اي كاملاً منطقي و عقلاني است؛ زيرا در جامعه‏اي كه بر مبناي اعتقادات و باورهاي دين معيني، قوانين، رفتارهاي اجتماعي و فردي، اميال و آرزوهاي انسان‏ها، ارزش‏هاي اخلاقي و اجتماعي و ... شكل گرفته، شخص حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع‏گيري نموده و درصدد تخريب آن ها باشد؛ زيرا آثار نامطلوبي در زندگي فردي و اجتماعي ايجاد خواهد كرد. باعث تزلزل اركان اجتماعي خواهد شد.
دليل روشن اين امر آن است كه بيشتر افراد جامعه قدرت تحليل و بررسي دقيق و درست در مورد حقيقت را ندارند. در صورتي كه باورهاي فطري و اجمالي آنان مورد ترديد و تشكيك قرار بگيرد و در مواجهه با سؤالات و شبهاتي در مورد حقانيت دين خود قرار گيرند، قدرت يافتن حقيقت را دست مي دهند؛ به عبارت روشن تر، نه به عقيده جديد متمايل مي گردند و نه عقيده قبلي خود را همچون سابق مي توانند بپذيرند.
از نظر اسلام تغيير دين پيشيني به سمت ديني كه فرد آن را حق مي داند به عنوان امري شخصي و دروني، اشكال ندارد؛ اما از اين جهت كه افكار عمومي و ايمان مردم را متزلزل مي‏كند، اظهار آن روا و شايسته نيست. به همين دليل، اسلام با وجود يك سري شرايط، با شخص مرتد، يعني فردي كه دين خود را تغيير داده و در برابر دين قبلي خويش موضع انكاري گرفته، برخورد مي‏كند. در عين حال، اگر اين فرد باور خود را رواج ندهد و به امنيت فكري و فرهنگي جامعه آسيبي وارد نكند، حكم ارتداد نداشته و عقيده‏اش نزد خودش محترم است.
در واقع عدم برخورد با چنين فردي يا از آن جهت است كه اصولا در اسلام تفتيش عقايد وجود ندارد و حكومت عملا با كسي كه اعتقاد دروني ديگري دارد اما آن را تبليغ و ترويج نمي كند هيچ اصطكاك و برخوردي ندارد؛ به علاوه اصولا برخي از فقها چنين فردي را به خودي خود مرتد تلقي نمي نمايند.(4)
البته ارتداد، از ديدگاه اديان مختلف جرم است و مجازات آن نيز غالبا مرگ است. در اين جا به اختصار به ذكر دو منبع از كتاب مقدس عهد قديم و جديد همچنني نكاتي از منابع زرتشتي اشاره مي كنيم :
«اگر برادرت يا پسر مادرت يا پسر و يا دختر تو يا زن هم آغوش تو و يا رفيق تو كه مثل جان تو است، تو را اغوا نموده، بگويد كه برويم تا خدايان غيري كه تو و آباي تو ندانستيد، عبادت نماييم... او را قبول مكن و او را گوش مده و چشم تو بر او رحمت ننمايد و او را متحمل مشو و وي را پنهان مدار. البته او را به قتل رسان. اولاً دست تو به قتلش دراز شود و بعد دست تمامي قوم و او را با سنگ سنگسار نما تا بميرد؛ به سبب اين كه جوياي اين بود كه تو را از خداوند خداي تو كه تو را از زمين مصر از خانه بندگي بيرون آورد، براند تا تمامي اسرائيليان بشنوند و بترسند و بار ديگر چنين امر شنيع را در ميان ما مرتكب نشوند...». (5)
«اگر كسي دانسته گناه بكند و گناهش هم اين باشد كه مسيح را كه نجات دهنده او است، رد كند، آن هم بعد از اين كه با خبر شده كه مسيح آمده است تا گناهان او را ببخشد، اين گناه با خون مسيح پاك نمي شود و ديگر راه فراري از شر چنين گناهي نيست. بلي، راه ديگري جز اين كه انتظار مجازات وحشتناكي باشد كه از خشم و غضب شديد خدا به او مي رسد، همان خشم و غضبي است كه تمام دشمنان خدا را مي سوزاند و هلاك مي كند. كسي كه قوانين موسي را مي شكست، اگر دو يا سه نفر به گناه او شهادت مي دادند، آن شخص... جا به جا كشته مي شد. حالا فكر مي كنيد چه مجازات وحشتناك تري در انتظار كساني است كه فرزند خدا را زير پا لگدمال كرده اند و خون او را كه براي رفع گناهان شان ريخته شد، دست كم گرفته و ناپاك به حساب آورده اند، و روح پاك خدا كه درهاي رحمت خدا را به روي عزيزان خدا باز مي كند، بد گفته و بي حرمتي كرده اند؟». (6)
پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 256.
