سلام یه سوالی هست که ذهن من رو مشغول کرده
بینید می دونیم که ما انسان ها هیچ وقت نمی تونیم وجود خداوند را اثبات و یا نهی کنیم چون هیچ وقت نمی تونیم از عالم ماورا خبر دار شیم تنها چیز هایی که داریم کتاب ها و روایاته ولی یک چیز مسلمه اگر انتظار داشته باشیم انسان ها به خداوند ایمان بیاورند باید در وجود خداوند چیز هایی باشد که در عدم وجود او ،انسان ها نتوانند به آن دست یابند چیز هایی مثل عدالت آزادی و...
حالا یه مساله ای هست اگه خداوند ما را آفریده باشه نه به ما نیازی داره نه بی کاره ما رو غذاب بده پس اصلا جهنم چیه معلومه اگه به من بگن خداوند می گه اگه نماز نخودنی می ندازمت جهنم اگه یه تار موت اومد بیرون اویزونت می کنم مغز سرت بیاد بیرون چمی دونیم اگه اسم محمد اومد صلوات نفرستادی فلانت می کنم خوب منم می گم این چه خداییه ، یا این چیز های وحشتناکی که راجع به نکیر و منکر می گید که آدم از ترس می خواد بمیره ....
حالا ممکنه شما بگید نه خداوند به شما نیازی نداره برای خودتونه که این احکام رو گذاشته خوب رو در واستی که با بنده ها نداشت نمی گفت می ندازمتون تو آتیش می گفت این طوری براتون بهتره دیگه این همه ترسوندن برای چی

از یک طرف تو دعای جوشن کبییر اومده یا من وسعت رحمته غضبه بعد می گه اگه یه نفر این دعا رو یک بار بخونه جهنم بهش حرام مشه و یا تو دعای کمیا می که چه طور باور کنم تو بنده ات را بین طبقه های جهنم جا به جا میکنی در حالی که اوداره می گه یا رب و از یه طرف می گه اگه یه تار موت اومد بیرون....
می دونی به نظر من اعتقاد به وجود هم چین عذاب هایی به خاطر بی نمازی یا چمی دونم بی حجابی کوچک کردن ذات خداوند است
می گن یه نفر شراب خور بوده می ره بهشت بهش مس گن چی شد تو که شراب خور بودی می گه موقع مرگ گفتم شرمنده از آنیم که اندر خور عفو تو نکردیم گناهی ،حالا شما این نگاه به خداوند رو بذارین در کنار اون نگاه که می گه اگه یه تار موت اومد بیرون....

حالا آخرسر سوال های من
1.آیا بهشت وجهنم واقعا وجود ارند یا تجسم اعمال ما هستند ؟ و خداوند به خاطر درک انسان ها اون طوری گفته ممکنه بگید برای درک ما اون طوری گفته از کجا می دونید ؟؟
2.آیا معاد وجود دارد ؟اخه چه طور ممکنه ،لطفا بر نگردید بگبد اگه خدا بخواه همه چی ممکنه ها دلایل درست حسابی بیارد چمی د ونم
میل به ابدیت انسان ها و... هم به نظر من خیلی دلیل درستی نیست
3.چرا این قدر روی نماز توی متون دینی تاکید شده من یه وقت هایی می شه که فقط یه چیز هایی بلغور می کنم .البته عمدا نه ها از بس که مشغله دارم خوب این چه نمازی ا بهتر نیست اصلا نخونی ؟؟ یا چمی دونم فارسی بخونی لااقل حالیت بشه چی داری می خونی

پرسش 1:
جهنم و بهشت شرح : مي دانيد که ما انسان ها هيچ وقت نمي توانيم وجود خداوند را اثبات و يا نهي کنيم؛ چون هيچ گاه نمي توانيم از عالم ماورا خبردار شويم؛ مگر از طريق کتاب ها و روايات گذشتگان. اگر انتظار داشته باشيم که انسان ها به خداوند ايمان بياورند، بايد در وجود خداوند چيز هايي باشد که در عدم وجود او ،انسان ها نتوانند به آن دست يابند، مثل عدالت و آزادي.

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مرکز.
پرسشگر گرامي! سؤال شما داراي دو بخش است كه پاسخ هر يک، جداگانه ارائه مي شود:
دليل بر وجود خداوند:
شما از کجا و به چه دليلي اين چنين قاطعانه مي گوييد وجود خدا قابل اثبات نيست؟ آيا تنها به اين دليل که نمي توانيم عوالم ديگر غير از عالم دنيا را به صورت حسي مشاهده کنيم و تحت آزمايش در بياوريم؟
اين بيان شما اصلا دليل خوب و علمي براي رد و يا قبول يک مسئله نيست. براي اثبات يا انکار هر گزاره اي بايد از روش مخصوص به آن استفاده کرد.
امور حسي و مشاهده اي از طريق روش حسي و مشاهده قابل اثبات و يا رد است؛ مثلاً براي اين که بدانيم آيا کره زمين به دور خورشيد مي گردد يا اين که خورشيد به دور زمين مي چرخد، بايد از روش مشاهده استفاده کنيم؛ چرا که هم زمين و هم خورشيد و هم چرخش و حرکت زمين و خورشيد از امور قابل مشاهد و حس هستند.
گزاره هايي مانند: خدا وجود دارد، ملائکه وجود دارند، عالم آخرت وجود دارد، عقل وجود دارد و يا روح وجود دارد، همه و همه از گزارهايي اند که از روش حس و تجربه و مشاهده تبعيت نمي کنند. بنابراين، نمي توان به وسيله اين روش به وجود و يا عدم آن ها پي برد. اين ها گزارهايي عقلي و فلسفي هستند که بايد از روش و برهان و دليل عقلي و فلسفي براي اثبات و يا انکار آن ها استفاده کرد؛ چرا که خدا، ملائکه، آخرت، عقل و يا روح، از امور ديدني و حسي و تجربي نيستند.
پس علم ما به وجود خدا نه از طريق کتاب ها، که به وسيله ادله عقلي و براهين فلسفي مي باشد. برخي از اين دلايل در دسترس همه انسان ها است و به راحتي مي توانند از طريق آن وجود خداي متعال را اثبات کنند، مانند برهان نظم و برهان فطرت. زماني که مطلبي به وسيله برهان عقلي اثبات شد، به مانند اين است که حرکت زمين به دور خورشيد به وسيله مشاهده و تجربه ثابت شده باشد؛ به بيان ديگر، هر اندازه که قضيه دوم، يقيني است، قضيه اول نيز يقيني است و بلکه ميزان يقين و اطمينان آن بالاتر نيز مي باشد.
خدا به وسيله برهان عقلي و بلکه براهين عقلي اثبات مي شود. بنابراين، قابل انکار نيست. اين سخن نيز درست نيست که ما با تکيه بر کتاب ها و روايت هاي گذشتگان خدا را قبول کرده ايم.
به عنوان نمونه، ساده ترين برهان در اثبات وجود خدا برهان نظم مي باشد. اين برهان در دسترس همه بوده و لازم نيست براي دانستن آن به کتاب ها و روايت هاي موجود مراجعه کنيم.
نظم را در عالم مشاهد مي کنيم. همچنين به شهادت دانشمندان در جزء جزء عالم نظم بسيار پيچيده و دقيقي وجود دارد. عالم در درون اين نظم به کار خود ادامه مي دهد. بنابراين، وجود نظم قابل انکار نيست.
از طرف ديگر، مي دانيم به حکم عقل که هر مجموعه منظمي به ناظمي دانا و قادر که هم گونه هاي نظم را مي داند و هم قدرت بر تنظيمات دقيق را داشته باشد، نياز دارد.
از نظر عقلي، محال است که يک مجموعه منظمي باشد، ولي نظم دهنده اي که آگاه به آن نظم خاص باشد و قادر بر ايجاد آن نظم و مجموعه منظم باشد، نداشته باشد.
از اين رو، ثابت مي شود که عالم منظم يک ناظم عالم و قادر دارد.
براي مطالعه بيش تر دلايل اثبات وجود خدا مي توانيد به اين كتاب ها مراجعه نماييد:
1. اصول عقايد(توحيد)، محسن قرائتي
2. خدا را چگونه بشناسيم، آيت الله ناصر مكارم شيرازي
3. خداشناسي، مجموعه پرسش ها و پاسخ هاي دانشجويي نشر معارف
4. توحيد، شهيد مرتضي مطهري

