امام در مقابل حكومت يزيد و بيعت خواستن او دو گزينه بيش تر نداشت:
يک؛ بيعت با يزيد،
دو؛ قيام که نتيجه آن شهادت بود، زيرا دشمن براي کشتن امام جدي بود، که در صورت عدم بيعت، امام را به شهادت برساند.(1)
امام به هيج عنوان نمي توانست با يزيد بيعت کند، زيرا بيعت حضرت، پيامدهاي منفي زيادی داشت. بيعت امام مساوي بود با به رسميت شناختن حکومت غير مشروع يزيد. یزیدی که برای نابودی اسلام شمشیر آخته بود.
در این جا بایسته است هم به فلسفه قيام امام و هم به علل عدم بيعت اشاره شود:
انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان های گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفريبى، روند خود را ادامه مى‏داد. اهل‏بيت(ع) و صحابه پاک همچون سلمان، ابوذر، عمار و... در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مى‏پرداختند. اما نقطه‏اى از تاريخ فرا ‏رسید، که دو طرف احساس کردند بايد حرف آخر را بزنند و کار را يکسره کنند. پس از درگذشت معاويه (سال60 قمری) و روى کار آمدن يزيد، چنين موقعيتى به دست آمد. از يک سو يزيد منکر همه چيز شد و اعلام کرد: «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل؛ بنى‏هاشم با حکومت بازى‏ کردند و هيچ خبرى از آسمان نيامده و هيچ وحيى نازل نشده است».(2)
او تصميم قاطع گرفته بود که با تهديد و قتل، اجازه هيچ گونه فعاليت را به ديگران ندهد؛ به طورى که پیش از انتشار خبر مرگ معاويه سعى داشت از امام حسين(ع)، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر بيعت بگيرد؛ حتى با تهديد به قتل.
اين جا امام حسين(ع) بايد تصميم جدى خود را بگيرد. هنر حضرت در اين بود که «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت کوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد؛ به گونه‏اى که بر همگان اتمام حجت شد. نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته کرد، تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقى بماند و محو نشود.
از ديدگاه امام حسين(ع) امامت و رهبرى امت اسلامى شايستگي‏هايى را مى‏طلبد، که يزيد و هر کس که مثل وی باشد، فاقد آن است.
وقتى وليد استاندار مدينه، امام را به استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاويه را به حضرت داد و نامه‏اى را که يزيد براى گرفتن بيعت به او نوشته بود خواند، امام ‏فرمود: «ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط الدّائِن بدين الْحق و الْحابس نفسه‏ على ذات اللّه؛ امام آن است که به کتاب خدا حکم کند. عدل و داد بر پا نمايد. دين حق را گردن نهد و خويشتن را وقف رضاى خدا کند».(3)
بنا به نقل يعقوبى و خوارزمى، يزيد صريحاً به وليد نوشته بود: «اگر حسين و ابن زبير از بيعت خوددارى کنند، گردن شان را بزند و سرهاي شان را نزد او بفرستد».(4)
امام در جواب ولید فرمود: اينکه در پنهانى و خلوت بيعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بيعت کنم و مردم آگاه شوند.
وليد گفت: آرى!
فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسين در اين ساعت بيعت نکند و از تو جدا شود، ديگر بر او قدرت نخواهى يافت. او را حبس کن و نگذار از اين جا خارج شود؛ مگر آن که بيعت کند يا گردنش را بزن!
امام فرمود: واى بر تو! آيا به کشتن من امر مى‏کنى ؟ چه قدر پستى!
سپس رو به وليد کرد و فرمود: «اى امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستيم. خدا با ما (فيض وجود را) آغاز کرده و با ما به پايان مى‏رساند. يزيد فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بى گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بيعت نمي کند؛ ولى بامدادان خواهيم ديد، که کدام يک از ما سزاوار و شايسته بيعت و خلافت است».
وقتى امام از نزد وليد بيرون رفت، مروان گفت: «خلاف گفته من عمل کردى. به خدا ديگر چنين فرصتى به دست تو نخواهد افتاد».