2. زمر (39) آيه 18.
3. مائده(5) آيه 104.
4. موسوي اردبيلي، عبدالكريم، ارتداد و نگاهي دوباره، مجله حكومت اسلامي، ش 14، ص 79.
5. سفر تورية مثني، فصل 13، (مشتمل بر 18 آيه)، كتاب المقدس، ترجمه وليم گلن، دار السلطنه لندن، 1856ميلادي.
6. نامه اي به مسيحيان يهودي نژاد عبرانيان، بند 10، جمله 26-32. (انجيل عيسي مسيح، ترجمه تفسيري عهد جديد، سازمان ترجمه تفسيري كتاب مقدس، تهران، 1357،ص 305-306).
پرسش: 4- چرا حتما بايد با دين به سعادت رسيد؟
آيا بدون دين داري و با رعايت اخلاق نمي شود به سعادت رسيد؟ مگر نه اين است كه دين هم به شكلي اخلاق است؟ چرا؟
4- چرا حتما بايد با دين به سعادت رسيد؟
آيا بدون دين داري و با رعايت اخلاق نمي شود به سعادت رسيد؟ مگر نه اين است كه دين هم به شكلي اخلاق است؟ چرا؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
به يقين اخلاق بخش مهم و جدي از دين را تشكيل مي دهد اما اخلاق همه دين نيست و دين متشكل از دو بخش ديگر يعني اعتقادات و فروع عملي در كنار اخلاق نيز مي باشد؛ به علاوه حتي در بخش اخلاقيات نيز جزئيات و كم و كيف امور اخلاقي چيزي نيست كه انسان به صورت مستقل از دين و منابع ديني بتواند به آن برسد و حتي براي اخلاقي زيستن نيز نياز جدي به دين وجود دارد.
اما به طور كلي در مورد ضرورت وجود دين در زندگي بشر بايد گفت براي اين امر دلايل بسياري وجود دارد كه به برخي از آن ها در چند محور اشاره مي شود؛ البته اصل اين امور عقلي هستند كه در هر بخش برخي مويدات نقلي آن را هم بيان مي كنيم:
1- ضرورت دين در حوزه رشد عقلى:
عقل براى هدايت و تأمين سعادت انسان كافى نيست، بلكه عقل جهت رشد و شناخت برخى از واقعيات، نياز به دين دارد. (1) زيرا عقل در شناخت برخى از مسايل عاجز است. در تشخيص حق و باطل دچار مشكل مى‏شود. دين است كه در برخى موارد زمينه‏هاى حكم عقل را فراهم مى‏نمايد.(2) آن را در تفسير زندگى، شناخت جهان و شناخت مبدأ و معاد كمك مى‏كند.(3)
بر اساس نياز عقل به دين است كه يكى از فلسفه‏هاى بعثت پيامبران «رشد عقلانى» بيان شده است. امام على (ع) فرمود: «خداوند رسولانش را فرستاد... تا گنجينه‏هاى عقل را آشكار سازند...».(4)
استاد آيت اللَّه جوادى آملى مى‏نويسد:«... مثلاً عقل انسان، بعضى از صفات جزئيه خداوند، مانند سمع و بصر و كلام الهى و هم چنين حقيقت معاد و چگونگى آن و احكام الهى را كاملاً درك نمى‏كند و بايد آن‏ها را از نقل (حديث) استفاده كند...».(5)
2- ضرورت دين در تشريع و قانونگذاري:
انديشمندان باور دارند كه انسان‏ها مدنى بوده و نياز به زندگى دسته جمعى دارند تا نيازهاى خويش را با تعامل تأمين كنند. اولين مؤلفه زندگى دسته جمعى، وجود قانون و اجراى آن است؛ زيرا بدون قانون نمى‏توان امنيت و عدالت را برقرار كرد و از حقوق مردم دفاع نمود.
