باسلام میدانیم مرگ حق است اما میخواهم بدانم ایا زمان دقیق مرگ همه درسرنوشت انها مشخص شده وقابل تغییر نیست وایا درزلزله اخیر اگر ساکنین مناطق از منزل مستحکمی برخوردار بودند این همه تلفات نداشت یا مرگ برای انها مقدر شده بود واینکه اگرزلزله را فقط به عنوان حوادث طبیعی تلقی نکنیم بلایی است که از طرف خدا فرستاده میشود دلایل انرا بفرمایید ونکته دیگر اینکه شاید ساکنین دهات گناهانشان کمتر از شهرنشینانی باشد که در خانه های انچنانی ساکنند درحالی که تلفات از مردم محروم وشاید بی گناه باشد وایا این عدالت است وعدالت خدا دراین مورد چگونه توجیه میشود
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت كه از ديدگاه اسلام و قرآن مرگ و زندگي انسانها در دست خداست و خداوند متعال براي همه انسان ها اجل و زمان دقيقي را معين كرده است چنانچه در قرآن مي فرمايد:
«لكلّ اُمّةٍ أجلٌ إذا جاء أجلهم فلا يستأخرون ساعةً ولا يستقدمون؛(1) هر امتي را زماني محدود است. آن گاه كه زمانشان به سر رسد، نه ساعتي از آن تأخير كنند و نه پيشي گيرند».
در آية ديگر فرمود:«هو الّذي خلقكم من طينٍ ثمّ قضى أجلاً وأجلٌ مسمّى عنده؛(2) اوست كسي كه شما را از گِل آفريد، آن گاه مدتي را براي شما عمر مقرر داشت و اجل حتمي نزد اوست».
و مفسران و دانشمندان مسلمان بر اساس آيات مذكور و روايات وارده در اين باب، معتقدند كه براي هر انساني دو نوع اجل و مرگ وجود دارد:
يكي اجل حتمي است كه آن را اجل مسّمي نيز گويند، و آن اين كه پايان يافتن عمر در آن زمان قطعي است. حتمي گفته ميشود، بدين خاطر كه اجل آدمي در آن وقت به طور حتم و صد در صد فرا ميرسد. مسّمي گفته شده، بدين جهت كه پايان اجل در آن هنگام معين و ناميده شده است.
دوم اجل معلق است، به اين معني كه اجل مشروط است كه اگر شرطش موجود شود، مرگ واقع مي شود. اگر شرطش موجود نباشد، واقع نمي شود.(3)
حال در پاسخ سوال اول شما مي گوييم كه بر اساس آيات و روايات خداوند متعال براي تمام انسان ها دو نوع اجل و مرگ مقدر كرده است اجل حتمي و اجل معلق، در اجل حتمي تغيير راه ندارد، ولي در اجل معلق امكان تغيير وجود دارد و خود انسان مي تواند با فراهم ساختن شرايط منجر به مرگ و يا از بين بردن آن شرايط، اجل معلق خود را به تاخير و يا تعجيل بياندازد در نتيجه مرگ تمام كساني كه در حوادثي مثل زلزله اخير به رحمت ايزدي پيوسته اند به تقدير الهي بوده است منتهي ممكن است كه مرگ عده اي از آنها به تقدير اجل حتمي بوده باشد و مرگ بسياري از آنها به تقدير اجل معلق بوده باشد و در هر دو صورت مرگ آنها بر اساس تقدير الهي است و اما بايد توجه داشت كه به تقدير الهي بودن مرگ آنها به معناي حتميت و عدم امكان تغيير و مجبور بودن آنها در زندگي و تاثير نداشتن عوامل و اسباب ديگر نيست. چرا كه اولا؛ سرنوشت و تقدير الهي بدين معنا نيست كه سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اختيار و اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده و بنابراين هر كس با سرنوشت معيّنى از مادر متولد مى شود كه قابل دگرگونى نيست. بلكه از ديد گاه اسلام چنين تفسيري از تقدير و سرنوشت افسانه است و استاد مطهرى مى گويد: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي، انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد». (4) و در نتيجه از ديدگاه اسلام حقيقت تقدير را بايد در محيط زندگي جست و جو كرد و هرگز نبايد براي آن واقع و سازنده اي جز انسان و اراده او چيزي تصور كرد بنابر اين مقصود از تقدير هاي خداوند همان سنت هاي قطعي است كه بر ما و جهان حكومت مي كنند و تاثير اين سنت ها در خوشبختي و بدبختي مردم قطعي و تخلف نا پذير است و ما در انتخاب هر سنتي از اين سنن مختار و آزاد مي باشيم. (5) پس نقش انسان و اسباب و مسببات نه تنها مغاير با سرنوشت نيست، بلكه جزئي از همان سرنوشت است.
