از نهج البلاغه دشتی

پرسشگر محترم با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز؛

حکمت مورد نظر به شرح زیر است:
إذا كثرت المقدرة، قلّت الشّهوة؛
هر گاه قدرت بر تملک زیاد شود ، طلب فرو کش کند.
در معنای این حکمت احتمال هایی داده شده است:
1. انسان تا از رسیدن به خواسته هایش ناتوان است ، به مقتضای "الانسان حریص علی ما منع" ؛ طلب و آرزویش برای رسیدن به آن ها شدید است . در خیال خود وصول را عظیم و لذیذ فوق العاده می بیند . شعله طلبش بالا می کشد . وقتی که قدرت و دسترسی پیدا کرد ، با وصال و دست یافتن ، واقعیت را بسیار نازل تر از آنچه توهم می کرد می یابد . طلبش فرو کش می کند. از این رو بسیاری از عشاق می ترسیدند با وصال ، عشق شان فرو کش کند و وصال نمی جستند. (1)
در تایید این معنا گفته اند که مردی را به کنیزی علاقه وافر بود . در عشق او می سوخت. به او گفتند که به دست آوردن کنیز که آسان است ، او که آزاد نیست که نتوانی تملکش کنی ، با خریدنش او را به دست آور . در جواب گفت: اگر مالک او شوم و بر وی دست یابم ، عشق و طلبم فروکش می کند و این سوز و طلب را می خواهم.
2. انسان هر گاه از تملک و به دست آوردن چیزی مطمئن باشد و قدرت به دست آوردن را در خود دیده و راه فراری برای آن نبیند ، خیالش راحت می شود . دیگر عجله و فوریتی برای تملک احساس نمی کند. به همین خاطر تسلیم خود را صعب و غیر ممکن جلوه می دهد تا شوق محب را شعله ور سازد. (2).
3. انسان وقتی قادر باشد و هر چه بخواهد در دسترسش باشد ، چون نعمتش فراوان است ، در فراوانی ارزش نعمت گم می شود و نمود نمی یابد و علاقه به آن فوران نمی یابد و مصداق شعر زیر می گردد:
هر چه در دسترس بود بسيار خواستش اندك آيدت بشمار
آن که نعمت اندک دارد و بسیاری از خواسته هایش حاصل نشده ، در آرزوی دست یافتن به آن ها می سوزد .
پی نوشت ها:
1. خویی ، منهاج البراعه ، ج 21 ، ص 313.
2. همان ؛ مغنیه ، فی ظلال نهج البلاغه ، ج 4 ، ص 363.