طرفداران دين معتقدند كه عقل و علم به تنهايى قادر نيستند كه همه مصالح و مفاسد انسان‏ها را درك كرده و بر اساس آن قانون وضع كند: «ما نبايد فراموش كنيم كه معلومات و ادراكات عقلى ما در برابر آنچه كه نمى‏دانيم، قطره‏اى در مقابل يك اقيانوس عظيم است، و اين حقيقتى است كه همه دانشمندان اعم از مادى و غير مادى به آن معترفند...».(6)
محدوديت عقل انسان از يك سو و نياز انسان به قانون از جانب ديگر اين امر را ضرورى مى‏نمايد كه خداوند هم بايد قانون وضع كند و هم براى اجراى قانون پيامبران را ارسال نمايد تا آن‏ها با اجراى قانون، ارتباط انسان‏ها با خدا را بر قرار نمايند و سعادت آنان را تأمين كنند. اين قوانين همان دين است كه مجريان آن پيامبران هستند. در تعريف دين گفته شده است:
«مراد از دين مكتبى است كه از مجموعه عقايد اخلاق و قوانين و مقررات اجرايى تشكيل شده و هدف آن راهنمايى انسان براى سعادتمندى است».(7)
امام صادق (ع) در خصوص فلسفه بعثت پيامبران فرمود:
«... هنگامى كه ثابت كرديم خالق و آفريدگارى داريم و آن آفريدگار هرگز به چشم ديده نمى‏شود و قابل لمس نيست تا بندگانش با او تماس مستقيم داشته باشند، ثابت مى‏شود كه او سفيرانى ميان بندگانش دارد كه دستورهاى او را به آن‏ها مى‏رسانند و آن‏ها را به آنچه مصالح و منافع شان در آن است و مايه بقاى آن‏ها، و ترك آن مايه فناى آنان مى‏شود، رهنمون مى‏شوند».(8)
3- ضرورت دين در حوزه اخلاق و تربيت:
در حوزه اخلاق و تربيت نيز انسان‏ها به دين نياز دارند، زيرا عقل و دانش انسان در رشد فضايل اخلاقى و تفسير و شناخت مفاهيم آن عاجز است؛ از اين رو امروزه اين لغزش به وجود آمده است كه ارزش‏هاى اخلاقى و كرامت انسانى، در لذت دنيوى، قدرت گرايى و ثروت ظهور مى‏كند.(9)
در مكاتب اخلاقى به وجود آمده، هر كدام خوشبختى انسان را در يك چيز دانسته‏اند: يكى در لذّت‏گرايى، ديگرى در ترك لذّت، يكى در سود خواهى و ديگرى در قدرت‏طلبى، كه «نيچه» فيلسوف آلمانى، خوشبختى انسان را در رسيدن به قدرت هر چه بيش تر مى‏داند، حتى با از بين بردن انسان‏ها. و اين نشان از سردرگمى عقل در شناخت راه سعادت و نجات بشرى است. براى نجات بشريت و پيمودن راه سعادت بايد از دين كمك گرفت، دينى كه توسط رسولان الهى براى ما انسان‏ها آورده شده است. به همين جهت پيامبر (ص) فرمود: «اِنَّى بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخلاَق؛ (10) من براى كامل كردن فضيلت هاي اخلاقي مبعوث شدم».
اين حديث بيانگر آن است كه عقل به تنهايى براى كسب فضايل و مفاهيم اخلاقى كافى نيست، بلكه براى تشكيل جامعه آرمانى نياز به مكمّل دارد كه آموزه‏هاى اخلاقى است. شايد بر همين اساس باشد كه يكى از فلسفه‏هاى بعثت پيامبر (ص) تعليم و تربيت بيان شده است. (11) دين نه تنها در تعريف و ارائه مفاهيم اخلاقى نقش دارد، بلكه پشتوانه مهم اجراى بايدها و نبايدهاى اخلاقى است. عقل انسان‏ها نمى‏تواند هواهاى نفسانى را مغلوب كند، بلكه در تضاد اين دو (عقل و شهوت) پيروز ميدان نفس اماره است.
شايد انسان‏ها خوب و بد و راه خوشبختى را بشناسند، اما انگيره و عاملى كه بتواند آن‏ها را به انجام برساند، نبوده يا ضعيف است.