ثانيا؛ ممكن است كه عده كمي از كساني كه در اين حادثه كشته شده اند به مرگ حتمي و تغيير ناپذير از دنيا رفته باشند، ولي مرگ اكثر آنها به مرگ و اجل معلق(قابل تغيير) بوده باشد و آنها مي توانستند با از بين بردن شرايطي كه منجر به مرگشان مي شود و فراهم ساختن شرايط براي زندگي ايمن مانند ساختن خانه هاي مقاوم در برابر زلزله، از مرگ خود جلوگيري كنند و يا مرگ خود را به تاخير بياندازند.
و اما در پاسخ سوال دوم شما يعني تلقي زلزله به عنوان حادثه طبيعي و يا بلا بودن آن از جانب خداوند، نيز مي گوييم كه بلا بودن يك زلزله منافاتي با حادثه طبيعي بودن آن ندارد و يك بلا ممكن است به شكل هاي مختلف و در قالب حوادث گوناگون طبيعي و غير طبيعي رخ دهد؛ بنابر اين زلزله مذكور ممكن است در عين اين كه يك حادثه طبيعي و بر اثر فعل و انفعالات طبيعي رخ داده است مي تواند بلائي هم از جانب خدا براي فاسقان باشد و لكن بايد توجه داشت كه بلاي الهي بودن تنها علت و حكمت وقوع چنين حوادثي نيست در نتيجه ممكن است كه حوادثي مثل زلزله و سيل و... علاوه بر حادثه طبيعي بودن علل و عوامل ديگر هم داشته باشد كه برخي از آنها عبارتند از:
1ـ كيفر اعمال و يا كفاره گناهان
مؤمن، شايستگي ورود به بهشت برين و از آن مهمتر لقاء الله را پيدا نمي كند، مگر اين كه كاملاً پاك باشد. گناهان نيز انسان را آلوده مي كنند و تا انسان از آنها پاك نشود نميتواند به هدف نهايي خود برسد. برخي از گناهان در دنيا به واسطه سختيها و رنجها پاك مي شوند و برخي كه بيشتر و بزرگتر است مي بايست در برزخ، يا در قيامت و صحنه محشر و يا با آتش جهنم پاك شوند. در آيه شريفه ميفرمايد:« وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير ؛(6) هر مصيبتى به شما رسد بخاطر اعمالى است كه انجام دادهايد، و بسيارى را نيز عفو مىكند».اين آيه شريفه اشاره دارد به اين كه مصيبتهاي وارده بر انسان اثر اعمال خود اوست.
در آيه ديگري مي فرمايد:"وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَيََّ ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَـَتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْ رْضِ وَلَـَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَـَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ؛(7) اگر مردمي كه در شهرها و آباديها زندگي مي كنند، ايمان آورند و تقوا پيشه كنند، درهاي بركات آسمان و زمين را به روي آنها ميگشاييم، ولي آنها آيات ما را تكذيب كردند، پس ما هم آنها را به مجازات اعمال شان گرفتيم".
2- عاملي براي بيداري و بازگشت:
گاهي حوادث ناخوشايند و ناگوار در زندگي انسانها رخ مي دهد تا عاملي براي بيداري و بازگشت به اصل فطرت باشد؛ تا بر اين اساس بازماندگان به فكر جبران خطاهاي گذشته خود باشند و نيز درس عبرتي براي آيندگان باشد و خداوند در قرآن مي فرمايد: كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُون؛(8) اين چنين خداوند آيات خود را براى شما آشكار مىسازد شايد بينديشيد (و با انديشه، راه حق را بيابيد).
3- امتحان:
برخي بلاها براي آزمايش كردن مردم رخ مي دهد؛ چرا كه امتحان يكي از سنتهاي الهي است و به هيچ وجه تعطيل بردار نيست. و در قرآن كريم آمده است: "وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الاْمْوَا َلِ وَ الاْنفُسِ وَ الثَّمَرَ اَتِ وَ بَشِّرِ الصَّـَبِرِين؛َ(9) قطعاً شما را به چيزي از قبيل ترس و گرسنگي و كاهشي در اموال و جانها و محصولات مي آزماييم و مژده باد شكيبايان را".
