بعضی ها می گیویند عقلمان کامل نیست یعنی عقل را می کویند برای اینکه اثبات کنند به پیامبر نیاز داریم غافل از اینکه با ایم عقل است که خدا برایمان اثبات می شود
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با این مرکز.
نحوه طرح پرسش ایجاب می کند که پاسخ را این گونه مطرح نمایم: از آن جا که عقل ذاتا و تکوینا حجت الهی بر مردم است و در کنار حجت ظاهری ،یعنی انبیا و ائمه ، راهنمای انسان به سوی سعادت است ، در همه امور از جمله مسایل خداشناسی معیار و ملاک محسوب میشود. اگر عقل اعتباری نداشته باشد، هیچ چیزی قابل اثبات نیست.
اگر همه چیز و یا بسیاری از مسایل اعتقادی از طریق وحی و نبوت اثبات میشود ، نبوت و نیاز بشر به راهنمای آسمانی (پیامبر و امام معصوم) به وسیله عقل ثابت میشود. چون نبوت به وسیله نبی اثبات نمیشود، زیرا این موجب دور میشود. چه این که عقل چراغ است و شریعت راه. کسی به کمال میرسد که هم چراغ دارد و هم راه. انسانی که چراغ دارد، ولی راه ندارد، یا راه را نمیداند، چگونه میتواند به هدف برسد؟
از این رو برخی از اندیشوران بزرگ تصریح کرده اند: در برخی امور عقل معیار، در برخی مصباح و چراغ، در بعضی دیگر مفتاح است . در مجموع عقل را در همه محورهای سه گانه معتبر است. معیار و میزان بودن عقل نسبت به برخی از امور و اصول و عقاید به گونهای است که انسان به کمک آن ها ضرورت شریعت وحی را اثبات میکند، ولی عقل با تدبر در چشمه سار زلال وحی از تمام غبارهایی که او را تیره و تار نماید ، پاک میشود.
بنابراین حضور عقل در دامن شریعت همانند وجود چراغ است که آدمی را به جریان جاودان رسالت و سرچشمه جوشان شریعت هدایت میکند. با تمسک به این چراغ است که احکام شریعت مشخص میگردد. مفتاح و کلید بودن عقل نسبت به شریعت به این معناست که عقل بعد از آن که به عنوان چراغ وظیفه خود را نسبت به قوانین و مقررات شریعت انجام داد و احکام شریعت را در افق هستی خود به صورت مفاهیم کلی اظهار نمود ، نیاز خود را به شریعت اذعان میکند. (1)
در ارزش و اهمیت و اعتبار عقل مباحثی دیگر نیز است که تفصیل آن را در منبع ذیل جویا شوید. (2) بنابراین برای اثبات ضرورت نبوت نه تنها کوبیدن عقل روا نیست، بلکه عقل کامل بالاترین مدعی اثبات نیاز او به پیامبر است ، چون عقل در این مسئله که خودرا نیازمند وحی آسمانی می داند ، کامل است و تردیدی در این ندارد که محتاج پیامبر است.از این رو پیش از هر چیز عقل بر ضرورت نبوت حکم می کند. در این جا به دو نمونه از استدلال عقلی اشاره می شود:
1ـ ما انسانها تکالیف و وظایفی عقلی، مانند لزوم شکر مُنعِم (سپاسگزاری از خداوندی که به ما نعمت بخشیده است) و لزوم شناخت آفریدگار عالم، داریم که عقل ما را به انجام آن الزام میکند، از سوی دیگر، تردیدی نیست که بعثت انبیا به دلیل آن که با آوردن تکالیف شرعی همراه است، زمینه را برای عمل به تکالیف عقلی مهیا میسازد، زیرا عمل به تکالیف شرعی ما را به انجام تکلیف عقلی خود نزدیک میسازد (مثلاً عمل به واجبات به معنای سپاسگذاری از خداوند نعمتبخش است) بنابر این عقلاً لازم است که پیامبری از سوی خدا برای آدمیان فرستاده شود تا آن ها را به وظایف خود آشنا کند و به شناخت و سپاسگذاری خدا وادار نماید. این استدلال بر اساس قاعده لطف تنظیم شده است.(3)
2ـ چنان که در جای خود به تفصیل آمده:(4) انسان موجودی اجتماعی است . حفظ نظام اجتماعی در گرو قوانین الهی است . چون اراده خداوند به حفظ بشر تعلق پذیرفته است، حکمت الهی اقتضا دارد قوانینی که متضمن حفظ نوع انسانی است در اختیار بشر قرار گیرد . از آن جا که این عمل به صورت مستقیم امکان ندارد، لازم است انسانهای از سوی خداوند برانگیخته شوند تا پس از دریافت قانون الهی آن را به مردم ابلاغ کنند. به این ترتیب، روشن میشود که حکمت الهی مقتضی بعثت پیامبران است.