بنا بر اين، دين با ايجاد ايمان و باور به خداوند و رستاخيز و حسابرسى قيامت و بيان ارزش‏هاى الهى و انسان، پشتوانه بسيار محكمى براى اخلاق انسانى است كه براى اجراى مفاهيم اخلاقى نياز به تشويق است؛ از اين رو پيامبران الهى معلمان جامعه خوانده شده اند و مردم، دانش آموزانى كه پيامبران با بهره‏گيرى از دو عنصر «بشارت و انذار» به هدايت آنان مى‏پردازند. (12) بر اساس نقش دين در زندگى و پرورش اخلاق است كه برخى از انديشمندان غير مسلمان نيز بر ضرورت دين تأكيد كرده‏اند.
«تولستوى» مى‏گويد: ايمان آن چيزى است كه آدمى با آن زندگى مى‏كند.(13) دنيا بدون دين زندان است.
استاد شهيد مطهرى در خصوص نقش دين مى‏نويسد: اولين اثر ايمان اين است كه پشتوانه اخلاق است. (14) خواجه نصير طوسى و بوعلى سينا نيز عقيده دارند كه براى ايجاد مدينه فاضله و جامعه سعادتمند به دين و آموزه‏هاى آن نياز است.(15)
4- ضرورت دين در راهنمايى به زندگى و آرامش بخشي:
انسان داراى دو بُعد مادى و معنوى است كه پرورش و هدايت هر دو نياز به راهنمايى دارند. عقل و علم در پرورش بُعد مادى تا اندازه‏اى موفق بوده‏اند، ولى تقويت و پرورش بُعد معنوى، نياز به راهنماى ديگر دارد كه دين است. دين در ايجاد آرامش (كه يكى از نيازهاى روحى انسان است) نقش بنيادى دارد، زيرا دين با راهنمايى خود زندگى انسان را هدفمند نموده و زمينه هايى را فراهم مى‏كند كه انسان به مبدأ و معاد اعتقاد پيدا كند. اعتقاد به مبدأ و معاد سختى‏ها و مشكلات زندگى را معنا دار نموده و به انسان آرامش مى‏دهد. دين، اطلاعاتى را در اختيار انسان مى‏نهد تا زندگى براى او در مجموعه هستى، ميسّر و مطبوع شود.
به تعبير ديگر: بين آدمى و جهان و زندگى و خويشتن او آشتى بر قرار گردد و همه چيز را به ديد مثبت بنگرد. دكتر «بيل» در پيامى به جهانيان، آنان را به داشتن قدرت مثبت نگريستن فراخوانده و گفته است: با اطمينان به نفس، شور و حرارت، نگرش مثبت و كمك پروردگار مى‏توانى مشكلات شخصى خويش را حل كنى. قرآن كريم نيز يكى از پيام‏هاى دين را آرامش روانى مى‏داند:«ألا بِذِكرِاللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب».(16)
5_ نقش دين در برقرارى قسط و عدل:
تاريخ انسان‏ها چالش و اختلافات و ظلم‏هايى را شاهد بوده، اين در حالى است كه بشر از عقل و دانش برخوردار مى‏باشد. عقل در چالش زدايى و ايجاد زندگى مسالمت آميز موفق نبوده؛ همچنين عقل در تعريف صلح و تبيين شرايط و عوامل برقرارى عدالت نيز دچار مشكل شده است و عامل بازدارنده در برابر ظالمان به حساب نمى‏آيد.
دين، نخست ظلم، عدل و صلح را تعريف نموده، مردم را به ظلم ستيزى و حمايت از مظلومان سفارش كرده؛ از اين رو پيامبران الهى در طول تاريخ با عدالت ستيزان مبارزه نموده و تاريخ شاهد درگيرى حق و باطل بوده است. از سوى ديگر دين همگان را به صلح سفارش نموده و شرايط صلح را بيان كرده است، افزون بر اين كه اسلام جهاد در راه عدل را لازم دانسته و در عين حال همه پيروان اديان الهى را به همگرايى و گفتگو فرا خوانده است.