****************************************************
سوال دوم: تفاوت آثار اعتقاد و عدم اعتقاد به خداوند:
از مطالبي که در پاسخ بخش نخست پرسش شما گذشت، اين مطلب استفاده مي شود که اگر خدا وجود نداشته باشد، در حقيقت چيزي وجود نخواهد داشت تا در مورد آن صحبت کنيم؛ چه برسد به بحث هايي مثل عدالت و آزادي؛
چرا که خدا به وسيله دليل و برهان عقلي به عنوان خالق عالم اثبات مي شود. عقل ما با کنکاش هاي علمي خود مي فهمد که اين عالم نمي تواند به خودي خود وجود داشته باشد. وجود متعالي و والاتري از عالم بايد باشد که وجود عالم به او بستگي و تعلق داشته باشد و به وسيله او به وجود آمده باشد که نامش «خدا» است.
حال اگر کسي فرض کند که خدا نباشد، به معناي آن است که هيچ چيز وجود نداشته باشد. اين گونه نيست که تصور کنيم که ما هستيم، ديگران هستند و عالم هست. اگر خدا را تصور کنيم که نباشد، چه مشکلي براي ما و ديگر موجودات پيش خواهد آمد؟
اگر چنين تصوري بکنيم، ديگر نمي توانيم تصور خود و ديگران را داشته باشيم.
مانند اين که کسي بگويد کتاب باشد و نويسنده اي نداشته باشد. عقل انسان مي فهمد که اين مسئله، محال است و نمي توان کتابي را تصور کرد که عالمانه و عاقلانه نوشته شده، اما نويسنده اي نداشته باشد. پس کتابِ بدون نويسنده، به اين معنا است که ما اصلا کتابي نداشته باشيم.
بنابراين، ديگر اين سخن جايي نخواهد داشت که اگر کتابي باشد و نويسنده اي نباشد، کجاي کتاب ممکن است اشکال داشته باشد؟ چرا که نبودن نويسنده به معناي نبودن کتاب است؛ نه اين که کتابي باشد و مثلا فلان جاي آن به جهت نبودن نويسنده، دچار مشکل باشد.
اما اگر سؤال اين باشد که اگر اعتقاد به خدا وجود نداشته باشد، چه مشکلي پيش خواهد آمد؟ اين پرسشي ديگر و مسئله اي غير از مسئله اول خواهد بود.
يعني امکان دارد که عالم باشد و انسان باشد و خدا هم باشد، ولي انسان اعتقادي به وجود خدا نداشته باشد.
اعتقاد و يا عدم اعتقاد انسان به خدا، حقيقت وجود خدا را عوض نمي کند . مانند آن که کتاب باشد و نويسند هم باشد، ولي خواننده اصلا نداند و يا توجه اي نداشنه باشد که نويسنده اي هم هست؟ و يا کيست؟
اين جهل خواننده به نويسنده و يا اسم او، حقيقت وجود نويسنده براي کتاب را از بين نمي برد. البته براي خود انسان فرق مي کند که اعتقاد به خدا داشته باشد و يا نداشته باشد. چگونگي عمل و رفتار اجتماعي و فرهنگي انسان، وابسته به اين است که اعتقاد به خدا دارد يا خير. انساني که اعتقاد به خدا دارد، رفتارش و کردارش و نگاهش به عالم و اتفاقاتي که در زندگي اش مي افتد، بسيار متفاوت تر از انساني است که چنين اعتقادي ندارد.
اين نکته قابل ذکر است که اعتقاد به هر خدايي باعث تحول در زندگي انسان نمي شود؛ بلکه اعتقاد به خداي واحد احد كامل که هيچ مثلي ندارد، باعث چنين تحول و تفاوتي مي گردد. اين همان مفهوم توحيد است که در اسلام بر آن تأکيد فراوان شده است.
در اين جا برخي از آثار و فوايد ايمان به توحيد را خدمت شما عرض مي کنيم.
توحيد درجاتي دارد، همچون توحيد ذاتي، صفاتي، افعالي و توحيد در عبادت.
توحيد ذاتي، يعني شناختن ذات حق به وحدت ويگانگي. اگر کسي به چنين شناختي برسد، مي داند که خدا اجزائي ندارد و به هيچ موجودي نيازمند نيست و همه به او نياز دارند. (1) او مبدأ و خالق اشياست. (2) موجودات همه از اويند و به او برمي گردند. (3) پس در مرتبه وجود خدا، موجودي نيست. (4) او با همه اشياست و اشيا با او نيستند (5) و خداوند از صفات مخلوقين منزه است. (6)
نتيجه اين که اگر کسي در عمق جانش اين توحيد را بيايد و بدان معتقد گردد، خود را محتاج و مخلوق مي بيند و خدا را مراقب اعمال خود و اين که در محضر اوست. چنين انساني با توجه به نکات فوق، ديگر مرتکب گناه نمي شود و دستورات او را سرلوحه زندگي خود قرار مي دهد. خود را آلوده نمي کند و زندگي اش را از منجلاب فساد بيرون مي آورد.
کسي که در عبادات موحد است، تنها خدا را سزاوار پرستش مي داند. از اسارت شهوت و مقام و مال و مخلوقاتي مثل خود، آزاد مي شود. ديگر معبود و هدف او در زندگي چيزي غير از خدا نيست. از اين رو، حاضر نيست براي غير غير خدا، ذلت را قبول کند. پس توحيد، روح آزادگي را در انسان مي دمد و انسان را آزاد مي گرداند. چنين انساني ديگر فرمانبر زور و زر نيست. (7)
انساني که تمام کارها را در جهان به خدا باز مي گرداند (توحيد افعالي) و مي گويد هيچ موجودي از خود استقلال در تاثير ندارد و مؤثر مستقل در سراسر عالم هستي، فقط ذات پاک خداست . در عين حال، تلاش مي کند و مبتلا به خمود و تنبلي نمي شود، اهل توکل به خداست. چنين انساني راضي است به رضاي خدا و مسلماً تحمل مشکلات براي او آسان تر و زندگي برايش شيرين تر است. از آرامش خاصي بهره مي برد و در اين اضطراب به سر نمي برد که نکند به اين موفقيت نرسم يا اين موفقيت ممکن است از دستم برود.
انساني که مي داند تمام کارها به دست خداست، ديگر از چيزي و يا کسي نمي ترسد. (8) مي گويد تا او نخواهد، کسي نمي تواند به من ضرري وارد کند. بنابراين، در مقابل هر زورگويي مي ايستد و هيچ خوف و حزني به خود راه نمي دهد:
«أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ (9) آگاه باشيد (دوستان و) اولياي خدا، نه ترسي دارند و نه غمگين مي‏شوند».

پي نوشت ها:
1. فاطر(35)، آيه 15.
2. رعد(13)، آيه 16.
3. شوري(42)، آيه 53.
4. واقعه(56)، آيه 4.
5. شوري(42)، آيه 11؛ توحيد(112)، آيه 4.
6. صافات(37)، آيه 18.
7. اعراف(7)، آيه 93.
8. توبه(9)، آيات 13و 18؛ احزاب(33)، آيه 39.
9. يونس(10)، آيه62.

