با سلام و عرض ادب
سوالی داشتم در مورد یک حدیث :
عقبه پسر علقمه، از صادق جعفر بن محمد نقل میکند: عرب بیابانگردی نزد پیامبر آمد و ادعا کرد که از بابت شتر، هفتاد درهم از او طلب دارد. پیامبر به او گفت: آیا آن را از من نگرفتی؟ گفت: نه! گفت: من آن را به تو دادم. عرب گفت: من راضی هستم که شخصی میان ما و شما حکم کند. پیامر با او به نزد یکی از قریشیان آمد. قریشی به عرب گفت: به پیامبر خدا چه ادعای داری؟ گفت: هفتاد درهم پول یک شتر که به او فروخته ام. گفت: ای پیامبر خدا تو چه میگوئی؟ گفت: آن را پرداخت کرده ام. قریشی گفت: ای رسول خدا! شما بر طلب اشتن او اقرار نمودید، بنابر این باید دو نفر را به عنوان شاهد بیاورید، تا اثبات شود که پرداخته اید، یا اینکه هفتاد درهم به او بدهید. پیامبر خشمناک برخاست و در حالی که عبایش را میکشید، گفت: به خدا قسم، نزد کسی خواهم رفت که با حکم خداوند میان ما حکم نماید. و همراه مرد عرب نزد علی آمد و علی از عرب پرسید چه ادعایی درباره رسول خدا داری؟ گفت: از بابت فروختن شتری، هفتاد درهم طلب دارم. گفت: ای پیامبر خدا، شما چه میگوئید؟ گفت پولش را پرداخته ام. گفت: ای عرب! رسول خدا میگوید آن را پرداخت کرده است، آیا راست میگوید؟ گفت: نه، به من پرداخت نکرده است. علی، در دم شمشیر کشید و گردن او را زد پیامبر گفت: عرب را چرا کشتی؟ گفت: به خاطر اینکه شما را تکذیب نمود. و هرکس که شما را تکذیب کند، خون او خلال است و قتلش واجب. پیامبر گفت: یا علی! سوگند به خدائی که مرا به حق مبعوث نموده تو از حکم خدا خطا ننمودی، ولی دیگر چنین نکن!
امالی شیح صدوق برگ 164 / من لا یحضر الفقیه ج 1 حديث 3425
ابتدا میخواستم ببینم که آیا این حدیث صحت دارد و معتبر است ؟ و واقعا چنین اتفاقی افتاده ؟!
اگر درست باشد این حرکت امام توجیه نشدنی است !
بعد میخواستم ببینم که جریان چیست ؟ چرا امام علی (ع) سر آن شخص را از تنش جدا کردند ؟ آیا این با عدالت آن بزرگوار در تناقض نیست ؟!آیا این با جوانمردی امام علی در تناقض نیست ؟!! آیا آن فرد را فقط بخاطر ادعایش سر بریدند ؟ آیا این یک عمل خشن و ضد انسانی نیست ؟!
حالا گیریم که طرف کافر بوده باشد , مگر قرآن نمیفرماید که فقط با کسانی از کافران که شما را از خانه هایتان بیرون کردند و قصد جنگ با شما را دارند بجنگید و بکشید ؟!! حال آنکه آن فرد کاملا بی دفاع بوده است !
آن فرد به پیامبر اعتماد کرده بود و به قضاوت حضرت علی راضی شده بود ...
بعضی جواب میدهند که آن فرد مرتد شده بوده یعنی ابتدا مسلمان بوده ... ولی از کجا فهمیدن که آن فرد قبلا مسلمان بوده ؟!!
لطفا جوابی منطقی بدهید که این موضوع بسیار حساس و مهم است که اگر جوابی درست از این حدیث نگیریم تمام آن شخصیتی که از حضرت علی در ذهنمان ساخته بودیم خراب میشود ... !
و این نقطه ضعفی خواهد بود برای لطمه زدن غیر مسلمانان و سنیان و کافران به دین اسلام ...
لطفا کمکم کنید ...