امتحان الهي شكل خاصي ندارد؛ گاهي در قالب فقر است. گاهي در پوشش غنا؛ گاهي به كثرت مال و اولاد است، گاهي به كاستن از آن ها. و در جريان وقوع حوادث، افزون بر اعلان خطر و بيدارباش همگاني به اين مطلب كه فاصله بين مرگ و زندگي بسيار كوتاه است و فوايد ديگر، آزمون حس نوع دوستي و امتحان حركت در مسير انسانيت نيز به عمل مي آيد.
و در پاسخ سوال سوم شما نيز مي گوييم كه معلوم نيست كه گناه افرادي كه در روستا ها ساكن هستند كمتر از شهر نشينان باشد و معياري در اختيار ما انسان ها وجود ندارد تا با آن گناه افراد روستايي و شهري را بسنجيم و در اين مورد قضاوت را به خدا مي سپاريم .
و نيز در مورد منافات داشتن مرگ افراد بي گناه با عدل الهي در اين ماجرا مي گوييم كه اولا؛ مقصود از عدل خدا اين است خداوند تبارك و تعالي در بين مخلوقاتش به عدل رفتار مي كند و به هيچ مخلوقي ظلم نمي كند، تكويناً و تشريعاً و آن را در موضعي كه در خور آن است بنشاند و چيزي را كه مستحق آن است به او عطا كند. (10) ثانيا؛ كشته شدن افراد بي گناه در چنين حوادثي زماني با عدل الهي منافات دارد كه اولا علت كشته شدن آنها خدا باشد نه خودشان يا ديگر انسان ها و ثانيا خداوند بدون لحاظ وضعيت ها و شرايط خاص آنها بطور يكسان از همه انسانها حساب پس بگيرد و با همگان به يك نحو رفتار كند در حالي كه هر دو مورد مذكور از جانب خداوند منتفي هستند. چرا كه اگر علت وقوع زلزله مذكور گناه انسان هاي فاسق باشد در اين صورت عامل مرگشان يا خودشان هستند كه وظيفه خطير امر به معروف و نهي از منكر را ترك كرده اند و در مقابل گناه و فسق و فجور آنها سكوت كرده اند و يا عامل مرگشان افراد ظالم و فاسق هست كه به اين افراد ظلم كرده اند و با گناه خود باعث مرگ اينها شده اند. در هر دو صورت عامل مرگ آنها خودشان و يا ديگران است نه خداوند متعال. و از طرف ديگر خداوند در روز قيامت با همه اينها به يك نحو رفتار نمي كند. بلكه خداوند در قيامت به حسب شرايط افراد از آنها حساب خواهد كشيد در نتيجه به افرادي كه صالح و پاك بوده اند و بر اثر زلزله و سيل و... از دنيا رفته اند پاداش عظيمي مي دهد چنانچه در ضمن روايتي امام صادق (ع) فرموده است: اي مفضل! عبرت بگير از سرنوشت مردمي كه به وسيله زلزلهها با كمي زمان آن (چند ثانيه) چگونه جمعي هلاك شدند و گروهي منازل خود را ترك كرده و فرار ميكنند!
اگر كسي بگويد: چرا زمين ميلرزد؟ ميگوييم: زلزله و نظائر آن موعظه و انذاري است براي مردم تا بترسند و تقوا را مراعات كرده و از معاصي كنده شوند.
ساير بلاهايي كه بر ابدان و اموال نازل ميشود، به خاطر مصالحي است؛ اگر مردم شايسته و صالح باشند، در عوض آن، ثواب هايي براي آخرت شان ذخيره ميشود كه هيچ چيز در دنيا با آن برابري نميكند. گاهي اين نوع بلاها سرعت ميگيرد (در جواني ميرسد) كه به خاطر مصلحت فردي و اجتماعي است. (11)
پي نوشت ها:
1. يونس(10)آيه 49.
2. انعام(6)آيه 2.
3. ر.ك. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه سيدمحمد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، قم، ج7، ص10.
4. شهيد مطهري، مجموعةآثار، انتشارات صدرا، تهران، ج1، ص 384.
5.ناصر مكارم شيرازي و جعفر سبحاني، پاسخ به پرسشهاي مذهبي، انتشارات نسل جوان، قم، 1383ش، ص65.
6. شوري(43)آيه30.
7. اعراف(7)آيه96.
8. بقره(2)آيه266.
9. بقره (2) آيه155.
10. سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، نشر طه، قم،1377ش، ج1، ص316.
11. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، دارالاحياء لتراث العربيه، بيروت، 1403 ق، ج 3، ص 121.
موفق و موید باشید