پرسش 2:
حالا يه مساله اي هست اگه خداوند ما را آفريده باشه نه به ما نيازي داره نه بي کاره ما رو غذاب بده پس اصلا جهنم چيه معلومه اگه به من بگن خداوند مي گه اگه نماز نخودني مي ندازمت جهنم اگه يه تار موت اومد بيرون اويزونت مي کنم مغز سرت بياد بيرون چمي دونيم اگه اسم محمد اومد صلوات نفرستادي فلانت مي کنم خوب منم مي گم اين چه خداييه ، يا اين چيز هاي وحشتناکي که راجع به نکير و منکر مي گيد که آدم از ترس مي خواد بميره .... حالا ممکنه شما بگيد نه خداوند به شما نيازي نداره براي خودتونه که اين احکام رو گذاشته خوب رو در واستي که با بنده ها نداشت نمي گفت مي ندازمتون تو آتيش مي گفت اين طوري براتون بهتره ديگه اين همه ترسوندن براي چي از يک طرف تو دعاي جوشن کبيير اومده يا من وسعت رحمته غضبه بعد مي گه اگه يه نفر اين دعا رو يک بار بخونه جهنم بهش حرام مشه و يا تو دعاي کميا مي که چه طور باور کنم تو بنده ات را بين طبقه هاي جهنم جا به جا ميکني در حالي که اوداره مي گه يا رب و از يه طرف مي گه اگه يه تار موت اومد بيرون.... مي دوني به نظر من اعتقاد به وجود هم چين عذاب هايي به خاطر بي نمازي يا چمي دونم بي حجابي کوچک کردن ذات خداوند است مي گن يه نفر شراب خور بوده مي ره بهشت بهش مس گن چي شد تو که شراب خور بودي مي گه موقع مرگ گفتم شرمنده از آنيم که اندر خور عفو تو نکرديم گناهي ،حالا شما اين نگاه به خداوند رو بذارين در کنار اون نگاه که مي گه اگه يه تار موت اومد بيرون.... حالا آخرسر سوال هاي من

پاسخ:

در باره اين كه عذاب هاي الهي و نعمت هاي او در آخرت از چه سنخ مي باشند، مراجعه كنيد به پاسخ « آيا بهشت و جهنم وجود دارند يا تجسم اعمال ما مي باشند؟»
در آن جا توضيح داده شده است كه نعمت هاي و عذاب هاي آخرتي قسمت عمده آن ها در حقيقت تجسم اعمال ما مي باشند.
حال با توجه به اين توضيح و اينكه نعمت ها و عذاب هاي آخرتي تجسم اعمال مي باشند ، روشن مي شود كه امر و نهي هاي الهي در حقيقت هشدار هاي خداي متعال به بندگان خود در باره عواقب و نتيجه اعمال آن ها مي باشد.
بنابراين كسي كه بي نماز است، اهل جهنم است ،نه به اين خاطر كه خدا انسان بي نماز را به آتشي كه خودش افروخته است مي اندازد، بلكه به اين معنا است كه انسان بي نماز در آتش بي نمازي كه خود با ترك نماز آن را افروخته است و در آخرت ظهور و بروز پيدا مي كند خواهد سوخت . آن جا درك عذاب و احساس درد آن را خواهد چشيد.
همچنين است در مورد بي حجابي و بقيه گناهان.
بلي علاوه برتمام اين مباحث خداي متعال رحمتي دارد كه بر همه اين مباحث سايه انداخته است و مي تواند آتشي را خاموش و عذابي را رفع كند. لكن شمول رحمت خداي متعال براي چنين مواردي نيز بدون علت نخواهد بود. به اين معنا كه اگر كسي بخواهد خود را مشمول آن رحمت واسعه خداي متعال گرداند و به واسطه آن خود را از عذابي كه خود ايجاد كرده و آتشي كه خود برافروخته است نجات يابد ، بايد به اسباب و عوامل آن رحمت چنگ بزند و تنها با اعتقاد به اين رحمت نمي تواند خود را از فوائد آن بهره مند سازد.
عمده عوامل رحمت الهي ، ايمان ، عمل صالح و توبه است. همان گونه كه خود در قرآن كريم به آن ها اشاره كرده است و ما بايد در اين گونه موارد قرآن كه سخن خداي متعال با بشر است ،ملاك نحوه برخورد خدا با بندگانش قرار دهيم نه آنچه كه خود تصور مي كنيم.
در قرآن مي فرمايد :
« والعصر * ان الانسان لفي خسر* الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»(1)
در اين سوره شريفه تصريح مي فرمايد كه انسان تا زماني كه به اين عوامل چنگ نزند، نجات پيدا نخواهد كرد و در خسران خواهد بود. 1- ايمان 2- عمل صالح . كه از لوازم ايمان و عمل صالح آن است كه بر مشكلات سر راه اين دو صبر كند و ديگران را نيز توصيه به آن كند.
پس همان گونه كه اين هردو را در كنار هم آورده و هر دو را با هم و در كنار هم مايه نجات از خسران كه همان عذاب و شقاوت اخروي است ، اعلام فرموده است ، نمي توان تنها بر ايمان بدون عمل صالح تكيه كرد و به آن دلخوش بود . نيز نمي توان تنها بر عمل صالح بدون ايمان صحيح تكيه كرد و آن را مايه نجات خواند.
عمل صالح منحصر در نماز خواندن و روزه گرفتن و عبادات ديگر نيست. بلكه تبعيت از نواهي الهي نيز جزو اعمال است و عمل صالح محسوب مي شود. يعني كسي كه از شراب پرهيز كند، انسان صالحي است در مقابل كسي كه از شراب پرهيز نمي كند. بنابراين عمل صالح به جا نياورده است و جزو نجات يافتگان نخواهد بود. همين طور كسي كه حجاب را كه امر الهي است ، رعايت نكند ، در حقيقت خود را از دايره عمل صالح بيرون كرده است. بنابراين جزء خاسرين خواهد بود تا زماني كه توبه كند و برگردد.
پس نتيجه اين است كه هر چه به ما مي رسد ، نتيجه اعمال خود ما است . اوامر و نواهي الهي در حقيقت هشدارهاي خداي متعال به انسان ها در باره عواقب اعمال شان است . كسي كه بخواهد مشمول رحمت الهي شود، با وجود وسعت و بزرگي رحمت الهي بايد به عوامل آن شمول نيز چنگ بزند . در جهت آن رفتار كند و گرنه
در دره عذاب و آتش با اعمال خود فرو خواهد غلطيد.
پس اگر اميرالمومنين از عذاب جهنم در دعاي كميل مي نالد ،‌ ناله او نه از سخت گيري و بي رحمي خداي متعال است بلكه از اثر و دردناكي عمل خود مي باشد . اين نگاه واقع بينانه است كه راه نجات نيز در همين است . آن فرد شراب خوار كه موقع مرگ مي گويد كه گناه من در مقابل رحمت خدا چيزي نبود ، مانند كسي است كه با چشمان بسته و فقط با تكيه بر تابلوهاي راهنمائي در جاده رانندگي كند كه نتيجه آن معلوم است ؛ يا تصادف يا سقوط در دره.
كسي مي تواند از نتيجه راهنمائي هاي تابلوهاي راهنمائي و رانندگي در جاده بهره مند گردد كه با چشماني باز به آن ها توجه كند . نيز طبق دستورات آن ها عمل كند. اين شخص به مقصد مي رسد كه نتيجه راهنمائي ها است.
كسي كه چشمانش را ببندد و يا طبق آن راهنمائي ها عمل نكند، نمي تواند به صرف وجود تابلوهاي زياد در جاده خوشبين به رسيدن به مقصد باشد. به اين گونه خوش بيني خوش بيني غير واقعي و غير عاقلانه مي گويند.
انسان زماني كه خود را ايمن از هر گونه گزندي و توبيخ و سرزنشي ببيند ، كم تر به سمت عمل كردن به وظائف و تكاليفي كه برعهده دارد مي رود در حالي كه آن تكاليف باعث رشد او هستند . عمل به آن ها او را به تكامل و طي مراتب بالاتر مي رساند.
اين مساله را ما در رفتار هاي اجتماعي خود نيز مي بينيم. بسياري از دانش آموزان در انجام تكاليف درسي خود سهل انگار هستند . به ميل خود به انجام آن ها كه باعث رشد علمي آن ها و رسيدن به مدارج بالاتر علمي است، مبادرت نمي ورزند. يكي از عواملي كه انگيزه حركت آن ها به سمت عمل به تكاليف درسي است ، وجود سرزنش ها و توبيخ هايي است كه ممكن است از طرف پدر ،‌مادر ،‌ معلم ،‌ مدير مدرسه و ... اعمال شود.
اگر اين محرك ها و اين توبيخ ها وجود نداشته باشد و ترس از عاقبت درس نخواند وجود نداشته باشد ، اكثر دانش آموزان براي فرار از زحمت انجام تكليف به تكاليف خود عمل نمي كنند . در نتيجه در پايان سال در امتحانات موفق نمي شوند. اين نکته مهمي است که از جهت روانشناختي ترس در انسان ها از تشويق کارآمدتر مي باشد.
انسان ها در انجام به تكاليف ديني خود نيز كه مايه سعادت دنيوي و اخروي آن ها است، همين گونه مي باشند. انسان ها اگر رها شوند و دلخوش به رحمت الهي و تشويق هاي او كند و ترسي از توبيخ و سرزنش و عقاب اخروي و دنيوي نداشته باشند ، بسياري از آن ها راه سعادت كه همان انجام تكاليف ديني مثل نماز خواندن و روزه گرفتن و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر و رعايت حجاب و ... را طي نمي كنند . به عاقبت سوء كه همان مردود شدن در امتحان الهي است و افتادن در چاه ويل و عذاب جهنم است ،‌ دچار مي شوند. مانند آن فردي كه شما مثال آورديد و با همين دلخوشي خود به عمل خلاف شرع يعني خوردن شراب ، مبادرت ورزيده و به يقين به عذاب آن نيز گرفتار خواهد شد. او روي خوش معلم را ديده ، ولي تركه در دست او را نديده و از آن غافل مانده است. خدائي كه در قرآن بهشت و رحمت خود را ذكر مي كند ، جهنم و عذاب هاي آن را نيز ذكر مي كند و انسان اگر يكي را ببيند و از ديگري چشم بپوشد ، يقينا واقع بين نخواهد بود.
براي همين اصل خوف و رجاء ، يعني ماندن بين بيم و اميد عامل مهمي در تربيت انسان است . خداي متعال در دين خود از اين عامل مهم تربيت انسان استفاده كرده است.