با تشکر
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با این مرکز؛
حدیث مورد نظر به شرح زیر است:
جَاءَ أَعْرَابِيٌّ إِلَى النَّبِيِّ ص فَادَّعَى عَلَيْهِ سَبْعِينَ دِرْهَماً ثَمَنَ نَاقَةٍ بَاعَهَا مِنْهُ فَقَالَ قَدْ أَوْفَيْتُكَ فَقَالَ اجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ رَجُلًا يَحْكُمُ بَيْنَنَا فَأَقْبَلَ رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص احْكُمْ بَيْنَنَا فَقَالَ لِلْأَعْرَابِيِّ مَا تَدَّعِي عَلَى رَسُولِ اللَّهِ قَالَ سَبْعِينَ دِرْهَماً ثَمَنَ نَاقَةٍ بِعْتُهَا مِنْهُ فَقَالَ مَا تَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قَدْ أَوْفَيْتُهُ فَقَالَ لِلْأَعْرَابِيِّ مَا تَقُولُ قَالَ لَمْ يُوفِنِي فَقَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص أَ لَكَ بَيِّنَةٌ عَلَى أَنَّكَ قَدْ أَوْفَيْتَهُ قَالَ لَا قَالَ لِلْأَعْرَابِيِّ أَ تَحْلِفُ أَنَّكَ لَمْ تَسْتَوْفِ حَقَّكَ وَ تَأْخُذَهُ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَأَتَحَاكَمَنَّ مَعَ هَذَا إِلَى رَجُلٍ يَحْكُمُ بَيْنَنَا بِحُكْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَتَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع وَ مَعَهُ الْأَعْرَابِيُّ فَقَالَ عَلِيٌّ ع مَا لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ احْكُمْ بَيْنِي وَ بَيْنَ هَذَا الْأَعْرَابِيِّ فَقَالَ عَلِيٌّ ع يَا أَعْرَابِيُّ مَا تَدَّعِي عَلَى رَسُولِ اللَّهِ قَالَ سَبْعِينَ دِرْهَماً ثَمَنَ نَاقَةٍ بِعْتُهَا مِنْهُ فَقَالَ مَا تَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قَدْ أَوْفَيْتُهُ ثَمَنَهَا فَقَالَ يَا أَعْرَابِيُّ أَ صَدَقَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِيمَا قَالَ قَالَ لَا مَا أَوْفَانِي شَيْئاً فَأَخْرَجَ عَلِيٌّ ع سَيْفَهُ فَضَرَبَ عُنُقَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِمَ فَعَلْتَ يَا عَلِيُّ ذَلِكَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ نَحْنُ نُصَدِّقُكَ عَلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ وَ عَلَى أَمْرِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ وَ وَحْيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا نُصَدِّقُكَ فِي ثَمَنِ نَاقَةِ هَذَا الْأَعْرَابِيِّ وَ إِنِّي قَتَلْتُهُ لِأَنَّهُ كَذَّبَكَ لَمَّا قُلْتُ لَهُ أَ صَدَقَ رَسُولُ اللَّهِ فِيمَا قَالَ فَقَالَ لَا مَا أَوْفَانِي شَيْئاً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَصَبْتَ يَا عَلِيُّ فَلَا تَعُدْ إِلَى مِثْلِهَا ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الْقُرَشِيِّ وَ كَانَ قَدْ تَبِعَهُ فَقَالَ هَذَا حُكْمُ اللَّهِ لَا مَا حَكَمْتَ بِهِ (1)
اگر در حدیث دقت کنید، متوجه می شوید عربی که علیه پیامبر ادعا داشت، به ظاهر مسلمان بود. با این وجود علیه پیامبر ادعایی کرد و پیامبر را تکذیب کرد و دروغگو شمرد. از پیامبر خواست بین خودش و او فردی دیگر از قریش (ظاهر خلیفه اول ) را حکم قرار دهد. این ها همه یعنی کفر و ارتداد و انکار نبوت و صداقت پیامبر و دروغگو شمردن و انکار معیار و میزان بودن او .نیز رد کسی که خدا او را قول فصل قرار داده و قرار دادن فرد دیگری به عنوان قول فصل. قطعا چنین فردی خودش می دانست که دروغ می گوید و دنبال حق نبود، بلکه می خواست این گونه به پیامبر ضربه بزند که ادعایی علیه پیامبر داشته و پیامبر هم نتوانسته شاهدی بر ادای دین بیاورد. او هم با قسم دروغ ( كه دورغ بستن بر خداست )، ادعایش را ثابت می کند و پیامبر محکوم می شود و بر نبوت و صداقتش خدشه وارد می گردد.
