با سلام و خسته نباشید. اینطور معروف است که پیامبری از نسل حضرت یوسف برداشته شده و در نسل فرزند دیگری قرار داده شده است از حضرت یعقوب. آیا این از نظر تاریخی در متون شیعه صحت دارد؟ آیا آن فرزند دیگر، یهودا بوده است؟ ممنون میشوم با ذکر منبع پاسخ بدهید.
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
از بعضی متون استفاده می شود که حضرت یوسف فرزندانی به نام های منسی و افرائیم داشته است. (1) در باره پیامبری و عدم پیامبری آنان باید گفت :
نبوت و امامت مقامی الهی است که خداوند آن را بر اساس لیاقت به شخصی میدهد تا هدایت مردم را به عهده گیرد. خداوند درباره حضرت ابراهیم(ع) بعد از اینکه از امتحانات الهی سربلند بیرون آمد، میفرماید: إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا؛ (2) ای ابراهیم! مقام امامت را به تو دادم.
حضرت ابراهیم(ع) از خداوند درخواست کرد که این مقام را به فرزندانش هم بدهد. خداوند در جواب فرمود: لاینال عهدی الظالمین؛ این مقام، به ظالمان نمیرسد، یعنی اگر فرزندانت لایق این مقام باشند، به آن ها هم داده میشود و گرنه داده نخواهد شد.
در این مورد هم اگر فرزندان یوسف پیامبر نشده باشند، به خاطر این بوده است که لایق آن مقام بزرگ نبوده و شایستگی آن را نداشتهاند .پیامبر نشدن، به معنای درستکار و مومن نبودن نیست.
البته در حدیثی از امام صادق نقل شده که به پیامبری نرسیدن فرزندان یوسف به خاطر آن بود که وقتی پدرش به مصر نزد او رفت، دیرتر از پدر از اسب پایین آمد; خداوند به خاطر این ترک اولی از نسل او پیامبری قرار نداد (3)اما در نقل این حدیث از امام صادق جای تردید است. حضرت یوسف جزء انبیای بزرگوار الهی میباشد. عصمت پیامبران خدا از مسائلی است که با دلایل عقلی و آیات و روایات فراوان به طور قطع ثابت است.
سراسر آیههای سورة یوسف بر دانش، بردباری و شکیبایی و پاکی و عصمت شگفت آور حضرت یوسف صدّیق شهادت و گواهی میدهد. قرآن، سرگذشت او را به عنوان "اسوه تقوا" و نمونه پاکی و مظهر عفت و عصمت بیان میکند . او را از بندگان "مخلَص"(4) میشمارد که به فرمودة قرآن کریم "مخلَصین" از گزند شیطان در امانند: "اِلاّ عبادک منهم المخلصین" (5) بنابراین، چگونه میتوان به او نسبت داد که "غرور سلطنت او را گرفته و به احترام پدر از اسب پیاده نشده باشد ؟!
به همین جهت، برخی از مفسران این احادیث را مخالف با آیات قرآن دانسته و قابل قبول ندانسته اند. (6)
آیات و روایات معتبر نشانگر آن است که حضرت یوسف طبق فرمان الهی عمل میکرد . کمال احترام را نسبت به پدر انجام میداد; چنان که قرآن کریم میفرماید:
"فَلَمَّا دَخَلُوا یُوسُفَ ءَاوَیََّ إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِینَ;(7)
هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت: همگی داخل مصر شوید که ان شأالله در امن و امان خواهید بود!"
از جملة "فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیَ یُوسُفَ" و "قَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ" (واژه ورود و دخول) استفاده میشود که حضرت یوسف در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود. در ساختمان و یا چادرهایی منزل گرفته، در انتظار قدوم آنان به سر میبرد. هنگامی که پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت یوسف نسبت به آنان اظهار محبت ویژهای کرد: "ءاوَیََّ إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ" . پس از انجام دادن مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنی گزینند; در غیر این صورت واژة ورود و دخول جایگاهی نداشت، بلکه کلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود.(8)
علاوه بر آن، روایت مذکور مرسل است (9 ).
فرزندی که پیامبران بنی اسرائیل از نسل او می باشند، لاوی فرزند یعقوب است. در روایت از امام صادق نقل شده که چون زمان رحلت حضرت یوسف فرارسید،آل یعقوب را که در آن وقت هشتاد نفر بودند ،جمع کرد و گفت: قبطیان بر شما غالب خواهند شد و شما را اذیت می کنند .نجات تان توسط فردی از نسل لاوی است که نام او موسی و پسر عمران است .(10) حضرت موسی به سه واسطه به لاوی می رسد .(11)
البته یوشع بن نون از فرزندان افرائیم بن یوسف است که بعد از حضرت موسی به نبوت رسید. بر اساس برخی روایات مدت سی سال بعداز حضرت موسی زنده بود .(12)
پی نوشت ها:
1.دایره المعارف بزرگ اسلامی ،ج 8 ، ص 129.
2.بقره(2)آیه124 .
3. کلینی، کافی ج 2، ص 311، ح 15، تحقیق : علی اکبر غفاری، تهران ، اسلامیه، چاپ سوم ، 1388 ق .
4.یوسف(12)آیه24.
5.حجر(15)آیه 40.
6. الفرقان فی تفسیر القرآن، محمد الصادقی، ج 12 ـ 13، ص 206 ـ 208.
7.یوسف، آیه99 .
8. تفسیر راهنما، هاشمی رفسنجانی، ج 8، ص 576 ـ 577؛ المیزان، علامه طباطبایی;، ج 11، ص336-337 .
9 مراه العقول فی شرح اخبار ال الرسول ، علامه مجلسی ، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی ، تهران ، اسلامیه ، چاپ دوم 1363 ش
.ج 10 ص 215 .
10 علامه مجلسی ،حیوه القلوب ، تحقیق سید علی امامیان، قم، سرور، چاپ اول، 1375 ش ، ج 1 ،ص 584 .
11 . همان ، ص 579 .
12 .سید هاشم رسولی محلاتی، تاریخ انبیا، تهران، اسلامیه، چاپ سوم ، 1361 ش ، ج 2 ، ص 181 .