پي نوشت :
1. سوره عصر(103).
پرسش 3:
آيا بهشت وجهنم واقعا وجود ارند يا تجسم اعمال ما هستند ؟
پاسخ:

نسبت به مسئله تجسم اعمال ميان بزرگان اختلاف است. گروهي اين نظريه را پذيرفته و گروهي آن را رد کرده اند. در ميان قائلان به اين مسأله، سه نظر عمده وجود دارد:
1."عذاب و نعمت ها در آخرت ،در واقع همان تجسم اعمال و ملکات فاعل آن هاست؛ طبق اين نظريه هر عملي که انسان در دنيا انجام مي دهد، بدون ترديد نتيجه انگيزه و نيّاتي است که در جانش نقش بسته است. به فرموده قرآن« کل يعمل علي شاکلته»(1)هر انساني طبق نيّات و تفکرات شکل يافته خود عمل مي کند.اساس کار انديشه و انگيزه است.عملي که با انگيزه هاي پست حيواني و يا نيّات و اهداف متعالي انجام مي گيرد، تصويري در صفحه روان از خود باقي مي گذارد.اگر اين عمل تکرار نشود، به تدريج آن صورت نفساني کمرنگ و محو مي شود . اگر تکرار شد تدريجاً پرورش يافته و به شکل ملکه راسخ در مي آيد و در صحيفه جان انسان ماندگار مي شود و پس از مرگ تجسم عيني پيدا مي کند.
2. هر عملي دو چهره دارد: يک چهره ظاهري که گاه در دنيا آميخته با لذت و رفاه و ثروت است ، ولي چهره ديگري به عنوان صورت ملکوتي و باطني است که در قيامت ظاهر مي شود.
3. برخي از عذاب و ثواب ها در حقيقت همان عمل انسان و تجسم آن هاست ،(نظريه تجسم اعمال) ولي بعضي ديگر جزاي اعمال انسان است (و نه تجسم اعمال)."(2)
اما"گروهي ديگر از مفسران و متکلمان اسلامي تجسم اعمال را غير ممکن دانسته و همه آيات و روايات دالّ بر آن را به گونه اي تأويل کرده اند. عمده دليل آنان بر اين مدعا اين است که اعمال انسان از مقوله اعراض مي باشد.(3)

منظور از اعمال در اين بحث، مختص به اعمال با اعضا و جوارح بدني نيست؛ بلكه شامل اعتقادات، افكار، ملكات نفساني و روحيات اخلاقي هم مي شود.
ادله قائلان به تجسم اعمال در مورد نعمت ها و عذاب هاي اخروي :
بسياري از آيات و روايات دلالت بر تجسم اعمال دارند كه ما در اين گفتار جهت اختصار به تعدادي از آن ها اشاره مي كنيم:
1. يوْمَئِذٍ يصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِيرَوْا أَعْمَالَهُمْ؛ فَمَنْ يعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيراً يرَهُ؛ وَمَنْ يعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يرَهُ؛ (4)
در آن روز مردم به صورت گروه هاي پراكنده (از قبرها) خارج مي شوند تا اعمال شان به آن ها نشان داده شود. پس هر كس هم ‌وزن ذره‌اي كار خير انجام دهد، آن را مي بيند . هر كس هم‌ وزن ذره اي كار بد كند، آن را مي بيند.
2. وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً ؛(5)
همه اعمال خود را حاضر مي بينند.
3. يوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ؛(6)
روزي كه هر كس، آنچه را از كار نيك انجام داده، حاضر مي بيند.
4. وَبَدَا لَهُمْ سَيئَاتُ مَا كَسَبُوا؛(7)
در آن روز اعمال بدي كه انجام داده اند، براي آن ها آشكار مي شود.
5. سَيطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يوْمَ الْقِيامَةِ؛ (8)
به زودي در روز قيامت، آنچه را كه به آن بخل ورزيدند، همانند طوقي به گردنشان مي افكنند.
6. وَلِيوَفِّيهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لا يظْلَمُونَ (9)
تا خداوند كارهاي شان را بي‌كم و كاست به آنان تحويل دهد و به آن ها هيچ ستمي نخواهد شد.
7. إِنَّ الَّذِينَ يأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا يأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً (10)
كساني كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مي خورند، (در حقيقت) تنها آتش مي خورند.
8. كَذَلِكَ يرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيهِم ْ(11)
9.وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحيمٌ ؛(12)
(آري) خداوند اين چنين اعمال آن ها را به صورت حسرت زايي به آنان نشان مي دهد.
در تمام آيات فوق سخن از ديدن اعمال يا عذاب شدن با اعمال است. اگر چه برخي مفسران در تفسير آيات فوق چنين بيان داشته اند كه منظور از ديدن اعمال، ديدن نتيجه و سزاي اعمال است، اما همان‌گونه كه اكثر مفسران اخير همانند علامه طباطبايي و ديگران فرموده اند، آيات شريفه ديدن خود اعمال را مطرح فرموده و نه ديدن جزاي آن ها را. بنابراين اعمال انسان در قيامت به گونه اي ظاهر مي شود كه هم براي خود فرد و هم براي ديگران قابل ديدن است و اين همان تجسم اعمال است كه در تعداد زيادي از روايات معصومان عليهم‌السلام نيز به آن اشاره شده است و ما براي رعايت اختصار فقط به دو روايت اكتفا مي‌كنيم:
1. امام صادق عليه‌السلام مي‌فرمايد: وقتي مؤمن از قبر خويش خارج مي‌شود، قيافه‌اي در مقابل او ظاهر مي شود . او را راهنمايي مي‌كند و مانع ناراحتي وي مي‌شود . تا در بهشت وي را همراهي مي‌كند. وقتي اين شخص از آن قيافه سؤال مي‌كند : كيستي؟ جواب مي دهد: من همان خوشحالي و سروري هستم كه تو در دنيا در دل برادر مؤمن خود وارد ساختي.(13)
2. حضرت محمد صلي‌الله‌عليه‌و آله ‌و‌ سلم مي‌فرمايد: هيج عملي در ميزان اعمال سنگين‌تر از خوش اخلاقي نيست.(14)
فهم اين حقيقت كه اعمال انسان ها همان‌گونه كه هست، در آخرت به آن ها نشان داده مي شود، علاوه بر اينكه مي‌تواند عامل جلوگيري از گناه باشد، اين سوال را نيز براي ما پاسخ مي دهد كه چرا خداوند كافران و گنهكاران را در جهنم مي سوزاند؟ مگر با سوزاندن گنهكاران چه مشكلي حل مي شود؟ در صورتي كه تصور ما اين باشد كه اين عذاب از طرف خدايي است كه ارحم الراحمين است، اين سؤال حالت جدي تري به خود مي گيرد. رابطه بين گناه و عذاب، چگونه رابطه اي است؟
در صورتي كه ما با دقت در آيات فوق تفكر كنيم، به خوبي در دمي يابيم كه عذاب هاي جهنم و سوزندگي آتش آن در حقيقت باطن اعمال دنيايي است . همان دروغ گفتن يا مال يتيم خوردن است كه اين آتش را ايجاد كرده، ولي انسان در دنيا از آن غافل بوده است: لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيوْمَ حَدِيدٌ (15).
(به او خطاب مي شود:) تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودي و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملاً تيزبين است.
بنابراين ارتباط بين گناه و عذاب مثل جرايم دنيا صرفاً اعتباري و قراردادي نيست؛ بلكه انسان ها در آتشي مي سوزند كه خود با دستان خود برافروخته اند؛ همانند اينكه پزشكي بيمار را از برخي چيزها برحذر دارد . دستور به پرهيز از آن ها بدهد. حال اگر بيمار به توصيه هاي پزشك وقعي ننهد و مرتكب آن ها بشود، درد و بيماري وي افزايش خواهد يافت؛ در حالي‌كه اين تحمل درد هيچ سود و زياني براي آن پزشك ندارد . عكس العمل طبيعي آن پرهيز نكردن اين درد و افزايش بيماري است.
نتيجه :
از مجموع نظراتي كه گذشت نمي توان به قطع و يقين ابراز نظر كرد كه آيا تمام نعمت ها و عذاب هاي آخرتي ، از جمله خود بهشت و جهنم علاوه بر نعمت ها و عذاب هاي آن ها تجسم اعمال ما مي باشند و يا بهشت و جهنم وجودي مستقل از اعمال ما دارند و نعمت ها و عذاب هاي آن ها تجسم اعمال ما مي باشند. آنچه كه در اين باب لازم و ضروري است كه بدانيم و ايمان داشته باشيم و جزو ضروريات دين مبين اسلام و حكم دليل عقلي است اصل وجود عذاب و نعمت اخروي مي باشد . اينكه آيا بهشت و جهنم مستقل از اعمال ما ، وجودي دارند يا خير ، از ضروريات دين نيست . با توجه به مجموعه آيات و روايات در اين باب نمي توان نظر قطعي ارائه كرد.