پس این فرد اصلا مسلمان نبوده و منافقانه ادعای اسلام کرده تا از این راه به پیامبر ضربه بزند . اقدام او ضربه زدن به نبوت و درافتادن با خدا و رسول و محاربه و بلکه بالاتر از محاربه نظامی و آشکار بوده است. این شبیه سامری در قوم موسی است که کم ترین مجازات او اعدام است . هر عاقلی از ابتدا قصد و هدف او را می فهمد که شمشیر علیه نبوت و خدا و پیامبر کشیده است.
مشابه این رفتار را در تاریخ اسلام باز داریم، از جمله منافقی که پیامبر را به عدل ورزیدن سفارش کرد. حضرت در جواب او فرمود:
ويلك و من يعدل إذا لم أكن اعدل لقد خبت و خسرت ان لم أكن أعدل؛
وای بر تو! اگر من عدل نداشته باشم ، چه کسی عدل بورزد ؟!
چنین فردی از نگاه هر مسلمانی محکوم به اعدام است، زیرا تخریب مهم ترین بنیاد دین را قصد کرده است، از این رو خلیفه دوم هم در مقابل عرب کج اندیشی که رسول خدا را به عدالت ورزیدن فرا می خواند، خشمگین می شود. از پیامبر اجازه می خواهد که او را بکشد . پیامبر هم کشتن او را حرام نمی شمارد بلکه می فرماید: نه، زیرا به خدا پناه می برم که مردم (جاهل و نادان و ظاهر بین) بگویند: محمد (بعد از این که با این افراد به حکومت رسید) آنان را کشت. (2)
پس حکم مرگ چنین جسارت کننده ای به رسول خدا که صداقت و عدالت او زیر بنای دین و نبوت است، آشکار و مورد تایید هر کسی است که اندک تاملی داشته باشد، ولی چون آن مردم هنوز ایمان شان قوی و بصیرت شان کافی نبود، چنین درکی نداشتند. رسول خدا ابتدا مراجعه به داوری دیگر را پذیرفت تا حکم خود را بدهد. بعد نزد امام علی بروند تا امام حکم خدا را اجرا کند. عملا به جامعه نمایانده شود چه کسانی به حکم خدا حکم می کنند و چه کسانی بی پروا از پیامدهای دنیایی به اجرای حکم خدا می پردازند.
از اين رو اگر جلو اين گونه افراد گرفته نمي شد و اجازه تبليغ به آن ها داده مي شد ،امروزه شاهد رشد اسلام و مسلمانان نبوديم.
ذو الثدیه مورد دیگری است که مشابه این قضیه است. او فردی خودبین بود که پیامبر را هم به عدالت ورزیدن امر می کرد. خود را از همه و حتی از رسول خدا بالاتر می دانست. به ظاهر خیلی اهل عبادت بود. پیامبر که او و افکار خطرناکش را می شناخت و از او نسبت به آینده جامعه اسلامی بیم داشت، برای امتحان اصحاب مدعی و برای معرفی او به جامعه، کشتن او را درخواست کرد . ابوبکر برای کشتن او اعلام آمادگی کرد. رفت و بدون کشتن وی بازگشت. در توجیه گفت: او را مشغول نماز یافتم و دوست نداشتم نمازگزاری را بکشم. شما هم که از کشتن نمازگزاران نهی کرده اید!
پیامبر داوطلب دیگری برای کشتن او خواست. این بار عمر اعلام آمادگی کرد. رفت و دست خالی بازگشت و گفت او را در سجده یافتم و از کشتن وی خودداری کردم.