يكى از فلسفه بعثت انبيا آزادى انسان‏ها از اسارت و ظلم پذيرى و برپايى قسط و عدل بيان شده است:«پيامبران خود را با ادله و معجزات (به خلق) فرستاديم و براي شان كتاب و ميزان عدل نازل كريم تا مردم به راستى و عدالت گرايند».(17) اين همان نقش دين در زندگى اجتماعي است.
با توجه به مطالب ياد شده معلوم مي شود كه نياز انسان به دين حقيقتي عقلاني و غير قابل انكار است. انسان هرگز نمي تواند بدون دين، يك انسان واقعي و داراي حيات انساني در دنيا باشد، چه رسد به حيات ابدي و اخروي.
پى نوشت‏ها:
1. بقره (2) آيه 151.
2. ناصر مكارم شيرازى، پيام قرآن، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، بي تا، ج 7، ص 18.
3. همان، ص 33.
4. محمد بن يعقوب كليني، اصول كافى، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1388 ق، ج 1، ص 16.
5. جوادى آملى، انتظار بشر از دين، نشر مركز اسرا، قم، 1387 ش، ص37.
6. پيام قرآن، ج 7، ص 51.
7. انتظار بشر از دين، ص 24؛ محمد تقى جعفرى، فلسفه دين، نشر فرهنگ اسلامي، تهران 1360 ش، ص 16.
8. كافى، ج 1، ص 168.
9. زين العابدين قربانى، اخلاق و تعليم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1378 ش، ص 34.
10. علي متقي، كنزالعمال، نشر موسسه رسالت ،بيروت، 1413 ق، ج 11، ص 420.
11. جمعه (62) آيه 2.
12. پيام قرآن، ج 7، ص 28 - 29.
13. مرتضي مطهري، بيست گفتار، انتشارات نشر اسلامي قم، بي تا، ص 189.
14. همان.
15. انتظار بشر از دين، ص 37.
16. همان، ص 42؛ رعد (13) آيه 28.
17. آل عمران(3) آيه 64.
پرسش:
6- اگر دين اسلام دين قوي و محكمي ست، ديگر نيازي به تحميل آن نمي باشد و مردم مي بايست با اختيار آن را قبول كنند؟
7- چرا به نام دين اسلام هر كار خلافي انجام مي شود؟ چرا مسلمانان دين دار هر كار خلاف شرعي انجام مي دهند؟
8- اجبار بودن دين اصلا قابل تحمل ني

6- اگر دين اسلام دين قوي و محكمي ست، ديگر نيازي به تحميل آن نمي باشد و مردم مي بايست با اختيار آن را قبول كنند؟
7- چرا به نام دين اسلام هر كار خلافي انجام مي شود؟ چرا مسلمانان دين دار هر كار خلاف شرعي انجام مي دهند؟
8- اجبار بودن دين اصلا قابل تحمل نيست، اينكه ما چون از پدر و مادر مسلمان به دنيا آمديم، پس بايد مسلمان بمانيم، چرا؟
9- ديني كه گفته مي شود كامل ترين دين است، چرا پيامبرش سنت هاي خلاف را پايه گذاري نموده است؟
10- چند همسري مگر خلاف اخلاق نيست؟ پس چرا پيامبر و امامان ما چند همسر داشته اند؟
11- چرا پيامبر بين زن و مرد تبعيض قائل شده است؟
12- آيا دين زن را ابزار ميداند يا آنهايي كه دم از دين ميزنند زن را به صورت ابزار جلوه داده اند؟
13- حجاب خوب است، ولي اگر به يك موضوعي زياد توجه شود، نتيجه عكس ميدهد، چرا اسلام اينقدر روي حجاب تأكيد مي كند؟
14- در شهر قم كه زن ها محجبه ترند، ولي فساد هم در اين شهر بيشتراست، چرا؟
15- اصلا چرا حجاب اجباري است؟
16- چرا امر به معروف و نهي از منكر معني خودش را از دست داده است؟
17- اينكه زن ظريف و حساس است درست است، ولي چرا اسلام يا آنهايي كه دم از دين مي زنند، اينقدر روي اين قضيه اصرار دارند؟
18- اگه حكومت، اسلامي است، پس چرا هيچ چيزش اسلامي نيست؟
19- دين را چگونه مي¬شود باور كرد؟
20- چرا براي پرستش خدا حتما بايد دين داشت؟

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

موفق باشید.