عقل با نظر به حکمت خداوند، حکم میکند که بعثت انبیا کاری لازم و ضروری است. همان گونه که ملاحظه میشود، قلمرو دلیل بدون محدودیت شامل انسانهایی با حیات اجتماعی است، زیرا بر اساس نیاز جامعه انسانی ، قوانین عادلانه جامعه بدون وحی و قوانین الهی و انبیای الهی تحقیق پیدا نمیکند، چون در جای خود ثابت شده انسان برای وصول به کمال نهایی خویش نیاز به منبع دیگری، غیر از حس و تجربه و عقل دارد تا با بهرهگیری از آن بتواند در هر مورد راه درست را کاملاً باز شناسد. بر اساس دین شناخت به گزینشی صحیح دست بزند .از این رو از نظر عقل ضرورت انبیا ضرورت انکارناپذیر دارد.(5)
،از این رو امام صادق(ع) بر اساس یک تحلیل عقلی در باره نیاز انسان به پیامبر فرمود:
«چون ثابت کردیم که آفریننده و سازندهای داریم که برتر از ما و از همه آفریدهها است، و صانع، حکمتمدار و بلند مقام است و هیچ یک از آفریدگان شایسته و سزاوار آن نیستند که از نزدیک با او گفت و گو نمایند، معلوم میشود که خداوند حکیم میان خلق خود سفرایی دارد که میان او و بندگانش واسطهاند . پیامهای خالق را به خلوق میرسانند . آدمیان را به مصالح و منافع و وسایل بقای آنان و موجبات فنایشان آگاهی میدهد، پس ثابت میشود که میان آفریدگان، کسانی هستند که از سوی خدای حکیم و علیم مأموریت امر و نهی دارند و آن ها پیامبران و برگزیدگان اویند.
آن ها حکیمانیاند که حکمت الهی را آموخته و با آن مبعوث شدهاند. آن ها در خلقت جسمانی با سایر مردم فرقی ندارند، ولی در حالات معنوی اخلاقی و صفات و کمالات وجودی کاملاً از آن ها متمایز هستند . از طرف خداوند به حکمت و متانت تأیید شدهاند. افزون بر آن (بعد از انبیا) در هر دورة زمانی رهآورد نبوت از طریق دلایل و براهین آن ها به وسیله اوصیا حفظ شده است تا زمین از حجتی که نشانه صدق و عدالت را به همراه دارد، خالی نباشد.(6)
در این روایت که در واقع تبین عقلانی از مسئله است که در کلام امام باز گو شده ،بر حکمت خداوند تأکید گردیده که چون خداوند حکیم است و از مشاهده بشر برتر است، از این رو حکمت او ایجاب میکند از طریق انبیا و سفیران خود بندگانش را به راه سعادت هدایت کند . بعد از انبیا، اوصیای آنان عهدهدار این مسئولیت هستند.(7)
پینوشتها:
1. معرفت در آینه شریعت، ص 211، نشر الزهرا، تهران، 1378 ش .
2.جلوههای قرآنی در نگاه امام خمینی، ص 58،نشر موسسه آثار امام خمینی، 1388 ش .
3. آموزش کلام اسلامی، ج 2، ص 27، نشر طه، قم، 1383ش.
4. شیعه در اسلام، ص 82، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1348ش.
5.همان، ص 80 .
6.آموزش کلام اسلامی، ج 2، ص 30.
7. اصول کافی، ج 1، ص 168، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1388ش؛
پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 256، نشر مؤسسه آثار امام، 1386ش.