پي‌نوشتها :
1. اسرا آيه 84 .
2. شريعتي سبزواري، محمد باقر ، معاد در نگاه عقل و دين، بوستان کتاب، 1385، ص 386- 388.
3. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، دار احياء التراث العربي،1403ق، ج7، ص229و230.
4. زلزال(99)،آيات 6،7،8 .
5. كهف(18)،آيه49.
6. آل‌عمران(3)،آيه30.
7. زمر(39)،آيه48.
8. آل‌عمران(3)،آيه180 .
9. احقاف(46)،آيه19.
10. نساء(4)،آيه10.
11. بقره(2)،آيه167.
12.حجرات(49)،آيه 12.
13. اربعين شيخ بهايي، حديث سي و سوم.
14. بحارالانوار، ج 71، ص 291.
15. ق(50)،آيه22.

پرسش 4:
آيا معاد وجود دارد ؟
پاسخ:

به صورت مشخص ذكر نكرده ايد كه به چه دليل برهان ميل به ابديت انسان ها براي اثبات معاد صحيح نيست و نمي تواند جوابگو باشد.
در هر صورت ما به دو دليل عقلي كه تاييدات قرآني نيز دارد مي پردازيم.
مهم ترين منبع و منشأ ايمان به معاد و حيات اُخروي، وحي الهي است كه به وسيله پيامبران ـ عليهم السلام ـ به بشر ابلاغ شده است. انسان پس از آن كه خدا را شناخت و به صدق گفتار پيامبران ايمان آورد، به روز قيامت و حيات جاويد اخروي، كه همه پيامبران، ايمان به آن را در سرلوحه تبليغ و دعوت خود قرار داده اند، ‌ايمان پيدا مي كند. اين، خود نوعي برهان عقلي بر معاد است، ولي از آن جا كه معرفت تفصيلي، در تقويت و تحكيم ايمان مؤثر است. نيز از سوي ديگر، قرآن كريم نيز با دلايل روشن عقلي، قطعي بودن جهان پس از مرگ و برانگيخته شدن انسان ها را در قيامت اثبات نموده است، در اين فصل برخي از براهين معاد را مورد بررسي قرار مي دهيم:
1. برهان حكمت و غايت
جهان، آفريده و فعل خداوند حكيم است، و فعلِ فاعلِ حكيم، بدون غايت نخواهد بود. بنابراين، جهان داراي غايت است.
غايت(1) عبارت است از فعليت و كمالي كه متحرك به واسطه حركت به آن نايل مي گردد. با وصول به آن از حركت باز مي ايستد. مانند دانه و هسته گياه كه پس از رسيدن به آخرين مرحله فعليت و كمالِ ممكن براي آن گياه، غايت خود را بازيافته و حركت آن پايان مي پذيرد.
از سوي ديگر، وقتي به جهان طبيعت مي نگريم، آن را نمايشگاه بزرگي از پديد آمدن ها و فاني شدن ها، و زندگي ها و مرگ ها مي بينيم، يعني هيچ چيز حالت ثبات و قرار ندارد، بلكه يك پارچه به حركت و تغيير است. ثبات و قرارهاي آن موقت و مقطعي است، نه دايمي و نهايي. بسان ايستگاه هاي ميان راه كه مقصد نهايي حركت نمي باشند. بنابراين، اگر در وراي حيات اين جهآن كه بي ثباتي و بي قراري بر آن حاكم است، حياتي ثابت، پايدار و لايتغير وجود نداشته باشد، هيچ گاه به غايت نهايي نخواهد رسيد، در نتيجه آفرينش اين جهان بدون غايت و بيهوده خواهد بود؛ ليكن چون آفريدگار جهان، حكيم است و فعل او بدون غايت نمي باشد، بنابراين حيات دنيوي غايتي دارد كه همان حيات اخروي است.(2)
قرآن كريم برهان مزبور را چنين بيان نموده است:
«َ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ؛(3)
استفهام موجود در آيه شريفه، انكاري است. مفاد آن اين است كه ما شما را عبث نيافريده ايم. چون چنين است، پس به سوي ما باز خواهيد گشت.
آنگاه در آيه بعد در مقام تحكيم برهان فوق برآمده و فرموده است:
«فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ» (4)
اين آيه شريفه سه نكته مهم را يادآور شده است:
1. خداوند، فرمانروا و مدبّر جهان آفرينش است: «رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ. »
2. او حق است، در نتيجه از فعل بيهوده و باطل منزه و پيراسته مي باشد: «اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ.»
نتيجه اين دو مطلب آن است كه جهان آفرينش داراي غايت است؛ ليكن چون ممكن است توهم شود كه گرچه خداوند حكيم بوده و فعل او بدون غايت نيست، ولي شايد عواملي مانع از تحقق يافتن آن غايت گردند، نكته سوم اين توهم را مردود مي سازد و آن اينكه:
3. خداوند، يكتا و بي همتاست، و رقيبي در برابر او متصور نيست: «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ.» (5)
برهان حكمت در آيات ديگر
برهان حكمت در آيات ديگر قرآن نيز بيان گرديده است. در اين جا برخي از اين آيات را يادآور مي شويم:
1. « وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ؛ (6)
ـ ما آسمان ها و زمين و آن چه در ميان آن ها است ، بازيگرانه نيافريده ايم، ما آن ها را جز به حق (بر پايه علم و حكمت) نيافريده ايم، ليكن اكثر آنان نمي دانند، (چون چنين است ،پس جهان طبيعت داراي غايتي است و آن همان) روز فصل (قيامت) است كه وعدگاه همگان مي باشد.
2. « وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ؛ (7)
ـ ما آسمان و زمين و آن چه ميان آن ها است ، بازيگرانه نيافريده ايم.
3. « وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ؛(8)
ما آسمان و زمين و آن چه ميان آن ها است ، باطل (بدون غايت) نيافريده ايم، اين گمان كافران است، واي بر كافران از دوزخ.