برای بار سوم پیامبر داوطلبی برای این ماموریت خواست. این بار علی بن ابی طالب اعلام آمادگی کرد. پیامبر فرمود: می دانم که تو (اگر او را بیابی) او را می کشی،ولی او را نخواهی یافت. پس امام در پی او رفت،ولی او را نیافت.
بعد پیامبر فرمود: اگر این مرد کشته می شد (رأس فتنه کشته شده حتی ) دو نفر از امتم با هم اختلاف نمی کردند.(3)
بنا بر این افرادی مانند آن عرب منافق که پیامبر را دروغگو می خواند و مانند این ها که پیامبر را به عدل دعوت می کنند (و در ضمن او را غیر عادل می خوانند) اساس نبوت و توحید را هدف گرفته اند. حکم شان مرگ است. اگر رسول خدا به جهت رآفت فوق العاده و به جهت بدنام نشدن از مقابله قهر آمیز با این موارد خودداری می ورزد، مجوزی برای افراد جامعه نیست که اینان را میدان دهند بلکه اگر میدان یافتند، باید ریشه چنین دشمنانی را بخشکانند.
این غیر از توهین جاهلانه یا ابهام و سؤال و ... است. کسی که ادعای مسلمانی داشته و پیامبر را به صراحت دروغگو و دزد معرفی کند و حکمیت غیر پیامبر را بر پیامبر ترجیح دهد و این را به صراحت تبلیغ کند و در جمع مسلمانان پیامبر را غیر عادل شمرده، به عدالت فرابخواند و ... دشمن صریح خدا و پیامبر و گمراه و گمراه کننده است. حکم او به صراحت اعدام است.
اگر هم کسی بخواهد اشکال کند، اشکال بر علی بن ابی طالب نیست، بلکه بر پیامبر است که اقدام امام علی را تایید کرده و آن را مطابق حکم خدا شمرده است.
چنين كساني كه رو در روي رسول خدا او را دروغگو معرفي مي كنند ،مطمئن باشيد در غياب پيامبر تبليغات بدتري عليه او انجام مي دهند .مي دانيد كه تخريب شخصيت رسول خدا آن هم در آن زمان كه دشمنان به دنبال هر فرصتي براي ضربه زدن به دين اسلام بودند، چه آثار سوئي به دنبال داشت ؟ حداقل اثرش اين بود كساني كه تازه مسلمان شده و هنوز پيامبر را خوب نشناخته بودند، از دين اسلام بيزار مي شدند.
بايد اصول دين و اعتقادات خود را بر پايه و مباني محكم استوار كنيم تا با يك شبهه، تزلزل در اعتقادات ما ايجاد نشود.
آيا ده ها آيه صريح عصمت پيامبر و اهل بيت (ع) را براي ما ثابت نمي كند ؟
آيا خداوند متعال در قرآن اطاعت از اولي الامر را كه يكي از آن ها امير المومنين است ،بي چون و چرا بر ما واجب نكرده است ؟
آيا خداوند در آيه 33 احزاب به طور صريح نمي فرمايد: اهل بيت پيامبر از هر رجس و پليدي و گناه به دورند ؟
آيا خداوند در آيه 61 آل عمران كه معروف به آيه مباهله است، امير المومنين را نفس پيامبر ( خود پيامبر ) معرفي نمي كند ؟
آيا خداوند در آيه 55 مائده امير المومنين را ولي و سرپرست همه ما معرفي نمي كند؟
پی نوشت ها:
1. شیخ صدوق، الفقیه،چ دوم، قم، انتشارات اسلامی، ج 3، ص 106.
2. مسلم نیشابوری، صحیح، بیروت، دار الفکر، ج 3، ص 109.
3. سید عبد الحسین شرف الدین، اجتهاد در مقابل نص،چ دوم، تهران ، کتابخانه بزرگ اسلامی، 1396 ق ، ص 115-117 به نقل از صواعق ابن حجر ، مسند ابویعلی و ...