وليد گفت: «واى بر تو! به من مى‏گويى دين و دنياى خود را از دست بدهم! دوست ندارم، که مالک دنيا باشم و حسين را کشته باشم. آيا حسين را بکشم براى اين که مى‏گويد: بيعت نمى‏کنم! کسى که خون حسين را بريزد و در روز قيامت خدا را ملاقات کند، ميزان عملش سبک است. خدا روز قيامت به او نظر نمى‏کند. به او رحمت ننمايد و براى او عذابى دردناک هست!».(5)
اين قسمت از تاريخ، براى درک علّت قيام و خوددارى حضرت از بيعت و تعيين هدف و مبدأ آن امام شهيد، بسيار حساس و مهم است؛ زيرا مواردى را يادآور شده، که هر يک براى ردّ بيعت و وجوب قيام کافى است.
مواردى که امام حسين(ع) مستند و دليل خودداري از بيعت و تصميم بر مخالفت قرار داد، کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى وليد، عموزاده يزيد و استاندار او درستى اين سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام هيچ ايراد و اشکالى ننمود.
عبارت: «و مثلى لايبايع مثله» نتيجه دلايل مستندى است، که راجع به صلاحيت بى نظير و شخصيت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگين يزيد فرمود؛ يعنى، کسى مثل من، با اين گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل يزيد بيعت نمى‏کند؛ زيرا بيعت با خليفه در اصطلاح مسلمانان، تعهد اطاعت از کسى است که مرکز تحقق هدف‏هاى عالى اسلامى، منبع عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت ديگر قائم مقام و جانشين پيامبر باشد.
معناى بيعت صحيح، ابراز آمادگى در فرمان‏بردن از دستور خليفه و فداکارى در راه انجام اوامر او است، که بر هر مسلمان به حکم آیه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و الوالاَْمْر منْکمْ»(6) واجب است.
بيعت با مثل يزيد - هر چند صورت‏سازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، پايمال کردن حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است.
اين بيعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بى‏گناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است، اما ساحت مقدس امام حسين(ع) به بيعت ننگين آلوده نخواهد شد.
حضرت جمله «مثلى‏ لا يبايع مثله»را مانند يک حکم بديهى و مورد اتفاق همه فرمود؛ زيرا احدى از مسلمانان با وجدان نمى‏گفت: شخصيتى مثل حسين(ع) با ناکسى مثل يزيد بيعت کند. حضرت در عبارتی دیگر وضعیت اسفناک جامعه تحت سرپرستی یزید و عدم بیعت خود با وی را این گونه بیان فرمود:
« إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيد؛(7) بازگشت همه ما به سوی خداست – کنایه از اینکه مرگ در این حال بهتر است تا بیعت با یزید – پس باید با اسلام خداحافظی کرد وقتی که فرمانروایی مانند یزید، حاکم مسلمانان باشد».
حضرت در يکى از منازل به «فرزدق» شاعر فرمود: « مردم پايبند اطاعت شيطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نموده‏اند. شراب مى‏نوشند و اموال فقيران و بينوايان را به خود اختصاص داده‏اند. من سزاوارترين افراد هستم به قيام براى يارى دين و عزت و شرع و جهاد در راه خدا براى اعلاى
کلمه الله».(8)
پس وقتى کار به اين جا کشيد که کسى مانند يزيد بخواهد بر مسند پيامبر بنشيند و خود را رهبر دينى و سياسى مسلمانان و پيشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قيام و اعلان شرعى نبودن حکومت، وظيفه ديگري نيست؛ زيرا در نظر مردم بيعت او و هر يک از بزرگان صحابه و تابعين با اين عنصر ناپاک، پذيرش حکومت، ابطال حقيقت خلافت، عدول از تمام شرايط زعامت اسلامى و جانشينى پيامبر و کشاندن جامعه به گمراهي بود.
اين بيعت بر عهده مردان خدا، مانند زنجيرهاى عذاب است. سنگينى و فشار آن بر روح آنان از سنگينى کوه‏ها بيش تر است.