در همه اين آيات بر اين نكته استدلال شده كه چون آفرينش جهان هستي كه فعل خداوند است. حكيمانه و غايت دار است، جهان آخرت ضرورت دارد، زيرا اگر جهان طبيعت كه مجموعه اي از حوادث گذرا و ناپايدار است، به غايتي ثابت و پايدار منتهي نگردد، باطل و بيهوده و بازيگرانه خواهد بود؛ ولي چون خداوند حق مطلق است، فعل او نيز حق بوده، و باطل و عبث در آن راه ندارد.
قيامت و غايت در كلام امام علي ـ عليه السلام ـ
در كلمات امام قيامت به عنوان غايت دنيا بيان گرديده و تأكيد شده است كه آفرينش عالم تا به آن غايت منتهي نگردد، قرار و ثباتي نخواهد داشت:
« اِنَّ الخَلْقَ لا مَقْصِرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَهِ، مُرْقِليَن فِي مِضْمَارِهَا إلَي الْغَايَه الْقُصْوَي؛ (9)
ـ براي انسان ها قبل از قيامت قرارگاهي نيست، آنان در ميدان قيامت (زندگي دنيا) به سوي غايتي نهايي (بهشت و دوزخ) با شتاب به پيش مي روند.
نيز فرموده است:
«إنَّ الْغَايَهَ الْقِيَامَهُ و كَفَي بِذَلِكَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ؛ (10)
غايت (دنيا) قيامت است. براي فردي كه بينديشد، همين مطلب براي وعظ و اندرز كافي است.
2. برهان عدالت
انسان ها در برابر دعوت پيامبران الهي به ايمان و نيكوكاري، به دو گروه مؤمنان و كافران، مطيعان و عاصيان، تقسيم مي شوند. از نظر عقل، ايمان و نيكوكاري پسنديده، و شايسته ستايش و پاداش است. كفر و تبهكاري مستحق نكوهش و كيفر مي باشد. برخورد يكسان با آن دو و برابر دانستن نيكوكار و بدكار عادلانه نيست. نظير اين كه آموزگار تفاوت هاي موجود در دانش آموزان را از نظر سعي و كوشش در فراگيري، و انضباط و اخلاق، ناديده گرفته و به همگان نمره مساوي بدهد.
از سوي ديگر، هر دو گروه در اين جهان به طور يكسان از مواهب حيات بهره مند مي باشند. چه بسا كافران و عاصيان از مؤمنان و مطيعان برخوردارترند. اصولاً نه پاداش دادن به برخي از نيكوكاري ها ـ مانند شهادت در راه خدا ـ در اين جهان امكانپذير است، و نه كيفر برخي از تبهكاري ها، مانند گمراه ساختن انسان ها و كشتن نسل هاي بي شمار. بنابراين، دنيا جايگاه مناسبي براي اجراي عدالت الهي در مورد صالحان و تبهكاران به طور كامل نمي باشد؛(11)
پس بايد جهان ديگري باشد تا عدل الهي در مورد نيكان و بدان به طور كامل تحقق يابد.
ابن ميثم بحراني (م 679 يا 699) در تقرير اين برهان گفته است:
« إنّا نَرَي الْمُطيعَ وَ الْعاصِيَ يُدْرِكُهُمَا الْمُوْتُ مِنْ غَيْرِ أنْ يَصِلَ إلَي أحَدٍ مِنْهُمَا مَا يَسْتَحِقُّهُ مِنْ ثَوابٍ أوْ عِقَابٍ، فَإنْ لَمْ يُحْشَرَا لِيُوصَلَ إلَيْهِمَا ذَلِكَ الْمُسْتَحَقُ، لَزِمَ بُطْلانُهُ أصْلاً وَ ذلكَ ظُلْمٌ لا يَجُوزُ عَلَي الصَّانِعِ الحَكِيمِ.» (12)
در آياتي از قرآن به اين برهان اشاره شده است، دو نمونه را يادآور مي شويم:
1. « أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّار؛ (13)
آيا مؤمنان و صالحان را مانند مفسدان در زمين، و پرهيزگاران را مانند تبهكاران قرار مي دهيم؟
2. « أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالُْمجْرِمِينَ ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ؛ (14)
آيا انسان هاي فرمانبردار را مانند مجرمان قرار مي دهيم، چگونه داوري مي كنيد؟

پي نوشت :
1. فلاسفه حركت را كمال اول، و غايت را كمال ثاني مي نامند، چنان كه علامه طباطبايي(ره) در اين باره فرموده است: ان الحركه كمالٌ اول لما بالقوه من حيثُ انه بالقوه، فهناك كمال ثان يتوجه اليه المتحرك و هو المطلوب لنفسه، و الحركه مطلوبه لاجله... و هذا الكمال الثاني هو المسمي غايه الحركه يستكمل بها التحرك نسبتها الي الحركه نسبه التامٌ الي النَقص... نهايه الحكمه، مرحله 8، ص 10.
2. قرآن كريم، عالم آخرت را سراي ثبات و قرار توصيف نموده و مي فرمايد: «وَ إِنَّ الْآخِرَهَ هِيَ دارُ الْقَرارِ» (غافر، آيه 39). پيرامون اين برهان رجوع شود به: كتاب استاد شهيد مطهري، زندگي جاويد، ص 60ـ56؛
علامه طباطبايي، شيعه در اسلام، بخش سوم، معاد شناسي، ص 103؛
آيت الله جوادي آملي، ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد،‌ص 289ـ284؛
استاد سبحاني، منشور جاويد، ج 9، ص 39ـ31.
3. مؤمنون(23)،آيه 115.
4. همان ، آيه 116.
5. به الميزان، ج 15، ص 73 رجوع شود.
6. دخان(44)، آيات 40ـ38.
7. انبيا(21)، آيه 16.
8. ص(38)، آيه 27.
9. نهج البلاغه، خطبه 156، «مقصر» بر وزن مقعد به معناي مجلس مي باشد. مَرقُلين يعني شتابان. مضمار به معناي ميدان، مقصود از مضمار قيامت، زندگي دنياست، چنان كه در جاي ديگر فرموده است:اَلا وَ إن اليَّومْ الْمِضْمار و غَدأ السِّباق»، شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج 3، ص 262.
10. نهج البلاغه، خطبه 190.
11. إن الله لم يرضها ثواباً لأوليائه و لا عقاباً لأعدائِهِ. (نهج البلاغه/ حكمت 415).
12. قواعد المرام، ص 146، با اندكي تصرف در عبارات.
13. ص(38) ،آيه 28.
14. قلم(68) ، آيه 35.

