لفظ خدا در زبان فارسی مخفف «خودآ» یعنی خود به وجود آمده و تقریباً مرادف با واجب الوجود است، یعنی موجودی که وجود برای او ضرورت دارد و عدم برای وی محال است . موجود دیگری به او وجود نداده است، ولی با توجه به مشابهات آن مانند ناخدا (ناو خدا) و کد خدا می‌توان گفت معنای لغوی آن شبیه به معنای صاحب و مالک و معنایی که در عرف از آن فهمیده می‌شود، نظیر خالق و آفریدگار است. (1) بر همین اساس در زبان فارسی به جای مفاهیم واجب الوجود، «خدا» گفته می‌شود.
پس مهم ترین حقیقت وجودی خداوند از اسم او درک می شود و آن این که هیچ موجودی به او وجود نبخشیده و خداوند معلول هیچ علتی نیست، پس کلمه «خدا »کاملا متناسب با حقیقت وجود خداوند است.
در مورد حقیقت وجود او باید توجه داشت که آگاهی از ماهیت خدا ناممکن است، زیرا ماهیت داشتن برای خداوند بی معناست، او وجود محض است ،بدون ماهیت. ذات الهی هر چه هست «هستی» است ،بدون همراهی «چیستی» با این هستی محض؛ پس چنان که فلاسفه تاکید می کنند، خداوند دارای جنس و فصل و ... نیست تا بتوان تعریف مشخصی از حقیقت وجودی او ارائه داد .
مشکل اصلی دردرک حقیقت و چگونگی خداوند آن است که حقیقت ذات نامحدود الهی برای ما که موجودات محدود هستیم ،قابل درک نیست . به همین جهت در روایات آمده که در ذات الهی تفکر نکنید، بلکه در صفات خداوند تأمل کنید.
هرچند خواسته یا ناخواسته با هر تفکری در مورد خداوند تصویری از خداوند در نفس ما شکل می گیرد ، ولی باید بدانیم چنین خدایی که در تصور و خیال خود می آوریم، خدا نیست، بلکه مخلوق و ساخته ذهن ماست؛ اصولاً خداوند در تصور و خیال ما در نمی‏آید .عقل نیز به ذات الهی راه نمی‏یابد چون لازمه آن، احاطه قوه محدود مدرکه ما برحقیقت نامتناهی خداوند است .خدای نامحدود در احاطه موجود محدود و عقل ناقص داخل نمی‏شود.
در نتیجه رهیافت به درک ذات الهی برای ما ممکن نیست . تنها در خصوص او می دانیم که موجودی است در نهایت کمال؛ یعنی هرگونه کمال وجودی که به تصور درآید ،در ذات او به کامل ترین وجه و بالاترین درجه موجود است. هر نوع نقص و زشتی و نادرستی در کوچک ترین حدود و پایین ترین درجات از ذات او به دور است؛ از همین روست که می توانیم به شناختی اجمالی از صفات خداوند که عین ذات او هستند برسیم و تصور خود را ازخداوند در مراتب نازل تر شکل بدهیم.
به علاوه نشانه هایی از صفت و حقایق وجودی او در قرآن و روایات بیان شده که تا حدی به کامل تر شدن این ادراک اجمالی کمک می کند؛ البته در قرآن تاکید شده: «لیس کمثله شیء؛ (2) هیچ چیز مانند خدا نیست».
هیچ موجودی همانند خدا نیست و خدا همانند موجودات دیگر نیست ؛ زیرا هر موجودی غیر از خدا، محدود و نیازمند است. اگر خدا بخواهد مانند مخلوقات خود باشد، یکی از آن ها خواهد بود. اما در عین حال صفات متعدد و کمالات مختلفی را از خداوند برای ما بیان کرده که این آیات بخش اعظم قرآن کریم را در بر گرفته است.
همچنین در روایات ما به گوشه هایی از آن حقیقت نامتناهی اشاره هایی شده است ؛ علی بن ابیطالب می‏فرماید: خدا داخل در اشیا است ،نه مثل دخول چیزی در چیز دیگر و خارج از وجود اشیا است امّا نه مثل خروج جسمی از جسم دیگر. (3)
در نتیجه در می یابیم که با همه این اوصاف راهی به دستیابی به تصوری از حقیقت او نداریم اما با تمام وجود می توانیم وجود او را ادراک کرده ،به دور نمایی از آنچه می تواند باشد برسیم ؛ به تعبیر زیبای فردوسی :
جهان را بلندی و پستی تویی ندانم چه ای ،هرچه هستی تویی

پی‌نوشت‌ها:
1. محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1380 ش ، ص21.
2. شوری (42) آیه 11.
3. صدوق توحید نشر جامعه مدرسین قم بی تا ، ص 306.