امام حسين(ع) با اين منطق قيام کرد و بر سر اين سخن ايستاد: «ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدينِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله؛ امام کسي است، که به کتاب خدا حکم کند. عدل و داد بر پا نمايد. دين حق را گردن نهد و خويشتن را وقف رضاى خدا کند».(9)
حضرت در روز عاشورا که باران مصيبت‏ها بر سرش مى‏باريد، همان منطق را تکرار کرد: «اما و الله لااجيبهم الى‏ شى‏ء مما يريدون حتّى‏ القى الله و انا مخضب بدمى‏؛ به خدا سوگند! به خواسته‏هاى مردم پاسخ موافق نمى‏دهم تا خدا را ديدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگين و خضاب شده باشم».(10)
در دوران خلافت ننگین یزید شرابخواری، غنا و آوازه خوانی زنان در شهرهای مختلف حتی در مکه و مدینه رایج شده بود و خلیفه غیر از مستی و قمار و بازی با حیوانات کاری نداشت!(11)
اعمال يزيد مانند: شهادت امام حسين(ع) و محاصره کعبه و سنگ باران آن و تخريب کعبه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مى‏دهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نيست. تعيين يزيد براى خلافت ، ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدف‏ها و مقاصد دین بود.
چنان که جمعى از اهل مدينه به شام رفتند و به چشم خود ديدند كه يزيد پيوسته به شرب خمر و سگ بازى و آلات لهو و لعب مشغول مى‏باشد. چون برگشتند، اهل مدينه را به اعمال‏ زشت يزيد خبر كردند. مردم مدينه کارگزار يزيد، عثمان بن محمّد بن ابى سفيان را با مروان حكم و ساير امويّان از مدينه بيرون كردند . سبّ و شتم يزيد را آشكار كردند و گفتند: كسى كه قاتل اولاد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و با محارم ازدواج می کند و بی نماز و شرابخوار است، لياقت خلافت ندارد.(12)
شناخت سيد الشهدا(ع) از يزيد، سابقه دیرینه ای داشت، چنان که حتى روزى در يك جلسه، حضرت در پاسخ معاويه كه از يزيد ستايش كرد، برخاسته، زشتي ها و مفاسد يزيد را بر شمرد . به معاويه به خاطر بيعت گرفتن براى پسرش يزيد، اعتراض كرد.(13)
حضرت امام حسین(ع) با قيام خود نظر دين را درباره حکومت يزيد اعلام کرد. با سکوت يا بيعت امام، مردم بيش از پيش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مى‏افتادند و اسلام باقى نمى‏ماند.
اين مطلب مختصرى از زيان‏هاى آفت خطرناکى بود، که به نام يزيد و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد. شکل حکومت را - که عالى‏ترين نمايش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.
اگر قيام امام در آن هنگام به فرياد اسلام نرسيده بود، بزرگ‏ترين ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مى‏ساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دين خدا پايمال و نابود مى‏گشت.
1. یعقوبی، تاريخ اليعقوبى، بيروت ، دار صادر، بی تا، ج2، ص241. (نرم افزار نورالسیره)
2. سبط ابن جوزى‏، تذكرة الخواص، قم، منشورات الشريف الرضى، چ اول، 1418ق، ص235؛ اربلی، كشف الغمة، تبریز، بنى هاشمى‏، چ اول، 1381ق، ج1، ص565. (نرم افزار سیره معصومان)
3. طبری، تاريخ الأمم و الملوك(تاریخ طبری)،تحقيق محمد أبوالفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث، چ دوم، 1387ق، ج 5، ص338. (نرم افزار نورالسیره)
4. یعقوبی، پیشین، ج2، ص241؛ موفق بن احمد خوارزمى، ‏مقتل الحسين، قم، انوار الهدى، چ دوم، ‏1423ق،‏ ج1، ص262. (نرم افزار سیره معصومان)
5. خوارزمی، همان، ج1، ص263.
6. سوره نساء، آیه 59.
7. مجلسی، بحار الأنوار، تهران، اسلامیه، چاپ مکرر، ج ‏44، ص326. (نرم افزار دانشنامه نبوی)
8. تذکره الخواص، پیشین، ص217.
9. طبری، پیشین، ج5، ص353.
10. ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چ اول، 1411ق، ج5، ص101. (نرم افزار نورالسیره)
11. سيد عبد المجيد حسينى حائري شيرازى، ‏ذخيرة الدارين فيما يتعلق بمصائب الحسين(ع)و اصحابه، قم، ‏زمزم هدايت‏، ص119. (نرم افزار سیره معصومان)
12. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، قم، دلیل، چ اول، 1379ش، ج2، ص1159. (نرم افزار سیره معصومان)
13. جواد محدثى‏، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف‏، چ دوم، 1417ق، ص483، به نقل از الغدیر1/248. (نرم افزار سیره معصومان)