پرسش 5:
چرا اين قدر روي نماز در متون ديني تاکيد شده ؟
پاسخ:

رسيدن به نتيجه هر كار خوب و با منفعتي و نفع بردن از آن بستگي به دو عامل اساسي دارد :
1- آن امر مفيد و داراي آثار و منافع باشد.
2- به كار گيرنده آن امر ، طبق اصول تعيين شده براي استفاده از آن رفتار كند . از منافع آن بهره برداري لازم را داشته باشد.
اتومبيل وسيله اي است مفيد ، بنابراين شرط اول را براي استفاده دارد .حال ممكن است فردي طبق اصول تعيين شده از طرف سازنده اتومبيل ، آن را به كار بگيرد. بنابراين استفاده لازم را از آن خواهد برد . نيز ممكن است فردي ديگر طبق آن اصول تعيين شده رفتار نكند و نتواند از اتومبيل استفاده لازم را ببرد.
در اين صورت آيا مشكل از اتومبيل است كه اين شخص استفاده لازم را از آن نبرده ، يا مقصر خود فرد است كه طبق اصول از آن استفاده نكرده است ؟
در مورد نماز نيز همين قاعده جريان دارد. نماز عبادتي است كه فوائد عبادت را در خود دارد و نيز مهم ترين عبادات است .
حال اگر كسي طبق شرائط و اصولي كه دستور دهنده به نماز براي مفيد بودن آن اعلام كرده است ، رفتار نكند، آيا عيب از نماز است و بايد نماز را تعطيل كرد و آن را با چيز ديگر جايگزين كرد يا تقصير از جانب نمازخواني است كه اين اصول و شرائط را رعايت نكرده است ؟ به نظر مي رسد پاسخ روشن باشد.
در مورد فارسي خواندن يا نخواندن نماز نيز توجه به اين نكته مفيد است كه نماز از چند عبارت محدود عربي تشكيل شده است كه ياد گرفتن معاني آن ها به نظر سخت و مشكل نمي رسد . هر شخصي به هر زباني كه تكلم كند مي تواند چند عبارت محدود و ساده و روان عربي نماز را ياد گرفته و با توجه به آن معاني از نماز و عبادت خود استفاده لازم را ببرد.
گذشته از اين كه در نماز اگر كسي مي خواهد با خدا راز و نياز كند و به دعا و مناجات به زبان خود بپردازد، منعي وجود ندارد. هر فرد نماز خوان مي تواند در قنوت نماز خودش به هر زباني حتي به زبان مادري خود دعا كند . با خدا راز و نياز داشته باشد. بنابراين به نظر مي رسد كه بهانه فارسي خواندن يا نخواندن نماز بهانه خوبي براي تنبلي در مورد نماز نيست . بايد روح عبادت را در خودمان زنده كنيم و رشد دهيم.
نماز به قدر اهميت دارد كه حتي بي حال خواندن آن باعث اين نمي شود كه اسلام جواز ترك آن را صادر كند چرا كه براي حتي نماز بي حال هم فوائد و منافعي را در نظر دارد.
با اين توضيح كه نماز مانند ديگر عبادات دو حيطه منفعتي دارد كه هر كس به هر كدام از اين دو حيطه وارد شود، از منفعت آن بهره مند خواهد شد.
1- نماز از اين جهت كه عبادتي است دستور داده شده ، بنابراين عمل به آن ( حتي بدون داشتن محتواي لازم ) به معني اطاعت از امر دستور دهنده يعني خداي متعال است. شخصي كه نماز مي خواند ،‌هر چند كه توجه كافي و لازم را در نماز نسبت به معبود خود نداشته باشد ، از اين جهت كه امر خداي متعال را كه خالق و منعم اوست، به جاي آورده است ،مورد عنايت او خواهد بود . بركات رحمت و مغفرت خداي متعال را تا اندازه اي هر چند كم و ناچيز ،‌به خود جلب خواهد كرد.
2- منفعت عظيمي كه از عمل كامل و بدون نقص و با رعايت تمام ويژگي هاي نماز عائد نمازخوان مي شود. اين منافع ، منافعي بيش تر و بزرگ تر بوده و به دست آوردن آن ها در گرو اين است كه نماز خوان با توجه كافي و با رعايت آداب نماز به نماز بپردازد.
تصور كنيد كودكي را پدر به اجبار به مدرسه مي فرستد . او نيز با بي ميلي مشغول خواندن درس مي شود. آيا اين كودك به خاطر اين كه به اجبار مشغول درس خواندن شده است ، هيچ نفعي از آن درس نخواهد برد ؟ يقينا نفع مي برد ،هر چند نفع كودكي كه با ميل خود و با توجه كامل به درس ، تحصيل مي كند ،به مراتب عميق تر و بيش تر خواهد بود ؛ ولي اين دليل نمي شود كه آن كودك اول به خاطر بي ميلي در درس خواندن هيچ فائده اي نبرده باشد.
البته تفصيل اينكه چه منافعي ممكن است در نماز هاي حتي بدون توجه ما وجود داشته باشد، نياز به بررسي جداگانه اي دارد كه اين پاسخ گنجايش آن را ندارد. ولي اجمالا فهميديم كه نماز منفعت است حتي بدون توجه آن در مقابل ترك نماز كه خسران مبين و آشكار است.
خسران بودن ترك نماز هم به اين دليل است كه ترك نماز علاوه بر از دست دادن منافع گنجانده شده در آن كه برخي از آن ها در ادامه مي آيد ، باعث بيرون رفتن از اطاعت امر خداي متعال است كه موجب سخط و عذاب دنيوي و اخروي الهي است.
عبادت و منافع آن :
عبوديت و پرستش يکي از نيازهاي انسان است. تمامي انسان ها از ابتدا تا کنون به شکلي پرستش داشته اند. روح انسان نياز به عبادت و پرستش دارد. هيچ چيزي جاي آن را پر نمي کند، و خداوند تنها موجودي است که لائق پرستش است
اهل عرفان گفته اند: براي رسيدن به عرفان الهي و شناخت خود و خدا مراحلي بايد طي شود. مرحله اوّل، شريعت است. براي پيمودن اين مرحله بايد به سراغ عبادت پروردگار رفت. با استعانت و کمک از عبادت وارد مرحله دوم يعني طريقت شد، آن گاه از طريقت عبور کرده و به حقيقت پيوست که پيوستن قطره به دريا است. هر کدام از مکتب ها و آيين ها اَشکالي براي عبادت دارند. امّا همه به دنبال پرستش و عبادت اند، حتي موجودات ديگر نيز به عبادت و پرستش مشغولند. قرآن مي فرمايد: «کلّ قد علم صلوته و تسبيحه» "تمامي موجودات نماز و تسبيح خدا را مي دانند". (1) در جاي ديگر
مي فرمايد: إنْ مِن شيء إلاّ يسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبيحهم؛هر موجودي با حمد، خدا را تسبيح مي گويد، ليکن شما تسبيح آنان را نمي فهميد.(2)

جمله ذرات عالم در نهان با تو مي گويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصيريم و هشيم با شما نامحرمان ما خامشيم
گر شما سوي جمادي مي رويد محرم جان جمادان کي شويد.

از منابع و مآخذ اسلامي به دست مي آيد که براي رسيدن به حق و شاداب کردن روح عرفاني انسان، هيچ راهي بهتر از نماز يافت نمي شود. براي روح انسان شيفته هيچ غذايي سازگارتر و سرشارتر از نماز وجود ندارد، زيرا چه کسي بهتر از خداوند (که براي رسيدن به هر هدفي، ترکيب راه خاصي را مشخص فرموده است) مي تواند مَرْکب و معجوني براي رشد و ارتقاي انسان ها پديد آورد؟
آنچه زيبايي و حُسن و خير است، در نماز سفره اي است گسترده که خداوند آن را در پنج نوبت در شبانه روز براي بندگانش باز مي کند و بر سر اين سفره انواع و اقسام غذاهاي لذيذ وجود دارد و هر کس مطابق استعداد و تعالي خود از آن بهره مند مي شود.
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالي که هم وقت مي گيرد و هم انسان را به زحمت مي اندازد؟ امام فرمود: «پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت نمودند. عده اي هم دين آنان را پذيرفتند، امّا با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آن ها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پيامبر اسلام(ص) زنده بماند و اين از طريق نماز امکان پذير است»، (3)يعني علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احياي دين است .هم چنين نماز رابطه بنده با خداست . طبيعي است که بنده آن را به جا مي آورد که خواسته خداوند و معبود اوست .هدف اصلي از خلقت انسان بندگي است . نماز بهترين شيوه اظهار بندگي است. شکل نماز هم قشنگ است، هم معارف بلند اسلامي در آن وجود دارد، هم تسبيح و تقديس لفظي است و هم تقديس عملي مي باشد. رکوع و سجود و تسبيح و تحميد و دعا و تکبير و سلام و خلاصه همه زيبايي ها در نماز است. با اين همه اگر نماز به طور صحيح و کامل با حفظ شرايط و آداب خوانده شود، جلوي بسياري از مفاسد اجتماعي را مي گيرد:
«إنّ الصلاة تنهي عن الفحشاء والمنکر و لذکرالله اکبر»(4) نماز اگر با مقدمات و تعقيبات همراه باشد، انسان را به اوج معنويت مي رساند. اذان با آن محتواي زيبا دل را مي نوازد. نماز جماعت مخصوصاً در مساجد بزرگ مانند مسجد الحرام و مسجد النّبي(ص) زيباترين جلوة عبادت و همدلي و يکرنگي و صفا و صميميت است. پيامبر(ص) فرمود: «نماز نور چشم من است.» (5) در آيات قرآن و از طريق پيامبر و پيشوايان دينى نيز تنها بخشى از آثار و حکمت هاى نماز و
عبادت بيان شده است. با توجه به آيات و روايات در اين زمينه، برخى از آثار و حکمت ها چنين است:
1- قرب معنوى
يکى از آثار بسيار مهم نماز قرب به خداوند است. اين اثر روح عبادت و نماز را تشکيل مى دهد و يکى از آيات قرآن هدف آفرينش انسان عبادت بيان شده است (6) که حکايتگر بعد معنوى نماز و اهميت آن است، امام على(ع) فرمود: «الصلوة قربان لکل تقى ؛نماز وسيله تقرب هر پرهيز کارى به خداوند است».(7) در برخى از روايات از نماز به عنوان
معراج مؤمن ياد شده که اشاره به آثار معنوى آن مى باشد.
2- ياد خدا و آرامش روانى
در قرآن آمده است: «اقم الصلوة لذکرى؛ نماز را بر پا دار تا به ياد من باشى». (8)
يکى از نويسندگان در تفسير اين آيه مى نويسد: «روح و اساس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز همان ياد خدا است. همان «ذکر اللَّه» است که در آيه فوق به عنوان برترين نتيجه بيان شده است».(9) ذکر و ياد خداوند نقش تعيين کننده در آرامش روانى دارد.
نماز به عنوان ذکر خدا به انسان هاى نماز گذار آرامش مى دهد: «ألا بذکر اللَّه تطمئن القلوب؛ آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان است». (10)
3- عامل باز دارنده از گناه
يکى از آثار مهم نماز جلوگيري از گناه است: «إنّ الصلوة تنهى عن الفحشا و المنکر»(11)
طبيعت نماز از آن جا که انسان را به ياد خدا نيرومندترين عامل بازدارنده يعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مى اندازد، داراى اثر بازدارندگى از فحشا و منکر است. انسان که به نماز مى ايستد و تکبير مى گويد، خدا را از همه چيز بالاتر مى شمرد... بدون شک در قلب و روح چنين انسانى، جنبشى به سوى حق و حرکت به سوى پاکى و جهشى به سوى تقوا پيدا مى شود...»(12)
4- گناه زدايى
يکى از آثار بسيار مهم نماز گناه زدايى است. نماز وسيله شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهى است(13). پيامبر(ص) از ياران خود سؤال کرد: اگر بر در خانه يکى از شما نهرى از آب صاف و پاکيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهيد، آيا چيزى از آلودگى و کثافت در بدن او مى ماند؟ در پاسخ عرض کردند،نه. حضرت فرمود:
نماز درست هماننداين آب جارى است. هر زمان که انسان نماز مى خواند، گناهانى که در ميان دو نماز انجام شده است، از بين مى رود.»(14)
5- غفلت زدايى
بزرگ ترين مصيبت براى رهروان راه حق آن است که هدف آفرينش خود را فراموش کند. غرق در زندگى مادى و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حکم اين که در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مى شود، مرتباً به انسان اخطار مى کند و هشدار مى دهد و هدف آفرينش او را خاطر نشان مى سازد... و اين نعمت بزرگى است که انسان وسيله اى در اختيار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه به او بيدار باش گويد.(15)
6- تکبر زدايى
يکى از عوامل مهم تکبر زدايى نماز است، زيرا انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت دو بار پيشانى بر خاک در برابر خدا مى گذارد . خود را ذره کوچکى در برابر عظمت او مى بيند، از اين رو پرده هاى غرور و خودخواهى را کنار مى زند. از اين رو على(ع) بعد از بيان فلسفه عبادت، يکى از آثار نماز را تکبر زدايى بيان نمود: «خداوند ايمان را براى پاکسازى انسان ها از شرک واجب کرده است و نماز را براى پاکسازى از کبر»(16)
7- عامل پرورش فضائل اخلاقى
نماز روح اخلاص و خداباورى را در انسان افزايش مى دهد و نتيجه آن پرورش فضايل اخلاقى است، انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار ديوار طبيعت بيرون مى برد . به ملکوت آسمان ها دعوت مى کند .با فرشتگان همصدا مى شود و خدا را در همه حال حاضر و ناظر مى داند.
8- همگرايى
علاوه بر آثار مذکور که معمولاً آثار خودى نماز محسوب مى شودند، يکى از آثار مهم اجتماعى و سياسى نماز، همگرايى است، برگزارى نماز جمعه و جماعت، وحدت مسلمانان را به نمايش مى گذارد، زيرا مسلمانان با صفوف فشرده در کنار هم قرار گرفته و با اوضاع سياسى و اجتماعى جهان آگاهى پيدا مى کنند(17).
پيامبر اسلام(ص) فرمود: «خداوند نماز جمعه را بر شما واجب کرده است. هر کس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روى استخفاف يا انکار ترک کند، خداوند او را پريشان مى کند . به کار او برکت نمى دهد. بدانيد نماز او قبول نمى شود، بدانيد زکات او قبول نمى شود، بدانيد حج او قبول نمى شود،..، تا از اين کار توبه کند...»(18)
9 - نفى طاغوت و ايستاگى در مقابل ستم
انسانى که فقط خداوند را عبادت نمايد، در مقابل او سر تعظيم و تسليم فرود آورد، هر چه غير خداوند است، براى او حقير و کوچک مى شود . کسى نمى تواند با ظلم و ستم بر او چيره شود.
در مقابل گردنکشان و ظالمان سر تسليم فرود نمى آورد و با طاغوت کنار نمى آيد. خداوند اين مسئله را يکى از اهداف بعثت پيامبر(ص) دانسته است: در ميان هر امتى، پيامبرى را مبعوث کرديم تا خداوند را عبادت نماييد و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهيز کنيد.(19)
پي نوشت :
1. نور (24) آيه 41.
2. اسراء (17) آية 44.
3. غلامعلي نعيم آبادي، نماز زيباترين الگوي پرستش، ص 35، به نقل از علل الشرايع، ج 2، ص 10.
4. عنکبوت (29) آيه 45.
5. بحارالانوار، ج 73، ص 141 .
6. ذاريات(51)، آيه 56.
7. نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 136، با اقتباس از: تفسير نمونه، ج 16، ص 292.
8. طه(20)، آيه 14.
9. تفسير نمونه، ج 16، ص 289.
10. رعد(13)، آيه 28.
11. عنکبوت (29)، آيه 45.
12. تفسير نمونه، ج 16، ص 284.
13. همان، ص 290.
14. وسايل الشيعه، ج 3، ص 7.
15. تفسير نمونه، ج 16، ص 290 - 291.
16. نهج البلاغه، کلمات قصار 252.
17. جمعه (62) آيه 9؛ تفسير نمونه، ج 24، ص 125 به بعد.
18. وسايل الشيعه، ج 5، ص 7.
19. نحل (16)، آيه 36.